بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
بخشى از مبحث ذكر، بخش علمى است، كه اين بخش در فرهنگ حق، بخش كامل و جامعى است و آن عبارت است از كتاب خدا، قرآن كريم و معارف پاك الهى و ملكوتى اهلبيت عليهم السلام كه پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله آنها را همسنگ و هم وزن قرآن كريم دانسته است.
آگاهى به اين بخش علمى لازم و واجب است و لزوم و وجوب آن هم عينى است. از اين آگاهى و دانايى نسبت به ذكر علمى، به معرفت دينى تعبير شده است.
در قرآن مجيد مىفرمايد: گروهى اين معرفت و فقه دينى را بايد بياموزند و بعد به جامعه برگردند و به مردم بياموزند. بعد از اين آگاهى، آموزش و معرفت، واجب است كه اين ذكر علمى به ذكر عملى تبديل شود. در زبان، قلب، نفس، روح، سرّ و آشكار، تا با تبديل شدن اين ذكر علمى به عملى، انسان اهل ذكر شود و يا در نهايت خود ذكر شود؛ يعنى آنقدر در عمل و علم با اين ذكر اتحاد پيدا كند كه ذكر اللّه شود و اين براى همه شدنى است و راه آن براى همه باز است. چرا كه از جانب پروردگار نسبت به بندگانش بخلى وجود ندارد، غير از مقام نبوت و امامت خاصّه، براى همه عباد خدا ميسّر است كه به اين مقام عظمى برسند.
كيمياگرى فرهنگ الهى
همه شما دانشى را به نام دانش كيميا شنيدهايد. روزگارى كيميا در بين گروهى از مردم ارزش والايى داشت. البته دانش محدودى بود كه امروزه به نام شيمى، خيلى گسترده شده است، اما در قديم علم كيميا مىگفتند. هدف كيمياگران اين بود كه مس را طلا كنند. مىگفتند: ما وقتى به گوهرى به نام كيميا دست پيدا كنيم و مس را با كيميا تماس دهيم، به طلا تبديل مىشود.
اهل دل و حقيقت مىفرمايند: علم به قرآن و معارف اهلبيت عليهم السلام كيميا است و تماس عملى با اين علم، كشيدن مس وجود به گوهر كيمياست كه نتيجه اين كار نيز طلا شدن، قيمت و ارزش پيدا كردن مس وجود است.
تبديل مس وجود به طلا با عمل
ما از آيات قرآن و روايات استفاده مىكنيم كه بدون علم و عمل، طلا شدن مس وجود امكان ندارد و انسان در مرتبه حيوانى باقى مىماند، گرچه عمرى طولانى پيدا كند. طول عمر براى حيوان كارى نمىكند و حيوان هميشه حيوان است، چه يك ساله باشد يا صدساله. تحول و تغيير در انسان در جهت طلاى ناب شدن، با آگاهى از ذكر علمى و سلوك براساس آن ميسر است.
آيات قرآنى جارى در زندگى اهل خدا
بخش اندكى از اين ذكر علمى از ناحيه قرآن و اهلبيت عليهم السلام را براى شما تبيين مىكنم. اولياى خدا و آگاهان به قرآن حالًا و عملًا با چهار آيه زندگى مىكنند. با زندگى كردن با اين چهار آيه، اصلًا مهم نيست كه شب چگونه به صبح و صبح چگونه به شب مىرسد؛ چون اين چهار آيه راه، حال، اخلاق، حيات و ممات ماست.
1- باز كننده درهاى خير
آيه اول:
«مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَ مَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ و مِن بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» «
تركيب آيه خيلى عجيب است. به خصوص عزيز و حكيمش كه كاملًا در ارتباط با مطالب آيه است. «يفتح» در اينجا يعنى خدا درب هر چه خير را به روى مردم باز كند. حرف اين است كه درب خير را چه وقت باز مىكند؟ دو كليد براى باز كردن دربِ خير در قرآن مجيد نشان داده شده است. اگر اين دو كليد در دست ما نباشد، درهاى خير خدايى به روى ما باز نمىشود. نه خير مادى و زمينى و نه خير معنوى. فكر خود را از خير زمينى بيرون ببريد؛ زيرا خير زمينى را خدا مىفرمايد: خير عام است:
«مَتعًا لَّكُمْ وَ لِأَنعمِكُمْ»
ويژه انسان نيست، شما در خير مادى با هر چه چهارپا روى زمين هست، شريك هستيد. اين مهم نيست. نتيجهاش هم پر شدن كيسه شهوت و بعد هم فشار اين كيسه بر انسان كه مرا از اين فشار نجات دهد، حال يا با ازدواج مشروع خود را نشان مىدهند و يا آنهايى كه از خدا بريده محض هستند، با گناهان كبيره و روابط نامشروع.
كليدهاى باز كننده درهاى خير
الف: تقوا
اين خير مادى، خير عام است. صحبت پروردگار درباره خيرى است كه دنيا و آخرت مردم را آباد كند و براى آنها گشايشهاى باطنى بياورد. اين خير، دو كليد دارد كه در قرآن به طور خيلى صريح بيان شده است:
كليد اول تقواست؛ به اين معنا كه هر گناهى آمد كه زلفش را به زلف زندگى شما گره بزند، قبول نكن؛ چرا كه پروردگار گناه را در رديف آتش مىداند و طبع گناه، دوزخى است. اگر زلف گناه به زلف شما گره بخورد و با توبه باز نشود، در قيامت همان طبع گناه شما را به دوزخ مىكشاند.
ب: ايمان
كليد دوم نيز ايمان است. سند اين مطلب در اين آيه آمده است: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكتٍ مّنَ السَّمَآءِ وَالأْرْضِ»
تمام خيرهاى آسمان و زمين. اما خير زمين؛ لقمهاى به شما مىدهند كه پاك و حلال باشد، كه وقتى اين لقمه را مىخوريد، به جاى اين كه به شما فشار بياورد و با گناه، فشار را بكاهيد، آن لقمه به عبادت و نور تبديل مىشود و به خدا برمىگردد.
من به «رضوان الله» تبديلش مىكنم و به خودتان برمىگردانم. اين خير زمينى است. اما خير آسمانى؛ فيوضات و جاذبههاى درياوار من است كه شما را از زمينى بودن، به ملكوتى بودن مىكشاند؛ يعنى ميل به عالم ملكوت در شما پديدار مىشود. هميشه مىخواهيد كه به جانب پروردگار حركت كنيد. جستجوگر مقام قرب، لقا و مشاهده هستيد. اين خير چه خيرى است؟ آيا ويژه انبيا و ائمه عليهم السلام است؟ نه.
ايمان و تقوا، مقدمه مقام حضور و شهادت
شخص قصّابى به نام منهال قصّاب، خدمت وجود مبارك امام صادق عليه السلام آمد
و عرض كرد: يابن رسول الله!
«ادع الله أن يرزقنا الشهادة» دعاى شما مستجاب است، دعا كنيد كه خدا شهادت را نصيب من كند. فرمود:
هيچ نيازى به دعا كردن نيست. دعا كنم شهيد شويد؟ عرض كرد: نمىخواهيد دعا كنيد كه من شهيد شوم؟ فرمود: نه. عرض كرد: چرا؟ حضرت فرمودند:
«المؤمن شهيد» شهيد يعنى كسى كه با كشته شدن به حضور حضرت حق مىرود و مقام حضور پيدا مىكند. شهادت؛ يعنى مقام حضور. مؤمن شهيد است؛ يعنى در مقام حضور است.
بعد فرمودند: مگر اين آيه سوره حديد را نخواندهاى؟ «وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولِكَ هُمُ الصّدّيقُونَ وَ الشُّهَدَآءُ عِندَ رَبّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ»
اهل ايمان در پيشگاه پروردگار صدّيق و شهيد هستند، گرچه در دنيا زندگى مىكنند. چه شهادتى از اين بالاتر كه با تقوا و ايمان حركت كنيد و به محضر وجود مقدس حضرت حق برسيد؟
عجز قدرتها در برابر خدا
وقتى كه تمام درهاى خير را باز كنند: «مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا»
به خاطر لياقت و شايستگى مردم، هيچ قدرتى در عالم نيست كه درهاى خير مرا- چه خير مادى و چه خير آسمانى- به روى مردم ببندد. «فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»
من تواناى شكستناپذير هستم، كسى در مقابل كار من نسبت به بندهام نمىتواند بايستد و من خداى حكيم هستم.
وقتى كليد تقوا و ايمان را در دست بندهام ببينم، تمام درهاى خير را به روى او باز مىكنم. اين آيهاى است كه عرفا مىگويند: ما با اين آيه زندگى مىكنيم. تمام درهاى خير دست اوست و كليدش كه ايمان و تقواست را به دست آورديم، اكنون غرق در خير هستيم.
باز شدن درهاى خير با تحقق عملى ذكر
ببينيد هم ذكر علمى است و هم عملى، وقتى با ايمان و تقوا تحقق عملى پيدا مىكند، انسان بعد از باز شدن تمام درهاى خير چه مىخواهد؟ «لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكتٍ مّنَ السَّمَآءِ وَالأْرْضِ»
شكر گزارى در همه حال
وجود مبارك حضرت ابى عبدالله عليه السلام چه احساسى مىكرد كه شب عاشورا به پروردگار اصرار داشت كه:
«فاجْعَلنا مِنَ الشاكرين» «2» ما را جزء بندگان شاكرت قرار ده؛ چون هيچ كس در كره زمين اندازه ما دارايى ندارد. امام عليه السلام طبق اين آيه مىبيند كه تمام درهاى خير دنيايى و آخرتى به روى ايشان باز است.
قبل از اين دعا عرض كرد: «جعلت لنا اسماعاً وابصاراً و افئدة» «3» خدايا! به ما گوش، چشم و قلب دادهاى، همه اينها را به دست كليد تقوا و ايمان دادى. تمام درهاى خير دنيا و آخرت را با اين دو كليد باز كردى، پس ما را جزء شاكران قرار ده كه ما خيلى داراييم. اما دشمنان به آنها مىگفتند: «لا خير لكم» هيچ خيرى در شما نيست. ابن زياد چند وعده غذاى آنان را تأمين كرده است كه گاو و گوسفند و شتر نيز مىخورند، شما چه امتيازى داريد؟ اكنون دنيا، دنياى خوبى است؟ جز براى اهل ايمان و تقوا،
چه خيرى در اين دنيا هست؟ بقيه مردم در شرّ محض هستند و نمىدانند. «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»
خيال مىكنند در زندگى خوبى هستند و كار و عملكردشان خوب است، درحالى كه اين گونه نيست.
2- اراده خدا بر بندگان
آيه دوم كه اهل دل مىگويند: ما با اين آيه داريم زندگى مىكنيم: «وَ إِن يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَآدَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»
خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله است. حبيب من! وقتى كه براى تو خير عظيمى بخواهم، كسى نمىتواند جلوى رساندن خير من به تو را بگيرد. اين خيرم را براى عبادم قرار دادم و من تمام بندگان واقعيم را مىآمرزم و عاقبت آنان را غرق در رحمت مىكنم.
3- كفالت روزى بندگان
اما آيه سومى كه فرمودهاند: «وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا» هيچ جنبدهاى در زمين نيست، مگر اين كه روزى معنوى و مادى او بر عهده من است. خدا بر خود واجب كرده است، «2» پس براى چه به حرام متوسل شوم و غم كم و زيادش را بخورم؟ مهمان دار ما خيلى كريم است. من طلبى از او ندارم، تازه او از من طلبكار است. مشكل براى افراد بىخداست.
4- مشكل گشاى واقعى
اما آيه چهارم: «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا»
سين در «سيجعل» يعنى به شتاب، به سرعت، زود: من خيلى زود مشكل شما را به آسانى تبديل مىكنم. من خدايى هستم كه براى بندگانم سختى را خيلى زود به آسانى تبديل مىكنم. قرآن شش هزار و ششصد و شصت و چند آيه دارد، اگر با همه آنها زندگى كند، در قيامت و بهشت، تختش را كنار پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام مىگذارند. اولياى خدا فكر، انديشه، عمل و اميد به حل مشكل و خوردن حلال خود را، از اين چهار آيه مىگيرند.
چهار نكته در زندگى
1- عبادت به قدر حاجت
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند: به شما چهار نكته، علم و آگاهى ياد مىدهم كه با آن زندگى كنيد. اول: «أن تعبد الله بقدر حاجتك اليه» به اندازهاى كه به خدا نياز دارى، خدا را عبادت كن. چقدر و تا چه وقت به خدا نياز دارى؟ نياز ما به خدا هر لحظه و هر نفس است، پس دائم در عبادت باش. بخش مهمى از عبادت، غير از نماز و روزه است؛ خدمت به خلق خدا، ياد خدا، نفس كشيدن، نگاه كردن و خنديدن براى خدا.
چقدر حرف سعدى زيباست:
«هر نفسى كه فرو مىرود، ممدّ حيات است و چون بر مىآيد، مفرّح ذات، پس در هر نفسى دو نعمت موجود است- يكى نعمت ادامه حيات و ديگرى نعمت راحت شدن از فشار- و در هر نعمتى، شكرى واجب» پس چقدر خدا را عبادت كنم؟ جواب: دائم در عبادت باش؛ يعنى ديگر جايى براى گناه نمىماند.
پيغمبر صلى الله عليه و آله عابدترين مردم
چه عبادتى بالاتر از عبادت پيغمبر صلى الله عليه و آله؟ وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام عبادت پيغمبر صلى الله عليه و آله را تعريف مىكند، مىفرمايد: «أعبد الناس» عابدترين انسانها در عبادت بوده است. پيغمبر صلى الله عليه و آله دائم كه در نماز نبود، در جبهه، نزد خانواده، مسجد و در سفر نيز بود، ولى «أعبد» بود؛ يعنى تمام نفسهاى حضرت نيز عبادت بود.
آن وقت بلند بلند گريه مىكردند و مىفرمودند: «ما عبدناك حقّ عبادتك» چه كسى مىتواند سزاوار تو، تو را عبادت كند؟ چون پيغمبر صلى الله عليه و آله مىديد، بدنى كه با آن عبادت مىكند، ملك خدا و حال و زبانى كه با آن عبادت مىكند، از توفيق
خداست و از خودش هيچ چيزى مايه نگذاشته، بلكه همه مايهگذارىها از خداست. با اين حال گفته است: به خاطر عبادت به شما بهشت و نعمت ابدى مىدهم، بىاين كه كمترين مايهاى بگذارى.
اوايل دعاى عرفه مىفرمايد: اگر عمر همه روزگار را به منِ حسين بن على عليهما السلام بدهى كه يك نعمت تو را شكر كنم، نمىتوانم؛ چون براى آن نعمت، وقتى الهى شكرگزارى كند، خود توفيق اين شكرگزارى نيز نعمتى است كه براى آن نيز بايد شكر كند، براى شكر دوم نيز بايد شكر سومى بگويد و همين طور تا آخر.
پس چه وقت شكر خدا را بجا بياورد؟
ما در احاطه لطف و نعمتهاى خدا هستيم و هيچ چيزى از خود نداريم. هر چه را كه خرج گناه هم مىكنيم، از كيسه او خرج مىكنيم، نه از كيسه خودمان. اگر بدن را در گناه مىبريم، آن بدن نيز براى خداست.
2- معصيت به قدر طاقت عذاب
نكته دومى كه اميرالمؤمنين عليه السلام به ما مىآموزند كه با آن زندگى كنيم اين است كه فرمودند:
«و أن تعصيه بقدر صبرك على النار» به اندازهاى كه طاقت عذاب جهنم را دارى، گناه كن. چقدر طاقت دارى؟ دوزخى كه در دعاى كميل مىفرمايد: «هذا ما لا تقوم له السموات و الارض» آسمانها و زمين طاقت مقاومت در برابر آن را ندارند. ما انگشت را نزديك شعله كبريت مىگيريم، در خود شعله هم نبريم، باز طاقت اين مقدار حرارت را نداريم.
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند: چقدر طاقت عذاب جهنم را داريد؟ به همان مقدار گناه كنيد. طاقت طبقه اول را دارى؟ طاقت مار و عقرب، شعلهها و عصبانيت مأموران جهنم را دارى؟
«عَلَيْهَا مَلائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّايَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ» به اندازه طاقت خود گناه كن. اين ذكر علمى است كه بايد به ذكر حالى تبديل شود.
3- تلاش دنيايى به قدر ماندن در دنيا
نكته سوم:
«و أن تعمل لدنياك بقدر عمرك فيها»
به قدر و اندازهاى براى دنيا جان بكن كه مىخواهى بمانى. اگر هزار سال مىخواهى بمانى، بر مبناى هزار سال، حساب زندگى را بگير.
حضرت عيسى بن مريم عليهما السلام به عابدى گفت: خانه تو كجاست؟ عرض كرد: من خانهاى ندارم. گفت: سنّ شما چند سال است؟ عرض كرد: از صد بالاتر است.
گفت: پس چرا خانهاى نساختى؟ عرض كرد: با اين عمر كوتاه، براى چه خانه بسازم؟ دو روز ديگر جنازه ما را بيرون مىبرند. فرزندى نيز به ما عنايت نكرده است كه براى او بگذاريم.
گفت: آيا چيزى مىخواهى؟ عرض كرد: دلم مىخواهد خدا عمرى خيلى طولانى و حال بندگى به من بدهد تا همه عمر را به يك سجده تمام كنم؛ چون اين عمرى كه خدا به ما داده، خيلى كوتاه است. براى دنياى خود به اندازهاى كار كن و زحمت بكش كه مىخواهى بمانى.
4- تلاش آخرتى براى زندگى ابدى
نكته چهارم اين كه: «و أن تعمل لآخرتك بقدر بقائك فيها»
زمينه زندگى آخرت خود را به اندازهاى كه مىخواهى آنجا بمانى فراهم كن. آنجا مىخواهى براى ابد بمانى. هم فهم ذكر علمى واجب است و هم عمل به ذكر؛ يعنى در به عمل درآوردن واجب، انسان اهل ذكر مىشود. وقتى مقدارى جلوتر برود، به فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام خود ذكر مىشود.
حضرت اين مطلب را به حجر بن عدى فرمودند كه اى حجر، تو خود خير شدى، نه اهل خير؛ يعنى تمام وجود، اخلاق، عمل، منش و كردار تو خود خير شده است. «يا حجر الخير» اى همه خير، خوبى، درستى، راستى و كرامت.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روابط عمومی و امور بین الملل مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی