بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
مال حلال و ثروت پاك، يعنى مالى كه از طريق مشروع به دست مىآيد، فرصت زيبا و پرمنفعت الهى است. اما اگر صاحب مال بخيل باشد، تمام راههاى غنيمت دانستن اين فرصت به روى او بسته خواهد شد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله جملهاى بر اساس يكى از آيات سوره مباركه آل عمران و سوره مباركه توبه دارد. علت بيان اين جمله نيز اين بود كه حضرت در طواف مكه بودند و در حالى كه دور خانه خدا مىگشتند، ديدند كه شخصى دو دستش را به ديوار بيت گذاشته و دارد دعا مىكند. در حال دعا خدا را قسم به كعبه مىدهد.
حضرت روى شانهاش دست زدند، او برگشت، ديد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله است، حضرت فرمودند: خدا را به قسمى بالاتر از كعبه قسم بده. گفت: قسم بالاتر كدام است؟ فرمودند: اگر مؤمن هستى، خدا را به خودت قسم بده؛
«انّ المؤمن اعظم حرمة من الكعبة» احترام مؤمن نزد خدا بيشتر از كعبه است.
كعبه يك سنگ نشانى است كه ره گم نشود حاجى! احرام دگر بند، ببين يار كجاست!
عرض كرد: يا رسول اللّه! من اگر چه مؤمن باشم، اما عيبى در من است. حضرت فرمودند: عيب تو چيست؟ گفت: بخيل هستم.
اين داستان را مرحوم ملا مهدى نراقى، پدر ملا احمد، در كتاب بسيار پرقيمت «جامع السعادات» نقل مىكنند كه تا گفت: من بخيل هستم، پيغمبر براى دور شدن از او سرعت گرفت و اين جمله را فرمود:
«اليك عنى! لاتحرقنى بنارك»
دور شو از من! مرا به آتش (بخلت) نسوزان. بخل در هر كجا باشد، آلوده به اين بيمارى، در آتش جهنم است.
اگر اين رذيله در قلب انسان نباشد، خيلى راحت مىتواند از فرصت مال و ثروت به نفع دنيا و آخرت خود استفاده كند. غنيمت دانستن مال به چه صورت است؟
چند آيه قرآن كه خداوند راه غنيمت دانستن اين فرصت را نشان داده است را عنايت كنيد.
موارد وجوب اعطاى مال در راه خدا
طبق آيات قرآن گاهى اين غنيمت دانستن واجب است، يعنى فرصتى كه به افراد دادهاند، واجب است كه از آن بهرهبردارى كنند و آن را غنيمت بدانند. اين آيه كه در سوره انفال است را توجه كنيد: «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مّن شَىْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُوَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبَى وَالْيَتمَى وَالْمَسكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ»
آيه مىگويد: از هر چه كه سود گرفتيد؛ معدن، طلا، نفت، گاز، سنگهاى قيمتى، عقيق، فيروزه، كسب، تجارت، اجاره، «شىء» شامل همه چيز مىشود، از هر چه سود برداشت كرديد؛ «غنمتم»، اگر يك سال گذشت و از اين برداشت استفاده كرديد؛ لباس و فرش خريديد، خانه را بنّايى كرديد، دختر شوهر داديد، پسر زن داديد، سال كه تمام شد، يك پنجم سود باقى مانده از خرجى كه كردهايد، مال خدا، پيغمبر و اهل بيت عليهم السلام است. غنيمت دانستن اين فرصتِ مالى به اين شكل واجب شرعى الهى مىشود، يعنى خمس، كه پرداختنش مانند نماز، روزه، حج، جهاد و شهيد شدن است.
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: بدترين مال در اين عالم؛ «شرّ الاموال» مال ربايى، غصب، رشوه يا مال دزدى نيست، بلكه مىفرمايد: مالى است كه صاحب مال، حقوق خدا را از آن مال پرداخت نكرده باشد. ربا و غصب طرفش مردم هستند و مردم از پروردگار مهمتر نيستند. پس آن مالهاى حرام مردم، شرّترين مال نيست، چون مافوق حقوق مردم نيز هست؛ و آن حق خدا، پيغمبر و اهل بيت عليهم السلام مىباشد.
برترى حق خدا بر حق الناس
حق الناس خيلى سنگين است، اما حق خدا بالاتر است. چه كسى مىگويد كه حق خدا آسان است؟ اين اشتباه را چه كسى در دهان مردم انداخته است؟ از چه وقتى اين اشتباه وارد زندگى ما شده است؟
حضرت زين العابدين عليه السلام وقتى حق خدا را در ابتداى «رسالة الحقوق» تعريف مىكند، مىفرمايد: «حق الله الاكبر» يعنى حق خدا از هر حقى بزرگتر است. پس آن كسى كه رشوه، غصب و مال دزدى مىخورد، باز به رحمت خدا نزديكتر است تا آن كسى كه حق خدا، پيغمبر و اهل بيت عليهم السلام را نمىدهد. راه ديگر غنيمت شمردن مال، زكات است كه مربوط به گندمكاران و جوكاران و گوسفندداران و گاو و شترداران و آنهايى كه شمش طلا و نقره دارند مىباشد. خيلى عجيب است كه در قرآن بين كافر به قيامت و بخيل از زكات، فرقى نگذاشته است؛ مىگويد: آنهايى كه زكات نمىپردازند و آنهايى كه كافر به آخرت هستند، يعنى منكر آخرت هستند، روز قيامت در يك جايگاه هستند. فرصت ديگرى كه ثروت در اختيار شخص مىگذارد: «وَ ءَاتَى الْمَالَ عَلَى حُبّهِذَوِى الْقُرْبَى وَ الْيَتمَى وَ الْمَسكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّآئِلِينَ»
اگر خمس و زكات را دادى، نگو ديگر كار ما تمام شده، اگر باز هم پول اضافه دارى به بستگان فقيرت بده، اينها دروازههاى غنيمت دانستن مال و ثروت است.
اينها كه پرداخت شود، يعنى وقتى شما خمس، زكات، صدقه، انفاق به قوم و خويش فقير و يتيم كرديد، اگر از دست شما خارج شد خدا آن را مىخرد، و وقتى كه خدا از شما بخرد در مقابل خريد آن، بهشت را به تو مىدهد: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَ لَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»
جان و مال خود را بدهيد و از من بهشت را بگيريد. پولى كه شما مىدهيد، با بهشتى كه: «وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّموَ تُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»
پهناى اين بهشت، پهناى آسمانها و زمين است را از من در مقابل پول مىگيريد.
ضعف اعتقادى بخيل
مگر ما در دوره عمر خود، چقدر به خدا پول مىپردازيم؟ تازه پولى كه براى خود خدا است. گاهى اتفاق مىافتد كه ده سال مىگذرد و خمس و زكات به ما تعلق نمىگيرد. آنهايى كه با پول خود كار خير نمىكنند، خمس و زكات نمىدهند، انفاق نمىكنند، باور كنيد كه خدا، قرآن، قيامت، بهشت و جهنم را باور نكردهاند. مىترسند بپردازند و همه اينها دروغ از آب دربيايد. مىگويد: نكند چند ميليون بدهيم، اين همه گندم و جو و طلا زكات بدهيم، بعد صد و چهارده كتاب، صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و چهارده معصوم عليهم السلام دروغ گفته باشند كه گفتند: قيامت هست؟ نكند خبرى نباشد و دروغ باشد؟
اگر اينها دروغ گفتهاند، پس چه كسى راست گفته است؟ يعنى ضدّ خدا راست گفته است؟ اگر خدا دروغ گفته، پس نمرود راست مىگويد؟ چون اگر خدا دروغ گفته باشد، انبيا كه همرنگ خدا هستند، آنها نيز بايد دروغ گفته باشند، اينها اگر دروغ گفتهاند، پس ضدّشان راست گفتهاند؟ اگر خدا را راستگو مىدانيد، پس چرا خمس نمىدهيد و دچار بخل هستيد؟ معلوم مىشود خيلى از مردم دچار بيمارى بخل هستند و «البخل فى النار». اما در مقابل، خوشا به حال مردم كريم.
قلم گردان اموال مؤمنين
قبل از انقلاب چند خانواده دردمند بودند، من نيز طلبه بودم و خودم چيزى نداشتم كه كمك كنم، به درب مغازه يكى از افرادى كه مىگفتند وضع مالى او خوب است آمدم، به او گفتم: چند نفر گرفتار هستند،- در آن زمان، سال هزار و سيصد و چهل و نه شمسى- گفت: عيبى ندارد، پانصد تومان به من داد. پانصد تومان در آن وقت خيلى بود. مثلًا ما مشكل يك خانواده را با پنجاه تومان حل كرديم. مشكل ده خانواده را مىشد حل كرد. بعد به من گفت: باز از اين برنامهها پيش آمد، بيا. يعنى تشويق هم كرد. تا زنده بود، من هر وقت نزد او مىرفتم، نمىگفت اين مقدار را بگير، مىگفت: مشكل با چقدر حل مىشود؟
روزى به من گفت: من اين پول دادنها را از زمان جوانى اهلش بودم، ولى روحيه من در پول دادن را يك حادثه عوض كرد. گفت: چند تن از تجار تهران كه آدمهاى خيلى خوبى بودند، يك سفر كربلا مىروند و آنجا تصميم مىگيرند كه حسينيهاى به نام حسينيه تهرانىها بسازند كه ساختند، كه ايرانىها وقتى مىآيند، آنجا روضه بخوانند و هم اين كه كسانى كه نمىتوانند به مسافرخانه و هتل بروند، اينجا بيايند.
مىگفت: زمينش را خريدند و مأموريت ساخت آنجا را به من دادند. گفتند: تو گذرنامه اقامتى دارى، مىتوانى اينجا چند ماه بمانى، اينجا را تو تمامش كن. البته به خود من نيز پول مىدادند.
مىگفت: به سرعت مشغول شدم. زمانى آمد كه ما نياز به پول پيدا كرديم، تا به تهران بياييم و هيئت مديره را جمع كنيم و صورت بدهيم و باز پول بگيريم و برويم، طول مىكشيد.
گفتم: بروم حرم حضرت سيدالشهدا عليه السلام تا اين پول را از آنجا تأمين كنم. به حرم رفتم، تا رسيدم، ديدم حاج محمد حسين كاشانى كه عمرش از هشتاد سال بيشتر بود، روى ويلچر است. حاج محمد حسين كاشانى كسى بود كه مخارج تعمير اساسى در حرم حضرت سيدالشهدا عليه السلام را داد. تمام حرم را سنگ كرد و فرش قيمتى ايرانى پهن كرد كه قبل از جمهورى شدن عراق، يك بار كه پادشاه عراق به حرم مىآيد، از آن بنّايى و فرشها خيلى خوشش مىآيد، مىگويد: اين كارها را چه كسى كرده است؟ «حاج محمد حسين نيز روى ويلچر داخل حرم بود.»
به فيصل، شاه عراق مىگويند: اين آقا. شاه به او مىگويد: من از كار شما خيلى خوشم آمد. چه چيزى مىخواهى؟ ستون خيلى پهنى پايين ضريح ابى عبدالله عليه السلام در دو قدمى ضريح بود، گفت: قبرى در اين ستون به من بدهيد. فيصل به كليددار گفت: معمار و بنّا بياور، قبرى در اين ستون در بياور، ايشان را در همانجا دفن كنند، يعنى كنار شهداء.
اين دوست من مىگفت: تا چشمم به او افتاد، او نيز مرا مىشناخت، جلو آمدم، گفت: حاجى! اين مكانى كه ما به عشق ابى عبدالله عليه السلام داريم مىسازيم، از لحاظ
مالى لنگ شدهايم، براى ادامه ساختن به اينجا كمك مىكنى؟ گفت: آرى. گفتم: چه وقت بيايم. گفت: همين الان. ممكن است تو كه آن طرفتر بروى، من بميرم.
پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله مىفرمايد: وقتى كار خيرى مىخواهيد بكنيد، همان وقت بكنيد، چون اگر تأخير بياندازيد، شيطان نمىگذارد.
مىگفت: دسته چكش را در آورد و گفت: بنويس. اين شخص بازارى قسم مىخورد در حاليكه اشك در چشمانش جمع شده بود، ما اول عدد را نوشتيم بايد بنويسيم دويست هزار ريال، قلم ما بيخودى چرخيد، نوشتيم: دو ميليون ريال، يعنى دويست هزار تومان. در حالى كه آنجا با بيست هزار تومان ساخته مىشد.
دو ميليون ريال را به حروف نوشتيم. گفت: بگذار خودش بخواند، و بعد خودش روى آن خط بكشد و پشت آن را پشتنويسى كند. اما گفت: من براى ابى عبدالله عليه السلام نگاه نمىكنم، فقط بده من امضا كنم. گفتم: حاجى! من مىخواستم بيست هزار تومان بنويسيم، اما اضافه نوشتم. گفت: هر چه كه نوشتى، امام حسين عليه السلام قلمت را گردانده و به تو هيچ ربطى ندارد
مالك اصلى اموال
اين روحيهها فوق العاده پرقيمت است. اينها كسانى هستند كه فرصت مالى را در دوره عمر خود به زيباترين صورت غنيمت دانستند. ولى بيچاره و بدبخت شخص بخيل است كه نه پولى براى خدا داده، نه براى امام حسين عليه السلام، نه به يتيم و نه به فقير، نه زكاتى داده و نه خمسى. من نمىدانم كه او وقتى مىخواهد از اين دنيا برود، جواب خدا را چگونه مىخواهد بدهد؟ جواب حق پايمال شده خدا، پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله، ائمه اطهار عليهم السلام و يتيم را چگونه مىخواهد بدهد. آخر مالك اين پولها ما نيستيم. ما كه به دنيا آمديم، پابرهنه و لخت بوديم، وقتى كه مىميريم، باز لختيم، احترام مىكنند كه سه متر پارچه به ما مىپيچانند. ما مالك مال نيستيم.
اين شعر خيلى زيبا است:
در حقيقت مالك اصلى خداست اين امانت بهر روزى نزد ماست
يعنى اينها از دست ما مىروند. مگر ما چقدر روزى مىخواهيم بخوريم؟
پولهاى اضافه را براى چه كار مىخواهيم؟ خوردنى كه نيست. بد است كه وصله بخل به مال بخورد. خود ثروتمند را بيچاره مىكند. اين نيز يكى از فرصتهايى است كه وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله از ميان فرصتهايى كه خدا به انسان مىدهد، برشمردند.
بيا تا دست از اين عالم بداريم بيا تا پاى دل از گل برآريم
بيا تا همچو مردان در ره دوست سراندازى كنيم و سرنخاريم
بيا تا از غم دورى از اندر چو ابر نوبهاران خون بباريم
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته