بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
چنانچه از آيات قرآن كريم و روايات استفاده مىشود، كيفيت مرگ افراد يكسان نيست. به عبارت ديگر: همه يكسان نمىميرند و با يك حال از دنيا به آخرت منتقل نمىشوند. براساس آيات قرآن مجيد، كيفيت انتقال و مردن، به اعمال، اخلاق و حالات انسان بستگى دارد.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:اهل ايمان، عمل صالح و اخلاق حسنه، با مرگ، از همه تنگناها، مضيقهها، شدتها و رنجها راحت مىشوند و در راحتى ابدى قرار مىگيرند.
اما كسانى كه منحرف، دچار رذائل اخلاقى و اعمال خلاف بودند، با مردن، ديگران از دست آنها راحت مىشوند، ولى خود آنان به گرفتارى و مشكل ابدى دچار مىشوند. تعبير حضرت صادق عليه السلام از اين دو نوع مردن «راح» و «أراح» است. روايتى است كه بزرگان دين ما نقل كردهاند و اين گونه روايات مربوط به مرگ، جز تفسير و توضيح آيات كتاب خدا، چيز ديگرى نيست. «1»
جان دادن شيعه از بيان امام جواد عليه السلام
اين روايت را مرحوم فيض كاشانى در جلد هشتم كتاب پرقيمت «المحجة البيضاء» نقل مىكنند: وجود مبارك حضرت جواد الائمه عليه السلام به عيادت بيمارى رفتند. بيمار حضرت جواد عليه السلام را ديد، شروع به گريه كرد. حضرت به بيمار فرمودند: چرا گريه مىكنيد؟ عرض كرد: يابن رسول الله! من در دهان مرگ قرار گرفتهام و مىدانم كه از اين بيمارى نجات پيدا نمىكنم و امروز و فرداست كه ملك الموت به سراغم بيايد و مرا به عالم ديگر منتقل مىكند. بيمار، شيعه قابل قبولى بود. چنانچه در روايات بيان شده است، شيعه قابل قبول آثار، علايم و نشانههايى دارد. چقدر اين علائم، آثار و نشانهها زيبا و پرقيمت است.
صفات شيعه قابل قبول
اميرالمؤمنين عليه السلام زمانى كه در كوفه، حاكم مملكت بودند، خبر مرگ شيعهاى را شنيدند. با پاى پياده به دنبال جنازه اين شيعه تا بيرون شهر كوفه آمدند. وقتى كه او را دفن كردند، براى تشييع كنندگان جنازه سخنرانى كوتاهى كردند كه در «نهج البلاغة» «1» نقل كرده است.حضرت در كنار قبر اين شيعه مقبول فرمودند: «يرحم الله خبّاب بن الأرت»اسم اين ميّت بود. فرمود: خدا اين مرد را مورد رحمت قرار دهد، «فلقد أسلم راغباً»مسلمانى، ايمان و شيعه بودنش براساس رغبت، شوق و علاقه بود. نسبت به اسلامش سست و بىميل نبود. «و هاجراً طائعاً»او جزء مهاجرينى بود كه هجرتش فقط براى خاطر اطاعت از پروردگار بود. در اين زندگى قدم برداشت، اما قدمش الهى و پاك بود.
«و قنع بالكفاف» نسبت به مال دنيا و زندگى، به حدّ كفايت قناعت كرد. «و رضى عن الله»با اين كه در دوره عمر هفتاد سالهاش- كه در كتابها نوشتهاند- مصائب و شكنجههاى زيادى ديد، ولى اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: او از خدا رضايت داشت و با خدا خوش بود. «و عاش مجاهداً» در تمام دوران زندگى خود، براى خدا كوشش كرد و زحمت كشيد.
تشبيه مرگ به حمام
اين بيمارى كه حضرت جواد عليه السلام به عيادتش آمده بودند، شيعه قابل قبولى بود.حضرت فرمودند: چرا به خاطر مردن گريه مىكنى؟ عرض كرد: مردن، جان كندن، فراق و انتقال به عالم بعد خيلى سخت است. اما جواب امام عليه السلام چه بود؟
امام مانند قرآن كريم، حجّت پروردگار بر بندگان است. حجّت؛ يعنى عمل امام بايد الگوى ما باشد و حرف امام را صد در صد قبول كرد؛ چون حرف امام، حرف خداست.حضرت به او فرمودند: اگر انسانى از نوك سر تا نوك پا، پوست بدنش بيمارى تاول بگيرد. تمام تاولها پر از چرك و خون شود. اين تاولها باز و زخم شود، باز روى آن تاول بزند و از علاج آن نااميد شوند، شخص بيمار چه حالى دارد؟ معلوم است كه بدترين حال را دارد. شخص نااميد، بدترين حال را دارد.حضرت جواد عليه السلام فرمودند: اگر به اين بيمار خبر بدهند كه حمّامى مخصوص علاج اين بيماران افتتاح شده است كه اين بيمار اگر درون آب اين حمام برود و درآيد، همين كه آب روى سرش مىآيد و تا آخر بدن را فرامىگيرد، تمام اين تاولها را خوب مىكند و پوست بدن را مانند زمان ولادت از مادر، سالم مىكند، اين بيمار با شنيدن اين خبر چه حالى پيدا مىكند؟معلوم است بعد از اين خبر، بهترين حال را دارد. بعد حضرت فرمودند: گريه نكن، مرگ براى انسانهاى خوب مانند آن حمّام است كه مانند شستن خود از رنجها، غمها، تنگناها، ناراحتىها، سختىها و شدايد است. اين كه خوشحالى دارد
مرگ، پل بين دنيا و آخرت
اول طلوع آفتاب روز عاشورا، حضرت سيدالشهداء عليه السلام گفتگويى با اين هفتاد و دو نفر دارند. جمله زيبايى از اين گفتگو اين است كه فرمودند: وقتى ما وارد جنگ مىشويم، بدانيد كه مرگ براى ما- نه براى همه- مانند پل است كه اين طرف پل دنيا و آن طرف پل، خدا، بهشت و رضايت پروردگار است و ما امروز- روز عاشورا- مىخواهيم از روى اين پل رد شويم.
آن وقت اينها از اين شكل مرگ، چه استقبالى كردند. حرف امام، حرف خداست. اين هفتاد و دو نفر، با تمام وجود خود به حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام ارادت مىورزيدند و مىدانستند كه حرف حضرت، حرف خداست.
مرگ براى ما فقط مانند پل است. اين طرف پل، دنيايى است كه مىبينيد، آن طرف پل نيز لقا، رضوان و بهشت پروردگار است. اين پل خيلى طولانى نيست. با ضربت خنجرى، تيرى و يا شمشيرى ما را از اين پل عبور مىدهند.
ديدگاه حضرت زينب عليه السلام در مرگ عزيزان
حضرت زينب كبرى عليها السلام به ابن زياد فرمود:فكر مىكنيد در كربلا به ما ضربه زدهايد؟ خسارت، زيان و ضررى به ما رساندهايد؟ اين فكر خيلى اشتباهى است؛ چون عزيزان ما با شمشير شما به لقاى حضرت حق رسيدند و گناه غيرقابل بخشش كشتن اين هفتاد و دو نفر به گردن تو و آنهايى كه به جنگ فرستاديد، مىماند. ما در اين كارزار هيچ خسارتى نديديم، بلكه با شمشيرها و خنجرهاى شما، كمال منفعت را برديم. در كربلا، قفس خاكى اين هفتاد و دو نفر را شكستيد و از بند اين قفس درآمده و به طرف لقاى پروردگار پر كشيدند. آنها به لقا رسيدند و شما به گناهى كه هرگز بخشيده نمىشود. اين مرگ خوبان است. اما مرگ بدان را در روايات به «ميتة السوء» تعبير كردهاند. مرگ بسيار سخت، دشوار و ناگوارى كه خود اين دشوارى و ناگوارى مرگ نسبت به بعد از مرگ، چيزى نيست.
مفهوم و چگونگى برزخ
بدان در عالم برزخ هميشه آرزو مىكنند كه قيامت برپا نشود. گوشهاى از برزخ ايشان را از قرآن براى شما ذكر كنم. كلمه برزخ در قرآن آمده و به معناى حائل است. دنيا، برزخ و قيامت. از وقت مرگ انسان تا برپا شدن قيامت، هر مقدار كه زمان آن طول بكشد، برزخ ناميده شده كه حائل بين دنيا و قيامت است. نه كاملًا آثار دنيا را دارد و نه كاملًا آثار آخرت را. دنيايى است بين دنيا و آخرت.
آيهاى در سوره مباركه مؤمن است. كه درباره متجاوزان، ستمگران، ظالمان، بىدينان، لاييكها و كارگزاران اهل ظلم و كسانى كه در گناه حرفهاى بودهاند مىباشد؛ چون مؤمن گاهى دچار لغزش مىشود، قرآن اين مؤمن را گنهكار حرفهاى نمىداند، بلكه خطاكار مىداند.اما كسى كه با كمال غرور و گستاخى همه چيز عالم را به مسخره مىگيرد و هر كارى دلش مىخواهد، مىكند، وقتى او را وارد برزخ مىكنند، چون انسان در هر حدّى از غرور، تكبر، قدرت و ثروت باشد، بالاخره مىميرد.
قطعيت مرگ بر ماسوى الله
گره مرگ باز شدنى نيست. هيچ كس، از هر رشته علميى كه بهرهمند است، نمىتواند به انتظار بنشيند كه روزى گره مرگ باز شود؛ چون هرگز باز نمىشود.تمام جانداران مىميرند: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ» تمام فرشتگان نيز بايد بميرند. زمانى مىآيد كه از ميان كلّ آفريدههاى خدا، فقط اسرافيل زنده است؛ يعنى خود ملك الموت نيز مىميرد. بعد خداوند متعال جان اسرافيل را خودش مىگيرد. وقتى خاموشى كامل بر همه هستى حاكم شد، آن وقت سؤال مىكند: «لّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ»امروز كار در دست كيست؟ هيچ كس نيست كه جواب خدا را بدهد. خودش جواب خودش را مىدهد: «لِلَّهِ الْوَ حِدِ الْقَهَّارِ» كار فقط دست يك نفر است، آن هم خداى يكتا و قدرتمند.
قطع وسايل كمك دهنده در برزخ
اين آيه از بدان حرفهاى صحبت مىكند كه در برزخ هستند و هنوز قيامت برپا نشده است و روزگار، روزگار دنيا و برزخ است.پروردگار در برزخ چه مىفرمايد؟ مىفرمايد:«وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ» تمام وسايل و دستگيرهها از آنها بريده شده است. انسان در دنيا اگر سر درد مىگيرد، قرص، آمپول، شربت، دكتر، بيمارستان است و پول هست، خدا در قرآن مىفرمايد: وقتى بدان حرفهاى به عالم بعد منتقل شدند، هيچ وسيله و تكيه گاهى براى آنها وجود نخواهد داشت. باز مردم مؤمن وسيلهاى دارند، به پروردگار عرض مىكنند: از ده آيه قرآن، به هشت آيهاش عمل كرديم. بالاخره جايى بوده كه دل پيغمبر صلى الله عليه و آله را خوش كرديم و شيعه بودن خود را نشان داديم. خيلى جاها مال حرام را نخورديم و يا در جاى خلوت قرار گرفتيم، اما از گناه فرار كرديم و به فقير و يتيمى كمك كرديم. همه اينها وسيله نجات هستند. ولى تمام وسايل از آنها قطع است. خودشان تنها هستند. چه وحشتناك است.
روگرداندن خدا از بدان در دوزخ
در سوره آل عمران مىفرمايد: خدا نيز از آنها بريده و قطع است:«وَلَا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ» نگاه رحمت، نجات و دستگيرى به آنها نخواهم كرد. باز وقتى همه وسيلهها قطع مىشود، دل انسان به خدا خوش است، با «يا ربّ و يا الله»، توسل به پروردگار و ائمه عليهم السلام، مىتوان اميدى پيدا كرد، اما اينجا مىفرمايد: خدا روى خود را از اينها برگردانده و از آنها قطع شده است.اشتباه نكنيم، عالم برزخ، اين قبرها و قبرستانها نيست. برزخ دنيا و جهان ديگرى است. بدن در قبر پوسيده مىشود. انسان در برزخ زندگى برزخى دارد، نه زندگى دنيايى و آخرتى. زندگى برزخى كه در روايات بيان شده اين است كه بدن سبكى براى روح قرار مىدهند، برزخيان با بدنى مانند اين بدن هستند كه وزنى ندارد.»
عرضه دائم آتش بر بدان در برزخ
چگونه زندگى مىكنند؟ مىخواهم آيهاى را ذكر كنم كه اگر با عينك واقع بينى اين آيات را نگاه كنيم، زندگى به كام ما تلخ مىشود:
«النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا» آتشى كه نه مانند آتش دنياست و نه آتش آخرت. آتشى است بين آتش دنيا و آتش آخرتى. نهايت آتش دنيايى كه در كورههاى فولاد است، از صد مترى درش را باز مىكنند، اصلًا كسى طاقت ندارد جلو برود. حال آتش برزخى كه نه دنيايى است و نه آخرتى، بلكه آتشى بين دنيا و آخرت.
ما چقدر آتش دنيا را طاقت داريم كه تحمل كنيم؟ طاقت داريم كه آتش كبريت را بر سر انگشت خود بگيريم؟ هيچ كدام طاقت نداريم. رستم و اسفنديار هم طاقت ندارند. گوشت و پوست با آتش چه مىكند. ما در تابستان، از ساعت هشت صبح، كولر و پنكه روشن مىكنيم، به خاطر اين كه حرارت آفتابى كه از صد و پنجاه ميليون كيلومتر به زمين مىتابد، آن هم در خانه و زير سايه، نه حرارت آفتاب بيرون، باز طاقت نداريم. آن وقت آتش افروخته از غضب پروردگار كه نه به دنيا مىماند و نه به آخرت، آتشى است بين دنيا و آخرت است. «يُعْرَضُون عَلَيْهَا» اينها را به برزخ مىآورند و در برابر هجوم اين آتش قرار مىدهند. برزخى كه تمام وسايل نجات را از آنها قطع كردهاند و راه فرار ندارند.يكى از وسايل نجات، فرار است. مىگويند آتش دارد مىآيد، فرار مىكنيم. اما آنجا نه راه دويدنى است، نه راه گريزى، نه پناهگاهى، نه فريادرسى. تنگنا هست و آتش افروخته از غضب خدا. «يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا» هم در شب برزخ، هم در روز آن، آتش آنها را مىسوزاند، باز در آتش آرزو مىكنند كه قيامت برپا نشود؛ چون مىفهمند كه اين آتش برزخ نسبت به آتش قيامت براى آنها مانند گلستان و بهار است. مىفهمند كه اگر قيامت برپا شود و دچار عذاب جهنّم شوند، چقدر دردناك است. اين كيفيت مرگ و برزخ بدان است.
تفاوت جان دادن افراد خوب و بد
سلمان با اجازه پيامبر صلى الله عليه و آله با مردهاى صحبت كرد. گفت: از آن وقتى كه در رختخواب افتاده بودى و مىخواستى بميرى، تا به حال را تعريف كن. مرده گفت:اى سلمان! تلخى جدا كردن جان از بدنم تا قيامت از كامم علاج نخواهد شد. آن وقت جان انسانهاى قابل قبول خدا را چگونه از بدنشان جدا مىكنند؟امام صادق عليه السلام مىفرمايد:وقتى ملك الموت مىآيد، دو عدد گل در دست او است، گل اولى را كنار شامّه مؤمن قابل قبول مىگذارد، وقتى نفس اول را بو مىكشد، تمام دنيا از يادش مىرود، راحت مىشود. گل دوم را كه بو مىكشد، جانش از بدنش بيرون مىشود. مرگ ما به وضع ما بستگى دارد كه ما از نظر اخلاقى، عملى، حالى و روحى چگونه باشيم. آيا شخص بخيل راحت جان مىدهد؟ آدمى كه پول به جانش بسته است، ملك الموت مىخواهد جلوى چشمش بيايد، پولهايى كه در تمام عمرش دسته كرده از او بگيرد.خيال مىكنيد هنگام مرگ به ملك الموت خوشبين است؟ طبق آيات و روايات، چنين شخصى هنگام مردن در كمال نارضايتى از پروردگار است.خيلىها در لحظه مردن به شدت از خدا بدشان مىآيد و مىميرند؛ چون مىبيند كه خدا خانه، همسر، فرزندان، پولها و حسابها را از آنها مىگيرد، او هم به اسكناس حرص و بخل دارد، اما همه را دارند از او مىگيرند. آيا با رضايت از خدا مىميرد؟
راحت دل كندن از دنيا
ولى كسى كه تمام اينها و اموال خود را براى خدا مىدانسته است و درست هم بوده، خدا به او اجازه نداده كه در اين اموال اسراف كند، بلكه خانه، مركب و خوراك در حدّ شأن خود تهيه مىكرده، خمس، زكات و صدقه را نيز در عمرش پرداخت مىكرده است. حال مىخواهند جانش را بگيرند، اينها را نيز از او بگيرند، او كه خودش را نيز مالك نمىدانسته تا ناراحت يا ناراضى باشد. بقيه امورش نيز همين طور است.
اگر ما به ياد داشته باشيم كه مىميريم، با كنترل زندگى مىكنيم
دريغا كه بىما بسى روزگار برويد گل و بشكفد نوبهار
بسى تير و دى ماه و ارديبهشت بيايد كه ما خاك باشيم و خشت
تفرّج كنان در هواى و هوس گذشتيم بر خاك بسيار كس
كسانى كه ديگر به غيب اندرند بيايند و بر خاك ما بگذرند
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی