بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
وجود مبارك حضرت مجتبى عليه السلام سفارشى به همه مردم دارند كه اگر به اين سفارش حضرت توجه و عمل بشود، يقيناً انسان به درجات و مقامات والايى كه قرآن براى او بيان كرده است، خواهد رسيد.
هر كسى كه به مقامات و درجاتى رسيده، از همين راه بوده است، چون راه، راه انحصارى است. يك راه است و راه ديگرى در زبان وحى بيان نشده است، چون گاهى مقاصدى در اين دنيا هست كه از چند راه مىتوان به آن رسيد، و مردم به تناسب ذوق، وقت و وضع خود، براى رسيدن به آن مقصود، راهى را انتخاب مىكنند. اما بعضى از جادهها در اين عالم، انحصارى است و يك راه بيشتر نيست. اين جادهاى كه امام مجتبى عليه السلام مىفرمايند، تك جاده است و راه ديگرى وجود ندارد كه كسى آن راه را انتخاب كند. شما همه خوبىها را در همين راه مىبينيد؛ اين راه خوبترين، نزديكترين، بهترين و سودمندترين راه است.
سفارش ايشان به همه است، معلوم مىشود كه اين راه براى همه هست و معلوم مىشود كه آن درجات، منازل و مراتبى كه در اين راه هست، همه مىتوانند به آن برسند، يعنى از لحن كلام حضرت برمىآيد كه همه اميد صد در صد داشته باشند و هيچ كس نگويد كه من كجا و اين درجات، منازل و رتبهها كجا؟ خداوند متعال در قرآن مجيد كلمه «درجات» را براى چه كسانى آورده است؟
درجات، در اختيار مؤمنين
اگر كسى بگويد: كلمه درجات فقط براى انبيا و ائمه عليهم السلام به كار گرفته شده است، اين حرف خلاف قرآن است. در سوره مباركه انفال، اوايل سوره، چه كسى مىتواند ثابت كند كه: «لَّهُمْ دَرَجتٌ عِندَ رَبّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ»
منحصراً براى انبيا و ائمه عليهم السلام بيان شده است؟ آنها در قرآن براى خودشان آيات جداگانهاى دارند، مثلًا اين آيه ويژه انبياى الهى است: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»
يا اين آيه شريفه ويژه انبيا است: «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيّينَ مُبَشّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتبَ بِالْحَقّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ»
تبيين اولى الامر در قرآن
يا اين آيه شريفه كه مىفرمايد: «أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» «جابر بن عبدالله انصارى» وقتى اولين بار اين آيه را شنيد، به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله عرض كرد: من دو بخش اول آيه را خوب فهميدم، اما بخش سومش را اصلًا نفهميدم؛
«أَطِيعُواْ اللَّهَ» يعنى از خدا اطاعت كن، «وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ» نيز يعنى از شما اطاعت كنم، اما معنى «أُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» براى من روشن نيست. معلوم مىشود كه تعدادى از افراد هستند، چون جمع است. اينها چه كسانى هستند؟
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اين «اولى الامر» در اين آيه، دوازده نفر هستند، حضرت دست مباركش را روى شانه اميرالمؤمنين عليه السلام گذاشته و فرمودند: اولين آنها ايشان است و بعد فرزندانش حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على الباقر و جعفر بن محمد الصادق و موسى بن جعفر الكاظم و على بن موسى الرضا و محمد بن على الجواد و على بن محمد الهادى و حسن بن على العسكرى، و آخرين آنها كه امام دوازدهم است، هم نام من است و اينها «اولى الامر» هستند. «1» اين روايت در معتبرترين كتابهاى اهل سنت نيز هست، به ويژه در «ينابيع المودة» كه از شيخ سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى است. «2» چون اهل تسنن، حتى متعصبان آنها اين روايت را در معتبرترين كتابهاى خودشان آوردهاند و نمىتوانند انكار كنند، آمدند و اسم هر دوازده نفر را در دو حياط مسجد النبى نوشتهاند، با اين كه وهابىها گروه بسيار افراطى هستند و خيلى با شيعه مخالف هستند كه سالى ده ميليون تيراژ كتاب عليه ما مىنويسند، ولى اسم دوازده امام شيعه را روى ديوارهاى مسجد النبى مىبينيد.
آيه مذكور ويژه خدا و پيغمبر و ائمه عليهم السلام است. يا مثلًا: «وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيًما» معلوم است كه آيه، ويژه موسى بن عمران عليه السلام است. و آيه: «يأَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّآ أَرْسَلْنكَ شهِدًا وَ مُبَشّرًا وَ نَذِيرًا* وَ دَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِوَ سِرَاجًا مُّنِيرًا» اين آيه ويژه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است. «لَّهُمْ دَرَجتٌ عِندَ رَبّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ»
چه كسى مىگويد كه اختصاص به انبيا و ائمه عليهم السلام دارد؟ اين درجات را براى شما قرار داده است؛ براى شما مؤمنين، براى هر كسى كه اهل ايمان است و هر كسى كه بخواهد، دوست داشته باشد و فقط علاقه به اهل بيت عليهم السلام داشته باشد.
علاقهاى كه محرّك انداختن شما در اين جاده است. جاده را برويد، تا اين گوهر درجات را به شما بدهند. شما بذر محبت بكاريد، بعد به خدا اميد ببنديد.
گناه نااميدى از رحمت خدا
شما با اميد صد در صد برويد، به درجات مىرسيد، اگر كسى وارد اين جاده شود و حركت كند، نااميد باشد، خدا از اين نااميدى بدش مىآيد و مهر كفر را بر آن مىزند: «وَ لَاتَاْيَسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَايَاْيَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكفِرُونَ»
فقط كافران نااميدان از من هستند، چون دست آنها خالى است، ولى شما كه دست پر و مؤمن هستيد، روزهگير، نمازخوان هستيد و از گناه كنارهگيرى مىكنيد. شما كه در جاده داريد حركت مىكنيد، نبايد نااميد باشيد. گوهر گرانبهاى يعقوب عليه السلام چهل سال بود كه گم شده بود و هيچ كس از آن خبر نداشت. اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند: از كنعان، محل زندگى يعقوب عليه السلام تا مصر، با اسب بيست روز راه است، اين همه مسافر به مصر مىرفت و مىآمد، جنس مىبردند و مىخريدند، گاهى مىرفتند و عزيز مصر را مىديدند، اما هيچ كس به نظرش نمىآمد كه اين عزيز مصر، گم شده يعقوب عليه السلام است.
گم شده بود و يعقوب پيغمبر نيز هيچ خبرى از او نداشت. اگر خبر داشت، همان سال اول پيكى را مىفرستاد و به جوان سيزده چهارده سالهاش نامه مىداد كه از كاخ فرار كن و به كنعان برگرد. ولى چون خدا نمىخواست، نگذاشت در اين چهل سال يعقوب عليه السلام باخبر شود. يعقوب عليه السلام پيغمبر است، ولى آنچه را كه خدا بخواهد، مىتواند آگاه شود، اما اگر خدا نخواهد، نمىتواند آگاه شود. اين عيب يعقوب عليه السلام نيست، بلكه حكمت حضرت حق است.
ولى بعد از چهل سال، در سفر سوم ده برادر يوسف به مصر، با كمال اميدوارى گفت: «يبَنِىَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَ أَخِيهِ»
گفت: برويد و با كمال دقت در آن مملكت، براى پيدا كردن يوسف عليه السلام بگرديد و از رحمت خدا نااميد نباشيد، زيرا او كمك مىدهد كه عزيز من پيدا شود. حضرت يعقوب عليه السلام مؤمن واقعى بود و راست مىگفت كه بگرديد و به رحمت خدا اميدوار باشيد. اما ده برادر به بيرون اتاق آمدند، گفتند: بيچاره پير شده و مغزش از كار افتاده است و مىگويد: بگرديد و يوسف را پيدا كنيد. چهل سال پيش، ما او را در چاه انداختيم و تا كنون پوسيده است.
نتيجه اميد حضرت يعقوب عليه السلام
ده برادر به مصر آمدند و بار غذا خواستند. حضرت يوسف عليه السلام به آنها گفت : «هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جهِلُونَ» شما مىدانيد كه در گذشته با يوسف چه كرديد؟ اينها به هم نگاه كردند و تعجب كردند كه او اسم يوسف را از كجا مىداند؟ او اهل مصر و پادشاه اين مملكت است، ما اهل كنعان هستيم. چهل سال پيش، ما يوسف را در چاه انداختيم و او نابود شد.
برادر بزرگ گفت: او يا بايد پيغمبر باشد كه از طريق مقام نبوت خبر گرفته است، يا يكى از اولياى خاصّ خدا كه توانسته به پشت پرده راه پيدا كند و يا خودش يوسف است. بعد گفت: مىپرسيم: «قَالُواْ أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ»
اين خبرى كه تو از چهل سال پيش مىدهى، يا خود يوسف هستى، يا پيغمبر، يا يكى از اولياى خاص حضرت حق، كه مىتوانند راه به گذشته و آينده پيدا كنند. «قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذَآ أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَآ إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الُمحْسِنِينَ»
معلوم شد كه پدر آنها گرفتار توهّم نبود و اميد پدرشان به خدا، اميد درستى بود.
گناه سوء ظن به رحمت خدا
روايتى در كتاب شريف «وسائل الشيعة» است، اين كتاب محور اجتهاد فقهاى شيعه است. خيلى مهم است. روايت از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: در قيامت پرونده شخصى را رسيدگى مىكنند، تمام عباداتش را امضا مىكنند و با او تلخى نمىكنند، چون شخص خيلى خوبى بوده، بعد خدا به فرشتگان مىگويد: او را به طرف جهنم برگردانيد. مىگويند: اگر اين شخص به جهنم برود، پس چه كسى مىخواهد به بهشت برود؟
مىدانيد جهنم چه ترس، وحشت، بار و سنگينى دارد؟ به پروردگار مىگويد: به چه دليل من به جهنم بروم؟ خطاب مىرسد: به يك دليل، آن هم اين كه در دنيا با اين كه شخصى بسيار خوبى بودى و تمام عبادات تو نيز قبول شده، ولى به من بدگمان بودى، هميشه در دلت مىگذشت چه كسى با اين عبادات ما را نجات مىدهد؟ فكر نمىكنم. من مطابق با فكر خودت دارم عمل مىكنم، نه مطابق با عبادات تو. تو حق نداشتى كه به من سوء ظن داشته باشى. من كه در قرآن گفتهام: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»
من كه گفته بودم: «فَأُوْلئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ»
من كه گفتهام «وَ كَذَ لِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ»
چرا به من اعتماد نكردى كه من تو را نجات دهم؟ تو هميشه به من بدگمان بودى كه، فكر نمىكنم ما را به بهشت ببرند.
دستگاه خدا خيلى لطيف است. اميد به پروردگار به قدرى مهم است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمودند: من اميدوارم كه در قيامت، به فضل خدا به بهشت بروم، نه با تكيه به نماز و روزه و عباداتم. شما جوانهاى مؤمن، از مردن و بعد از مرگ نترسيد. به پروردگار اميد داشته باشيد. خدا خيلى زيبا برخورد مىكند: «اللهم انّى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شىء»
در برخورد خدا با بندگانش، اميد داشته باشيد و دلتان به خدا گرم باشد و به هيچ كس جز او دلگرم نباشيد.
در روز قيامت هيچ كس نمىتواند شما را نجات دهد؛ نه پدر، نه مادر، نه عروس، نه داماد. اينها تا حدى در دنيا براى شما كار مىكنند، اما در آخرت نمىتوانند. فقط به خدا دلگرم باشيد.
لبيك خدا به بتپرست اميدوار
شبى جبرئيل ديد پروردگار مىگويد: لبيك! به قدرى با محبت مىگويد كه معلوم مىشود عاشقِ عارفِ آگاهِ صادق، نصف شب بيدار شده و دارد «يا الله» مىگويد و خدا نيز با عشق مىگويد: لبيك.
جبرئيل بر زمين احاطه دارد، نگاهى به كره زمين انداخت، ديد كسى كه اين گونه به او لبيك بگويد، نيست. گفت: خدايا! به چه كسى دارى لبيك مىگويى؟ خطاب رسيد: فلان مكان را نگاه كن. جبرئيل ديد شخصى بتپرست نصف شب بلند شده و در مقابل بت دارد اشك مىريزد و مناجات مىكند. خداوند به جبرئيل فرمود: او حال خيلى خوبى دارد و با اميد دارد با بت خود حرف مىزند، بت كه جواب او را نمىدهد، من نيز اگر جواب او را ندهم، چه كسى جوابش را بدهد؟
چرا از اين خدا دل سرد باشد؟ خدايى كه به كثيفترين افراد روزى مىدهد، آب و نان، آفتاب، هوا و زندگى آنها را تأمين مىكند و گاهى به حرف آنها گوش مىدهد، دل سردى و نااميدى در مورد او درست است؟
دوستان را كجا كنى محروم تو كه با دشمن اين نظر دارى
چرا كسى از خدا و انبيا و ائمه عليهم السلام دل سرد باشد؟ تكيهگاههاى واقعى در دنيا و آخرت همينها هستند و بقيه تكيهگاه نيستند. زلف خود را به زلف هيچ كس ديگر گره نزن. «درجات» براى شماست.
تقرب به خدا در سايه طاعت
متن فرمايش و سفارش حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام را عنايت كنيد، تا به همان روشى كه خودشان فرمودند، براى شما بگويم و مجلس نورانىتر شود. اين سفارش را بشنويد: «تقربوا الى الله بالطاعة»
با عبادت به مقام قرب خدا برسيد. اين قرب، قرب جسمى و مكانى نيست، بلكه قرب معنوى است، يعنى مىدانيد كه خدا از هر عيب و نقصى پاك است، پس خود را براى همرنگ شدن با خدا حركت دهيد. جاده و مسير اين حركت نيز طاعت و عبادت است. دست به دست شيطانها ندهيد! دعوت گنهكاران را قبول نكنيد. جوانى خود را غنيمت بدانيد و آلوده نشويد. اين شهوتهاى لحظهاى جز اين كه بدن و روح شما را ويران كند، سود ديگرى ندارد. در جامعه بدكاران هيچ مصونيتى وجود ندارد.
با اين گريهها، جشنها و دعاها، آلودگىها را كم و بار گناه را سبك كنيد. ما جاده واقعى خدا را به شما نشان مىدهيم و توقعى از شما نداريم.
اين حرف امام است: «تقربوا الى الله بالطاعة» اين «باء» كه روى كلمه «طاعت» است، «باء استعانت» است. همان معنى «باء» كه بر سر «بسم الله» مىآيد يعنى به كمك خداى رحمان و رحيم. «تقربوا الى الله بالطاعة» يعنى با كمك بندگى، عبادت و طاعت، خود را به درجات تقرب برسانيد. درجات نيز خيلى زياد است. يكى از درجات را در سوره مباركه نساء بنگريد. براى كسانى كه در راه عبادت هستند، همنشينى با چهار گروه در قيامت وجود دارد: «وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مّنَ النَّبِيّينَ وَالصّدّيقِينَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصلِحِينَ وَحَسُنَ أُوْلئِكَ رَفِيقًا» كسى كه در جاده اطاعت و بندگى قرار بگيرد، همنشين چهار گروه مىشود، اين همه درجات نيست، بلكه فقط يك درجه است. يكى از درجات، بهشت است، كه باز همه درجات نيست.يك درجه نيز؛ «فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرِ» است. يك درجه نيز مقام «مع اللهى» است. انشاء الله كه به اين سفارش حضرت مجتبى عليه السلام عمل كنيم و خود را با عبادت و بندگى به خدا برسانيم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته