بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
پايه و اساس بحث ما، آيهاى از سوره مباركه لقمان است كه وجود مبارك حضرت حق در اين آيه به همه خطاب مىكنند؛ يعنى اين لطف و محبت را در حق همه دارند كه همه را مورد خطاب قرار دادهاند: «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظهِرَةً وَ بَاطِنَةً»
«عليكم»؛ يعنى به همه و تك تك شما خطاب مىكند. «أسبغ» به معناى «أكمل» است؛ نعمتهاى خود را بر شما در دو سفره ظاهرى و باطنى كامل و تمام كردم. سفره مادى و معنوى. كلام ما در نعمت باطنى است.
نواحى چهارگانه روزى مادى و معنوى
اين نعمتهاى باطنى كه مىفرمايد: روزى وجود مقدس او به انسان، براى چهار ناحيه است: روزى معنوى اعضا، جوارح، نفس، قلب و روح. هر چهار ناحيه نيز در آيات كتاب خدا مطرح است: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ».
«سَنُرِيهِمْ ءَايتِنَا فِى الْأَفَاقِ وَ فِى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» . «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ». «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا»
روح هم در آيات مطرح است: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى»
قلب نيز در آيات مطرح است: «فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا». «يَوْمَ لَايَنفَعُ مَالٌ وَ لَابَنُونَ* إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ».
«بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ»
بدن، اعضا و جوارح نيز در آيات مطرح است: «وَ مَا جَعَلْنهُمْ جَسَدًا لَّايَأْكُلُونَ الطَّعَامَ».
«أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ* وَ لِسَانًا وَ شَفَتَيْنِ».
«وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصرَ وَ الْأَفْئِدَةَ».
«إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارًا».
«وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى».
«أَضَاعُوا الصَّلَوةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَ تِ».
«فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ».
«وَ لَاتَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا»
ببينيد همه اعضاى بدن مطرح است.
روزى اعضاى بدن
1- چشم
با توجه به مطرح بودن اين چهار ناحيه و فضاى معنوى آن كه در صريح قرآن كريم آمده است، روزىهاى معنوى از جانب پروردگار، براى اعضاى بدن، نفس، قلب و روح قرار داده شده است. حال روزىهاى يك به يك را بررسى كنيم كه چيست؟
به ترتيب عنايت كنيد. اما روزى اعضاى بدن: مانند چشم، چه مقدار در قرآن مسأله نظر و رؤيت مطرح است؟ پروردگار براى چشم و نظر روزى قرار داده است.
نظر در قرآن
نظر يعنى چه؟ يعنى نگاه به كمك عقل.
«أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِى مَلَكُوتِ السَّموَ تِ وَالأْرْضِ»
شما بندگان من! چرا به ملكوت آسمانها و زمين نظر نمىكنيد؟ يعنى چرا به دنبال فرمانرواى واقعىِ هستى نمىگرديد؟ آيا تمام اين چرخها و رفت و آمدها خود به خود است؟ صاحب، مالك، كارگردان و گردانندهاى ندارند؟ نظر؛ يعنى نگاه همراه با انديشه، تعقل تا به اين نتيجه برسد كه:
چون نمىداند دل دانندهاى هست با گردنده گردانندهاى
***
كه يكى هست و نيست جز او وحده لا اله الا هو
بصيرت و نظر حضرت ابراهيم عليه السلام
حضرت ابراهيم عليه السلام با اين نظر، خدا را در سن نوجوانى پيدا كرد. نظر كرد و در نهايت به اينجا رسيد:
«إِنّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّموَ تِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَآ أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِين»
من با نظر به اين نتيجه رسيدم كه دست به دامن غير خدا نزنم؛ چون غير خدا در اين عالم هيچ كاره است. اين معناى:
«حَنِيفًا وَمَآ أَنَا مِنَ المُشْرِكِينَ» است.
علم، روزى معنوى ديگر چشم
روزى ديگر چشم، علم است. علم، امرى معنوى است. حال اين علم را از طريق مطالعه دفتر آفرينش به دست بياورم، يا از طريق مطالعه كتابهاى علمى.
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبّكَ الَّذِى خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنسنَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ* الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنسنَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»
اگر همين را گوش دهيد، سرمايه معنوى زيادى نصيب شما مىشود. اولين حرف قرآن اين بود؛ يعنى اولين بارى كه در روز بيست و هفتم رجب رسول خدا صلى الله عليه و آله جبرئيل را به شكل اصلى ديدند، قرآن را مىخواست نازل كند، اين ابتداى قرآن بوده است. عرض كرد: «الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنسنَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» بخوان! بنويس! هر دو با چشم ميسر است. بايد ببيند تا بنويسد.
اشك، روزى معنوى چشم مؤمن روزى ديگر چشم كه در قرآن مطرح شده است: «تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقّ»
هنگامى كه عباد من به من معرفت پيدا مىكنند، حق را در همه شؤونش مىشناسند، به قدرى تحت تأثير قرار مىگيرند كه چشمهاى آنها چشمهوار گريه مىكند. گريه، روزى چشم است و خيلى قيمت دارد.
امام چهارم عليه السلام مىفرمايند: دو قطره در قيامت در پيشگاه خدا از ارزش والايى برخوردار است: يكى قطره خون شهيد است و ديگرى قطره اشك عباد صالح است. اين هم روزى چشم است. روزى نظر به جمال اميرالمؤمنين عليه السلام
روزى ديگر چشم كه ما فعلًا از آن تا قيامت محروم هستيم و روزى خيلى عظيمى است، نگاه به جمال اميرالمؤمنين عليه السلام است. اين روزى چشم را پيغمبر صلى الله عليه و آله بيان كردند و دانشمندان و بزرگان اهل سنت نيز نوشتهاند. اين هم روزى چشم است.
نظر به نعمتهاى بهشتى
نعمتهاى بهشت نيز روزى ديگر چشم است: «وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ»
چشم كه خوراكى نمىخورد و كار آن نگاه است. منظرههايى كه جلوى چشم است را نگاه مىكند و در اوج لذت قرار مىگيرد.
به امام صادق عليه السلام عرض كرد: در مناظر هشت طبقه بهشت، زيباترين منظره براى چشم كه انسان را در نهايت لذّت معنوى قرار مىدهد، چيست؟ فرمود: نگاه به صورت جدم حسين عليه السلام.
چشم روزىهاى ديگرى نيز دارد كه بعضىها از آن روزى محروم هستند، اما جوانها محروم نيستند و آن ديدن رخ پدر و مادر از روى محبت است. حرف با محبت بزند كه خيلى مهم است، ولى همين نگاه كردن به پدر و مادر، قرآن، كعبه و عالم ربانى، اينها روزىهاى الهى است.
2- زبان
قول حسن در قرآن
اما روزى زبان: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا»
حرف خوب، زيبا، منطقى، مستقيم، هدايت كننده، از پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام حرف زدن، امر به معروف، نهى از منكر، اقرار به توحيد، همگى روزى زبان است. آثار اين روزىها نيز بايد بررسى شود كه آثار دنيايى و قيامتى اين روزىها چيست؟ روزى زبان، حرف حقّ است. كلمه حقّ گفتن:
آتش به جهانى زند ار سوخته جانى بر در گه معبود برد دست دعا
دعا، روزى ديگر زبان
دعا، روزى زبان است. در جلد دهم كتاب شريف و پرقيمت «كافى»، متن
زيبايى را از امام صادق عليه السلام نقل كرده است. كتاب كافى در عصر غيبت صغرى نوشته شده است؛ يعنى هنوز مردم به واسطه چهار نايب خاصه امام دوازدهم عليه السلام با ايشان در ارتباط بودند.
مشهور است كه وقتى يكى از نواب اربعه تأليف اين كتاب را به امام زمان عليه السلام خبر داد، امام عليه السلام با خوشحالى فرمودند:
«الكافى كاف لشيعتنا» شيعيان ما اگر بخواهند آبادى دنيا و آخرت را به دست بياورند، اين كتاب براى آنان كافى است.
امام ششم عليه السلام مىفرمايند: شيطانى از عبادت عابدى سخت به ناراحتى افتاد. با خود گفت: من بايد ساختمان عبادتش را تخريب و هلاكش كنم.
ما حسود و بخيل خيلى داريم. امروزه دنيا نسبت به شيعه شدن شما بخيل است. اين شيطان به كنار اين عابد آمد و خيلى بهتر، بالاتر، شادابتر و بيشتر شروع به عبادت كرد. عابد هرچه مىخواست از او بپرسد كه ملاك عبادت تو چه بوده است، باز به عبادت وصل مىشد.
عابد را حسابى تشنه سؤال كرد. بعد مهلت چند لحظهاى به او داد كه حرف بزند. عابد گفت: چه شد كه به اينجا رسيدى؟ گفت: با يك گناه. اين را قرآن «تسويل»؛ فريب كارى مىنامد. مگر كسى با گناه به خدا مىرسد و شوق به عبادتش بيشتر مىشود؟ چه ضمانتى هست كه در هنگام گناه، جان ما را نگيرند و عمر تمام نشود؟
گفت: چه گناهى؟ رابطه نامشروع. چند بار؟ يك بار. من چه كار كنم؟ گفت: من به تو آدرس خانه زن بدكارهاى را مىدهم. برو يك بار زنا كن، بعد مىبينى كه عبادت بعد از آن گناه و پشيمانى چگونه مىشود.
با آن چهره به درب خانه اين زن آمد و در زد. زن بدكاره آمد، ديد چنين مشتريى تا كنون نداشته است.
زن گفت: با چه كسى كار دارى؟ گفت: با شما. گفت: چه كار دارى؟ به او گفت. گفت: آقا! فريب نخوردى؟ اشتباه نيامدى؟ تو اگر با من زنا كنى و در حين زنا عمرت تمام شود، چه كار مىكنى؟ شما مىشود برگردى و ببينى آن عابد هست يا نه؟ اگر بود، بيا، اما اگر نبود، بدان كه شيطان بوده، آمده تا سر تو را كلاه بگذارد. عابد برگشت.
امام صادق عليه السلام مىفرمايند: شب آن زن از دنيا رفت و عمرش تمام شد. خدا به پيغمبر زمان او وحى كرد: امت و مؤمنين را بردار و ببر فلان خانم را غسل دهند، كفنش كنند و در قبرستان مؤمنان دفن كنند. اين زن ديشب با زبان خود بنده مرا نجات داد، من هم همه گناهانش را بخشيدم.
روزى زبان در قرآن
«وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا». «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ». «وَ قُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا».
«فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيّنًا» اينها ديگر لقمه نيست، روزى زبان است.
3- روزى دست
اما روزى دست: يكى از روزىهاى دست وضو است:
«الوضوء نور» در محور عظمت، اهميت، معنويت و امر خدا به وضو، سخن بسيار است، اين كه هر كس شب فقط وضو بگيرد و بخوابد تا براى نماز صبح بيدار شود، امام صادق عليه السلام مىفرمايند: خدا به فرشتگان نويسنده نامهاش مىگويد: اين بنده من كه امشب با وضو خوابيد، ثواب احياى آن شب را در پروندهاش بنويسيد. به قدرى مهم است كه امام حسين عليه السلام شب عاشورا به يارانش فرمود: مىتوانيد مقدارى آب براى وضو بياوريد؟ تا امشب را با تيمم تا صبح نباشيم، بلكه با وضو باشيم؟ اكرام يتيم با نوازش روزى ديگر دست اين است كه دست با محبت به سر يتيم كشيده شود.
پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايند: وقتى دست شما روى سر يتيم كشيده مىشود، به تعداد مويى كه از زير دست رد مىشود، خدا حسنه در پرونده شما مىنويسد. اكرام يتيم اهميت دارد، «كَلَّا بَل لَّاتُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ»
خدا مىفرمايد: چرا به ايتام اكرام نمىكنيد؟
پيغمبر صلى الله عليه و آله در كوچه مىرفتند. بچهها بازى مىكردند. عرب يتيم را تحقير مىكرد. فرهنگش هنوز بالا نيامده بود. بچه كوچكى ايستاده بود و با حسرت بازى بچهها را تماشا مىكرد. پيغمبر صلى الله عليه و آله جلو آمدند، پرسيدند: چرا تو بازى نمىكنى؟
گفت: چون من يتيم هستم، مرا راه نمىدهند. فرمود: پدرت كيست؟ گفت: رفاعه كه شهيد شد.
پيامبر صلى الله عليه و آله آن بچه را در آغوش گرفت و نزد حضرت فاطمه عليها السلام آورد، فرمود:
فاطمه جان! اين بچه مانند برادر توست. حضرت فاطمه عليها السلام او را تميز كرد، پيراهنش را عوض كرد، لباس نوى امام حسن عليه السلام را به او پوشاند. فرمود: تو برادر من هستى.
در امت اسلام، يتيم برادر حضرت فاطمه عليها السلام و فرزند پيغمبر صلى الله عليه و آله است. بعد پيغمبر صلى الله عليه و آله او را بغل كرد و كنار بچهها آورد، به بچهها گفت: چه كسى گفته است كه اين بچه يتيم است؟ من پدر او هستم و حضرت فاطمه عليها السلام خواهر اوست.»
اين روزى دست است. انفاق، روزى ديگر دست پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايند: يكى از بالاترين روزىهاى دست اين است كه پول به درب خانه مستمندان و فقيران ببرى، طورى كه تو را نشناسند و نفهمند. روزى ديگر دست كه بالاترين روزى و از خون شهدا بالاتر است، نوشتن و پخش كردن فرهنگ خدا بين مردم است.
4- روزى شكم
اما روزى شكم،
«يأَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيّبتِ»
لقمه الهى، پاك و ملكوتى، روزى شكم است. اين روزى مادى شد؟ نه، اين ظاهرش مادى است، اما وقتى لقمه حلال در بدن هضم شود، به نور، عشق، حال و عمل پاك تبديل مىشود.
مگر اميرالمؤمنين عليه السلام همين لقمه حلال را نخورد و از آن مقدارى مغز متفكر شد، كه گوشهاى از آن «نهج البلاغه» شد و مقدارى نطفه پاك امام حسن، امام حسين و قمر بنىهاشم عليهم السلام و بقيه نيز عبادت شد. عبادتهايى كه از انرژى لقمه پاك بود.
ميل به عبادت، با لقمه پاك
امام باقر عليه السلام مىفرمايند: روزى دربِ اتاق پدرم- حضرت زين العابدين عليه السلام- را آهسته باز كردم و ديدم در حال عبادت هستند. من جوان بيست سالهاى بودم، گوشهاى نشستم و ايشان عبادت مىكرد. من به گريه افتادم. وقتى عبادت پدرم تمام شد، آرام به من فرمود: عزيز دلم! چرا گريه مىكنى؟ عرض كردم: دلم براى شما مىسوزد. آخر چقدر عبادت مىكنيد؟
فرمودند: عزيز دلم! بر اين طاقچه كتابى هست، آن را بياور. كتاب را به خدمت پدر آوردم. فرمودند: آن را باز كن، در اين كتاب، عبادات جدم على عليه السلام را نوشتهاند، بخوان. ببين او عبادت مىكرده يا من؟ چه كسى طاقت عبادت على عليه السلام را دارد؟
اين همان لقمه حلال و روزىِ شكم است.
5- روزى شهوت
اما روزىِ شهوت، ازدواج است. خدا مىداند كه نتيجه ازدواج صحيح در دنيا چيست؟ آيت الله العظمى بروجردى قدس سره نتيجه همين شهوت حلال پدر و مادر است، شهوتِ پاك. امام، اولياى خدا، بزرگان، اهل دل. روزى پاك همين است كه براى استفاده از مجلس خدا برود، به خاطر خدا، براى شنيدن برنامههاى او و معارف اهلبيت عليهم السلام، اين كشش معنوى به خاطر نطفه پاك بوده كه روزىِ قدم شما شده است. عجب روزيى! كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايند: وقتى از خانه در مىآييد، اگر به آن مجلس علمى كه در نظر داريد، نرسيد و وسط راه از دنيا برويد، طالب علم محسوب مىشويد كه «مات شهيداً» شهيد مرده است.
6- روزى نفس، قلب و روح
اما روزى نفس، كه فوق بدن است: اخلاق حميده، مهر، محبت، دل بىكينه، صاف، با گذشت و مهربان بودن است. اما روزى قلب كه بالاتر از نفس است: ورع، تقوا، صدق، ايمان، يقين، زهد، توكل، تسليم و رضا است. روزى روح كه بالاتر از قلب است؛ يعنى مرتبه نهايى، روح است: مكاشفه، مشاهده، ولايت به معنى اجازه تصرف در تكوين و بقاى بالله است.
نمونهاى از ولايتداران
من نمونهاى از ولايت و مكاشفه را ذكر كنم. اما ولايت؛ چند جلسه به خدمت نبيره وجود مبارك حاج ملاهادى سبزوارى قدس سره حكيم و عارف الهى رسيدم. ايشان براى من گفت: هنگامى كه حاجى از سفر حج برمىگشت، به كرمان آمد. به دلايلى سه سال در كرمان ماند. اين سه سال با اين عظمت علمى، استادى و حكمت؛ چون آن وقت كسى ايشان را نمىشناخت و كتاب نيز زياد پخش نمىشد و سفرها كم بود، لذا سه سال در مدرسه طلبهها به طور ناشناس به خادم مدرسه كمك مىكرد، در اين سه سال نيز حتى يك بار نيز به كسى نگفت من چه كسى هستم.
روزى يكى از چهرههاى معروف كرمان به آن مدرسه آمد تا طلبهها را براى شام دعوت كند. خادم به حاجى گفت: دربِ حجرهها را بزن و آدرس بده، بگو: براى صرف شام بروند.
آنهايى كه اهل سرّ هستند، اگر آنها را قطعه قطعه كنند، ساكت هستند؛ چون سرّ براى آنان مانند گوهر است، در همان سكوت و صبر است كه دنباله فيض را مىگيرند.
طلبهاى بود كه به سن بالا رسيده بود و ازدواج نكرده بود، وضع مادى خوبى نداشت، در حجره مانده بود و گاهى درس اخلاق مىگفت. حاجى آمد دربِ حجره او را زد، گفت: امشب جايى دعوت داريم، همه مىروند، شما نيز تشريف مىآوريد؟ گفت: نه. اما اگر بيرون رفتى، نانى براى من بگير و بياور.
طلبهها به ميهمانى رفتند و شام خوردند و برگشتند. حاجى نيز بيرون رفت و برگشت، دير وقت بود. پيرمرد به حاجى گفت: نان خريدى؟ گفت: مرا ببخش.
يادم رفت. گفت: شام خوردى؟ گفت: بله.
ولايت روزى روح است. گفت: آيا سيرى؟ گفت: بله. گفت: پس سير از گرسنه خبر ندارد. من پيرمردم، با يك نان تمام زندگى دنياى من اداره مىشود. بعضىها با كل دنيا اداره نمىشوند. گفت: چگونه انسان فقير گرسنه را از ياد بردى؟ تو مىدانى درد گرسنگى چيست؟ به حاجى گفت: الان گرسنه شو، ببين درد گرسنگى يعنى چه؟
حاجى ناگهان به شدّت گرسنه شد، به قدرى به او فشار آمد كه هر خوراكيى در حجره بود، خورد، ديد درد گرسنگى برطرف نمىشود، آخر به طرف خوردن حصير زيرپا آمد، دل پيرمرد سوخت. گفت: حال از گرسنگى دربيا. حاجى درآمد.
اين ولايت است؛ يعنى حق تصرف در اشياء.
قرآن و اهلبيت عليهم السلام روزى دهنده مادى و معنوى
به آيه قرآن برگرديم:
«وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظهِرَةً وَ بَاطِنَةً»
تمام نعمتهاى ظاهرى و باطنى را كامل كردم. تمام اعضاى شما روزى معنوى دارند، نفس، قلب و روح شما نيز روزى دارند. اين رزق ما كجاست؟ در دو سفره: قرآن و اهلبيت عليهم السلام. تمام روزىهاى معنوى اعضا، نفس، قلب و روح ما در قرآن و اهلبيت عليهم السلام است. اگر كسى روزىخور خالص اين دو سفره شود و واقعاً اين دو را رها نكند، بعد از چهل روز از اولياى خدا مىشود.
نمونهاى از مكاشفه و مشاهده روح
اما مكاشفه و مشاهده روح: اين جريان در تفسير «الميزان» آمده است. نقل كنندهاش نيز علامه طباطبايى است و مكاشفهاش نيز از آن خودش است.
علامه مىفرمايد: هر سال از ايران مسافر مىآمد و پدرم خرجى مرا با مسافران به نجف مىفرستاد.
يكى از سالها، اوضاع عراق درهم بود، ظاهراً ايران نيز مشكل داشت و مسافر كم مىآمد. آنهايى كه از تبريز آمدند، براى من چيزى نياوردند. در مضيقه مالى افتادم.
در حال مطالعه از فشار اقتصادى و خوردن نان خالى چنان ناراحت شدم كه كتابها را بستم و به فكر فرو رفتم. سرم را روى دستم گذاشتم و با خود مىگفتم: چگونه خدا وعده داده است كه روزى اهل علم را مىرسانم؟ من نشسته بودم، در زدند. به نظرم آمد كه رفتهام در را باز كردهام، در حالى كه نرفته و نشسته بودم.
در همان حال ديدم چهرهاى نورانى و الهى گفت: اسم من شاه حسين ولىّ است.
خدا به تو پيغام داده است كه من كدام وقت تو را يادم رفته كه دست از درس كشيدى و به فكر شكم خود هستى. منِ خدا در اين هجده سال طلبگى حتى يك وعده غذاى تو را لنگ گذاشتم؟
اينها را گفت و رفت. سرم را از روى دستم بلند كردم. با خود گفتم: من كه درب را باز نكردم. شاه حسين ولىّ كيست؟ چرا هجده سال؟ من كه بيست سال است كه از طلبگيم مىگذرد. خوب فكر كردم، ديدم از روزى كه معمّم شدم و در لباس روحانيت رفتم، هجده سال كامل گذشته است.
گذشت، تا نامهاى از پدرم آمد كه امسال به تبريز بيا. تابستان درس تعطيل بود، رفتم. روزى به قبرستان كهنه تبريز به قبرى رسيدم كه سنگ كهنهاى داشت. نشستم، روى سنگ را تميز كردم، ديدم نوشته است: قبر شاه حسين ولى كه سيصد سال قبل وفات يافته است.
اين مكاشفه است؛ يعنى روح اين روزى را دارد كه اگر به دست بياورد، گوشه پرده را كنار مىزنند و كسى كه سالها قبل مرده است را مأمور مىكنند كه برو به علامه بگو: ما خداى تو هستيم و تو را از ياد نبردهايم، براى چه غصه مىخورى؟
خوشا آن دل كه مأواى تو باشد بلند آن سر كه در پاى تو باشد
فرو نايد به ملك هر دو عالم هر آن سر را كه سوداى تو باشد
غبار دل به آب ديده شويم كنم پاكيزه تا جاى تو باشد
سراپاى دلم شيداى آن است كه شيداى سراپاى تو باشد
دلم با غير تو كى گيرد آرام مگر مستى كه شيداى تو باشد
خوشى در عالم امكان نديدم مگر در قاف عنقاى تو باشد
نمىخواهد دلم گلگشت صحرا مگر گلگشت صحراى تو باشد
زهجرانت به جان آمد دل فيض وصالش ده اگر راى تو باشد
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روابط عمومی و امور بین الملل مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی