بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
يكى از زيباترين مباحث قرآن كريم كه جنبه عاطفى بسيارى دارد، بحث توبه است كه در سى جزء قرآن مطرح شده است. در آيات، لطافت، زيبايى و عاطفى بودن مسأله از جانب پروردگار مهربان قابل لمس است.
اولين آيهاى كه مسأله توبه در آن مطرح است، اوائل سوره مباركه بقره و در داستان پدر همه انسانها؛ آدم عليه السلام است. به نظر مىرسد كه درك مجموعه آياتِ مربوط به آدم عليه السلام كار خيلى مشكلى است، چون اسرار اين پرونده، تا كنون روشن نشده است. اين پرونده، پر از اسرار و رمز است كه درك آن غير ممكن به نظر مىآيد.
ما ظاهر اين داستان را در قرآن كريم مىبينيم كه يك طرف بحث، فرشتگان مطرح هستند و طرف ديگر، شخص آدم عليه السلام و همسرش و طرف ديگر ابليس است. البته بحث بهشت، كبر ابليس، لغزش آدم و حوا عليهما السلام و بيرون كردن آدم و حوا از بهشت نيز در پى اين مباحث مطرح مىشوند. در پايان اين داستان اسرارآميز، مسأله با عظمت توبه، با زيبايى خاصى مطرح شده است كه اوج زيبايى توبه، در سوره مباركه اعراف بيان شده است و ما تاجايى كه امكان دارد اين پرونده را بررسى مىكنيم.
طرف اول داستان، خود پروردگار است كه وجود مقدس او در ضمن همين داستان، اوصاف خود را بيان مىكند؛ وصف حبّ، محبت، عشق و علاقهاى كه به آدم و حوا عليه السلام دارد كه براساس آن، به هر دو هشدار مىدهد كه اگر فريب بخوريد و از من روبرگردانيد و سرپيچى كنيد: «فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ» دچار خسارت مىشويد.
از اين خيرخواهى، نصيحت و موعظه، موج محبت پروردگار به انسان نشان داده شده است و اين كه وجود مقدس او، در هيچ ناحيهاى كمترين ضررى را براى انسان نمىخواهد.
منزه بودن ذات پروردگار از ضرر رساندن به بندگان
توجه داشته باشيد كه اين ضررى كه در قرآن مطرح است، فقط متوجه انسان است و كارى به دستگاه حكومت و خدايى خدا ندارد، يعنى وقتى اين ضرر توليد مىشود، فقط دامن خود انسان را مىگيرد و آتش آن، غير از دامن انسان، هيچ جا را نمىسوزاند.
گر جمله كائنات كافر گردند بر دامن كبريات ننشيند گرد
اگر تمام اين انسانها دست به دست هم بدهند و به پروردگار بگويند: ما تصميم گرفتهايم كه هر چه گناه در اين عالم هست، مرتكب شويم و مانند ماهى در دريا، غرق در گناه شوند، ذرّهاى ضرر به حكومت خدا نمىخورد و شعلهاش هيچ كجا را نمىگيرد، بلكه ضررى است كه فقط متوجه خود انسان است. اميرالمؤمنين عليه السلام اين معنا را اينگونه بيان كردهاند: «لانّه لاتضرّه معصية من عصاه» گناه هيچ گناهكارى، ضرر و زيانى به دامن كبريايى پروردگار نمىزند. محال است كه خدا در روز قيامت به كسى بگويد: تو بيا و به اين گناهكار رحم كن و گناه او را به دوش خود بار كن، نه، بلكه فرمود: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى»
هيچ سنگين بارى، بار سنگين ديگرى را به دوش نمىكشد. عموى پيغمبر گناه كرده است، به پيغمبر صلى الله عليه و آله و خانواده ايشان چه ربطى دارد؟ قرآن مجيد به خانواده ابولهب و پيغمبر صلى الله عليه و آله حملهاى نكرده و فقط فرموده است: «تَبَّتْ يَدَآ أَبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ»
قوم و خويشهاى ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز اهل گناه بودند، اما آتش گناه آنها دامن پيغمبر صلى الله عليه و آله را نگرفت.
اين قاعده در قرآن مجيد به اين صورت آمده است: «كُلُّ نَفْسِ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ» هر كسى در گرو اعمال خوب و زشت خود مىباشد.
برگشت ضرر گناه بر گناهكار
اگر همه عالم اهل گناه شوند، چون طبيعت گناه وارد كردن زيان است، اما زيان آن متوجه گناهكار است. يعنى ما آزمايشگاه نداريم كه وقتى پرونده گناه را به آنجا ببريم و بگوييم: شما زيانهاى اين صد گناه را در آزمايشگاه تجزيه كنيد، به گونهاى كه خود گناه بماند، اما زيانش نماند. اصلًا چنين چيزى نمىشود. مثل اين است كه كسى نمك را بردارد و به آزمايشگاه ببرد، بگويد: شورى آن را بگير. اگر زيان گناه را بگيرند، ديگر به آن گناه نمىگويند اصلًا خدا براى همين مضرّ بودن، گناه را حرام كرده است. اگر مشروب حرام است، چون مست مىكند، پس اگر مست كنندگى آن را بگيرند، مانند سركه مىشود و ديگر مشروب نيست. ذات گناه ضرر و زيان دارد و قابل جدا كردن نيست و اگر جدا شود، ديگر گناه نيست، يعنى عنوان گناه را ندارد. همچنين اگر تمام جمعيت جهان دست به دست هم بدهند و بگويند: خدايا! ما همه مىخواهيم صد در صد سالم باشيم و هر چه خوبى در اين عالم هست، انجام دهيم، سرشت خوبىها نيز منفعت است و نمىشود از آن گرفت و منفعت خوبىها نيز شعور دارد و فقط در جيب انجام دهنده مىرود، در چنين صورتى، دستگاه پروردگار از خوبى خوبان، سودى نمىبرد. اينجا محبت خدا مطرح است كه به آن دو فرمود:
به اين درخت نزديك نشويد، اگر مفهوم اين درخت را گستردهتر كنيم و معناى آن را وسعت دهيم و بگوييم: فرزند آدم! به درخت ربا، زنا، رشوه، ستم، غضب، دروغ و در كل، به درخت گناه نزديك نشو در ظاهر شيرين است، اما «فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ» اين حرف پروردگار است.
نهى خدا از باب محبت
اين محبت خدا به بندگان است كه: من به تو هشدار مىدهم كه اين خوردن، رفتن و نزديك شدن، ضرر دارد و ضرر آن متوجه خود تو است، نه من. پس در پرونده خدا مىخوانيم: خدا يعنى عاشق، محب، خيرخواه و دلسوز انسان، اينكه فرمود: نرو و نخور و حرف ابليس را گوش نده، ريشه در بخل ندارد، بلكه از باب محبت است، چون ممكن است كسى بگويد: خدايا! مگر تو بخيل هستى؟ اگر ما زنا كنيم، مشروب بخوريم، ربا بگيريم، چطور مىشود؟ مثل اين كه ما گريبان پدرى را بگيريم و بگوييم: با اين بچه چه كار دارى؟
نمىبينى دارد گريه مىكند؟ بىرحم! پدر نيز مىگويد: تند نرو، داد نكش، عصبانى نشو. من فقط يك كلمه به اين بچه گفتم: اين حبهاى كه دارى مىخورى شكلات نيست بلكه قرص كشنده است، قرص كشندهاى كه اگر به قاطر بدهند بخورد، او را فورى مىكشد.
شما به اين پدر مهربان كه جلوى اين ضرر فرزند خود را گرفته است، مىگويى: بىرحم! چرا اين كار را مىكنى؟ آيا اين حرف عاقلانه است؟ حرفى كه در قرآن چندين بار تكرار شده، اين است كه: «وَ أَن تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ»
شما را وادار نكنند كه ناآگاهانه به خدا تهمت بزنيد: كه بگوييد: ميوهاى به درختى چسبيده بوده، مگر خدا بخيل بوده كه گفته: نخور؟
بخيل نبوده، بلكه اسرار پرونده را ما نمىدانيم؛ آن ميوه، قرص كشندهاى بوده كه خدا مىدانسته، نه آدم. خدا از باب محبت گفت: نرويد، كه اگر رفتيد و خورديد: «فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ» اين ضرر دارد. اين يك روى پرونده است. اميرالمؤمنين عليه السلام نيز اين بحث را در بستر شهادت مطرح كردند.
رضايت سريع خدا از بندگان عاصى
خدا خيلى راحت توبه را قبول مىكند، ولى به شرطى كه آن توبه، قراردادى جدى باشد. در دعاى كميل مىخوانيم: «يا سريع الرضا» اى خدايى كه خيلى سريع از بندگانت راضى مىشوى. يعنى تا چند دقيقه قبل ناراضى بودى، ولى همين كه با تو قرارداد توبه مىبندد كه ديگر گناه نكند، فورى راضى مىشوى. اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: اگر انسان مىدانست كه چه خداى مهربانى دارد، روح در بدن او ديگر نمىماند و بدن را كنار مىزد؛ «لم تستقرّ ارواحهم فى اجسادهم طرفة عين» جان انسان در اين قالب و قفس، به اندازه پلك به هم زدنى نيز نمىماند. ما چون نمىفهميم، ماندهايم. اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: اگر انبيا و اوليا مىفهميدند و نمىمردند، چون خدا نمىگذاشت كه جان آنها بدنشان را رها كند، وگرنه روح آنها بدنشان را رها مىكرد و فوراً مىمردند. مگر ما مىتوانيم سنگينى لذت بخش درك محبت خدا را تحمل كنيم.
فرشتگان فرمانبردار
طرف ديگر اين پرونده، فرشتگان هستند كه در قرآن مجيد است و آن موضع فرشتگان در برابر پروردگار است. فرشتگان در برابر خدا يك موضع دارند. شما هر چه در قرآن و روايات بگرديد، نمىتوانيد براى فرشتگان دو موضع پيدا كنيد. پرونده فرشتگان در اين آيه است؛ «لَّايَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ»
محال است كه فرشتگان از امر خدا سرپيچى كنند، بلكه هر امرى به آنها صادر مىشود، به طور قطع به آن عمل مىكنند. «فَسَجَدَ الْمَلئِكَة كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ» امر كرد كه به اين موجود سجده كنيد! همگى سجده كردند. در مقابل امر من، چون و چرا ندارند، چون من مالك و خالق هستم و فرشتگان «عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ»
من، يعنى بنده من هستند و از خود اختيارى ندارند، چون مالك و كارهاى نيستند و من همه كاره هستم. «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلئِكَة اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّآ إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكفِرِينَ» ملائكه سجده كردند، يعنى حاضر به قبول ذرّهاى ضرر نيستند، چون مىدانند كه گناه (سر پيچى از امر خدا) ضرر است و مىدانند كه ضرر گناه دامنگير خود گناهكار مىشود.
قرآن خيلى لذت دارد و هميشه آيات آن نو است، يعنى اگر صد بار آيهاى را براى مردم توضيح بدهم، باز بار صد و يكم، مىبينم كه مطلب نو و حرف جديدى دارد. قرآن خيلى عجيب است. «لَّايَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» زندگى فرشتگان يك كلمه است، كل عالم، كل خير و كل زيبايىها در همين يك كلمه است، از امر من روى برنمىگردانند، و همگى به امر من عمل مىكنند.
تمرّد ابليس از امر خدا
اين ورق دوم پرونده داستان آدم عليه السلام بود. اما سومين ورق در ارتباط با ابليس است. ابليس فرشته و از جنس ملائكه نبود، بلكه از جنس جن بود، ولى همنشين ملائكه بود، چون شش هزار سال مرا عبادت كرد. عبادت نادرستى نبود، بلكه همه عبادتهايش درست بود، اما با من درگير شد، چون به او گفتم: «قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»
من كه امر كردم: همه فرشتگان سجده كنند، همه ملائكه سجده كردند، مگر ابليس. تو چرا سجده نكردى؟ او در اينجا بر طبل منيّت زد؛ گفت: اين آدم را از خاك خلق كردى و خاك سرد و يخ است، اما ماده وجودى من از آتش و حرارت است، من از او بهتر هستم، پس تو بيخود به من گفتى كه به اين خاك سجده كن، خداى متعال در جوابش فرمود: «قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ* وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِى إِلَى يَوْمِ الدّينِ»
اينجا آغاز درگيرى است. ببينيم اين درگيرى به كجا كشيد؟ گفتم: از اين پيشگاه با عظمت من بيرون برو. اى موجودى كه سزاوار سرزنش، ذلّت، تبعيد و لعنت من هستى. لعنت يعنى چه؟ كلمه لعنت در قرآن يعنى چون خدا مىدانست كه اين موجود متكبر سجده نمىكند، به او گفت: برو و تا روز قيامت اين تكبر تو در برابر امر من، هر چه كه در رحمت دارم، به روى تو قفل ابدى زدم. اين ضرر گناه است.
تصميم ابليس بر اغواى انسان
ابليس عصبانى شد و گفت: مرا با لعنت خود بيرون مىكنى؟ من مىروم، اما: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الُمخْلَصِينَ»
سر راه دين تو مىنشينم، و به عزّت جلال تو قسم كه هر چه مرد و زن خلق كنى، از صراط مستقيم بيرون مىاندازم، تا آنها نيز مانند من رجيم و لايق لعنت شوند. ببينيد كه لجبازى سر از كجا در آورد؟ گفت: همه مرد و زن را گمراه مىكنم كسانى كه در صراط خدا هستند، از راه راست بيرونشان مىآورم. خدا به او گفت: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَ مِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ» من نيز در قيامت تو و هركسى كه به تو اقتدا كرده باشد، به جهنم مىبرم. من به بشر عقل مىدهم، صد و بيست و چهار هزار پيامبر صلى الله عليه و آله، قرآن، دوازده امام عليه السلام ماه رمضان و عالم ربانى مىفرستم، اگر تو اينها را از راه مستقيم بيرون ببرى، هر كس با بودن اينها از جاده من بيرون رود، در قيامت، جهنم را از تو و آنها پر مىكنم. در اين پرونده فعلًا حساب ما پاك است، ما جزء اين پرونده نيستيم، چون ما هنوز در صراط مستقيم هستيم. ما فعلًا از اين صفحه پرونده بيرون هستيم. به خدا التماس كنيد كه ما را حفظ كند.
فريب خوردن آدم و همسرش عليهما السلام
اما ورق آخر پرونده، مربوط به آدم و همسرش عليهما السلام است: «وَيَادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتَما وَلَا تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ» شما به بهشت برويد و از درختهاى آن استفاده كنيد، اما به اين درخت نزديك نشويد، اين مانند ميوههاى ديگر نيست. بدن و روح شما را خراب مىكند، علاوه بر اين، من مىگويم نخوريد، پس نهى مرا احترام كنيد و اگر بخوريد:
«فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ* فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطنُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ» ضرر مىكنيد. ابليس آمد و فتنه گرى كرد؛ قسم خورد و بالاخره آنها را لغزاند تا از آن ميوه خوردند. خدا نمىگويد: من از بهشت بيرونشان كردم، بلكه مىگويد: شيطان باعث شد تا بيرون بروند. آنها روى زمين آمدند.
توبه آدم و حوا عليهما السلام
اكنون اوج زيبايى توبه را ببينيد كه چگونه اين مرد و زن متواضعانه اشك مىريختند: «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخسِرِينَ»
خدايا! ما به خودمان ضربه زديم، چون تو گفتى، اما ما گوش نداديم. نمىگويند: ما را بيامرز، بلكه به قدرى ادب در كلام آنها موج دارد كه در اينجا گفتند: ما بد كرديم، اما اگر تو ما را نيامرزى-/ نيامرزيدن ما حق است-/ و به ما رحم نكنى، ما از خاسرين خواهيم بود. در سوره بقره مىگويد: اينها توبه واقعى كردند: «فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبّهِكَلِمتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»
من قبول كردم، چون من در پذيرفتن توبه، بسيار قوى هستم، توبه توبهكار را رد نمىكنم. و او را سرزنش نمىكنم. شما مىتوانيد زيبايى و حال توبه توبه كاران عالم، آيات توبه و برخورد خدا را با تائبان، با حدود هشتاد داستان، در قرآن مطالعه كنيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته