بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
توجه به همه عناصرى كه ساختمان وجود انسان را تشكيل دادهاند، واجب است. و اين وجوب از آيات و روايات استفاده مىشود. توجه به بدن، نفس، روح، عقل و قلب، فرمان خدا و دعوت همه پيامبران، ائمه طاهرين عليهم السلام و اولياى خداست. توجه به اين معنا كه هر كدام از اين عناصر رزقى پاك و جداگانه دارند و اين كه اين رزق را از كجا و چگونه بايد تأمين كرد و چگونه بايد اين عناصر را تغذيه كرد، براى اين كه همه اين عناصر پاك رشد كنند و پاك بمانند و از آنها اعمال پاك ظهور كند، واجب است. به اين حقيقت قرآنى بايد توجه داشت كه: پروردگار عالم تنها عنصر و حقيقت پاك را شايسته و لايق صعود به جانب خودش مىداند و اگر اين واقعيت تحقق پيدا نكند؛ يعنى زمينه صعود به جانب پروردگار براى انسان مهيّا نشود و انسان درجا بزند، قرآن مجيد در آيات متعدّدى متذكر مىشود كه در صورت صعود نكردن انسان به جانب پروردگار، از هر موجود جنبندهاى شرّتر و بدتر خواهد شد.
شرطيت پاكى در صعود الى الله
اما آيه شريفهاى كه مىفرمايد: حقيقت پاك به جانب او صعود مىكند؛ چون پاكى در آن ميل به صعود شرط است و جلوى صعود پاك را هيچ قدرتى نمىتواند بگيرد و بن بستى ايجاد كند. «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيّبُ» حقيقت پاك به سوى پروردگار قابليت صعود دارد. البته اين پاكى كه در ارتباط با بدن، نفس، روح، عقل و قلب در معارف الهيه مطرح است و طرح آن را بايد خداوند، پيغمبران و ائمه طاهرين عليهم السلام ارائه كنند، ولى اجراى آن بر عهده خود انسان است. اين طور نيست كه كسى بيكار باشد و پاكىها و طهارت به سراغش بيايد. تدبير، نقشه و طرح پاك شدن به وسيله حكيمانى چون خدا، انبيا و ائمه عليهم السلام ارائه مىشود و اجراى آن به عهده خود ماست. آنچه كه در اين بحث مىآيد، در ارتباط با پاكى بدن است، البته نه پاكى ظاهرى؛ چون ظاهر بدن اگر آلوده باشد، با آب قابل شستشو و پاك كردن است. آن پاكى اگر در گردونه ارتباط با پروردگار عالم نباشد، تنها نتيجهاى كه دارد، حفظ بدن از ميكروبهاى مضرّ است. آن پاكى از اين بيشتر براى انسان كار صورت نمىدهد، اما آن پاكيى كه در اين بحث مطرح است، پاكيى است كه بدن را در رفعت، مرتبه و مقامى قرار مىدهد كه در پيشگاه پروردگار از ارزش والايى برخوردار مىشود. خداوند متعال نسبت به آن بدن و صاحب آن رضايت مىدهد و آن بدن شايسته مىشود تا در قيامت، در بهشت قرار بگيرد.
ارزش پاكى جسم و روح پاك
اما اين پاكى چقدر ارزش دارد كه وجود مبارك حضرت زهرا عليها السلام دعا مىكنند، دعايى كه تا آخر عمرشان ادامه داشت، به پروردگار عرض مىكند: «واجعل جسدى فى الاجساد المطهرة» خدايا! بعد از مرگم بدن مرا در كنار ابدان مطهّره قرار بده. ابدان مطهّره، آن ابدانى بودند كه هيچ حرامى را نپذيرفتند و زير بار قبول هيچ حرامى نرفتند و اگر بنا بود با قبول حرام زنده بمانند، مرگ را بر قبول حرام ترجيح مىدادند و شهيد مىشدند. يعنى به قدرى بصيرت داشتند كه قبول حرام را به زنده بودن برترى نمىداده، شهادت و مرگ را مىپذيرفتند تا حرام را نپذيرند. گذشتهاى زيادى مىكردند و در آن گذشتها، تلخىهاى زيادى تحمل مىكردند تا آلودگى را نپذيرند. نُه سال در مصر، با انتخاب خود، به بدترين زندان مىرفتند: «رَبّ السّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنِى إِلَيْهِ» كه حرام را براى بدن قبول نكنند و بدن را پاك نگهدارند كه اين بدن شايسته صعود معنوى به جانب مالك، صاحب و خالقش شود و رضاى پروردگار را در پروندهاش داشته باشد و روز قيامت نيز از عنايت ويژه پروردگار محروم نباشد.
نمونهاى از اثر آلودگى بدنى
در قرآن فقط به آيات آلوده شدن بدن به زنا نگاه كنيد: «وَمَن يَفْعَلْ ذَ لِكَ يَلْقَ أَثَامًا* يُضعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا» آنان كه خود را در آغوش رابطه نامشروع مىاندازند، قبل از اين جمله مىفرمايد: «وَ لَايَزْنُونَ» عباد شايسته پروردگار و «عباد الرحمن» بدن را به نجاست زنا آلوده نمىكنند. آن انسانى كه بدن را به زنا آلوده مىكنند؛ يعنى براى لذّتبرى تغذيه مىكنند، «يَلْقَ أَثَامًا» چون لذّت زنا براى بدن است، نه عقل و روح. اين پوست و عصب بدن است كه از اين گناه لذت مىبرد و بدن با اين گناه و تغذيه حرام تغذيه مىشود.
«وَمَن يَفْعَلْ ذَ لِكَ يَلْقَ أَثَامًا» با گناه لقا پيدا كرده و خودش را در گناه انداخته است، آن هم چه گناهى؟ «وَ لَاتَقْرَبُواْ الزّنَى إِنَّهُ كَانَ فحِشَةً وَسَآءَ سَبِيلًا» رفتار قرآن با زنا چه برخورد شديدى است كه مىفرمايد: زنا فاحشه است؛ يعنى عمل بسيار زشت و راه بسيار بدى است. كسى كه خود را با زنا درگير كند، با گناه ديدار كرده و در گناه افتاده، در قيامت عذاب او دو چندان است و مطابق گناهش نيست.
آلودگى بدنى در مقايسه با آلودگى روحى
چرا در قيامت عذاب زنا دو چندان است و مطابق گناهش نيست؟ چون در اين عمل احترام انسانيت و كرامت زن در اسلام را به نابودى كشيده است. فقط عذاب گناه نيست، عذاب توابع گناه نيز هست؛ شكستن حرمت انسانيت و پايمال كردن كرامت زن. «وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا» در دوزخ دائمى است، و دائمى بودنش نيز با خوارى، زبونى، آبروريزى و بدبختى همراه است. چون خيلىها به جهنم مىروند، اما پروردگار نمىفرمايد: «وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا» كسى هم به جهنم مىرود، به تعبير اميرالمؤمنين عليه السلام اجازه مىدهند حرف بزند و با ادب و گريه در جهنم مىگويد: «لابكينّ عليك بكاء الفاقدين و لانادينّك أين كنت يا ولى المؤمنين و يا غاية آمال العارفين و يا غياث المستغيثين يا حبيب قلوب الصادقين يا اله العالمين» معلوم مىشود شدنى است. جهنمى آگاهى است كه خلود ندارد؛ چون از آيات قرآن و روايات استفاده مىكنيم كه عدهاى به جهنم مىروند، ولى آزادشان مىكنند تا حرف بزنند. اما زناكارى كه اهل توبه نبوده و به پاكسازى بدن اقدام نكرده است، وارد جهنم مىشود، خلود و دوام دارد و با پستى و خوارى در جهنم مىماند؛ يعنى بر سرش مىزنند و آبرويش را مىريزند و او را در جهنم به همه نشان مىدهند تا او خوار، پست و زبون كنند.
طراح پاكى ساختمان وجود
ما واقعاً طرح پاكى بدن و حقايق ديگر وجود خود را نداريم. اگر ما طراح و مدبّر بوديم، نيازى به انبيا، قرآن كريم و ائمه طاهرين عليهم السلام نبود. نياز ما به قرآن و پيغمبران و ائمه طاهرين عليهم السلام به اين خاطر است كه ما طراح و مدبر نبوديم. آنها طرح را ريختهاند.
پاكى توأمان جسم و روح
گرچه اين آيه درباره گروهى خاصّى است، ولى شامل همه بدنهاست، در سوره مباركه انبيا عليهم السلام مىفرمايد: «مَا جَعَلْنهُمْ جَسَدًا لَّايَأْكُلُونَ الطَّعَامَ»
من اول پاكى از طريق تغذيه را براى شما توضيح بدهم، تا بعد به پاكى از طريق مسائل معنوى برسم؛ چون دو مرحله پاكى براى بدن مطرح است؛ يكى از طريق امور مادى، برابر با طرحى كه پروردگار از طريق انبيا و ائمه عليهم السلام داده است و ديگرى از طريق مسائل معنوى است كه آن هم در جاى خود خيلى مهم است. مانند پاكى از طريق وضو كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد: «الوضوء على الوضوء نور على نور» «2» نور است؛ يعنى پاكى، از طريق عبادت، اعمال صالحه و قدم خير، ضدّ ظلمت است. ولى همه اينها را كه به ما گفتهاند، در صورتى ظهور مىكند كه لقمه شما پاك باشد. اين اعمال وقتى در اجرا براى شما منبع پاكى هستند و به شما پاكى مىدهند كه با بدن پاك همراه باشند. اگر از يك درهم بيشتر خون به لباس و بدن گرفته باشد، يا با گوشتى كه از پول نجس و از غذاى حرام به وجود آمده، نماز باطل است. شما ذرّهاى خون را كه به بدن باشد، مىگوييد نماز باطل است، حال اگر تمام بدن، گوشت، پوست، استخوان و خونش از نجس و حرام ساخته شده باشد، آنجا نماز چه حالى پيدا خواهد كرد؟ حادثه كربلا تازه اتفاق افتاده بود. كسى نزد يكى از فقهاى اهل سنت رفت و گفت: اگر پشهاى روى بدن بنشيند و ما با دست او را بكشيم و خون آن به بدن قرار بگيرد، به نظر شما با آن خون نماز باطل است يا نه؟ گفت: اهل كجا هستى؟ گفت: اهل عراق و شهر كوفه. گفت: آن وقتى كه رفتيد خون آن هفتاد و دو نفر را بريزيد، سؤال نكرديد كه ريختن آن خون حلال است يا حرام، حال براى ذرّهاى خون مىگويى نماز را باطل مىكند يا نه؟ اگر تمام خون، گوشت، پوست، خون، رگ، و استخوان از نجس ساخته شده باشد، با آن بدن ديگر نماز، نماز واقعى است؟ روزه و دعا، چگونه است؟
«مَا جَعَلْنهُمْ جَسَدًا لَّايَأْكُلُونَ الطَّعَامَ» بدن شما را بدنى قرار ندادم كه نياز به رزق، خوراكى و طعام نداشته باشد.
طرق جذب روزى پاك
پروردگار مىفرمايد: بدنى را از رزق بىنياز قرار ندادم، بلكه آن را به طعام و غذا نيازمند آفريدهام و در سوره لقمان مىفرمايد:«أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظهِرَةً»
تمام نعمتهاى مورد نياز شما را كامل و جامع بر سر سفره طبيعت قرار داديم.
اين دو مسأله؛ بدن نيازمند به طعام است و طعام مورد نياز، كاملًا بر سر سفره طبيعت آفريده شده است. خود خداوند بيان مىكند كه تمام زمينههاى اين زندگى و تغذيه براى شما آماده است.
«زُيّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَ تِ مِنَ النّسَآءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعمِ وَالْحَرْثِ ذَ لِكَ مَتعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا»
زمين زراعت، گوشت حلال، مركب، براى جابجا شدن، طلا و نقره و پول براى خريد و زندگى در كنار همسر و فرزندان آماده شدهاند. درباره راه به دست آوردن اين مورد سوم و چهارم؛ پول و زراعت يا همان شغل، روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيده است، كه به دست آوردنش بايد از راه مشروع و پاك باشد. به سراغ نعمتهاى حقّ برو، اما از راه مشروع، حلال و پاك.
زمينههاى كسب روزى حلال و پاك
رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد: اگر بنا باشد شغلى را انتخاب كنم كه زندگى خود را بچرخانم، در درجه اول، خوراك است؛ چون اگر نخورى كه نمىتوانى كار كنى.حضرت مىفرمايد: اولين شغلى كه انتخاب مىكنم، دامدارى است، دوم: كشاورزى، سوم: صنعت و چهارم: تجارت است. اين چهار راه اساسى، عالى، پاك و حلال براى به دست آوردن رزق بدن است و توابع اين چهار برنامه: اجاره، جعاله، مساقات،
مزارعه، هنرهاى شرعى و طبيعى مانند نقاشى و خطاطى، كارهاى شريف مانند معلمى، معمارى، مهندسى، پزشكى. اينها كانالهاى روزى حلال است. رزق بدن را از اين طرق به دست بياوريد، به شرطى كه به مكر، حيله، خدعه، فريب، تقلب و كم فروشى خود را متوسل نكنيد: «أَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ»
اگر جنس مورد فروش، پيمانهاى است، پيمانه را پر بدهيد و اگر ترازويى است، به عدالت وزن كنيد:
«وَلَا تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَآءَهُمْ» از جنس و حقوق مردم كم نكنيد. اين راههاى مشروع را آلوده نكنيد و بگذاريد همين جادهاى كه خدا براى شما باز كرده است، پاك باشد. جاده را آلوده نكنيد. حال كه روزى به دست آمد:«كُلُواْ مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَللًا طَيّبًا» حلال طيب به دست آمده را بخوريد و به دنبال حرام نرويد.
قناعت به حلال
اگر روزى حلال شما گسترده نيست، قناعت كنيد و رنج كم داشتن را تحمل كنيد؛ چون زندگى شما ويژه همين دنيا نيست، شما روزى گسترده بىنهايتى در عالم بعد داريد، لذا اينجا به حلال قناعت كنيد تا در آنجا به شما در كنار نعمتهاى بىنهايت، آزادى مطلق دهند. «وَ لَاتَتَّبِعُواْ خُطُوَ تِ الشَّيْطنِ» قدم خود را جاى قدمهاى شيطان نگذاريد: «إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» چون او دشمن آشكار شماست و از شما دل خوشى ندارد. او مىخواهد به خاطر خودش، به دوزخ نيرو اعزام كند و هيچ هدف ديگرى ندارد: «أُوْلئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»
تمام شياطين مىخواهند شما را به آتش بكشند.
راههاى نفوذ شيطان به ساختمان وجود
خطوات شياطين چيست؟ «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلمُ رِجْسٌ مّنْ عَمَلِ الشَّيْطنِ شما در كار مى گسارى، مى سازى، مى فروشى، واسطهگرى براى مى فروشى و هر گونه ارتباط با مى، شراب و مانند آن نرويد، چرا كه تمام آنها «رِجْسٌ مّنْ عَمَلِ الشَّيْطنِ» است. از اين طريق بدن را تغذيه نكنيد. آلات قمار نسازيد، نفروشيد، قمار بازى نكنيد و واسطه در قماربازى نيز نشويد، چرا؟ چون «رِجْسٌ مّنْ عَمَلِ الشَّيْطنِ» هر لقمهاش بدن شما را نجس مىكند و شما را از چشم من مىاندازد و قدرت صعود شما را ضعيف مىكند.
«وَ لَاتَتَّبِعُواْ خُطُوَ تِ الشَّيْطنِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ»
تجارت اخروى با روزى زياد
اما روزى حلالى را كه از كانالهاى مشروع به دست آورده و خورديد. اگر اضافه آمد و نيازى ندارى؛ حساب ذخيره شما از پول پر است، ملك و خانه نيز دارى، خدا در قرآن مىفرمايد: نگه داشتن آن اضافه، مشروع نيست. بيا اخلاق خودم را پيدا كن: «أَنفِقُواْ مِن طَيّبتِ مَا كَسَبْتُمْ» از روزىهاى پاك و حلالى كه به دست آورديد، انفاق كنيد. اين آيه مىخواهد بگويد: انفاق از حرام، باطل است و هيچ سودى براى شما ندارد. بهشت را با آن نمىتوانيد بخريد و رضايت مرا نيز نمىتوانيد جلب كنيد.
پاداش تجارت كنندگان با انفاق
بعد در آخر سوره بقره مىفرمايد: خيال نكنيد اين انفاق يعنى از شما كم شد، نه، اين گمان، گمان باطلى است، از شما كم نشده است، بلكه شما با انفاق خود تجارت پرسود و عجيبى كردهايد:
«مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَ لَهُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلّ سُنبُلَةٍ مّاْئَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضعِفُ لِمَن يَشَآءُ وَاللَّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ» آنچه در راه من انفاق مىكنيد، يا هفتصد برابر آن را به شما برمىگردانم، يا ديگر عدد را مىشكنم و: «وَاللَّهُ يُضعِفُ لِمَن يَشَآءُ» هر چند برابر كه بخواهم، برمىگردانم. آيا به وعده خدا مطمئن هستيد يا شك داريد؟ آن افرادى كه انفاق نمىكنند، يا از وعده خدا خبر ندارند، يا اگر دارند، نسبت به تحقق آن شك دارند. اگر خبر ندارند، در قيامت بازپرسى مىشوند كه چرا خبردار نشديد؟ اگر خبر دارند، ولى شك دارند، در قيامت مجازات مىشوند كه به چرا وعده راستگوترين راستگويان شك داشتيد؟ لااقل امتحان مىكرديد و بعد شك مىكرديد و يا منكر مىشديد.
تأثير روزى حلال در عبوديت
وقتى اين غذاى پاك و حلال آماده شد و پدر و مادر از اين حلال خوردند، فرزندى كه از نطفه پاك توليد شده و بعد هم مادر از اين غذاى حلال به بچه شير داد، بدن فرزند نيز پاك بار مىآيد و ميل به خدا، عبادت و حقايق در او قوى مىشود. بعد كه از پدر و مادر مستقل شد، اگر به او آگاهى لازم را داده باشند، عبد صالح خدا مىشود. از معصوم پرسيدند: چرا ما در عبادت كسل هستيم و گاهى نمىتوانيم براى عبادت و تهجد قيام كنيم؟ جواب دادند: به غذاى خود دقت كنيد؛ چون قرآن را نگاه كنيد، مىبينيد كه خدا فرموده است: «فَلْيَنظُرِ الْإِنسنُ إِلَى طَعَامِهِ» اولياى خدا در اين لقمه چه دقتى داشتند. قطعه بسيار مهمى براى شما بيان كنم.
حكايت قناعت شيخ انصارى به روزى حلال
طلبهاى از شيراز به اصفهان مىرود و در آنجا به حدّ مرجعيت مىرسد. روزى اين انسان والا تصميم مىگيرد كه از اصفهان به زيارت عتبات عاليات در عراق برود. وقتى وارد نجف مىشود، محور حوزه علميه نجف، وجود مقدس شيخ مرتضى انصارى بود. اين عالم والاى شيرازى وارد نجف شد و نزد علماى شناخته شده رفت. از ايشان سؤال كردند: جناب ميرزا! چه زمانى براى ديدن شيخ انصارى مىرويد؟ گفت: به جاى اين كه به منزل ايشان بروم، بر سر درس ايشان مىروم.
اولين بارى بود كه ميرزاى شيرازى «2» به درس شيخ انصارى آمد. البته وقتى شيخ، ميرزا را مىبيند، مىخواهد جلسه را تعطيل كند. ميرزا تقاضا مىكند كه درس خود را ادامه بدهيد. درس تمام مىشود و ميرزا به منزل برمىگردد. چند روز بعد، از ميرزا مىپرسند: چه وقت آماده برگشت به ايران مىشويد؟ مىفرمايند: من وظيفه خود نمىدانم كه به ايران برگردم؛ چون اين درسى كه از شيخ ديدم، وظيفه خود مىدانم تا مانند شاگرد به پاى اين درس بروم و زانو بزنم. اين از آثار پاكى، درستى و سلامت است كه نمىگويد: من خودم در حدّ مرجعيت هستم، معنا ندارد كه شاگردى كنم، بلكه يافته است كه بايد شاگردى كند. پانزده سال در درس شيخ شركت كرد و بعد از او نيز مرجع شيعه شد و در ايران، با آن فتواى مشهور، انقلاب عظيمى در برخورد با استعمار انگليس ايجاد كرد. ميرزا در رأس شاگردان شيخ قرار گرفت و مورد محبت شيخ بود. روزى مادر شيخ به ميرزا پيغام مىدهد كه اگر ممكن است، چند لحظه شما را زيارت كنم. ميرزا نزد مادر شيخ مىآيد.
گلايه مادر شيخ انصارى از كمى روزى
ايشان به ميرزا مىگويد: پسر من به شما علاقهمند است. من، شيخ و دو دختر و همسرش، زندگى را به سختى مىگذرانيم. هفتهاى دو بار غذاى پخته داريم. اين هم اثاثيه خانه ماست. ميرزا مىگويد: مادر! من چه كار بايد بكنم؟ مىگويد: از پولهايى كه از هند، افغانستان، ايران و عراق براى پسر من مىآيد و پسرم با اين موقعيتش به اندازه همه طلبهها حقوق برمىدارد و خرج ماهيانه ما را مىدهد، بگوييد: مقدارى در زندگى ما گشايش ايجاد كند. ميرزا فرمود: چشم. مغرب به كنار جانماز شيخ در صحن اميرالمؤمنين عليه السلام مىرود و مىگويد: استاد! مادر از شما نسبت به زندگى گلايه داشت. با گلايهاى كه ايشان دارد، شما باز عادل هستيد كه من نمازم را به شما اقتدا كنم؟ ايشان مىفرمايد: بعد از نماز توضيح مىدهم. نماز تمام مىشود و شيخ دست ميرزاى شيرازى را مىگيرد و به حرم اميرالمؤمنين عليه السلام مىبرد. به ميرزا مىگويد: اين على بن ابىطالب عليه السلام جدّ من است، يا جدّ شما؟ ميرزا مىگويد: جدّ من است، مىگويد: شما به حضرت نزديكتر هستيد، ما از زمانى كه با خانواده به نجف آمديم، تا كنون با همين حقوق زندگى ما تأمين بوده است.
ترس از حساب قيامت
مادرم به شما گفت كه گشايشى ايجاد كنيد، من ماهى چقدر اضافه كنم، گشايش ايجاد مىشود؟ ميرزا مىفرمايد: يك تومان، به ميرزا مىگويد: من در محضر اميرالمؤمنين عليه السلام ماهى يك تومان را اضافه مىكنم، اما در قيامت جواب اين يك تومان را تو گردن مىگيرى؟ ميرزا مىگويد: من چنين گردهاى ندارم كه جوابش را گردن بگيرم. مىگويد: تو كه از فرزندان حضرت هستى، نمىتوانى گردن بگيرى، آن وقت من گردن بگيرم؟ شما برو مادرم را نصيحت كن، بگو: اين مقدارى كه از عمر ما مانده، به همين مقدار روزى قناعت كن و مرا با آتش جهنم درگير نكن. اينها اين گونه بودند كه خدا مىفرمايد:«إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيّبُ»
اين نفس بد انديش به فرمان شدنى نيست اين كافر بد كيش مسلمان شدنى نيست
جز پير طريقت كه در اين راه دليل است اين راه خطرناك به پايان شدنى نيست
جز خضر حقيقت كه در اين راه خليل است اين آتش نمرود گلستان شدنى نيست
ايمن مشو از خاتم جم كرد در انگشت اهريمن جادو كه سليمان شدنى نيست
آبادتر از كوى تو اى دوست نديدم آن خانه داد است كه ويران شدنى نيست
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی