بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
كيفيت و چگونگى در گذشت انسان و سفر او به عالم بعد در بيش از هزار آيه قرآن و روايات زيادى مطرح است، به اعمال، اخلاق و حالات قلب او بستگى دارد. مرگ و شكل خروج از دنيا براى همه به صورت يكسان نيست. اين خروج و بيرون رفتن براساس وضع عملى، اخلاقى و روحى خود انسان است.
وجود مبارك حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام به عيادت بيمارى آمدند. بيمار در حالى نبود كه آمدن حضرت را متوجه شود. اطرافيان بيمار به او گفتند: چشم خود را باز كن و ببين كه وجود مبارك حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام به عيادت تو آمده است، ولى چون در حال احتضار بود، ديگر نمىتوانست عكس العملى نسبت به عيادت كنندگانش نشان دهد.
چند لحظه بيشتر به عبور اين بيمار به عالم آخرت نمانده بود. كسى به حضرت عرض كرد: يابن رسول الله! چگونه دارد از دنيا مىرود؟ معلوم مىشود سؤال كننده خبر داشت كه همه يكسان نمىميرند. مىخواست بداند آن محتضر جزء كدام گروه است و چگونه مرگى دارد؟ مرگ نورانى، ملكوتى، عرشى، روشن، يا نه؟ وجود مبارك موسى بن جعفر عليهما السلام به او قريب به اين مضمون فرمودند: اگر با پروردگار عالم تسويه حساب كرده است، آخرين درد را دارد مىكشد. به محض اين كه وارد عالم ديگر شود، لذّتها، خوشىها و راحتىهاى او شروع مىشود و تمام نمىشود.
وعده حتمى پروردگار در انتظار عبد واقعى
اين وعده پروردگار مهربان عالم است. كجا اين وعده را به بندگانش داده است؟ در قرآن كريم. كدام آيه؟ اين آيه شريفه كه عجب آيهاى است و چه نورانيّتى به دل مىدهد: «الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ»
آن كسانى كه در دنيا، با همه وجود قبول كردند كه مالك و مربّى واقعى آنها خدا است. وقتى كسى با تمام وجود باور كند كه مالكش خداست و او مملوك اين مالك است، اين قبول كردن مالكيت خدا با مملوكيت عبد، اتصال و ارتباط دارد.امكان ندارد كسى باور كند خدا مالك او است، ولى خودش را مملوك اين مالك نداند؛ چون كسى كه مملوك بودن خود را باور نكند، يقيناً به اندازه محيط و توان خودش در دايره:«أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» مىافتد.وقتى بگويد: من مملوك نيستم، معنايش اين است كه من براى خودم ربّ و مالك هستم. اما وقتى باور كند كه مملوكِ پروردگار است، از اين مملوك اطاعت از مالك سرخواهد زد.كسى كه مىگويد: من مملوك هستم، يعنى از خودم اختيارى ندارم و اختيار مملوك به دست مالك است، بنابراين خودم و هر چه كه دارم، مملوك پروردگار است. حال كه نسبت به خودم و هر چه كه در اختيارم هست، مملوكم، پس مالك هر فرمانى بدهد، بر من واجب است كه اطاعت كنم. اين حال همه انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام است.خود را واقعاً عبد و مملوك مىدانستند، نه آزاد و پروردگار را مالك مىدانستند، لذا هر تصرّف اين مالك در مملوك را حكيمانه و عاقلانه مىدانستند و تا زنده بودند، هم نسبت به خود و هم نسبت به آنچه كه داشتند: زن، فرزند، مال و امور ديگرى كه مربوط به زندگى آنان است، در مقام فرمان بردن از مالك بودند. آيه اين را مىخواهد بگويد. «الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ»آنان كه پذيرفتند كه الله مالك آنها است، طبعاً قبول كردهاند كه مملوك اين مالك هستند و بايد مملوك از مالك اطاعت كند، پس اطاعت كردند. اگر وقت آنها در دنيا تمام شود، مالك مىگويد: من تو را كه مملوكم هستى، مهلت داده بودم كه در اين مدت عمر از منِ مالك حقيقى فرمان ببرى. فرمانم را بردى و اكنون زمان و مهلت تو تمام شده و وقت جان دادن است.
دستگيرى پروردگار در لحظه مرگ
آيا باور مىكنيد كه «ارحم الراحمين، اكرم الاكرمين، سميع و بصير» مملوك و مطيع خود را در چنين لحظهاى كهاحدى نمىتواند براى آن مملوك كارى كند، تنها بگذارد؟ اين را باور مىكنيد؟ اگر پروردگار عالم مملوكش را هنگام مردن تنها بگذارد و بعد از پنجاه سال فرمان بردن، از او روبرگرداند، اين خلاف تمام آيات قرآن كريم است.برخورد مالك با مملوكِ مطيع را در وقت مرگ چگونه است؟ البته ديگران نيز مملوك هستند، اما مملوك فرارى كه نخواستند حرف مالك را گوش بدهند، نه در بدن، نه در مال، نه در خانواده، نه در كسب و كار. در قديم به اينها مىگفتند: عبد آبق؛ يعنى بنده فرارى، كه نمىخواهد حرف مولا را گوش بدهد و تحت فرمان مولايش باشد.
جزاى استقامت بر طاعت
اما آنان:«إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقمُواْ» يعنى «استقاموا على الطاعة» قبول كردند كه پروردگار مالك آنها است و آنها مملوك او. فرمانهاى مالك خود را قبول كردند و عمرى در همان مهلتى كه خداوند متعال به آنها داده بود، نسبت به همه چيز، فرمان مالك را اطاعت كردند.حال مىخواهند به عالم بعد بروند. به كجا مىروند؟ واقعاً جايگاهشان قبر است؟ در ظلمت، تنهايى و وحشت؟ اين طورى كه به مردم ظاهر مردن را نشان مىدهند، مرگ رفتن در تنهايى، تاريكى، وحشت، جدايى و محروميت است.اما خدا در قرآن مىفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقمُواْ»همه اين حرفها نسبت به مرگ دروغ است. كجا مىرود؟ هنوز نمرده و جان نداده است و ارتباط بين بدن و جان او قطع نشده است.»
نزول ملائكه و اهلبيت عليهم السلام بر استقامت كنندگان
چه اتفاقى مىافتد؟ ما نمىتوانيم ببينيم، خود او دارد مشاهده مىكند.«إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلئِكَة»
اولين بارى كه انسان در دنيا، فرشتگان خدا را مىبيند، همين لحظه احتضار است. آنها را با چه چهرهاى مىبيند؟ به زيباترين و نشاط آورترين چهره. فرشتگانى كه از مادر و پدر به محتضر مهربانتر هستند. نه فقط اين فرشتگان، بلكه بعد از اين فرشتگان، وقتى نوبت به آمدن ملك الموت مىشود.امام صادق عليه السلام فرمودهاند: ما چهارده نفر امام نيز بالاى سر محتضر حاضرمىشويم.ملك الموت به محض اين كه بالاى سر اين محتضر مىآيد، پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله با او صحبت مىكند. امام صادق عليه السلام مىفرمايند: پيغمبر صلى الله عليه و آله به ملك الموت مىفرمايد:اين شخصى كه جانش را مىخواهى بگيرى، از ما است. با او چه كار مىخواهى بكنى؟به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله عرض مىكند: يا رسول الله! از پدر و مادر به او مهربانتر هستم. پدر وقتى مىبيند جوانش در حال جان كندن است، همه موجوديت و مالش را مىخواهد بگذارد تا فرزندش نميرد.
رؤيت چهره زيباى ملك الموت
امام صادق عليه السلام از حضرت ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام نقل مىكنند كه حضرت ابراهيم عليه السلام به ملك الموت گفت: با اين چهرهاى كه براى من آمدى، براى مؤمن مىآيى؟ اگر به عنوان مزد اطاعت دوره عمر، به مؤمن اين چهره زيباى تو را پاداش بدهند، براى او كافى است. كسى كه عمرى خود را مملوك و خدا را مالك دانسته است، ايمان ديگر از اين بالاتر نمىشود. اين ديگر اوج ايمان است كه من قبول كنم كه مملوك هستم و «الله» مالك، درست قبول كنم، حقيقت نيز همين است و قبول كنم كه مملوك، يعنى موجودى كه بايد مطيع مالكش باشد و مطيع مالك باشم، حال ملك الموت را مىفرستند كه جانم را بگيرد.آن وقت فرشته مرگ با چهرهاى مىآيد كه طبق بيان حضرت ابراهيم عليه السلام اگر مزد تمام اطاعتهاى دوره عمر، فقط ديدن چهره او باشد، برايش كافى است. اما هنوز ملك الموت نيامده و قبل از او اين فرشتگان آمدهاند، «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلئِكَة»
پيام ملائكه به مؤمن محتضر
1- نترس
ملائكه مىآيند و چند مطلب به او مىگويند:
مطلب اول:
«أَلَّا تَخَافُواْ»
ابداً ترس به خود راه نده، چون نه به جاى تاريكى مىخواهى بروى، نه ظلمانى، نه تنگ، نه مضيقه دار و نه جايى كه دست و پاى تو را ببندند و تو را اسير و زندانى كنند، يا با چهرههاى وحشتناك با شما رو به رو شوند. نترسيد.ائمه اطهار عليهم السلام مىفرمايد:
اين فرشتگان همين كه به محتضر مىگويند نترس، ريشه ترس از قلب او كنده مىشود. وقتى مىترسم، مضطرب هستم، با وقتى كه نترسم و در آرامش كامل هستم يكسان است؟ وقتى بدانم كه اصلًا هيچ پروندهاى ندارم، زندگى پاكى داشتم، به خانه، حرم حضرت رضا عليه السلام، مسجد الحرام، سر كار مىروم، آرام هستم. وقتى از چيزى نترسم، آرامش دارم.ترس آن لحظه مردن از چيست؟ از اين كه بعد از مردن بر سرم چه بلايى مىخواهد بيايد؟ مىخواهند مرا در تنهايى، وحشت، ظلمت و تنگنا بياندازند؟
ترس از مرگ بخاطر همين چيزها است.
اما فرشتگان الهى مىگويند: نترس. اينجا جايى نيست كه من حرف آنها را قبول نكنم و بترسم. انسان در آنجا در مقام قبول قطعى است. پروردگار عالم نيز هنگام مردن به انسان كمك عجيبى مىكند. وقتى آنها مىگويند: «أَلَّا تَخَافُواْ» ريشهترس از دل او كنده مىشود.
2- حزن و اندوه نداشته باش
مطلب دوّم:
«وَ لَاتَحْزَنُواْ»
غصّه نخوريد. معمولًا در چه چيزهايى ما غصه مىخوريم؟ در از دست دادنها. پول، همسر، فرزند، خانه، كار و كارخانه كه از دست مىروند، غصّه مىخوريم. به آنها مىگويند: غصه نخوريد؛ چون هيچ چيزى را از دست نمىدهيد.
ممكن است كسى بگويد: انسان در مردن كه همسر و فرزندانش را از دست مىدهد. ولى خدا در قرآن مىفرمايد: نه، مگر ما تنها از اينجا به مكه برويم، در اين سفر، آنها از دست ما مىروند؟ به اميد پروردگار مىرويم، يك ماه سفر كه تمام شد، نزد خانواده برمىگرديم.در دو جاى قرآن، يكى در سوره مؤمن و ديگرى در سوره رعد آمده است كه آنهايى كه مملوك و مطيع حضرت حق هستند، وقتى از دنيا مىروند، گويى اينها زودتر به سفر رفتهاند، تا وقتى كه خانوادهاش نيز بيايند. هرچند ديگر از اين سفر بر نمىگردند.
3- ديدار خانواده
اگر خانوادهاش صالح، شايسته و خوب هستند، آنها نيز در همين جاده سفر هستند،«وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَاءِهِمْ وَ أَزْوَ جِهِمْ وَ ذُرّيتِهِمْ» خانواده خوب آنان با اينها در بهشت قرار خواهند گرفت. يك نفر از اين خانواده زودتر به اين سفر رفته است، ولى بقيه كمى ديرتر سفر خواهند كرد و به رفتگان ملحق مىشوند. فرق اين سفر با سفرهاى ديگر همين است كه مسافر بايد برگردد، اما مسافر آخرت، خانوادهاش نيز به دنبالش مسافرت مىكنند.پس غصّه نخور؛ چون هيچ كدام از خانواده، خانه، زندگى و اموال حلال تو هدر نرفته است، زكات و خمست را دادى، آنچه كه از تو مانده، كه ارث است، آن هم براى خدا قابل قبول است.
4- وصيت درباره اموال
خداوند در قرآن فرموده است: اگر مالى از شما ماند، براى دختران و پسران خود در حدّ معمول وصيت كنيد مىفرمايد:«إِن تَرَكَ خَيْرًا» اگر از شما خيرى باقى ماند. چند ميليارد از من باقى بماند، اين كه خيرى از من نمانده است. در قيامت بار همه اينها؛ ردّ مظالم، خمس، انفاق، كمك خيريه را من به تنهايى بايد به دوش بكشم.از من در حدّ معقول خير باقى بماند. اگر ماند، اين مقدار را خدا قبول دارد. پسچيزى از دستت نرفته است. پس به خاطر رفتن به اين سفر غصّه نخور. اين رفتن براى تو نه تنها غصّه ندارد، بلكه شادى دارد. اين حرف دوم فرشتگان است.
5- بشارت به بهشت
مطلب سوم: از فرشتگان؛ چقدر عالى و پرقيمت است:«وَ أَبْشِرُواْ بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ»
وقت انتظار مردن، قبلًا كه در دنيا بودى، مرتب قرآن، پيغمبر صلى الله عليه و آله، امامان عليهم السلام و انبياى گذشته وعده بهشت به تو مىدادند، به تويى كه خود را مملوك خدا و خدا را مالك دانستى و به خود قبولاندى كه مملوك بايد در همه چيز مطيع مالك باشد.
الان ما از طرف خدا بالاى سرت آمديم كه اين چند لحظهاى كه به رفتنت مانده، همان بهشتى كه همواره به تو وعده دادند، به تو مژده بدهيم كه تو جايگاهت اينجا است.
6- دوستى دنيايى و آخرتى
مطلب چهارم: فرشتگان مىگويند:«نَحْنُ أَوْلِيَآؤُكُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فِى الْأَخِرَةِ» يعنى ما فرشتگانى كه آمديم به تو گفتيم: نترس، غصه نخور، به تو بهشت را مژده مىدهيم، ما هم در دنيا و هم در آخرت، دوست و يار شما هستيم. حداقل دوستى، محبت، عشق و يارى اين فرشتگان در دنيا همين است كه كنار بسترش آمدند در حالى كه دست همه از كمك به بيمار قطع است، آنها به اذن خدا براى بيمار همه كارى از دستشان برمىآيد و انجام مىدهند.پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در مدينه با پاى برهنه به دنبال جنازهاى آمدند. اين كار حضرت كم سابقه بود. عرض كردند: چرا پابرهنه به دنبال اين جنازه آمديد؟ فرمود: چون خدا هفتاد هزار فرشته را به تشييع جنازه اين شخص فرستاده است. «1» اگر كسى همراه هفتادهزار فرشته رحمت به اين سفر برود و آنها بدرقهاش كنند، آيا اين سفر تلخى دارد؟
7- نشان دادن نعمتهاى بهشتى
مطلب پنجم: اين بهترين شيرينى براى شخص مسافر است: «وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِى أَنفُسُكُمْ» در عالم آخرتى كه وارد مىشويد، هر چه بخواهيد، براى شما حاضر است. هر چه بخواهيد؛ يعنى قيد و بند و استثنايى ندارد. مانند بهشت حضرت آدم عليه السلام نيست كه بگويند: همه چيز آزاد است، الا اين درخت. بلكه در آخرت هر چيزى ميل داشته باشيد، براى شما آماده است:«وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ» غير از اين چيزى كه براى شما آماده است، هر چيزى كه درخواست كنيد، براى شما آماده مىشود.
8- ميهماندارى خدا
مطلب ششم: آخر آيه خيلى شيرين و خوش است:«نُزُلًا مّنْ غَفُورٍ رَّحِيمٍ»
پذيرايى كننده شما، «نزلًا» يعنى ميهماندار شما، خداى غفور رحيم است. اين نيز نوعى مردن است كه از زندگى تمام كسانى كه در دنيا در اوج خوشى هستند، خوشتر است.اين نوع مردن بر چه اساسى نظام داده شده است؟ براساس: «قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقمُواْ» همين. چون مملوك هستند و مالك هم او است، مملوك تا در اختيار مالك است، بايد مطيع او باشد.
تازيانه بر سر و روى محتضر
اما مردن ديگر، كسى كه فرصتش تمام مىشود، مىخواهد بميرد، مانند همان اولى است كه قبل از آمدن ملك الموت، فرشتگان ديگر آمدند، گروهى ديگر از فرشتگان نازل مىشوند، خداوند مىفرمايد: قبل از جان دادن، صورت و پشتش را،«وُجُوهَهُمْ وَأَدْبرَهُمْ»به قدرى به رو و پشت آنها با تازيانههاى عذاب مىزنند كه درد هر تازيانهاش، در تمام دنيا، در هيچ اسلحهاى وجود ندارد. خوب كه او را زدند و تحقير كردند، آن وقت ملك الموت با چهرهاى مىآيد جانش را بگيرد كه اگر به گناهان، كفر، نفاق و انكارش هيچ كيفرى جز اين چهره ملك الموت ندهم، همين كه او را ببيند، براى او كافى است.اگر ما مىخواهيم كه اين گونه نميريم، همه چيز و كارمان را زودتر منظم كنيم، خدا با كسى تعارف ندارد. اگر تازيانه بىآبرو كردنش را بلند كند، در قرآنش ثابت كرده است كه تا قيامت اين بىآبرويى مىماند. عليه عموى پيامبر صلى الله عليه و آله فرياد مىكشد:«تَبَّتْ يَدَآ أَبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ»چه تعارفى دارد؟ از عموى پيامبر صلى الله عليه و آله تعارف نكرده است، چه رسد به من و شما.
ياد مرگ و تنظيم كارها
اگر چنين مرگى را طبق قرآن باور داريد و مىترسيد كه دچار آن شويد، بياييد كارى كنيم كه دچارش نشويم. مرگ در كنار ما است. حساب مالى خود را تسويه كنيد. اگر حرام در اموال شما هست، كنار بگذاريد و به صاحبانش برگردانيد. اگر در دين سست هستيد، خود را با ياد مرگ، از سستى درآوريد. اگر خانواده شما مسائل دينى را رعايت نمىكنند، به هر زبان، هنر و محبتى كه مىدانيد، آنها را به رعايت دين برگردانيد و از سست بودن درآوريد.به كارهاى خود نظم بدهيد كه مرگ در كنار ما است. دور نيست. تمام وسايل تمدن امروزى مرگزا است: قطار، هواپيما، ماشين، برق، كارخانه و هر چيزى را كه به عنوان مظاهر تمدن مىبينيد، همه ابزار مرگ هستند. در قديم ابزار مرگ كم بود. مسافران با قاطر، اسب، شتر و الاغ جابجا مىشدند. اينها با هم تصادف نمىكردند كه سوار خود را بكشند.چراغ، لامپ و برق در قديم نبود كه كسى را بگيرد و بكشد. بدن كسى را دستگاه كارخانه در خود نكشيد كه قطعه قطعه كند. قطار نبود كه از ريل بيرون برود و آتش بگيرد و مردم بميرند. هواپيما نبود كه موتورش آتش بگيرد و با تمام مسافران از بالا بيافتد و همه خاكستر شوند.ما در دل ابزارى داريم زندگى مىكنيم كه در كمترين غفلت، براى ما ابزار مرگ مىشوند. چه مىدانيم كه تا لحظه ديگر، زير ماشين يا موتور برويم و از بين برويم يا نه؟ مرگ را باور كنيم.اين دو نوع مردنى را كه از قرآن براى شما گفتم، باور كنيد. ما وقتى مرديم، همهچيز ما مىماند و هيچ چيزى را نمىتوانيم ببريم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی