بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
فرصتها، سرمايههاى ملكوتى و الهى اند كه خداوند از باب رحمت در اختيار بندگانش قرار مىدهد و از باب لطفش، راه غنيمت دانستن آنها را نيز نشان مىدهد. در زمينه فرصت و غنيمت دانستن آن، نقطه كورى وجود ندارد.
روايتى از وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است كه در آن به ارزش غنيمت دانستن فرصت بيشتر پى مىبريم. به يقين در دنيا و آخرت، برترين گروه نزد پروردگار مهربان عالم، اهل تقوا هستند. در قرآن مجيد مىخوانيم: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَيكُمْ»
آيه ناظر به برترى اهل تقوا در دنيا نسبت به ديگران است. «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا»
كه دليل برترى اهل تقوا از ديگران در قيامت است. در اين روايت اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد:
اگر بخواهيد اهل تقوا را در هر منطقه و در اين جمعيت زياد، بشناسيد كه اهل تقوا چه كسانى هستند، سه ملاك وجود دارد. اگر اين سه برنامه را در كسى ديديد، او اهل تقوا است و اگر نديديد، اهل تقوا نيست، گرچه ممكن است مؤمن و مسلمان باشد.
علامات سه گانه متقين
1- اخلاص در عمل
متن حديث اين است: «للمتقى ثلاث علامات» براى اهل تقوا سه نشانه و ويژگى هست كه هر سه خيلى مهم هستند. به دست آوردنش نيز واقعاً هم زمان مىخواهد و هم كار و هم حال. نه يك شبه به دست مىآيد، نه با تنبلى و بىحالى.
اولين نشانه اهل تقوا؛ «اخلاص العمل» اين است كه هر كارى كه مىخواهند بكنند؛ چه عبادت و چه خدمت به مردم، هيچ نظرى جز به خدا ندارند و طرف معامله آنها در كارى كه مىخواهند انجام بدهند، فقط خداست و بس، نه كس ديگر.
نشانه رياكار اين است كه وقتى او را نبينند و زمينهاى براى تعريف از او وجود نداشته باشد، كارى نمىكنند. هر چقدر هم كار، مهم و عبادى و يا خدمت به عباد خدا باشد. ولى به محض اينكه زمينهاى فراهم شود كه كارش در معرض ديد قرار بگيرد و از او تعريف كنند، اين كار را خيلى با نشاط انجام مىدهد. اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد:
نماز رياكار بين مردم، خيلى پرمايه است و اما در خلوت، بىمايه است. در خلوت يا نماز نمىخواند، يا وقتى مىخواند، مانند كسى مىخواند كه او را به خواندن نماز مجبور كرده باشند. ولى در برابر مردم، خيلى با شوق نماز مىخواند، گر چه يك ساعت نيز طول بكشد. ولى همين نماز را در خلوت، اگر دو دقيقه طول بكشد، گويا كوه دماوند را روى سرش انداختهاند. سعدى مىگويد:
شاهى براى گشت و گذار به شيراز آمده بود، كسى را دعوت كرد. بعد از تمام منظور از «ريا» كه همان شرك خفى است؛ آن است كه انسان كارهايى را كه ظاهرش اطاعت پروردگار است، انجام بدهد ولى هدفش تقرب به او نباشد بلكه مقصود، ايجاد منزلت در قلوب خلق خدا باشد تا او را احترام كنند و نيازهايش را بر طرف سازند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من صلّى صلاة يرائى بها فقد اشرك.»
خطرات ريا:
«ريا» سه خطر دارد:
اوّل: مربوط به زمان قبل از عمل است به اين نحو كه از ابتدا، كارش را براى ديدن مردم شروع كند و انگيزه دينى در كارش نباشد، اين چنين ريايى را حتما بايد ترك كرد، چون معصيت است و به هيچ وجه، طاعت پروردگار نمىباشد و همان است كه فرمود: «الرّياء شرك خفىّ»
دوّم: عزمش بر اين بود كه دعا را براى خداوند متعال انجام بدهد، منتها در همان ابتداى كار، ريا، بر او عارض گرديده است. دراينجا سزاوار نيست عمل را ترك كند، چون انگيزه او دينى بوده، بنابراين، وظيفهاش اين است كه از طرفى عمل را آغاز كند و از طرف ديگر با نفسش جهاد نمايد تا ريا را برداشته، اخلاص را جايگزينش گرداند.
سوّم: قلبش را بر اخلاص، گره زده، منتها در بين راه، ريا و انگيزههايش بر او عارض گرديده است، در اينجا هم سزاوار است كه در دفع آن، مجاهده كند و عمل را ترك ننمايد و به همان اخلاص سابقش برگردد. راهش هم تفكر و تعقل در عاقبت ريا و نيز توجه و تدبر در رواياتى است كه در اين زمينه آمده است تا به سلامت، عمل را به پايان برساند.
ريشه و انگيزه ريا:
اصل و ريشه ريا، دوستى دنيا، فراموشى آخرت، تفكر كافى نداشتن در آنچه نزد خداست (كه باقى مىماند) و تأمل شايسته نكردن در آفات دنيا و عظمت نعمتهاى اخروى است.
درمان علمى ريا:
«اخلاص» (كه حالت سلامتى از مرض ريا مىباشد) آن است كه ظاهر و باطن انسان يكى باشد. به كسى گفته شد: كار تو آشكار باشد.
پرسيد: چگونه آشكار باشد؟ گفت: كارى انجام بده كه اگر مردم مطلع شدند، از آن شرم نكنى. شدن مجلس مهمانى، آخر شب به خانه آمد. ديد پسرش بيدار است. گفت: شام بردار بياور، پسرش گفت: مگر در خانه شاه ميهمان نبودى؟ گفت: چرا، گفت: مگر آنجا شام ندادند؟ گفت: مفصل. گفت: مگر نخوردى؟ گفت: نه، گفت: پس تو در آنجا چه چيزى خوردى؟ گفت: ذرهاى نان و سبزى. به او گفت: پدر! تا نمردهاى، عبادات تمام دوره عمرت را قضا كن، چون تو شام نخوردى كه همه بگويند: عجب آدم زاهدى است، براى اين كه از تو تعريف كنند، پس معلوم مىشود اعمال تو مريضى ريا گرفته و هنوز صاف و پاك نشدهاى.
اما اهل تقوا، در آشكار عادىتر از خلوت هستند، نه اين كه يك خلوت ديگرى داشته باشند و آشكار ديگرى. كارهايى كه براى بندگان خدا مىكنند، بيشتر به صورت ناشناخته مىكنند و مردم نمىفهمند كه اين كار از او بوده است.
دورى اهل تقوا از آشكار شدن عمل
امام جمعهاى براى من مىگفت: در شهر ما شخص ثروتمند و خيرى زندگى مىكند البته خود آن خير قبول نمىكند، والا من حاضر بودم در خطبههاى نماز جمعه اعلام كنم و اسم او را بگويم، ولى او نگذاشت. مىگفت: بيشتر كارهاى خيرى كه من در اين شهر مىكنم، قسمت عمده پول و جنسش را او مىدهد. گفت: جلسه كه مىگيريم، دعوت مىكنيم، براى معلولين، ايتام، جهيزيه، مستحقها، او اغلب نمىآيد. اگر هم بيايد، در كاغذى كه پخش مىكنند كه هر كسى مبلغى را متعهد مىشود، چيزى نمىنويسد. بسيار هم افراد موّجه اين شهر به من گفتهاند. حاج آقا! اين شخص اگر بخواهد مشكل ايتام، معلولين و جهيزيه را حل كند، چهل درصدش را مىتواند حل كند. اما بخيل است. ولى اين امام جمعه به من مىگفت: آنها مىگويند چهل درصد، ولى من اين چند سالى كه در اين شهر هستم، شصت درصد مشكلات را با پول او حل كردم، ولى هيچ كس نمىداند.
گفت: يك بار به او گفتم: پشت سر تو چنين حرفى مىزنند، بد مىگويند، بگذار در نماز جمعه بگوييم، مردم نيز تشويق شوند. گفت: من از اينهايى كه پشت سرم حرف مىزنند گذشتم، اما نمىخواهم به كسى بگويى، راضى نيستم.
علامت اول: اخلاص در عمل است. ارزش عمل نيز به همين است كه آزاد از توقع و تماشا و تعريف ديگران انجام بگيرد. اميرالمؤمنين عليه السلام مظهر اخلاص
وقتى امام زانو روى سينه عمرو بن عبدود گذاشت، او آب دهانش را به صورت اميرالمؤمنين عليه السلام انداخت. اميرالمؤمنين عليه السلام دشمن خدا را كشت، اما بعد از اينكه آب دهان به صورت اميرالمؤمنين عليه السلام انداخت، حضرت مىفرمايد: من ناراحتى خود از انداختن آب دهان به صورتم را با كارم مخلوط نكردم كه به خاطر اين كارش او را بكشم و بگويم: چهل درصد كشتن او براى اين بود كه دلم راحت شود، از اين كه آب دهن به صورت من انداخت. اصلًا براى آن كار و كشتن او پروندهاى جدا درست كرد؛ عصبانى شد و آب دهان انداخت، انداخت كه انداخت، ما مىرويم و صورت خود را آب مىكشيم. اما پرونده كشتن او «وَقتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ»
است، بجنگيد، اما براى خدا، اگر كسى در حق شما كار بدى كرد، با خوبى با او برخورد كنيد، گذشت كنيد، اينها دو پرونده شده. حضرت اين دو پرونده را با هم يكى نكرد، يعنى براى خالى شدن عصبانيت خود، دشمن را از پا درنياورد.
از على آموز اخلاص عمل شير حق را دان مطهر از دغل
او خدو انداخت در روى على افتخار هر نبى و هر ولى
يعنى از روى عصبانيت خود و ديگران، كارى نكنيد. شما كه داريد مايه مىگذاريد، رنج عبادت را تحمل مىكنيد، پس براى خدا تحمل كنيد. اين نشانه اول اهل تقوا است.
2- آرزوهاى منطقى اهل تقوا
نشانه دوم اهل تقوا: «قصر الامل» است. اهل تقوا آرزوها و اميدشان در حدى است كه قابل تحقق است. هيچ وقت آرزويى نمىكنند كه در زندگى تحقق پيدا نكند.
اهل تقوا هر آرزويى كه دارند، در حدى است كه قابل پياده شدن است. مثلًا آرزو مىكند كه آگاه به قرآن شود. با شوق به كلاس قرآن مىرود و در حد خودش عالِم به قرآن مىشود. اين آرزو وقتى پياده شود، سراغ آرزوى دست يافتنى ديگرى مىرود.
آرزو مىكند كه كار خيرى براى چند خانواده انجام دهد، وقتى فرصت آن ايجاد مىشود، مىرود و آن را انجام مىدهد. يا آرزو دارد كه سالى چند بار به حرم حضرت رضا عليه السلام مشرف شود. يا آرزو دارد كه شبها برخيزد و نماز شب بخواند.
آرزوى او نيز قابل پياده شدن است.
پس اهل تقوا نيز اهل آرزو هستند، نه اين كه هيچ آرزويى در دل آنها نباشد، اما آرزوى كوتاه، قابل پياده شدن، با ظرف زمان و پولى متناسب است. هيچ كس نگفته است كه اهل تقوا بىآرزو هستند. انسان كه بىآرزو نمىشود.
سعدى مىگويد: تاجرى شيرازى ما را براى شام دعوت كرد. پيرمرد قد خميدهاى بود. شام را كه خورديم، گفتم: پيرمرد! حالت چطور است؟ گفت: خدا را شكر. گفت: الحمد لله كار و درآمد شما خيلى حسابى است. آيا آرزويى دارى؟
گفت: يك آرزو دارم، آن آرزوى من اين است كه جنس از اينجا بردارم و به چين ببرم.
سعدى در اوايل قرن هفتم بوده است.
ما اگر با هواپيما تا چين بخواهيم برويم، چهارده ساعت بايد روى هوا باشيم، او مىخواست با قاطر برود، شما حساب كن مىخواسته برود و اين جنسها را در چين بفروشد و ظرف چينى بخرد و به سوريه ببرد و از آنجا ديباى رومى كه پارچههاى قشنگى بود بخرد و به حلب ببرد و از آنجا گوگرد احمر بخرد و بار كند و به شيراز بيايد و بفروشد. بعد نيز تازه مىگفت كه بقيه عمر را گوشهاى بنشينم و خدا را عبادت كنم. خيلى عجيب است.
آشكارى صدق حديث پيامبر صلى الله عليه و آله بر هارون الرشيد روزى هارون الرشيد گفت: آيا كسى از زمان پيغمبر زنده مانده است؟ گفتند: بايد جستجو كنيم. گشتند و گفتند: پيرمردى است كه او را در گهواره مىگذارند، او هست. گفت: او را بياوريد. سبدى برداشتند و پيرمرد را در سبد نشاندند و آوردند.
هارون به او گفت: تو رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدهاى؟ گفت: بله. گفت: چيزى از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدهاى؟ گفت: بله. گفت: چه شنيدهاى؟ گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «يشيب ابن آدم و يشبّ فيه خصلتان الحرص و طول الأمل»
فرزند آدم پير مىشود، ولى دو چيز در او جوان مىشود؛ يكى حرص، يكى آرزوهاى دراز.
گفت: هزار دينار طلا به او بدهيد. پيرمرد كه در كل عمرش صد دينار طلا نديده بود، تشكر كرد و دوباره درون سبد نشست و او را بردند بيرون دربار، گفت: مرا برگردانيد، با هارون كار دارم. او را برگرداندند. گفتند: قربان! او با شما كار دارد، هارون گفت: او را بياوريد، پيرمرد گفت: اين هزار دينار طلاى امسال است، يا هر سال به من هزار دينار مىدهى؟ هارون گفت: «صدق رسول الله» جان او دارد در مىرود، ولى حرص پول و آرزوى زنده ماندن سالهاى ديگر را دارد. گفت: نه، سالهاى ديگر نيز هست. تا او را بيرون بردند. مرد. اما اهل تقوا، تمام آرزوهايشان منطقى است و بىآرزو نيستند، ولى آرزويى كه دارند، آرزويى منطقى و قابل پياده شدن است كه براى آن زحمت مىكشند، اما تمام آرزوهايشان مثبت، حكيمانه و منطقى است.
3- اغتنام فرصتها
اما نشانه سوم اهل تقوا: «و اغتنام المهل» است. اهل تقوا تمام فرصتهايى كه به دست مىآورند، غنيمت مىدانند. اين از نشانههاى تقواداران عالم است. فرصت پيش مىآيد براى اين كه عالم شوند، مىروند و عالم مىشوند. فرصت پيش بيايد، براى اين كه خدمتگذار نابى براى دين، مردم و پدر و مادر شوند، فرصت را غنيمت مىشمارند. يا فرصت خدمت به بيمار را غنيمت مىدانند واز هر فرصتى براى آباد كردن آخرت خود استفاده مىكنند. كسانى كه اين اخلاق را دارند، از انجام كار مثبت، گرچه ظاهرش به نظر نيايد، روىگردان نيستند.
در خانه سالمندان مىروند و با حوصله، سالمندان را به حمام مىبرند، و آنها را نوازش مىكنند. لباس نو مىپوشانند، لباسهاى ايشان را مىشويند، روى بند مىاندازند، خشك مىكنند، تا مىكنند، درون بقچه و كمد آنها مىگذارند. اين گونه فرصتها را غنيمت دانستن علامت سوم اهل تقوا است.
تمام حسن زندگى انبيا، امامان و اولياى خدا به همين بوده كه هيچ فرصتى را از دست ندادند. عمر ما كوتاه است، چيزى نمىگذرد كه مىبينيد به سر و صورت شما موى سفيد در آمده است و اين پوست زيبا پژمردگى نشان مىدهد. چيزى نمىگذرد كه ديگر نمىتوانيد غذا بخوريد، وگرنه چربى و قند شما بالا مىرود، يعنى بدن مىگويد: نمىتوانم قبول كنم. اين فرصت جوانى و ثروت را غنيمت بشماريد، اى كسانى كه زبان گرم و نرم داريد، كسانى كه هنر خدمت به عباد خدا را داريد، فرصت را نگذاريد كه از دست برود.
بنابراين از نشانههاى اهل تقوا؛ «اغتنام المهل» است و اهل خدا و تقوا، فرصت را از دست نمىدهند.
هيزم سوخته، شمع ره و منزل نشود بايد افروخت چراغى كه ضيائى دارد
سوى بتخانه مرو، پند برهمن مشنو بتپرستى مكن، اين ملك خدائى دارد
گوهر وقت بدين خيرگى از دست مده آخر اين درّ گران مايه بهائى دار
گرگ، نزديك چراگاه و شبان رفته به خواب برّه دور از رمه و عزم چرائى دارد
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته