بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
از سفارشهاى بسيار مهمى كه قرآن كريم، پيامبر اسلام و ائمه طاهرين عليهم السلام به ما دارند، اين است كه: فرصتهايى كه در اختيار داريد، غنيمت بدانيد. غنيمت سرمايه. يعنى از اين سرمايهها و ثروتها، با هدايتى كه قرآن و روايات دارند، استفاده كنيم و اين سرمايهها را معطل و متوقف نگذاريم. در نتيجه مىفرمايد: روزى خواهد رسيد كه اين فرصتها، غنيمتها و سرمايهها از دست شما خواهد رفت و راه هر گونه جبرانى به روى شما بسته خواهد شد. اوج اين سفارشها در قرآن كريم، در سوره مباركه زمر است كه آيات بسيار مهمى است. اصرار اين آيات بر اين اساس است كه قبل از اين كه فرصتها از دست برود، از آن فرصتهاى الهيه ملكوتيّه، بهرهاى نصيب خود كنيد. از آن چند آيه سوره زمر، در پايان يكى از آيات مىگويد: «أَن تَقُولَ نَفْسٌ يحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللَّهِ» تركيب آيه را ببينيد كه چقدر محكم است. بحث خودخورى، اندوه و غصه انسانى كه فرصت را از دست داده در ميان است؛ «فرّطت» يعنى كوتاهى كامل «فى جنب الله» يعنى چقدر خدا به من محبت، لطف، كرم و رحمت داشت كه همه نوع فرصتى، آن هم فرصتهايى كه غنيمت و سرمايه است، در اختيار من گذاشت، ولى من «فرّطت» كاملًا نسبت به اين فرصتها كوتاهى كردم. فرصتها را بدون بهره و منفعت، معطّل گذاشتم تا از دست رفت و اكنون اندوه و درد شديد نصيب من شده است.
درد ديگر اين است كه من در دنيا موعظهها و نصايح خدا و پيامبر و ائمه عليهم السلام را نسبت به اين فرصتها به سخره گرفتم:
«وَ إِن كُنتُ لَمِنَ السخِرِينَ»
مثلًا مىگويند: بيا انفاق كن! خيلى ثروت دارد و ثروت جزء فرصتهاى مهم حضرت حق است، اما او بدون اين كه فكر و ارزيابى كند، با خساست هر چه تمامتر، انفاق را به سخره مىگيرد.
اغتنام از فرصتهاى مالى
سفارش خدا در اغتنام از فرصتهاى مالى اين است كه بايد به اين افراد كمك كرد. خدا در قرآن فرموده است: «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مّن شَىْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُوَلِلرَّسُولِ»
سر سال اگر سودى داشتى، خمس آن را در همان مسيرهايى كه گفتهام بده. بعضىها مىگويند: نه، خودم زحمت كشيدهام، چرا خمس بدهم. اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: چقدر خوب است كه زبان انسان پشت عقلش باشد؛ وقتى كه به او پيشنهاد مىكنند، فكر كند و بعد جواب دهد. «4» بىجهت جواب ندهد تا فرصتهاى الهى را معطل كند. اگر كبريت غارتگران و كلاهبرداران به آن اموال نخورد، در آخر كبريت ملك الموت كه به آن مىخورد. كبريتى مىزند كه روح از بدن بيرون مىرود و همه پولها همه براى ورثه مىماند كه بيشتر آنها بىدين هستند، پس چرا اين فرصتها را از دست بدهيم؟
چرا مردم فرصتها را از دست مىدهند؟ فرصت بدن سالم در عبادت را از دست مىدهند؟ مگر دو ركعت نماز چقدر سختى دارد كه نمىخوانند، يعنى سنگينى آن مانند كوه دماوند است؟ چه سختى دارد كه وضو بگيرد و در محضر مبارك خداى رازق، كريم و مهربانش بايستد و عاشقانه با او حرف بزند؟
اندوه بىپايان در قيامت
وقتى فرصتها از دست رفت، گرفتار اندوه بىپايان مىشويد، چون غصّه در قيامت پايان ندارد. فرصتها را غنيمت بدانيد.
«أَن تَقُولَ نَفْسٌ يحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللَّهِ وَ إِن كُنتُ لَمِنَ السخِرِينَ»
نگوييد: واى بر ما! ما در كنار خدا كه اين فرصتها را در اختيار ما گذاشت، بسيار كوتاهى كرديم و مسخره نيز مىكرديم.
اگر دينارى بدهكار هستيد و دِين يا حقى نزد شما هست، برويد و ادا كنيد. پدر و مادرى داريد كه از شما ناراضى هستند، برويد و آنها را راضى كنيد. اگر خانوادهتان را اذيت كردهايد، از آنها عذرخواهى كنيد. اينها همه دِين و حقوقى است كه بايد قبل از مردن ادا كرد. نگذاريد فرصت از دست برود.
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: مردى كه به خاطر ظلم، بد دهنى و بداخلاقى همسرش در خانه راحت نيست، خداوند در قيامت، هيچ عمل واجب و مستحبى را از آن زن قبول نمىكند.
عشق به زندگى به دو دليل
پيغمبر عزيز صلى الله عليه و آله دوستى داشتند، يك نفر به او گفت: آيا به زندگى علاقه دارى؟
گفت: آرى. گفت: براى چه؟ گفت: براى سه كار، عبادت شب، وقتى كه همه خواب هستند، من بيدار باشم. نه اين كه همه شب را بيدار باشى، چون اين را اجازه نمىدهند، همان طور كه خدا به پيغمبر صلى الله عليه و آله نيز اجازه نداد: «قُمِ الَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا»
دو سوم شب را بخواب، و كمى از شب را بيدار باش.
گفت: زندگى را مىخواهم، اما براى عبادت در شب. چقدر قرآن از شب تعريف كرده است. همه واقعيات عظيم معنوى در شب اتفاق افتاده است. «وَ وَ عَدْنَا مُوسَى ثَلثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقتُ رَبّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلِةً» «سُبْحنَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى برَكْنَا حَوْلَهُلِنُرِيَهُ مِنْ ءَايتِنَآ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»
معراج پيامبر صلى الله عليه و آله در شب واقع شد. «وَ الْفَجْرِ* وَ لَيَالٍ عَشْرٍ* وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ»
قسم به ده شب؛ ده شب عاشورا يا ذىالحجه، هر دو را نوشتهاند. دليل دوم كه عاشق زندگى هستم. در مدينه، هوا گاهى پنجاه درجه گرم است و براى روزه گرفتن سخت است و من لذت مىبرم كه روزه بگيرم. خدا گفته است:
روزه بگير، من لذتم در اين است كه روزه بگيرم و امر محبوبم را اطاعت كنم. دليل سوم من براى زندگى اين است كه از كار مردم گره باز كنم و فرصت گرهگشايى از كار مردم را از دست ندهم.
زندگى الهى
اميرالمؤمنين عليه السلام در خانهاش را زد، حضرت زهرا عليها السلام در را باز كرد، حضرت ديد رنگ زهرا پريده، فرمود: دختر پيامبر! چرا اين گونهاى؟ فرمود: شما سه شبانه روز بيرون از مدينه بوديد و ما هيچ چيزى نداشتيم كه بخوريم و گرسنهايم.
فرمود: پس من مىروم تا غذا تهيه كنم. حضرت يك رفيق خيلى خوبى داشتند، فرمودند: سه درهم دارى تا به من قرض بدهى؟ گفت: بله، بفرماييد. راحت سه درهم به حضرت قرض داد، چون مىدانست كه اين سه درهم برمىگردد. اما ما از همديگر مىترسيم كه قرض بدهيم.
هيچ كس از حضرت نمىترسيد، چون مىدانستند كه در برخورد با اميرالمؤمنين عليه السلام ضرر نمىكنند، حضرت به طرف بازار مدينه حركت كردند، كنار ديوارى ديدند مقداد ايستاده است، آمدند، سلام و تبسم كردند. پرسيدند: مقداد! اينجا چه مىكنى؟ گفت: على جان! چهار شبانه روز است پولى ندارم و خانوادهام گرسنه هستند. فرمود: چرا اينجا ايستادهاى؟ من پول دارم به تو مىدهم. برو و غذا بگير. اين آيه در رابطه با اميرالمؤمنين عليه السلام است: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» ديگران را بر خودشان ترجيح مىدهند.
خانواده مقداد يك روز بيشتر گرسنه بودند، اما حضرت فاطمه عليها السلام و فرزندان حضرت سه روز است كه گرسنهاند، پس مىگويد به او برسد، ما وقت داريم كه فردا نيز گرسنه بمانيم. مقداد خداحافظى كرد و رفت، اميرالمؤمنين عليه السلام سر جاى مقداد ايستاد. صداى بلال كه بلند شد، حضرت به مسجد آمد، نماز را خواند. نماز ظهر كه تمام شد، پيغمبر عادتشان بود سلام نماز را كه مىدادند، برمىگشتند و رو به مردم مىنشستند.
همين كه برگشتند و نگاهى در جمعيت كردند، و به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:
على جان! ميهمان نمىخواهى؟ فرمود: خدايا! ما سه روز است كه خانوادهمان گرسنه هستند، پيغمبر صلى الله عليه و آله نيز مىخواهد بيايد؟ اما فرمود: چرا نخواهم؟ اين نيز فرصتى است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به خانه ما بيايد، چرا از دست بدهم؟ روزى پيغمبر صلى الله عليه و آله بر عهده خداست. خودش مشكل ما را حل مىكند. چون اميرالمؤمنين عليه السلام اهل دين است.
پيامبر صلى الله عليه و آله دستش را در دست اميرالمؤمنين عليه السلام گذاشتند، آمدند و در زدند، حضرت زهرا عليها السلام در را باز كردند، ديد دست على عليه السلام خالى است، ميهمان نيز آورده است. نگاهى با محبت به اميرالمؤمنين عليه السلام كرد كه چه كار خوبى كردى كه پدرم را به خانه ما آوردى. پيغمبر صلى الله عليه و آله آمدند و حسنين عليهما السلام را روى دامن گذاشتند و مىبوسيدند. اميرالمؤمنين عليه السلام نيز نشسته بودند، حضرت زهرا عليها السلام در آن اتاق رفت و سفره پاكيزه پر از غذا آورد و پهن كرد. پيغمبر صلى الله عليه و آله ديد اين غذا از صنف غذاى دنيا نيست، فرمود: فاطمه جان! چه كردى؟ عرض كرد: در خلوت آن اتاق رفتم و گفتم: خدايا! حبيب تو ميهمان من است.
پيغمبر صلى الله عليه و آله از جا بلند شدند و او را در آغوش گرفتند، فرمودند: پدر فدايت شود. تو مقام حضرت مريم عليها السلام را دارى. جلوى چشم اميرالمؤمنين و حسنين عليهم السلام دست زهرا عليها السلام را بوسيد، و بدن او را بوييد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته