بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
1- تقوى الهى و مراتب آن
بحث ما در آمادگى براى سفر آخرت بود. يكى از آيات بسيار مهم قرآن در اين زمينه، اين آيه شريفه است:
«يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ»
اى اهل ايمان! در محضر خدا تقواى الهى را، مراعات كنيد. به قدرى تقوا مهم است كه وجود مقدس حضرت حق، خودش را اهل تقوا معرفى كرده است: «يا اهل التقوى و المغفرة» «2» كه در دعا آمده است، برگرفته از قرآن است.
در اسلام، تقواى ساده و معمولى عبارت است از حفظ كردن خويش از گناه. البته سه مرتبه براى تقوا بيان كردهاند:
مرتبه عام، خاص و خاص الخاص كه ما به دو مرتبهاش بطور طبيعى مىتوانيم دست پيدا كنيم. اما مرتبه سومش كه تقواى خاص الخاص است، بايد در اختيار انبيا و ائمه عليهم السلام باشد و كار ما نيست، چون به قدرى درجهاش بالا است كه آن توان و قدرت را يا نداريم، يا شايد به ما نداده باشند. ولى اين مرتبه معمولى، كه تقواى عام است، در توان همه انسانها است كه هر وقت گناهى در زندگى آنها به وجود آمد، مرتكب نشوند. اين كار را مىتوانند انجام دهند.
2- ترك محرمات
همان گونه كه انسان مىتواند همه كارهاى خوب را انجام دهد، مىتواند همه كارهاى بد را نيز ترك كند، چون اين طرف با آن طرف فرقى نمىكند. انجام بيشتر هزينه مىبرد تا انجام ندادن. بالاخره اگر بخواهد كار خيرى كند، مالى باشد، بايد دست در جيب كند و پول بدهد و بخشى از پولش را كم كند. فقط كم شدن پول نيست، تحريك به علاقه نيز هست. همه به پول علاقه دارند و هيچ كس نمىتواند به مردم بگويد كه چرا به پول علاقه داريد.
علاقه به پول امرى طبيعى و خدادادى است. ولى انسان بايد بيدار باشد كه اين علاقه، او را منحرف نكند، چون اگر به خيلى از علاقهها توجه شود، مايه انحراف مىشود.
دو مسأله در پول مطرح است: يكى مسئله حرص است و ديگرى مسئله بخل.
انسان حرص مىزند تا كل پول دنيا را مال خود كند. بخل مىورزد كه ريالى از اموال خود را به كسى ندهد، كه هر دو زشت و مورد نكوهش است.
علاقه را بايد در حدى نگهداشت كه نه حريص شود و نه بخيل و حتى پولدار هم جواد بشود. جواد اسم خداست، يعنى دارنده جود، سخاوت، دست و دل باز، كريم. در دعاى شب جمعه مىخوانيد: «يا دائم الفضل على البريّة»
خدا دارد و دائماً احسان مىكند. هم خداى دارايى است و هم اين خداى دارا، بخيل نيست، بلكه به طور دايم بر بندگانش تفضل مىكند و نيز دوست دارد كه هر كس دارا مىشود، بخيل نباشد.
3- رضايت به تقدير الهى
حكايت شقيق بلخى
در تفسير «روح البيان» آمده است: روزى شقيق بلخى كه در روزگار خودش يكى از افراد اهل دل بود، سه روز چيزى براى خوردن پيدا نكرد. اولياى خدا انسانهاى خيلى خوددارى بودند و اخلاق خيلى خوبى داشتند. اين اخلاق در انبيا عليهم السلام نيز بوده است. اگر چيزى از طريق كارى به دست مىآورند، مىگفتند: «الحمدلله على هذه النعمة»
مىخوردند، مىپوشيدند، خرج مىكردند. اما اگر چيزى نداشتند، باز هم مىگفتند: «الحمدلله على كل حال» خدا نخواسته است. نه در روزِ دارايى اذيت مىشدند و نه در روز ندارى، هر دو روز براى آنها مساوى بود.
مىگويند: روزى معاويه سر حال بود. به اطرافيانش گفت: من بهتر هستم يا على بن ابى طالب؟ همه گفتند: تو بهترى. معاويه گفت: همگى دروغ مىگوييد و مىدانيد كه دروغ مىگوييد. گفتند: پس خودت بگو. گفت: يقيناً على بن ابى طالب عليه السلام از من خيلى بالاتر است. گفت: من يكى از ارزشهاى على عليه السلام را برايتان مىگويم كه نه در من هست و نه در شما و آن اين است كه اگر درب دو انبار را به روى على عليه السلام باز كنند، انبارى كه از طلا و نقره و انبارى كه از كاه پر باشد، به على عليه السلام بگويند: اين دو انبار براى تو است، مىگويد: همه آنها را در راه خدا به مستحق بدهيد. براى اين كه طلا و كاه نزد على عليه السلام يكى است. اما من و شما اين گونه هستيم؟ چرا به دروغ مىگوييد كه من از على عليه السلام بالاتر هستم؟
در دو طرف داستان زندگى مادى، يعنى در ندارى و دارايى، حال اولياى خدا يكسان بود، چون واقعاً يقين داشتند كه اين چند روزه عمر ميهمان هستند. هم صاحبخانه خدا است و هم ميهماندار، مىخواهد امروز بر سر سفره ميهمانش چلوكباب بگذارد، فردا نان و پنير. مىگويند: ما نه مالك خودمان هستيم و نه مالك عالَم. عالم، يك مالك دارد و آن نيز پروردگار است. ما همه مملوك و ميهمان هستيم. من نمونه حال اين افراد را ديدهام. گاهى نيز انسان غضبناك مىشود و به خدا مىگويد: اگر نمىتوانى استعفا بده، به دست كس ديگرى بده. عدهاى اين حرفها را مىزنند. اما واقعاً:
غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
علاقه به پول خوب است، اما نه اين كه بخل و حرص بياورد. اگر دارا بشود، داراى جود است. آن كسى كه داراى جود است، در قيامت اهل نجات است. اما كسى كه داراى بخل است، يقين بدانيد كه راه نجات ندارد. چون صريح قرآن است.
آن كسى كه داراى جود است، مرگش راحت است، چون كه دلبسته نيست، حرص و بخل نيز ندارد و دل او از قيد پول آزاد است، هر چند پولدار و ثروتمند است.
شقيق بلخى، سه روز چيزى براى خوردن نيافت و آب خالى مىخورد. روز سوم، دستش را بلند كرد و گفت: خدايا! سه روز است كه چيزى نخوردم، انرژى من كم شده و نمىتوانم درست عبادت كنم، چه كنم؟ چيزى به ما عنايت نمىكنى؟
پيامبر صلى الله عليه و آله نيز چند روز به چند روز هيچ چيزى براى خوردنش نمىيافت و نماز واجبش را نشسته مىخواند.
شقيق به اين پاكى با پروردگار حرف مىزد كه چه كنم؟ بايد نمازها را نشسته بخوانم، كم كم نتوانم نشسته بخوانم و بايد دراز بكشم. كسى آمد و روى شانهاش زد، گفت: تو كه هستى؟ گفت: بنده خدا. گفت: اسم شما چيست؟ گفت: شقيق.
گفت: بلند شو و به دنبال من بيا. رفت.
ديد در اتاق بزرگى سفره پهن است و همه چيز سر سفره هست. گفت: داشتى به خد مىگفتى، خدا نيز رساند، بنشين و هر چيز مىخواهى بخور. گفت: ما ميل به چيزى نداريم، چند لقمه بخوريم كافى است.
گفت: به اندازهاى كه بخواهى خدا را عبادت كنى، هر چه مىخواهى بخور! خورد و گفت: خدا را شكر كه اكنون مىتوانيم دوباره ايستاده نماز بخوانيم. اينها در دنيا اين گونه راحت زندگى مىكردند.
شقيق گفت: سير شدم. گفت: پس بنشين، با تو حرف دارم. اسم خود را كه گفتى، تو را شناختم، چون من كارمند پدرت بودم. وقتى پدرت مرد، تو خيلى پخته نبودى، اين خانه با تمام اين اثاث، با مالى كه به جا مانده است، همه مال پدر تو است و من به امانت نگهداشته بودم تا زمانى كه تو به پختگى برسى. تو را نمىيافتم، تا امروز كه اتفاقى پيدايت كردم. اكنون اين چند غلام كارهاى اين خانه را انجام مىدهند و اين اموال براى تو است. شقيق گفت: من علاقهاى به مال دنيا و ثروت ندارم، خانه و كل ثروت را بين خود و اين سه غلام قسمت كن! و اينها را آزاد كن، ما كارى كه داريم، خدمت به خلق و عبادت رب است. اين غذا تا سه روز بدن ما را براى عبادت مىرساند، بعد از سه روز اگر نرسيد، باز مىنشينيم و با او درد دل مىكنيم، باز كسى مانند تو پيدا مىشود و روى شانه ما مىزند و غذا به ما مىدهد. البته اين حرفها دليل بر اين نيست كه كسى به دنبال كار و شغل نرود. كسب حلال نُه قسمت از ده قسمت عبادت است. همه اين حرفها را براى ما زدهاند كه ما در مال بخيل و حريص نشويم
شركت پيامبر صلى الله عليه و آله در تشييع جنازه
روايتى در زمينه آمادگى براى سفر آخرت داريم كه خيلى با ارزش است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله از منزل بيرون آمدند، ديدند كه مردم جنازهاى را تشييع مىكنند، پيغمبر صلى الله عليه و آله به كارهاى معنوى علاقه داشتند. براى ايشان فرقى نمىكرد كه اين كار معنوى چيست. تشييع جنازه، احترام به مسلمان است.
در روايت دارد: مردهاى را كه به سوى قبرستان مىبرند، اگر از آنهايى باشد كه خدا او را مىآمرزد، تشييع كنندگانش را نيز مىآمرزد، يعنى خدا نيز به جنازه مسلمان و مؤمن احترام مىكند. از طرف خدا، ملائكه مىآيند و خيلى از مؤمنان را تشييع جنازه مىكنند. چنان كه پيغمبر صلى الله عليه و آله در تشييع جنازه «سعد بن معاذ» فرمودند:
هفتاد هزار فرشته از طرف خدا براى تشييع جنازه او آمدند. به قدرى مؤمن با ارزش است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد: اگر مؤمن به نماز جماعت نرسد و مجبور شود كه در خانه به صورت فرادى بخواند، وقتى مىايستد و مىخواهد «الله اكبر» بگويد، خدا به ملائكه مىگويد: از دست راست و چپش، از مغرب تا مشرق صف ببنديد.
نماز جماعتى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد: تعدادشان اگر از ده نفر بگذرد، ثوابش را غير از خود خدا، هيچ كس نمىتواند به حساب بياورد. پس اگر صفى از ملائكه تا مشرق عالم و صفى تا مغرب عالم پشت سر مؤمن اقتدا كنند، چقدر ثواب نصيب او مىشود؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
روزگارى مىشود كه من پيغمبر صلى الله عليه و آله مىگويم: «حلّت العزوبة» تشكيل خانواده ندهيد، چون دينتان در خطر مىافتد. آن روزگار همين زمان است كه به قدرى زندگى سخت مىشود و آدم خوب و مطمئن كم مىشود كه ازدواج با آن همه سفارش، مورد نهى پيامبر صلى الله عليه و آله قرار مىگيرد.
پيغمبر صلى الله عليه و آله وارد تشييع جنازه شدند، خيلى عجيب است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله تا بقيع و غسالخانه آمدند. ميت را كفن كردند و پيغمبر صلى الله عليه و آله فقط نگاه مىكردند. قبر آماده شد و مرده را كنار قبر آوردند و پيغمبر صلى الله عليه و آله جلو آمدند، دوباره نيز رسول خدا صلى الله عليه و آله ساكت بودند. مرده را كه در قبر گذاشتند، رسول خدا صلى الله عليه و آله چنان ناله زدند كه همه متوجه پيغمبر صلى الله عليه و آله شدند. هنگام ناله كشيدن، نگاهى به قبر و صورت مرده كردند و فرمودند: «آه من هذه الداهية العظمى» عجب وحشت سنگينى است. آدمى كه شب گذشته هزاران نفر در اطرافش بودند، اكنون تنها است و هيچ كس در كنارش نيست.
برنامههاى نجات از نگرانى سفر آخرتى
1 - انجام واجبات
بعد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به مردم رو كردند و فرمودند: مىخواهيد روزى كه شما را به اينجا آوردند، هيچ نگرانى، رنج، غصه، گرفتگى و مشكلى نداشته باشيد؟
مىخواهيد سفرِ از دنيا به آخرت شما در كمال آسانى و راحتى انجام بگيرد؟ سه برنامه را بايد در پرونده خود داشته باشيد.
برنامه اول: «اداء الفرائض» همه واجبات خدا را تا زندهايم به خدا بپردازيم. توجه داشته باشيد كه كدام واجبِ خدا به شما تعلق مىگيرد؟ درنگ نكنيد و عقب نياندازيد. همان روز واجب خدا را انجام دهيد كه بعد از هفتاد سال نگوييد: اى واى، پشيمانم، هفتاد سال دارم، اما پنجاه و پنج سال نماز نخواندم و روزه نگرفتم.
روزهها را بگيرم، نمازها را بخوانم. خدا عبادات را به گونهاى قرار داده است كه هر روز، مقدارى را بخوانى، نه اين كه بگذارى جمع شود. چون اگر جمع شود نمىتوانى انجام بدهى. بعد از هفتاد سال كه نمىشود پرداخت.
2- ترك محرمات
برنامه دوم: بايد در پرونده شما دورى از گناه باشد: «اجتناب المحارم» از گناهان خدا دورى كنيد، چون آنجا گناهكار را گير مىاندازند، اما كسى كه پاك است، حسابى ندارد.
3- اصلاح اخلاق
برنامه سوم: «والاشتمال على المكارم» اخلاق خود را خوب كنيد كه نرم و شيرين باشد. خوش برخورد و خوش باطن باشيد. اگر پرونده شما با اين سه برنامه به آن طرف برود، در قيامت راحت و شاد هستيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته