بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
كشور ما روى كمربند زلزله قرار دارد و در معرض طوفانهاى سخت است كه گاهى با بيش از صد كيلومتر در بعضى از مناطق ايران مىوزد و همين طور سيلهايى كه هر سال قسمتى از نواحى ايران را تهديد مىكند.
بيشتر مردم در كره زمين فكر مىكنند اين زلزلهها، طوفانها و سيلها فقط در ظاهر زندگى رخ مىدهد، در حالى كه طبق آيات قرآن كريم، روايات و اخبار، طوفانهايى كه بنيانهاى شخصيت، كرامت، دين و آخرت انسان را تهديد مىكند، قوىتر، مخرّبتر و شكنندهتر از اين امور ظاهرى است و زيان آنها نيز فوق العادهتر، بيشتر و عميقتر است، چرا كه تفاوت قيمت ظاهر انسان با باطن او خيلى است.
ارزش روح در مقابل بدن
در روايات و حكمتهاى «نهج البلاغه» اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است: ارزش بدن شما بهشت است، اما ارزش روح شما، رضوان الهى است كه با بهشت قابل مقايسه نيست. چنانچه در سوره مباركه توبه، وقتى پروردگار هشت بهشت را در آيه مطرح مىكند، بعد از جنّات، مىفرمايد:
«وَرِضْوَ نٌ مّنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» بين بدن و حقيقت، شخصيت و روح شما خيلى فرق است. اين تفاوت را ما از آيات قرآن مجيد نيز مىتوانيم بفهميم. خدا در قرآن درباره بدن مىفرمايد: «مِنْهَا خَلَقْنكُمْ»
جاى بدن شما تا روز قيامت همين جايى است كه آن را از آنجا خلق كرديم. ما اين بدن، اسكلت و ظرف وجود شما را از خاك آفريديم. ولى درباره روح ما مىفرمايد: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى»
بدن شما از عالم خلق است، اما روح شما از عالم امر. وقتى حضرت آدم عليه السلام فقط بدن بود، ما به فرشتگان نگفتيم به او سجده كنيد، اما:
«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سجِدِينَ»
وقتى كه آن حيات ويژه انسانى از جانب ما در اين قالب تجلّى كرد، به فرشتگان گفتيم: به او سجده كنيد؛ چون بدن شما لياقت سجده فرشتگان را نداشت.
بعد از سالها زندگى، بين بدن و روح شما جدايى مىافتد و دوباره بدن را به خاك برمىگردانيم. اگر ما بدنى را در قيامت وارد بهشت مىكنيم، به خاطر اين است كه با روح در همه عبادات شركت داشته است و الّا اگر بدن در عبادات شركت نداشت، روح در اين بدن حبس بود و هر دو را با هم به جهنّم مىبرديم.
قيمت بدن و روح انسان
قيمت بدن شما مادى و قيمت روحِ شما معنوى است. قيمت بدن بهشت است، اما قيمت جان، رضوان. اين بدن و جان شما ممكن است دچار زلزلهها، طوفانها و سيلابهاى سخت معنوى شوند كه هر دو را از جا بكنند و با خود ببرند، تا حدى كه خدا در قرآن مىفرمايد: «فِى ضَللِ بَعِيدٍ»
در دورى كامل قرار بگيرد و شايستگى رحمت و بهشت خدا را از دست بدهد؛ يعنى تا اين حد او را دور كند.
ماشينى كه تازه خريده باشند، اگر در سيل واقع شود، سيلى كه هيچ قدرتى جلودار آن نيست، ماشين را بغلتاند در درهاى بياندازد، صندلىها، موتور، بدنه و تمام قسمتهاى آن خراب شود و از كار بيافتد، حال اين ماشين چقدر ارزش و قيمت دارد؟ گاهى طورى مىشود كه مىگويند: اصلًا به درد نمىخورد و لاشه آن را همين جا بگذاريد باشد. يا هواپيماى چند ميليون دلارى وقتى به كوه و طوفان مىخورد و سقوط مىكند و هر ذرّهاش به جايى مىافتد، آيا ديگر مىارزد؟ نه،چون قيمت و ارزشى ندارد.
حرف دين اين است كه طوفانِ مال حرام، قيمت بدن و روح شما را نزد خدا نابود مىكند، چرا؟ چون اين طوفان آنقدر شما را از خدا دور مىكند كه نظر و رحمت پروردگار شما را نمىگيرد. لياقت اين بدن و جان براى به بهشت رفتن از دست مىرود. فقط مىتوانند در قيامت ملائكه را جمع كنند و انسان را در جهنّم بريزند؛ چون هيچ فايده ديگرى ندارد.
اين كار طوفان و زيان زلزله معنوى است. اين مقدمهاى را كه عنايت فرموديد، حقيقت دارد و قرآن، روايات و اخبار به اين حقيقت ناطق هستند. انبيا و اوليا عليهم السلام از اين مسأله خبر دادهاند. اكنون دو آيه از قرآن را در اين مورد عنايت بفرماييد.
مقايسه بنيان حلال و حرام در زندگى
خانه را در معرض سيل، روى كمربند زلزله و در مناطق طوفان خيز نسازيد، بلكه آن را به گونهاى بسازيد كه در مقابل طوفان، زلزله و سيل مقاومت كند.
خانهسازى در كنارههايى كه سيل برده و بنيانى ندارد و مشرف به درّه است، ديوانگى است؛ چرا كه انسان پول خرج كند و اين بار سنگين را روى اين خاكهاى سست مشرف به درّه بسازد، با تكان زلزله، طوفان و سيل، تمام خانه با هر چه داخل آن هست، به عمق درّه مىافتند.
اين حرف قرآن در سوره توبه است. چه آيه عجيب و چه هشدار زيبايى است: «أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْينَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَ نٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْينَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِفِى نَارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لَايَهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ»
ديگر حرف از اين متينتر و محكمتر؟ هشدار از اين بهتر، زيباتر و استوارتر؟ در اين آيه دو نفر را براى ما مثل مىزند، نفر اول:
«أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْينَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَ نٍ خَيْرٌ»
آيا كسى كه بناى زندگى خود را در همه چيز؛ كسب، كار، خوراك، پوشاك، ازدواج، معاشرت و داد و ستد، بر دو پايه بنا كرده است:
پايه اول: تقواى الهى است؛ يعنى محكم كارى كرده است و روى گناه، معصيت، حرام و محرمات بنا نساخته است، بلكه زيربنا و بتون اين زندگى، تقوا و پرهيز از حرام است. پايه دوم: رضوان پروردگار و خشنودى حضرت حقّ است و براى اين كه مُهر رضاى خدا روى آنها بخورد مصالحى را بكار گرفته است: «أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْينَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِى نَارِ»
اين بنا بهتر است يا كنارهاى كه قبلًا آن را سيل برده است و اكنون مقدارى سست است، خاك آن پوك است و اين بنا را در معرض وقوع سيل ساخته است؟
سقوط بناى سست دنيايى و آخرتى
به وسيله اين بناى سست، در عمق رودخانه و درّه مىافتد. آن بهتر است يا اين؟«فَانْهَارَ بِهِفِى نَارِ جَهَنَّمَ»
كسى كه زيربناى زندگى خود را با حرام بنا كرده است؛ يعنى با پول حرام خانه ساخته، ازدواج كرده، بچه دار شده، ماشين و اثاثيه خريده و بناى زندگى معنوى را بر لب پرتگاه جهنم ساخته كه ماندنى هم نيست؛ چون زيربنا سست است، با خود صاحب بنا در آتش جهنم مىافتد،
«وَ اللَّهُ لَايَهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ»
دست آنهايى كه از حدود حلال و حرام من تجاوز كردهاند را نخواهم گرفت، بلكه آنها بايد به جهنّم بروند؛ چون دست خود را به دست من نمىدهند تا دست آنها را بگيرم.
سقوط اختيارى انسان
خدا كه بخيل نيست تا از كسى كه در خطر است، دستگيرى نكند، ولى اينها دست خود را به خدا نمىدهند، معلوم است اگر ما اكنون شخص ثروتمندى را صدا كنيم و بگوييم: شما چقدر ثروت داريد؟ بگويد: چند ميليارد. بگوييم: چه مقدار آن حلال است؟ مىگويد: پنجاه سال قبل مقدارى پدرم به من ارث رسيد، او نيز اهل مسجد و انسان خوبى بود، همان پول حلال است و بقيه حرام است. به او بگوييم: آيا تو نجات در آخرت را مىخواهى؟ مىگويد: بله، مىگوييم: در اين صورت بايد مابقى را به صاحبان آن برگردانى و زندگى خود را بر پايه همان پول ارث بگذارى. خيلى راحت به ما مىگويد: من آن نجاتى كه تو مىگويى نمىخواهم. بدهم كه چه شود؟ از جهنّم نجات پيدا كنم؟ چه كسى از آنجا آمده تا خبر بياورد؟
«وَ اللَّهُ لَايَهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ»
اين يعنى متجاوزان از حدود كه دست خود را به خدا نمىدهند تا آنها را نجات دهد.
جهنم، سزاى سوء انتخاب
مردى جوان، در لندن پاى منبر من مىآمد، گفت: به خانه ما بيا، من نمىتوانم همسرم را راضى كنم كه حجاب داشته باشد. گفتم: عيبى ندارد. من با خانوادهام مىآيم، ايشان مىداند چگونه با خانم شما صحبت كند. انشاء الله كه اصلاح مىشود. بعد از ظهر كه از ميهمانى برگشتيم، من از خانواده سؤال كردم، مسأله حجاب حل شد؟ گفت: من خيلى با آن خانم صحبت كردم، خانم گفت: من همه چيز خدا را قبول دارم، اما حجاب را قبول ندارم. من مىخواهم اين گونه بيرون بروم.
وقتى براى نجات دست نمىدهد، چه كسى مىتواند او را نجات دهد؟
مىگويد: من نمىخواهم پول حرام را برگردانم، نمىخواهم حجاب را قبول كنم، نمىخواهم پولى را كه دزديدهام پس بدهم، مىخواهم به زندان بروم، اما نمىخواهم پس بدهم.
اين شخص را خدا چگونه نجات دهد؟ او كه خودش مىگويد: نمىخواهم مرا نجات دهيد. آيا خدا را مجبور كنيم كه حتماً بايد او را نجات دهى؟ خدا مىفرمايد: «وَ اللَّهُ لَايَهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ»
معناى آيه اين طور نيست كه؛ خدا نمىخواهد نجات بدهد، پس به جهنم رفت، نه، عكس اين است: او نخواست نجات پيدا كند، خدا نيز كارى به كار او نداشت، گفت: نمىخواهم به تو دست بدهم تا مرا نجات دهى.
اين آيه اول، حرف معمارها و مهندسها را مىزند، بايد آن را قبول كرد كه مىگويند: ساختمان شما بر لبه پرتگاهرودخانهاى است كه سيل برده و بىبنيان و سست است، اينجا خانه نساز؛ چون اگر اين زمين تكانى بخورد، يا سيل ديگرى بيايد، همه ساختمان را به درون آب، درّه و رودخانه مىبرد، اما باز او مىگويد: من مىخواهم اينجا خانه بسازم.
كسى دست خود را لب رودخانهاى كه زالو، قورباغه، مار و حيوانات ديگر داشت، گذاشته بود و دراز كشيده، چشم خود را بسته بود و آب مىخورد. در همين وقت شخص حكيمى از آنجا مىگذشت، او را ديد و گفت: اين گونه آب نخور، عقلت كم مىشود. گفت: عقل چيست؟ گفت: هيچ، ما از گفته خود برگشتيم.
اختيار كردن هدايت، شرط نجات
اصلًا به پروردگار دست نمىدهد تا او را نجات دهد. فكر مىكنيد در راه نجاتِ يك نفر، بايد چقدر انسان زحمت بكشد؟ سيزده سال خوب است؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله هر روز به عموى خود بگويد: دستت را به من بده تا تو را از جهنم نجات بدهم و او به پيغمبر صلى الله عليه و آله بگويد: برو، اى جادوگر. بيست و سه سال خوب است؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله در اين مدت به مردم بگويد: دست خود را به من دهيد تا شما را نجات دهم، اما برعكس، منافق شوند و بعد از مرگ ايشان نيز اين همه بلا بر سر دين در بياورند. باز مىگوييد: چرا خدا اينها را نجات نداد؟ خدا مىخواهد نجات دهد، خود اين جنس دو پا مىگويد: نجات را نمىخواهم، مگر زور است.
در قيامت دليل نيز دارند، به خدا مىگويند: خود تو در قرآن گفتهاى:
«لَآإِكْرَاهَ فِى الدّينِ»
از روى اجبار كه نبود، ما نمىخواستيم نماز بخوانيم، روزه بگيريم، قناعت كنيم، ما مىخواستيم مال حرام بخوريم، حال مىخواهيم به جهنم برويم، خود آنها مىخواهند به جهنّم بروند، به خدا ربطى ندارد.
با مال حلال به جهنم رفتن
اما آيه دوم براى من از آيه اول كوبندهتر و عجيبتر است. چون آيه دوم شخص فلكزدهاى را مىگويد كه با مال حلال به جهنّم رفت، نه با مال حرام. مگر مىشود انسان با مال حلال به جهنّم برود؟ صريح قرآن است كه بله، عدّهاى با مال حلال نيز به جهنّم مىروند. اگر با مال حلال انسان به جهنم برود، پس ديگر مال حرام با انسان چه مىكند؟ آيه را دقت كنيد:
«وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ* يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأِنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ»
خيلى عجيب است؛ مىفرمايد: كسانى كه اخلاق مال اندوزى دارند، مال را روى هم انباشته مىكنند و در راه خدا خرج نمىكنند. خدا مال حرام را اصلًا اجازه نمىدهد كه انسان انفاق كند.
انفاق در مال حلال است، نه در مال حرام. مال حرام را اجازه ندارم به مسجد، يتيم و براى حلّ مشكل مشكلدار بدهم، بلكه انسان بايد مال حرام را به صاحب آن برگرداند. اينجا مسأله مال حلال مطرح است، كسانى كه ثروت سنگينى را اندوخته و مردند و در زمان حيات، اين ثروت خدا داده را كه مال خود آنها بوده، انفاق نكردند، آنها را به عذاب دردناك مژده بده.
سزاى ثروتاندوزى و بخل
آن وقت آيه را ببينيد چه كار مىكند؟
«يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ»
روز قيامت تمام ثروت اينها را كه معادل طلا و نقره مىشود، در آتش جهنم مىريزم، به اين طلا و نقره حرارت مىدهم و بعد:
«فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ»
اين طلا و نقرههاى سرخ شده را به صورت، پهلوها و پشت آنها مىچسبانم و به آنها مىگويم: «هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأِنفُسِكُمْ»
اين ثروتى است كه براى خود اندوخته بوديد. حلال كه اين گونه انسان را از پا در بياورد، واى به حرام آن، چگونه انسان مىخواهد از شرّ حرام خلاص شود؟
چند روايت بسيار پر ارزش در باب مال حرام است. من سعى كردهام اينها را از مهمترين كتابها براى شما بياورم، كتابهايى كه بعد از قرآن، در رده اول كتابهاى ما هستند و اين روايات نيز رواياتى نيست كه ساختگى باشند؛ چون كه روايات ساختگى، با قرآن موافقت ندارد و شخص راوى اين روايت را ساخته است تا از دولت بنىاميه يا بنىعباس پول بگيرد، اما اين روايات ضدّ بنىاميه، بنىعباس و ستمكاران است و ساختگى نيست.
آن هم در مهمترين كتابها كه نمىشود آنها را كنار گذاشت؛ چون اگر ما اين كتابها را ببنديم و كنار بگذاريم، قرآن نيز هدايتگر ما نخواهد بود و هيچ چيزى را از قرآن نمىتوانيم در بياوريم، نه نماز، نه روزه و نه حج را.
در هيچ جاى قرآن ننوشته است كه نماز صبح دو ركعت است، ركوع، سجود و تشهد دارد، عدد ركعات نماز و احكام روزه نيست، عدد طواف و جمره، تعداد ركعات نماز طواف حج و نساء نيست و نيز مقدار زكات نيامده است. اگر اين كتابها را ببنديم، ديگر براى ما دينى نمىماند.
اينها قابل توجه هستند، خيلى جدى بگيريد، كه خداى نكرده بعد از شصت سال معلوم نشود ما ساختمان زندگى خود را كنار رودخانه سيل برده، ساختهايم.
زيركى مؤمن در پاكدامنى از حرام
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند: «ظَرفُ المُؤمن نَزاهتُهُ عن المَحارِمِ وَ مُبادَرَتُهُ إِلَى الْمَكارِمِ» «1» ظرف به معنى هوشيارى، زرنگى، كياست و فهم بالاى مردم مؤمن است كه از همه حرامهاى خدا خود را پاك نگه مىدارند. پاكدامنى از همه حرامها، از زرنگى مؤمن است. ممكن است مؤمن تحت فشار قرار بگيرد، نتواند ماشين و خانه خوب بخرد يا عوض كند، نتواند خوش باشد، ولى زرنگ است، مىگويد: من نمىخواهم خانه و ماشين خود را با حرام عوض كنم، اين چند روز دنيا را با حلال خدا قناعت مىكنم تا سالم بميرم و بناى زندگى را روى طوفان، سيل و زلزله بنا نمىكنم. اين زرنگى انسان مؤمن است.
گريز مؤمن از معرض حرام
شخصى در مسجدى، با گريه در كنار من نشست، دلم سوخت، فكر مىكردم كه چه دردى دارد كه اين همه تحت فشار است و گريه مىكند. گفت: من ده سال در دانشگاههاى اروپا درس خواندم، رده علمى من نيز خيلى بالا است، اكنون به خاطر اعتمادى كه به من دارند، خريدهاى دولت در داخل و خارج به عهده من است كه هر كدام چند ميلياردى است. فروشنده مىگفت: صورت اين دو ميليارد و نيم را دو ميليارد و هفتصد تومان بنويسم تا دويست ميليون تومان آن به جيب تو برود.
مىگويم: به چه مجوّز شرعى و ملاكى؟ آخر چرا روزى حرام؟ انسان بايد از تقواى خيلى بالايى برخوردار باشد و خدا و قيامت را ببيند؛ چون انسان خيلى زود فريب پول را مىخورد، آن هم اين پولهاى زياد و سنگين.
گفتم: چرا گريه مىكنى؟ گفت: ديگر دارم از جاده پرهيز منحرف مىشوم، چون مىبينم همكاران من چه خانهها و ماشينهايى دارند، در حالى كه من با همين حقوق ادارى، خانه و ماشين معمولى دارم. تا كنون من به مال حرام دست دراز نكردهام، به خاطر آمدن پاى منبرها، مسجد، آيات و روايات، ولى ديگر صبر من تمام شده، يا بايد استعفا بدهم و بيرون بيايم، يا شغل خود را عوض كنم.
گفتم: اگر مقام و شغل خود را به كس ديگرى بدهى، روز قيامت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله جلوى تو را مىگيرد؛ چون فردا شخص ديگرى مىخواهد به خريد برود و روزى دويست ميليون از مال اين ملت را در روز روشن بدزد؟ صد و سه بار در قرآن آيه صبر نازل شده است، پس به خاطر اين ملّت صبر كن. پس صبر، ايستادگى مالى و استقامت براى چه وقتى است؟ به چه كسى بگوييم كه در مقابل مال حرام بايست؟ به شتر و قاطر كه نمىتوان گفت. ايستادن در مقابل حرام براى ما انسانها است. گفت: چشم. مىروم، اما اگر ديدم نمىتوانم، ديگر بايد بيرون بيايم. گفتم: آن را ديگر خود مىدانى. زرنگى مؤمن، پاكدامن نگهداشتن خود از حرام الهى است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی