بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله همه فرصتهايى كه خداوند مهربان به انسان عنايت مىكند را به عنوان غنيمت، يعنى سرمايهاى قابل سود به حساب آورده كه اين فرصتها به شكلها و صورتهاى گوناگون در اختيار انسان قرار مىگيرد و خدا نيز احدى را از اين فرصتها غريب، تنها و بيگانه نمىگذارد. چون كريم، رحيم، ودود و مهربان است، پس به كمال، رشد، نجات و سلامت بندگانش علاقه دارد. خاك مرده را تبديل به انسان كرد كه اين انسان از عظيمترين سرمايههاى خداوندى بهرهمند شده و به حياتى برسد كه خودش در قرآن از آن به «عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ» تعبير كرده است كه جاى اين زندگى، در دنياى بعد است.
حقيقت دنياى پس از مرگ
اگر كسى بگويد: چرا اين زندگى را در آنجا به من مىدهند؟ جوابش اين است كه: شما در حقيقت درخواست مىكنيد كه اقيانوس كبير را در استكان بريزند و اين كار شدنى نيست. بعد ممكن است بگويد: خدا كه قدرت دارد؟ بايد گفت: قدرت خدا به امر محال تعلق نمىگيرد. خدا قدرت بىنهايت است، ولى قرار گرفتن اقيانوس كبير در استكان، امرى محال است، البته اشكال از ماده است كه اين توان را ندارد كه مانند اقيانوسى در استكان جا بگيرد، وگرنه ضعف و اشكال از ناحيه قدرت خدا نيست.
هميشه بايد فعل و انفعالات در دايره قدرت بيايد. نه اين كه اينجا قدرت خدا ناقص است، بلكه اين فعل و انفعال، ميدان ندارد. اقيانوس كبير قبول نمىكند كه در استكان برود و استكان نيز قبول نمىكند كه اقيانوس در آن جا بگيرد واين ربطى به خدا و قدرت او ندارد.
وقتى خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد:
جاى شما در بهشتى است كه پهناى آن از آسمانها و زمين بيشتر است، هيچ كسى نمىتواند پهناى آسمان و زمين را به دست بياورد. اين بهشت، اجر درستكارى شماست. اين بهشت مانند اقيانوسى است. زندگى محدود ما نيز مانند استكان است. بهشت را نمىشود به اين طرف- دنيا- بياورند و به شما بدهند، اينجا نيز نمىشود كه شما را ابدى قرار دهند، چون نسل و انسانهاى ديگر مىخواهند وارد زمين شوند و ما بايد برويم كه جا براى آنها باز شود. اينجا جا تنگ است.
ارزش فرصتها در قرآن و روايات
ارزش فرصتها در قرآن مجيد و روايات بيان شده است. انسان اگر از اين فرصتها غافل و بىتوجه بماند تا فرصتها از دست بروند وقتى به عالم بعد منتقل شود، دائم به خدا التماس مىكند كه مرا دوباره به كنار آن فرصتها برگردان.
آنها جواب مىدهند كه ما نظام عالم دنيا را به هم ريختهايم و خورشيدش را خاموش كردهايم: «إِذَا الشَّمْسُ كُوّرَتْ* وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ»
ستارهها را تيره و تار كرديم، كوهها را مانند پنبه حلّاج، گرد و غبارش را به باد داديم، ديگر دنيايى وجود ندارد كه تو را برگردانيم. اگر هم وجود داشت، در اراده ما نبود كه به كسى دوبار عمر بدهيم. فرصت فقط يك بار است.
شما تاكنون شنيدهايد كه از زمان حضرت آدم عليه السلام تا به حال، دو مرتبه جوانى را به كسى بدهند؟ يك بار جوان مىشود، و بعد پير مىشود و بعد هم مىميرد. هيچ پيرى را به جوانى برنگرداندهاند.
اگر بنا بود كه پيرى را به جوانى برگردانند، پيغمبران اولوالعزم مانند نوح عليه السلام را برمىگرداندند كه نهصد و پنجاه سال ديگر عمر كند، اما آنها درخواست نكردند، چون مىدانستند كه در اين دستگاه، اين درخواست را قبول نمىكنند.
آيهاى از فرصتهاى از دست رفته و آنهايى كه از دست دادند، در سوره مباركه فاطر است كه:
«وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صلِحًا غَيْرَ الَّذِى كُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَ جَآءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ»
اين «هم» كه ضمير جمع است، يعنى آنهايى كه فرصتهاى الهى را از دست دادند؛ ماه مبارك رمضان، فرصت زيبايى براى روزه گرفتن است، شما اگر اين فرصت را غنيمت دانستيد، يعنى از اين سرمايه بهره برديد. پيغمبر اعظم صلى الله عليه و آله مىفرمايند:
«انفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة و عملكم فيه مقبول و دعاءكم فيه مستجاب» وقتى در ماه رمضان مىخوابيد، در خواب كه كسى مكلّف نيست، خدا به نويسندههاى اعمال مىگويد: خواب بنده مرا به عنوان تسبيحِ من بنويسيد.
از دست دادن فرصتها
از اين سرمايه بهره ببريد. اما عدهاى فرصت را از دست دادند، همان گونه كه سالهاى قبل از دست دادند و سالهاى بعد نيز ممكن است از دست بدهند. شما اين فرصت را غنيمت دانستيد. فرصت عمر، مال، زيبايى، سلامت، آبرو، بيان، قلم و كار، فرصتهاى الهى است: كسانى كه همه فرصتها را از دست دادند، در جهنم فرياد مىكشند، چون در آنجا خواب نيست و كسى در آن عذاب، خوابش نمىبرد. بيدارى و تشنگى و گرسنگى است، خوردن آبهاى جوشان جهنم و به هم ريختن مزاج دوزخيان كه پيوسته ناله مىكنند.
ناله آنها چيست؟ خدا مىگويد: اين است كه: خدايا! ما را از جهنم بيرون ببر! كه چه كار كنيم؟ «نَعْمَلْ صلِحًا غَيْرَ الَّذِى كُنَّا نَعْمَلُ»
ما در زمانى كه در دنيا بوديم، به شكلى زندگى كرديم كه مورد پسند تو نبود، چون زندگانى ما انسانى، اخلاقى و عاطفى نبوده، بلكه زندگى ما، زندگى حيوانى بوده است. به قول سعدى:
گاوان و خران بار بردار به ز آدميان مردم آزار
عدّهاى كه در زندگى آنها ظلم و ستم بود، هميشه دلها را مىسوزاندند، مال مردم را مىخوردند، مردم را مىترساندند، عرق خورى، چاقو كشى، فحاشى، كه هيچ حيوانى در عالم اين گونه زندگى نمىكند.
حكايت انوشيروان و وزير
مىنويسند: انوشيروان با وزيرش رد مىشدند، به خرابهاى رسيدند، دو جغد با هم حرف مىزدند. بوذرجمهر شخص باسوادى بود، كه هم زبان ايرانى را استاد بود و هم زبان هندى را. «كليله و دمنه» را ايشان اولين بار از زبان هندى به زبان ساسانى برگرداند. بعد عبدالله بن مقفع به عربى برگرداند و ملّاحسين كاشفى سبزوارى به فارسى برگرداند و به نام «انوار سهيلى» ناميد كه كتاب خيلى خوبى است.
اين كتاب عيبها و حسنها را از زبان حيوانات بيان كرده است كه آن عالم هندى ساخته بود بوذرجمهر چون آن را ترجمه كرد مشهور شد كه بوذرجمهر زبان حيوانات را مىفهمد. انوشيروان به بوذرجمهر گفت: اين دو جغد به همديگر چه مىگويند؟ گفت:
ممكن است دوست نداشته باشند كه ما بدانيم چه مىگويند. گفت: نه، بگو آنها چه مىگويند. گفت: آن جغد خاكسترى، جغد نر است و آن جغد ديگر، ماده است. جغد خاكسترى به خواستگارى دختر اين جغد ماده آمده است براى پسر خودش. دارند با هم صحبت مىكنند تا مقدمات را فراهم كنند. آن جغد ماده مىگويد: دختر من در زيبايى، پر زدن و حرف زدن كمنظير است، پس مهريهاش سنگين است. جغد نر گفت: مهر دخترت چقدر است؟ گفت: صد هزار خرابه. جغد نر گفت: پسر من صد هزار خرابه از كجا بياورد. گفت: تا اين مرد- انوشيروان- بر سر كار است، اين مملكت رو به خرابى است و هر چه خرابه بخواهى، پيدا مىشود. تا ستمگران سركار هستند، هم اقتصاد خراب است، هم اخلاق، هم زندگى و هم گرههاى زندگى مردم زياد است. همه مردم دچار چه كنم چه كنم هستند. اين طبع ستم و ستمكار است. واعظ خوش بيان و خوش قيافهاى را سى روز ماه رمضان دعوت به منبر نمودند.
از روز اول ماه رمضان شروع به تفسير آيات بهشت كرد و از نعمتهايش گفت. بعد روز بيست و نهم روى منبر نشست، كسى به او گفت: آقا! تا منبرت را شروع نكردهايد، ممكن است فردا عيد فطر شود، شما بيست و نه روز را از بهشت گفتى، يك روز نيز از جهنم بگو! واعظ گفت: جهنم را كه مىرويد و مىبينيد، من جايى را كه نمىبينيد، مىگويم.
فرصت از دست دادگان ناله مىكنند كه خدايا! ما را از دوزخ درآور تا به دنيا برگرديم و فرصتها را غنيمت بدانيم؛ صدقه بدهيم، انفاق كنيم، درمانگاه، بيمارستان و مدرسه بسازيم، دختران بىجهيزيه را شوهر بدهيم، بىخانهها را خانهدار كنيم، ماه رمضان را روزه بگيريم، نماز بخوانيم، كسى را مسخره نكنيم، آبروى كسى را نبريم، كسى را به خاك سياه ننشانيم و نان كسى را نبُريم.
«نَعْمَلْ صلِحًا غَيْرَ الَّذِى كُنَّا نَعْمَلُ»
غير از آنچه كه انجام داديم، انجام دهيم، چون آنهايى كه ما انجام داديم، سوزاندن فرصتها بود. اين حرف دوزخيان است. ببينيد كه از دست دادن فرصت، مساوى با جهنم است.
علما و غنيمت شمردن فرصت
آن كسى كه فرصتها را از دست مىدهد، بدبخت است. در منطقه مامقان آذربايجان، بچهاى دوازده ساله بود كه سواد نداشت و چوپان بود. او در همين سن و سال، به همين مسأله فرصت و غنيمت دانستن آن برخورد كرد. اين بيدارى چنان در او اثر كرد كه نزد پدر آمد و گفت: بابا! مىخواهم به دنبال تحصيل بروم و اين فرصت جوانى و عمرم را غنيمت بدانم. پدرش قبول كرد. آن زمان حوزه علميه تبريز خيلى قوى بود. رفت و مشغول تحصيل شد.
روزى به مامقان براى ديدن پدر و مادر آمد. و به پدرش گفت: مىخواهم از تبريز به نجف بروم، پدرش قبول كرد. شما كتابهاى شيعه را در اين دو قرن اخير مشاهده كنيد، حدود بيست كتاب را مىتوانم اسم ببرم كه اين چوپانِ مامقانى كه بعد از مدتى آيت الله العظمى حاج شيخ محمد حسن مامقانى ، همطراز شيخ انصارى ، حاج ميرزا حبيب الله رشتى شد، نوشته است. در علم، فقه، اصول و تفسير حرف دارد و صاحب نظر است. اين غنيمت دانستن فرصت است.
اين قدر گدازاده در تاريخ سراغ داريم كه از شاهان عالم شاهتر شدند، اما در عالم معنا مىدانيد كه مؤسس حوزه با عظمت قم چه كسى است؟ مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى است. مرحوم آيت الله حاج ميرزا حسن فريد اراكى، مرحوم آيت الله العظمى گلپايگانى ، مرحوم آيت الله العظمى آقا مرعشى نجفى و خيلى از علماى ديگر از شاگردان ايشان بودند كه همه آنها پهلوان علم، دانش، فلسفه، عرفان و حكمت بودند.
پدر آيت الله العظمى حائرى در يزد قصاب بود، اما وقتى كسى فرصت را غنيمت مىشمارد، يا ثروتمندى كه ثروتش را غنيمت مىداند، اين چنين مىشود. من دوستى دارم كه نزديك به هفتاد سال دارد. سه شب مرا براى صرف شام دعوت كرد. او چند جنس از چين و پاكستان و چند كشور ديگر در انحصار دارد و چون مورد اعتماد است، از در و ديوار برايش پول مىبارد.
همسرش مىگفت: او شبها را حداكثر چهار ساعت مىخوابد. ساعت ده شب مىخوابد و دو نيمه شب بيدار مىشود و تا اذان صبح يا در سجده يا در ركوع در حال گريه است. با او كه مىنشينى مانند اهل روستا است. هنوز غذا را با دست مىخورد. با پيراهن عربى زندگى مىكند. تا كنون با پول شخصى خودش بيش از صد درمانگاه و مسجد ساخته است. بيمارستانى در شهر خودشان ساخته است كه هر كس از بيرون مريض مىآورد و جا ندارد در يكى از اتاقهاى مانند هتل آن مىماند، و غذايش را رايگان مىدهند تا مريضش خوب شود. مسجدى در يكى از شهرها ساخته است كه نمونه ندارد. اين چنين شخصى را غنيمت دان فرصت مال مىگويند.
افرادى نيز فرصت قلم را مانند علّامه حلّى غنيمت مىشمارند و پانصد و بيست و سه جلد كتاب مىنويسند. مرحوم فيض كاشانى ، سيصد جلد كتاب نوشته است. سعدى دو كتاب گلستان و بوستان را نوشته است، اما همين دو كتاب جهانى شده است.
شما جوانها فرصت علم را با خواب طولانى نكشيد. فرصت عمر را با رفيق بازى و سر كوچه و سر چهارراه به بطلان نكشيد و بيهوده نابود نكنيد. بيست سال از فرصت عمر خود را به علم، هنر، قلم و شعر بدهيد. مگر سعدى از مادر به دنيا آمد، شاعر بود؟ بچه يتيمى بود كه خودش مىگويد:
مرا باشد از درد طفلان خبر كه در طفلى از سر برفتم پدر «
من يتيم بودم، اما سعدى شدم. فرصتها را غنيمت بدانيد. روزى مىآيد كه به خدا مىگوييد: ما را برگردان تا پول خود را در راه صحيح خرج كنيم، اما مىگويند: نه. اما به دوزخيان جواب مىدهند: «أَوَ لَمْ نُعَمّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَ جَآءَكُمُ النَّذِيرُ»
آيا من به اندازه كسى كه در عمر خود متذكر حقايق باشد و فرصتها را غنيمت بداند، به شما عمر ندادم؟ يعنى شما هم به اندازهاى كه در آن فرصت بهشت را به دست بياوريد، فرصت داريد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته