بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
به فرموده قرآن كريم، حركت انسان از اين عالم به عالم ديگر، به دو صورت انجام مىگيرد. امام صادق عليه السلام وقتى كه آيات را ترجمه مىكنند، مىفرمايد: صورت اول سفر به عالم آخرت، صورتى است كه مسافر در شروع سفرش، تمام رنجها، غصّهها، اندوهها، سختىها و مشكلاتش پايان مىپذيرد و سفرش در موجى از امنيت و سلامت شروع مىشود.
اما دسته ديگر، كسانى هستند كه ابتداى سفر آنها به عالم بعد، ابتداى همه رنجها، سختىها، بارها، مشكلات و مضيقههاست. علت سلامت سفر دسته اول، سلامت خودشان است. كسانى كه در هر مقدار عمرى كه در دنيا داشتند، از ابتداى تكليف تا شروع سفر كه ممكن است دو سال طول كشيده باشد، يعنى مثلًا در هفده سالگى از دنيا رفته، يا پنجاه سال طول كشيده و هشتاد سال طول كشيده باشد، اين مدت زمانى را كه در دنيا سالم زندگى كردند، يعنى به فرموده قرآن، در هيچ زمينهاى اهل تجاوز، ظلم و ستم نبودند. اگر بودند نيز ستم به خودشان بوده، آن هم خيلى كم؛ «ظلمت نفسى» ودند، اما ظالم به حق بندگان و دين خدا نبودند.
تا آنجايى كه روايات و آيات مىگويند: از ظلم به خود پرهيز داشتند، ولى اگر ناپرهيزى به وجود آمده، خيلى سنگين نبوده است و در حدّ قتل معنويت نبوده. مثل مريضى كه دكتر به او مىگويد: سينه شما مقدارى مشكل دارد، سرماخوردگى مزمن پيدا كردهايد، مثلًا خربزه نخوريد، ولى اين مريض به خربزه خيلى علاقه دارد، اما از مريضهايى نيست كه كاملًا ناپرهيزى كند، بلكه پنهانى و با ترس و لرز مقدار كمى خربزه مىخورد، سرفهاش بيشتر مىشود، اما سينه آن قدر خراب نمىشود كه او را بكشد.
اين ظلمهاى كم و مختصر، از طرف پروردگار كريم و مهربان قابل عفو و بخشش است. شما خودتان با لغزشهاى اندك خانواده چه مىكنيد؟ خانه را به آتش مىكشيد؟ زن را طلاق مىدهيد؟ بچه را از خانه بيرون مىكنيد؟ معمولًا آدمهاى آرام و كريم، وقتى يكى از اعضاى خانواده آنها اشتباه كرد، مىگويند: عزيز دلم! فدايت بشوم، اين راه ضرر دارد، اگر تكرار كنى، ضررش سنگينتر مىشود، اگر ادامه پيدا كند، ديگر لغزش برايت طبيعت ثانويه مىشود و آن حالت خالص قلبى را از دست مىدهى. اين كار را نكن. بعد هم گذشت مىكند.
اثر زندگى سالم در سفر سالم
اين طايفهاى كه سالم زندگى كردند، سلامت آنها در كيفيت سفر كردنشان اثر كامل مىگذارد، يعنى وقتى ملك الموت را مىبينند، هيچ وحشتى به آنها دست نمىدهد، گويا رفيق صد ساله خود را ديدهاند. البته او نيز وقتى بالاى سر اين طور آدمها مىآيد، گويا به ملاقات رفيق صد سالهاش آمده است؛ با عشق و علاقه مىآيد، لذت مىبرد كه فرمان خدا را اجرا كند و اين روح سالم را لمس كند.
در روايات قطعه زيبايى نقل شده است كه خداوند به ملك الموت فرمود: عمر حضرت ابراهيم عليه السلام تمام شده است، برو جان او را بگير! ملك الموت خيلى مقامش كمتر از مقام انبياى خداست. معلوم است كه مقام پايينتر، وقتى سراغ مقام بالاتر مىآيد، با چه وضعى مىآيد؛ با دنيايى از ادب و احترام، تواضع و انكسار.
مىآيد، سلام مىكند، مىگويد: اجازه مىدهيد روح را قبض كنم؟
ضرت ابراهيم عليه السلام به ملك الموت فرمود: نه. عرض كرد: خدايا! مىگويد: نه.
خداوند فرمود: حقيقت مرگ را به او نشان بده. ملك الموت! از جانب پروردگار به او بگو:
«هل رأيتَ حبيباً يكره لقاءَ حبيبِه»
عاشق، از زيارت معشوق ناراحت مىشود؟ اين را از او بپرس.
ملك الموت نيز حرف خدا را به او عرض كرد. حضرت ابراهيم عليه السلام گفت: خير.
گفت: مرا فرستادهاند تا تو را به زيارت معشوق ببرم، حضرت فرمود: پس در گرفتن جان من درنگ نكن. اين حقيقت مرگ است.
اميرالمؤمنين عليه السلام جمله زيبايى در مورد مرگ اين گونه افراد دارند، مىفرمايند: «ينتقل من دار الى دار»
درِ دنيا كه به طرف آخرت است را باز مىكنند، از اين خانه درون خانه بعدى مىشود. به انسان پاك مىگويند: وقت شما براى زندگى در اين خانه تمام شده است، زندگى بعدى شما در آن خانه است، بفرماييد شروع كنيد. تعارف با ادب. آن هم چه خانهاى؟ خانهاى كه هيچ چيزش قابل مقايسه با اينجا نيست.
پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
وقتى اينها به عالم بعد منتقل مىشوند، فقط در برزخشان چهل چراغ روشن مىكنند كه نور آنها با آفتاب قابل مقايسه نيست. اين البته مبالغه در كلام، مبالغه حقى است، يعنى اينها وارد عالم بعد مىشوند، اگر كسى تا ابد در عالم اينها، براى پيدا كردن چيزى بچرخد، ذرّهاى تاريكى پيدا نمىكند. اينها از اين عالم ظلمانى وارد عالم نور مىشوند.
منظور از چهل چراغ فروزانتر از خورشيد اين است كه اينها از اين عالم ظلمانى- چون اين عالم، تنها عالمى است كه در آن معصيت خدا مىشود، لذا ظلمانى است- وارد عالم نور مىشوند.
كسب نور آخرتى در دنيا
نور و روشنايى آخرت از كيست؟ از خودشان. خودشان اين نور را در اين دنيا كسب كردهاند: «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ»
در اين سند قرآنى، خدا به پيغمبر نمىگويد: تو در عالم بعد، مردان و زنان مؤمن را مىبينى كه نور پيشاپيش آنها در حركت است، نمىگويد: «نور اللّه» مىگويد «يَسْعَى نُورُهُم» روشنايى خودشان.
وقتى كه وارد عالم بعد مىشوند، نور آن چشم، گوش، شكم، شهوت، دست، بدن، قدم، قلم، نيت و عمل پاك، همگى بيرون مىزند. البته اين نورى كه اينها دارند، در واقع از خداست كه از طريق قرآن و اهل بيت عليهم السلام به صورت ايمان و عمل به دين، به آنها منتقل شده است.
درباره قرآن مىخوانيم: «وَأَنزَلْنَآ إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا»
درباره اهل بيت عليهم السلام مىخوانيم: «خلقكم الله انواراً»
روشنتر آن در زيارت اربعين است: «اشهد انّك كنت نوراً فى الاصلاب الشامخة»
نمىگوييم «اشهد انّك نطفة فى اصلاب الشامخة» در زيارت وارث اصلًا نطفه نمىگويد، يعنى نطفه اينها از نور بوده است كه «فى الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة».
شما كه تا حدى به كتاب خدا عمل مىكنيد، اين عمل به قرآن، نور است. ماه رمضان روزه گرفتيد، اين عمل به قرآن است؛ قرآن مىگويد: هر كدام ماه رمضان را درك كرديد، روزه بگيريد. سر سال كه مىشود، حساب مىكنيد، خمس داريد، به مرجع تقليد يا به وكيل مرجع مىدهيد، اين عمل به: «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مّن شَىْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ»
است. شما انفاق مىكنيد، صدقه مىدهيد، كار خير مىكنيد، اينها عمل به قرآن است. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبّهِمِسْكِينًا وَ يَتِيًما وَ أَسِيرًا»
اگر يتيم، اسير و زندانى باشد، چه بهتر، اما اگر نتواند، افطار خانواده خويش را مىدهد، اين عمل به قرآن و انتقال نور است. شما نور خدا و اهل بيت عليهم السلام را كه تجلّى در آيات قرآن دارد، به صورت عمل در مىآوريد و به خودتان منتقل مىكنيد.
محبتى كه به اهل بيت عليهم السلام داريد، براى ابى عبداللّه عليه السلام گريه مىكنيد، همين محبتها دائماً توليد نور مىكند، اگر چه خواب باشيد، قلبتان از مايه محبت، توليد نور مىكند.
اثر نور دنيا در آخرت
اين نور در اين سفر ظهور مىكند؛ شما وارد برزخ مىشويد، مىبينيد كه برزخ از همه جاى دنيا و ما فيها روشنتر است. در آن روشنايى، آدم را ترس مىگيرد؟ در آن زمان تنها نيستيد. قرآن مىگويد: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلئِكَة أَلَّا تَخَافُواْ وَ لَاتَحْزَنُواْ وَ أَبْشِرُواْ بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ»
ما فرشتگان رحمت خدا در دنيا به شكل نامرئى همراه شما بوديم و يارىتان مىداديم، اكنون در اين سفر نيز يار شما هستيم. اين را به يقين بدانيد. وارد عالم بعد كه شديد، در اين روشنايى خودتان و همراه شدن با اين فرشتگان، خانواده و تمام متعلقات دنيايى را از ياد مىبريد، يعنى هيچ احساس تنهايى نمىكنيد. به قيامت كه وارد مىشويم، آنجا ياد خانواده و متعلقات مىافتيم، در دو جاى قرآن مىگويد: آنجا وارد بهشت مىشويد: «جَنتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَاءِهِمْ وَ أَزْوَ جِهِمْ وَ ذُرّيتِهِمْ»
پدران، همسران و بچههاى خوب و صالحتان مىآيند تا با هم به بهشت برويد و تا ابد با هم باشيد.
در اصفهان پس از منبر، پيرمردى با گريه آمد و گفت: من همسرم را خيلى دوست دارم، براى اين كه او خيلى خوب است. گفت: چرا گريه مىكنى؟ گفت: من با اين منبرى كه شنيدم، به ذهنم آمد كه از شما بپرسم: من در قيامت، اگر حورالعين نخواهم و فقط همسرم را بخواهم، آيا اجازه مىدهند؟ گفتم: واقعاً حورالعين نمىخواهى؟ گفت: نه. گفتم: آفرين بر همّت شما. نخواستن حورالعين خيلى همّت مىخواهد. مثلًا جوانى همه چيز آماده باشد، بگويد: من زنا و رابطه نامشروع نمىخواهم. اين نخواستن، دليل بر همت والاى اين انسان است. گفت: من همسرم را مىخواهم. گفتم: خدا اين كار را برايت كرده است. سند آن در دو سوره از قرآن است: «جَنتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَاءِهِمْ وَ أَزْوَ جِهِمْ وَ ذُرّيتِهِمْ»
ازدواج شما را كه خدا به هم نمىزند، طلاق در كار نيست، در قيامت همسر تو را به كس ديگر و همسر ديگرى را به تو نمىدهند. اما حورالعين را گرچه نخواهى، آنجا به تو مىدهند، ولى آنجا ديگر همسرت حسادت نمىكند، بلكه با حورالعين رفيق است.
اما همسرت را طبق اين دو مدرك قرآنى به تو مىدهند. طبق اين دو سند است كه اين ازدواجها با مرگ باطل نمىشود. اما خيلى از ازدواجها با مرگ باطل مىشود؛ ازدواج حضرت نوح و لوط عليهما السلام با همسرشان، بعد از مردن باطل شد.
قرآن مجيد در آخر سوره تحريم مىفرمايد: در قيامت گريبان همسر نوح و لوط عليهما السلام را مىگيرم و با عصبانيت به آنها مىگويم: هر دو با وارد شوندگان در جهنم، وارد جهنم شويد. آنجا آنها نمىتوانند بگويند: من همسرم را مىخواهم، چون ديگر همسرش نيست، طلاق الهى در ميان مىآيد.
در آنجا فرعون نمىتواند بگويد: من آسيه عليها السلام را مىخواهم، چون خدا طلاق آسيه را با شهادت آسيه رقم زد. آنجا بعضى از همسران پيغمبر صلى الله عليه و آله جرأت ندارند كه بگويند: ما پيغمبر صلى الله عليه و آله را مىخواهيم، آنها نيز بايد با همسران لوط و نوح عليهما السلام در يك جايگاه باشند. پيغمبر صلى الله عليه و آله در قيامت مىفرمايد: خدايا! من تنها همسرى كه در اين عالم مىخواهم، حضرت خديجه عليها السلام است.
يا حضرت زهرا و على عليهما السلام، هر دو حقيقت واحدى هستند، اينها ازدواجشان باطل نمىشود. ازدواجى قوى و بالاتر از اين نمىشود.
خوشا به حال سيدهاى صالح و سالم! مانند: سيدمرتضى و برادرش، سيد رضى، صاحب كتاب شريف «نهج البلاغه»، زيرا در قيامت، حضرت زهرا عليها السلام وقتى تمام درهاى بهشت به رويش باز است، اول مىگويد: خدايا! فرزندانم چه مىشوند؟ خوشا به حال سيدهاى سالم كه اگر لغزشى نيز داشتند، توبه واقعى كردند.
حضرت زهرا عليها السلام بهشت را كه مىبيند، مىفرمايد: خدايا! من بدون فرزندانم نمىتوانم از اين نعمتها استفاده كنم. خطاب مىرسد: آنها را صدا بزن. امام باقر عليه السلام مىفرمايد: مادرم اول، ما را تا امام دوازدهم عليهم السلام صدا مىزند بعد فرزندان آنها تا روز قيامت را. اين افتخار و كرامت است كه خون حضرت زهرا عليها السلام در فرزندانش جارى است
بدن مثالى و برزخى مؤمنين
اين نوعى از مرگ است؛ با سلامت، نور و امنيت از دنيا به عالم بعد سفر كردن.
چقدر طول مىكشد؟ قدر چشم به هم زدن. با اين بدن چه مىكنند؟ اين بدن را وقتى بردند و خاكش كردند، وقتى روح را جدا كردند، اين بدن تبديل به خاك مىشود، ولى چون در همه كارهاى خوب و عبادت شريك روح شما بوده، در قيامت آن را برمىگردانند، اما در برزخ كارى به كار بدن ندارند و فقط روح لطيف شما با بدن نورى كه به شكل همين بدن است؛ اسم آن بدن مثالى است كه بدن بىوزنى است. در عالم برزخ، سر سفره خدا هستيد، شبهاى جمعه همه شما را خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام مىبرند، ميهمان ايشان هستيد، دوباره سر جاى خود مىآييد، تا قيامت بشود. مگر در قرآن نخواندهايد: «يأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِى إِلَى رَبّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً* فَادْخُلِى فِى عِبدِى* وَ ادْخُلِى جَنَّتِى»
اول كنار عباد من- على و اولاد على عليهم السلام- بيا، بعد داخل بهشت شو. اين نوعى از مرگ است.
مرگِ ديگر نيز توضيح نمىخواهد، چون همه چيزش ضدّ اين مرگ است؛ سفراز اين عالم به تاريكترين جايگاه، غريبانه و تنها. به جايى كه بعد از دفن بدن، روح را در وادى برهوت مىبرند كه تمام پنجرههاى جهنم به طرف آن وادى باز است و شب و روز حرارت و شعلههاى جهنم از اين پنجرهها به آن وادى مىزند. «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا»
شب و روز برزخ، آتش به آنها دميده مىشود و هيچ كس نيست كه آنها را نجات دهد.
آنهايى كه مردن تاريكى دارند، به چه علت مرگ آنها ظلمانى است؟ به خاطر ناباب بودن خودشان. از موارد نابابى، خوردن مال حرام است كه باعث اين نوع از مرگ مىشود. روايات مربوط به خوردن مال حرام را از مهمترين كتابها براى شما خواهم گفت. از مواردى كه باعث مرگ سخت و بد مىشود، خوردن مال مردم است كه خيلى رواج دارد.
شوالسلام عليكم و رحمة الله و بركاته