بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
مردى در مدينه، از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال كرد: آيا به من اجازه مىدهيد تا از خدا درخواست مرگ كنم؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمودند: مرگ طوق گردن هر انسانى است و اين سفر هم سفر طولانى است، ولى تو قبل از اين كه بميرى، براى ده حقيقت هديه بفرست، تا بعد از اين كه هديهها را فرستادى، به تو اجازه دهم كه آرزوى مرگ كنى.
درخواست مرگ، بدون آمادگى، درخواست بيهودهاى است.
يكى از بابهاى مستقلى كه در روايات ما مطرح است، باب «الا ستعداد للموت» «1» است؛ راه آماده شدن براى سفر به آخرت. كسى كه آماده نيست، توشه ندارد، دستش خالى است، آخرتش را آباد نكرده، برگ عيشى به گور خودش نفرستاده، به فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام: مىخواهد از مكان آباد به جاى ويرانى برود.
حضرت فرمودند: كسانى كه خود را آماده نكردهاند، به كجا مىخواهند بروند؟
اينجا كه خيلى برايشان بهتر و آبادتر است. «2» اينجا خانه، رفيق، زن، بچه، مغازه، كارخانه، مركبى دارند. اگر هيچ توجهى در دوره عمر خود به آنجا نكرده باشند، در حقيقت دارند از مكانى آباد به جايى ويران سفر مىكنند و وسايل زندگى، يار، شفيع و دوستى در آنجا براى آنها پيدا نمىشود. اين مطالب در متن قرآن آمده است. «3» قرآن مجيد مىفرمايد: غذا و آب و پيراهن به آنها مىدهند. هر سه مورد را از قرآن بررسى كنيم.
1- ضريع؛ غذاى اهل جهنم
اما غذاى آن كسانى كه از آبادى به خرابى مىروند، در كدام آيه بيان شده است؟
در اين آيه: «لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ»
كلمه «طعام» يعنى خوراكى. طعام لغتى عربى است كه در فارسى نيز وارد شده است. اطعامِ طعام، يعنى خوراكى دادن به گرسنه. اين «ضريع» كه خوراك آنها است، چيست؟ گياه خشك بدمزه سختى است كه در كويرهاى عربى روئيده مىشود. عربهاى شترچران كه در كوير بودند، با اين گياه آشنايى داشتند، و خدا مىخواهد نمونه طعام روز قيامت افراد دست خالى را بگويد تا آنها خوب بفهمند.
يكى از حيواناتى كه آروارهاش خيلى قوى است، شتر است. اما شتر اگر كمى از اين گياه را بخورد، تمام لثهاش خون آلود مىشود. جويدنش خيلى مشكل است. اين گياه در قيامت، فقط در زمين جهنم در مىآيد. معلوم مىشود كه نسوز است.
مگر مىشود گياه در آتش بيفتد و نسوزد؟ چرا نمىشود؟ مگر اينجا پنبه نسوز، آجر نسوز نساختند؟ اينها اين طعام را نمىخورند، ولى قرآن مجيد مىگويد: به خوردشان مىدهند، چون آزاد نيستند كه نخورند و خوردنش اجبارى است، چرا؟
براى اين كه اينها در دنيا براى هر گناهى- يا لفظاً يا عملًا- به خدا گفتند: دلم مىخواهد انجام دهم. در مقابل اين دل بخواهىها، روز قيامت اين لقمه را به خوردشان مىدهند و ديگر نمىتوانند به خدا بگويند: نمىخواهيم. خدا مىگفت:
نماز بخوان! روزه بگير! گناه نكن، گفتى: دلم نمىخواهد. اين نمىخواهمها را در دنيا طى كرد، اما آنجا ديگر جاى دلم نمىخواهد نيست، به حلقش مىريزند. بايد بخورد.
لقمههاى ويژه اهل جهنم
اكنون كه مجبور هستند بخورند، آيا چند لقمه مىخورند و سير مىشوند؟ قرآن مجيد مىگويد: اين غذايى كه براى جهنمىها درست شده است: «لَّايُسْمِنُ وَ لَايُغْنِى مِن جُوعٍ»
نه لاغرى را برطرف مىكند و نه گرسنگى را. هيچ سودى ندارد. فقط شكم پركن است، چون خود گرسنگى نيز نوعى عذاب است.
ما در تير و مردادماه روزه گرفتيم، آدم مىفهمد كه تشنگى و گرسنگى يعنى چه؟
روزى شانزده ساعت، آن هم در گرماى نسبتاً بالا. اما در جهنم، در گرماى چند ميليون درجه، آدم اگر تشنه و گرسنه نيز باشد و اين لقمهها گرسنگى را برطرف نكند، هيچ كس نباشد كه به داد آدم برسد، چه مىكند؟
قرآن مىگويد: هر چقدر اهل جهنم فرياد مىكشند، به آنها مىگويند: باز فرياد بكشيد، به ياد داريد كه در دنيا بدمستى مىكرديد و چه نافرمانىهايى مىكرديد؟
2- آب جوشان جهنم
بعد از اين كه غذا مىخورند، آب مىخواهند. خدا مىگويد: براى آنها آب گذاشتهايم: «تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ ءَانِيَةٍ»
اين آب را نيز نمىخواهند بخورند، ولى ما به آنها مىخورانيم. اين چه آبى است؟ مىفرمايد: از چشمهاى كه آتش دوزخ آن را گداخته است، در حرارت چند ميليون درجه مىجوشد، بخار هم نمىشود كه تمام شود، فقط مىجوشد.
اين آب را نيز به آنها مىدهيم. اينها همان كسانى هستند كه به آنها گفتيم: مال حرام، مال يتيم، مال مردم، مال غصبى، رشوه و مال دزدى را نخوريد، اما خوردند.
جالب اين است كه وقتى در دنيا اين اموال را مىخورند و به آنها مىگفتند: نخوريد، مىگويند: برو آقا! مىخورم، يك ليوان آب نيز روى آن مىخورم. اين همان آبى است كه در دنيا مىگفتند.
3- لباس اهل جهنم
لباس كسانى كه در آن دنيا دستشان از عمل خالى است و اهل جهنم هستند، داستان عجيبى دارد. پيراهنى است كه از مس گداخته شده است، با بوى تعفّنى كه هيچ فردى در جهنم تحمل آن بو را ندارد. شما پيراهن پشمى بپوش، نيم ساعت در آفتاب برو، ببين چه مىشود؟ در آن زمان- طبق قرآن- لباسى كه از مس گداخته شده باشد، چگونه انسان را اذيت مىكند؟ «سَرَابِيلُهُم مّن قَطِرَانٍ وَ تَغْشَى وُجُوهَهُمُ النَّارُ»
پيراهنى از مس گداخته شده به آدم بپوشانند و ديگر نشود آن را درآورد.
بنابراين پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمودند: براى چه آرزوى مرگ مىكنى؟ مگر آماده مرگ هستى؟ تو چگونه آمادگى دارى؟ تو مىخواهى از مكانى آباد به جايى خراب و ويران بروى؟ صبر كن. قبل از رفتن، آنجا را آباد كن! چون آبادىِ آنجا فقط قبل از رفتن ميسر است. اگر زمينى را مىخواهيد آباد كنيد، يا خانهاى بسازيد، بايد به كنار زمين برويد، بايستيد تا ساخته شود، اما در آخرت اين گونه نيست؛ شما بايد از اين دنيا مصالح بفرستيد، تا مأموران پروردگار در آنجا بسازند.
مصالح ساختمانهاى بهشتى از دنيا
پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد: در شب معراج با جبرئيل همسفر بودم كه در آيه سوره اسراء مطرح است:
«سُبْحنَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى برَكْنَا حَوْلَهُلِنُرِيَهُ مِنْ ءَايتِنَآ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»
او را به اين مكانها و از آنجا به مكانهاى ديگر سير داديم، تا شگفتىهاى خلقت را به او نشان دهيم.
حضرت صلى الله عليه و آله مىفرمايد: از جمله مكانهايى كه به من نشان دادند، بهشت بود. در بهشت ديدم كه قسمتهايى ساخته شده و تمام است، اما قسمتهايى نيز كوير است، و مرتب دارند مىسازند و جلو مىآيند؛ چشمه در مىآورند، رود درست مىكنند، نهال مىكارند، ساختمان، قصر، تخت و فرش درست مىكنند، من به جبرئيل گفتم: مگر بهشت تمام نيست؟ گفت: نه، مقدارى را كه مىبينيد تمام شده، براى آنهايى است كه وقتى در دنيا بودند، مصالح فرستادند و اين ملائكه براى آنها ساختند. روز قيامت كه مىشود، آنها را به همين مكانى كه خودشان ساختند مىبرند.
جنس مصالح بهشتى
حضرت سؤال كردند: مصالح اين ساختمانها از چيست؟ اين ده تا آيه با هم نازل شد. وقتى جبرئيل اين ده آيه را براى پيغمبر صلى الله عليه و آله قرائت كرد، بلافاصله رسول خدا صلى الله عليه و آله امت را جمع كردند و به منبر رفتند و اين جمله را فرمودند:
«لقد انزلت علىّ عشر آيات من اقامهن دخل الجنة»
اى مردم! ده آيه به من نازل شده است كه هر كسى به اين ده آيه عمل كند، به بهشت مىرود. كدام بهشت؟ بهشتى كه با اجراى اين ده آيه، مصالحش را مىفرستيد؛
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خشِعُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَوةِ فعِلُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حفِظُونَ* إِلَّا عَلَى أَزْوَ جِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمنُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ* فَمَنِ ابْتَغَى وَرَآءَ ذَ لِكَ فَأُوْلئِكَ هُمُ الْعَادُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمنتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَ عُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَ تِهِمْ يُحَافِظُونَ* أُوْلئِكَ هُمُ الْوَ رِثُونَ* الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خلِدُونَ»
مصالح بهشت؛ نماز، انفاق در راه خدا، شهوت را از حرام نگاه داشتن وفادارى در همه عمر به خدا، پيغمبر صلى الله عليه و آله، خانواده، پدر و مادر و مردم. امين بودن و بر عهد خود وفادار بودن. اينها ارثبر هستند. چه كسى براى آنها ارث گذاشته است؟
خودشان، چه چيزى ارث گذاشتهاند؟ بهشت. تا چه زمانى مىمانند؟ تا ابد.
بعد پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد: اينهايى كه كار مىكردند، گاهى از كار دست مىكشيدند. من به جبرئيل گفتم:
چرا ادامه نمىدهند؟ عرض كرد: براى اين كه مصالح ندارند. تا كنون كه مىساختند، صاحب اين ملك در نماز بود، اما «السلام عليكم و رحمة الله و بركاته» گفت و بلند شد و رفت، ديگر مصالحى نيست، تا ظهر شود و او دوباره نماز بخواند.
تا ماه رمضان بيايد و روزه بگيرد. تا سر سال بيايد و خمس مالش را بدهد. تا گندمها را درو كند و زكاتش را بدهد. تا به چند يتيم رسيدگى كند. تا سفره خالى بينوايان را پر كند و اينها دوباره مصالح به دستشان بيايد و بسازند. چون تمام مصالح بهشت دو چيز است؛ عبادت رب، خدمت به خلق
شرط همنشينى با پيامبر صلى الله عليه و آله در بهشت
شخصى بيابانى و پابرهنه كه از شترچرانهاى خيلى دور بود، به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: من مىخواهم در بهشت در كنار شما باشم، من كيسهام از عمل پر نيست، چون من از همه دين، فقط نماز و روزه دارم، پولى ندارم كه به مكه بروم، جوان نيستم تا به جبهه بيايم، گندم و طلا و نقره نيز ندارم كه زكات بدهم، اما دلم مىخواهد در قيامت، كنار تخت شما تختم را بگذارند. فرمودند: بهشت كه كوچك نيست. گفت: پس تمام است؟ فرمودند: نه. گفت: چه كار كنم كه بشود. فرمود: سه جاى بدنت را تا زمان مردن نگهدار تا هرز نرود؛ زبان، شكم و شهوت. دروغ نگو، فحش نده، غيبت نكن، آبروى كسى را نبر، به شكم خود لقمه حرام نده، شهوت را در حرام نبر. اين گونه راه باز مىشود تا تو در بهشت كنار من باشى. بايد مصالح فرستاد. عدهاى هنوز براى مرگ آمادگى ندارند، نمىدانم راست مىگويند يا نه؟ مىگويند: مرگ خوب چيزى است. چه كسى مىگويد خوب چيزى است؟ اگر براى مرگ آمادگى نداشته باشد، خيلى بد و وحشتناك است.
مفاد گفتگوى سلمان با مردهها
سلمان به پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله عرض كرد: من دلم گرفته است. حضرت فرمودند:
مىخواهى كه راه را باز كنم؛ چشم دلت باز شود، تا به بقيع بروى و با مردهها حرف بزنى؟ عرض كرد: بله. فرمودند: من زمينه باطنى تو را آماده مىكنم، برو بر سر هر قبرى كه مىخواهى بايست، و با صاحبش حرف بزن. حرف زدن سلمان با مردهها طول كشيد. نوشتهاند كه يكى از صحبتهاى او اين بوده است: به مرده گفت: وقتى كه تو را در قبر گذاشتند، چيزى احساس كردى؟
اين كه قرآن مىگويد: «سَنُرِيهِمْ ءَايتِنَا فِى الْأَفَاقِ وَ فِى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»
در آينده چيزهايى نشانتان مىدهم كه حق بودن من و حقايق را درك كنيد.
سلمان به اين مردهها گفت: چيزى به ياد دارى؟ گفت: بله، وقتى كه مرا روى سنگ مردهشور خانه گذاشتند، كل سنگ آتش گرفت. تا آب روى بدن من مىريختند، آب تبديل به آتش مىشد. راست مىگفت، چون آب مركب از اكسيژن و هيدروژن است كه يك گازش به تنهايى مىسوزد و يك گاز آن نيز مىسوزاند. اينجا گويى بدن ميتِ كافر تجزيه كننده آب غسل است، تا روى او مىريزند، تجزيه مىشود و شعلهها زبانه مىكشد. قرآن مىگويد: بعضى از مردم هيزم آتش گيره جهنم هستند؛ «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ»
مرده گفت: سلمان! مرا نزد قبر آوردند، قبر را ديدم، ولى هر چه ناله مىزدم، كسى نمىشنيد. مرا به ميان قبر سرازير كردند و درون قبر گذاشتند. گويا از آسمان هفتم مرا به سمت پايين رها كردند. اينها افرادى هستند كه پروندههاى آنها سياه و خالى از عمل صحيح است.
پذيرايى از مؤمنين در هنگام مرگ
اما آن كسانى كه پرونده آنها از عمل صحيح پر است، هنوز نمرده، يعنى هنوز گوش بدنش مىشنود، ببينيد چگونه خداوند آنها را به مردن دعوت مىكند؟ «يأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِى إِلَى رَبّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً* فَادْخُلِى فِى عِبدِى* وَ ادْخُلِى جَنَّتِى»
طمأنينه، يعنى كشتن عمل تو پر است و در امواج خيلى راحت حركت مىكند، اما كشتى خالى را موج مىبرد و مىشكند.
اين سير شما انسانهاى خوب، كه اهل خدا، دين، روزه و نماز هستيد است.
خانه، قصر، حورالعين، نهر آب، چشمه، تخت و رخت بهشتى داريد. اين حرف را به شما مىزنند، نه آنهايى كه دستشان خالى است.
درباره شما اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: در هنگام مردن، وقتى چشمتان را باز مىكنيد، مرا مىبينيد؛
«يا حارُ همدان! من يمت يرنى»
مىگويد: بالاى سر و برابر روى شما، كه خوب بتوانيد مرا ببينيد و با ديدن من از اين سفر حظّ كنيد كه به شما بگويند: «فَادْخُلِى فِى عِبدِى» ما داريم تو را كنار ائمه عليهم السلام مىبريم. به زنان مؤمنه مىگويند: داريم شما را نزد حضرت فاطمه زهرا عليها السلام مىبريم. مردن براى همه تلخ است، اما براى اين گونه افراد نه تنها سخت نيست، بلكه شيرين نيز هست.
راهى است خطرناك ره مرگ ولكن بر عاشق يك رنگ حقيقت خطرى نيست
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته