الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
رسول خدا صلى الله عليه و آله به ابوذر غفارى پنج فرصت را سفارش فرمودند كه غنيمت بدان. يعنى از پنج فرصت استفاده كن و بهره ببر و از منفعت آنها بهره بگير. هر كدام از اين پنج فرصت از دست برود، ديگر بر نمىگردد. فرصت اول؛ جوانى است. حضرت فرمودند: اى ابوذر! جوانى كه بهار زندگى است، خزانى به دنبال دارد و خزان جوانى، پيرى است. اين بهار وقتى از دست برود و آن خزان جايش بنشيند، اين فرصت نابوده شده است و برگشتى ندارد. جوانى اوج قدرت، توانايى، قوت، شكوفايى مغز و عقل است. البته نمىشود به همه جوانان گفت: جوانى خود را فقط صرف دانش كنيد. جوان، خودش مىتواند ارزياب خودش باشد. بايد با خود و باطن خودش خلوت كند و فكر كند. فكر مثبت. فكرمثبت عمل درونى و باطنى است كه براى همه ميسر است.
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد: «فكر ساعة خير من عبادة سنة» اين فكر، از يك سال عبادت بهتر است. چون اين فكر، نقطه ساختن و به وجود آوردن آيندهاى مثبت و عاقبتى صحيح است. در روايت ديگرى از حضرت نقل مىكند: «تفكر ساعة خير من عبادة ستين سنة»
اين فكر، از شصت سال عبادت بهتر است. بين خود و باطن خودش خلوت كند، ببيند به چه برنامه مثبتى علاقمند است.
برود و جوانيش را هزينه آن برنامه مثبت كند. البته به شكلى هزينه كند كه به رشتههاى مثبت ديگر مثل نماز، روزه، عبادت و مجلس علم رفتن، لطمه نخورد، چون هر كارى كه مانع از عبادت خدا شود، كار ناپسندى است. هر كارى را بايد سر جاى خودش بگذارد. نه افراط كند و نه تفريط. اين كه در طول سال هر شب به جلسه برود و تا نصف شب طول بكشد، اين را دين نمىپسندد.
ميانهروى در عبادت
بابى در اسلام، در روايات و فرهنگ شيعه تحت عنوان «باب الاقتصاد فى العبادة» ميانهروى در عبادت است. اينكه شبانه روز دويست ركعت نماز بخوانيم، در طول ماه، بيست روزش را روزه بگيريم، شبها را فقط دو ساعت بخوابيم، هر شب به جلسات طولانى برويم، اين روش، روش دينى نيست. رفتن به جلسات در غير ماه رمضان (كه فصل ياد گرفتن قرآن و احكام الهى است)، در غير اين ماه، اينگونه كه از فرمايشهاى بزرگان دين ما، از پيغمبر تا ائمه و عالمان ربانى استفاده مىشود، حداقل هفتهاى يك بار، آن هم شركت در جلسهاى كه انسان را به مسائل دين آگاه كند، نه اين كه چند ساعت برود، يا شعر بخواند، يا شعر بشنود، چند ساعت سينه بزند كه از گوشه و كنار سينهاش خون راه بيافتد، و ذرهاى به معرفت او اضافه نشود اين فرهنگ، فرهنگ دين نيست.
زيرا در اينگونه جلسات هيچ چيزى ياد نمىگيرد؛ نه مسأله، نه حلال، نه حرام، نه روايت. گاهى نيز در مقابل مدعيانى قرار مىگيرد كه امام صادق عليه السلام مىفرمايد: خوب كه به حرفهاى آنان گوش بدهى، خود را به تو اينگونه نشان مىدهند كه يعنى ما به عوالم بالا و ملكوت نيز آگاهى داريم، اگر از اينها مسأله طهارت گرفتن را بپرسى، نمىدانند اينها كه مسائل پايينترين عضو بدن را نمىدانند، چگونه از آسمان و ملكوت خبر دارند؟ «الاقتصاد فى العبادة» خيلى مهم است. ميانهرو باش. اهل سنّت اين روايت را نقل كردهاند كه: ابوهريره به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: حس مىكنم كه علاقهام به شما دارد كم مىشود. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز اصلًا ناراحت نشدند و با توجه به ظرفيت درونى او فرمودند: «زُرْ غِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً»
براى اين است كه تو خيلى نزد من مىآيى، چند روز در ميان بيا تا علاقه تو به من باقى بماند. اين مسأله طبيعى است. بهترين غذا را اگر هر روز بخواهد بخورد، دو روز بگذرد، مجبور مىشود با التماس بگويد: من نمىخواهم؛ زده شدهام. كسى به من گفت: هر وقت به خانه مىروم، غذا، آب گوشت داريم، مىگفت: من از اين همه آبگوشت خسته شدم، ولى كارى نمىتوانم بكنم. يادت باشد، اگر من مردم، به كسى كه سنگ قبر را مىنويسد بگو: روى سنگ قبر من با آن قلم و چكش عكس ديزى در آورد. گفتم: براى چه؟ گفت: براى اينكه هر كس سر قبر من مىآيد بفهمد كه آبگوشت خورى مرا كشت.
امام باقر عليه السلام مىفرمايد: صبح كه آفتاب درآمده بود، ديدم پدرم ايستاده و نماز شب مىخواند. يازده ركعت را كامل مانند نمازهاى شب ديگرش خواند. گفتم: پدر! اكنون كه صبح است، چطور شما داريد نماز شب مىخوانيد؟ فرمود: ديشت خسته بودم، ديدم نماز شب با خستگى، ارزشى ندارد. خدا نيز رضايت ندارد. اين چه نمازى است كه خدا راضى نيست؟ خوابيدم و براى اين كه در پروندهام جاى نماز شب خالى نماند، الان نماز شب را خواندم. اين ديندارى درست است.
كارى كنيد كه دين شما را زده نكند. گوش به حرف اين و آن ندهيد كه هر شب بيا و چند ساعت سينه بزن. خيلىها را من ديدم كه چنان زده شدند كه در بىدينى حرف اول را مىزنند. ائمه اطهار عليهم السلام مىفرمايند: در هر كارى ميانهرو باش، هر كارى مانند خوردن، خوابيدن، مطالعه، ورزش، تفريح، به مجالس رفتن و از اين قبيل؛
نه چندان بخور كز دهانت برآيد نه چندان كه از ضعف جانت برآيد
بهترين مجلس، مجلسى است كه زمانش كوتاهتر باشد. يك نفر بيايد، چند مسأله واجب را براى مردم بگويد، فقه مردم را تكميل كند، منبر خوبى بر محور قرآن و اهل بيت عليهم السلام برود، مردم را تربيت كند، بعد مختصرى روضه بخواند و مردم بروند. شب احيايى كه در مفاتيح گفته است، دعاى آن يك خط است. بعد قرآن روى سر بگذارد، آن نيز دعايش يك خط است. بعد «بك يا الله» است، مگر هر كدام چقدر طول مىكشد؟ كه بعضىها در شب احياء جان مردم را مىگيرند. اين طول دادنها خلاف حرف خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله و شريعت سهله و سمحه است.
اغتنام پنج فرصت از دست رفتنى
«يا اباذر! اغتنم خمساً قبل خمس، شبابك قبل هرمك»
جوانان! فكر كنيد، ببينيد اگر واقعاً در درون احساس مىكنيد كه به تحصيل علم علاقه داريد، اين علاقه خدايى است. با نشاط دنبال آن را بگيريد و تنبلى و كسالت به خرج ندهيد. در مسير علم، از پرخورى، پرخوابى و پر رفت و آمدى با رفيقها بپرهيزيد. اگر رفيقهاى شما خوب هستند، ساعتى با آنها بنشينيد، بگوييد و بخنديد تا خستگى شما دربرود.
اما اگر بد هستند، حرام است كه با آنها معاشرت كنيد. در مطالعه، حتماً يادداشت بردارى كنيد. اين غنيمت دانستن جوانى است.
يا به سمت هنرهاى مثبت هدايت شويد، هنر كاشيكارى، نجارى، خطاطى، معمارى، گچ برى، آينه كارى و ... آنهايى كه عاشق اين هنرها بودند و هنر مورد نظر خود را به دست آوردند و از دنيا رفتند، آثارشان را شما مىبينيد.
به حرم حضرت رضا عليه السلام كه مشرف مىشويد، اين كاشيكارىها را كه مىبينيد، ذرّه ذرّه نشستند و با نوك تيشه، با هنرمندى اينها را تراشيده و كنار هم گذاشتهاند تا آيه قرآن، گل و بوته، دعا، نقشه، محراب، گنبد و گلدسته شده است.
بعضى از نجارىها را مىبينيد، كتابخانههايى كه ساختهاند، كه اگر مىخواستند كتاب را روى زمين بريزند، همه را موش و موريانه مىخورد. بالاخره اين هنر نجار است كه در حفاظت كتاب و خانهها به كار گرفته شده است.
يا هنر معماران، اگر مىبينيد به معمارى داريد كشيده مىشويد، برويد و چند سال كار كنيد. اين عار نيست كه به دانشگاه نرفتيد و ليسانس نگرفتيد، عيبى ندارد.
اگر معمار شويد، شايد ده برابر كسانى كه از دانشگاه فارغ التحصيل شدهاند، درآمد پيدا مىكنيد. به خصوص كه معمارى ما رو به معمارى سنتى مىرود كه اگر كامل برود، چه مملكت زيبايى خواهيم داشت.
يا فكر كن، اگر مىبينى رغبت به خطاطى دارى، برو تا هنرمند شوى و قرآن، مفاتيح و نهج البلاغه بنويسى. دويست سال ديگر مردم را دعوت مىكنند و كتاب شما را به آنان نشان مىدهند كه اين كتاب دست خط فلان استاد است. فكر كنيد كه از اين فرصت جوانى چگونه مىتوان استفاده كرد. اين خيلى مهم است. «شبابك قبل هرمك» اما اگر عمر شما به هشتاد سالگى برسد، جوانى ديگر نيست تا آن را غنيمت بدانيد.
دزدى روزگار از عمر جوانى
شعرى از پروين اعتصامى كه سى و سه ساله بود و از دنيا رفت بگويم. ديوان شعرش جزء ديوانهاى رده اول شعراى ايران است. چون ديد ميل به شاعرى دارد، رفت و كار كرد. بعد در شعر گفتن در رده ناصرخسرو قباديانى
جوانى چنين گفت روزى به پيرى كه چون است با پيريت زندگانى
بگفت اندر اين نامه حرفى است مبهم كه معنيش جز وقت پيرى ندانى
جوانى نكودار كاين مرغ زيبا نماند در اين خانه استخوا
از آن برد گنج مرا دزد گيتى كه در خواب بودم گه پاسبانى
شبها صبح و صبحها شب شد و جوانى خود را در چاله ريختم. اكنون كه بيدار شدم، مىبينم كه جوانى ديگر نمانده است.
متاعى كه من رايگان دادم از كف تو گر مىتوانى، مده رايگانى
چو سرمايهام سوخت از كار ماندم كه بازى است بىمايه بازارگانى
و اكنون كه سرمايهاى ندارم، چگونه تجارت كنم؟ جوانى را ديدم كه وضع آن جوان براى من خيلى درس بود. برخورد اول من با او در شهر قم بود. گفت: من اهل تهران هستم. سى و دو نوع خط نشانم داد، نسخ، ثلث، نستعليق، شكسته نستعليق، كوفى، مصرى، حجازى. سى و دو نوع خط بود. گفت: اين خط هاى من است. كسى كه خط شناس باشد، مىفهمد كه چقدر زيبا است.
چند سالى گذشت تا دهه آخر صفر را در لندن منبر مىرفتم، جوانى پاى منبر آمد، خيلى احوالپرسى كرد. گفتم: شما؟ گفت: من پسر فلانى هستم. شما طلبه قم بوديد، پدرم مىگفت شما يك بار به خانه ما آمدهايد. گفتم: پدرت كجا است؟ گفت: چند سالى است كه در اروپا و آمريكا است. گفتم: چه مىكند؟ گفت: تا به حال نزديك به ده هزار نفر را با هنر خود مسلمان كرده است.
چو سرمايهام سوخت از كار ماندم كه بازى است بىمايه بازارگانى
اين سرمايه جوانى خيلى عجيب است. قرن هفتم، در شبستر آذربايجان، عالمى به نام شيخ محمود شبسترى كه در چهل سالگى از دنيا رفت، كتابى به نام «گلشن راز» دارد كه با اين شعر شروع مىشود:
به نام آنكه جان را فكرت آموخت چراغ دل به نور جان برافروخت
بيش از پنجاه فيلسوف و حكيم به اين كتاب شرح زدهاند كه بعضى از شرحها هشتصد صفحه است. عمر ايشان خيلى كوتاه بود، اما جزء چهرههاى معروف جهان اسلام است. اين غنيمت دانستن عمر و جوانى است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته