تعلیم و تربیت در آموزش و پرورش
بسم ا… الرحمن الرحیم
از مقوله تعلیم و تربیت اسلامی یک بحثی در سال ۱۳۵۸ داشتم در آرشیو آموزش و پرورش باید باشد ، جلسه در تالار رودکی ، تالار وحدت بوده و موضوع کنفرانس هم انتقال تعلیم وتربیت اسلامی بود. حاضرین در جلسه هم ، غیر از مردم که دعوت شدند اساتیدی بودند که از اینجا ۱۴ و ۱۵ نفر هم مشارکت کردند ، از جمله آقای شریعتمداری ، دکتر سروش ، دکتر محمد مجتهد شبستری و دکتر داوودی و نهاوندی ؛ بهر جهت در آنجا یک موضوع مطرح شده که ما می توانیم از دستاوردهای غرب در رشته علوم غیر انسانی ، علوم تجربی استفاده هایی بکنیم اما وقتی می خواهیم از علوم انسانی آنها استفاده کنیم ، مشکل پیدا می کنیم و آن اشکال اینست که تعریف اسلام از انسان با تعریف غرب از انسان تفاوت دارد ، وقتی تعریف تفاوت داشت ترقی و ارتجاع تفاوت دارد ، کمال و نقص تفاوت دارد از دید گاه اسلام یک انسان برده اگر موحد باشد پیشرفته تر است از یک انسان آزاد اگر مشرک باشد ، شرک را از بردگی بدتر می داند ، این شرکی که از بردگی بدتر است سئوال شده در این آیه : و ما یومن اکثرهم باالله و الا لهم مشرکون این هایی هم که شهادتین می گویند ، باز مشرکند اکثرا . سئوال شده از امام صادق (ع) که معنای این چیست ؟ فرموده ذلک قول رجل لولا فلان لقلنا : اگر فلانی همراه ما نبود مغلوب شده بودیم غلبه را از فلانی می بینیم ، می گوییم این شرک است . می گوید ما چگونه بگوییم اینکه رایج است بین همه ، میگویند بگویید : لولا ان من الله علینا به فلان لهم للله، غلبه را از خدا ببینید آن طرف را وسیله بدانید اگر ایشان در مطالب جاهایی که عمل مربوطه به خدا رسما به خدا نسبت بدهد بیشتر این مطالبی که ما بهم نسبت می دهیم باید اصلاح بشود ، مثلا ما می گوییم اگر امام نبود ما مغلوب آمریکا شده بودیم ، می گوید این شرک است باید بگویید اگر خدا بوجود امام برما منت نگذاشته بود ما مغلوب امریکا شده بودیم .
چیزی که مربوطه به خداست در ادبیاتمان مربوط به خدا ادا بشود حالا ما داستانهایمان را که می خواهیم برای بچه ها بنویسیم سختمان است که اینکار را بکنیم یاد خدا قطع می شود ، در ادبیات حذف می شود و ادبیات شعر جایگزین ادبیات توحید می شود . وقتی انسان ادبیاتش غفلت از خدا بیاورد و حالا هر چه درک قدرتش بیشتر بشود خطرناکتر می شود چرا ؟ چون خودش را مالک قدرت خویش می بیند خودش را تصمیم گیرنده می بیند . از پایه وقتی مشرک شد ، وحشی بار می آید تمدن و توحید با هم است شرک و توحش هم با هم هستند . یکی از این کمونیستها ازاو سوال شده بود شما فرق بین متمدن و وحشی را چه می دانید گفته وحشی کسی هست که باید مواظبش باشید به حقوقش تجاوز نکنید ،متمدن کسی هست که خودشمواظب خودش هست که تجاوز نکند . حالا آمریکا خودش مواظب خودش هست که تجاوز نکند ؟ انگلستان خودش مواظب خودش هست که تجاوز نکند ؟ این کشور های عالم کدامشان مواظبند که خودشان تجاوز نکنند .
پس اگر این باشد همه شان باید مواظب باشی بهشون تجاوز نکنند پس رقمی که برای توحش گذاشتی برای اینها صادق است تنها کسی خودش مواظب خودش است که تجاوز نکند که مالکیت را از خودش نداند ، قدرت را از خودش نداند ، موحد باشد ، قدرت را امانت خدا در دستش بداند ،پس این تمدن هایی که امروزه نام می برید تمدن های رسمی نیست ، تمدن هایی اسمی است تمدن رسمی یعنی توحید لازمه تمدن هم امنیت است اگر تمدن رسمی باشد. آدم برای امنیت نیاز دارد به یک قدرت ما فوق که کسی نتواند برایش سلطه داشته باشد و آن قدرت ما فوق خودش بر خودش سلطه داشته باشد ، یعنی نفسانیتش برایش حاکم نباشد ، بر قدرت خودش مسلط باشد ، بر هوای خودش مسلط باشد . این می شود ضامن امنیت عالم ، الان که عالم می خواهد همه چیزش جهانی بشود نیاز دارد به یک تمدن ؛ تمدن رسمی که گفتیم یعنی توحید ، یعنی توجه به خدا و هر چه قدرت بیشتر بشود احساس مسئولیتش در مقابل خدا بیشتر بشود این نوع تمدن اگر می خواهد در عالم پایه گذاری بشود باید از آموزش و پرورش بشود یعنی بچه یک طرف علم یک طرف عقل ، یک طرف قدرت ، یک طرف کنترل و احساس مسئولیت کما اینکه در ابزارهای مختلف در حتی مرکب هایی که انسان دارد ، سه چرخه نیروی محرکه اش بوسیله رکاب زدن است . اما یک ترمز دارد ترمزش این است که یک بچه هر وقت خواست بایستد پایش را از روی چرخها بر میدارد ، رکاب بر میدارد و میگذارد روی زمین این ترمزش است . دوچرخه چون شتاب میگیرد ، سرعت میگیرد ،اینکه پایش را بر می دارد از روی رکاب ، فایده ندارد . یک ترمز دستی جلویش می گذارند ، قدرت پایش با ترمز دستش ، دستش پایش را کنترل می کند . اگر همین دوچرخه سوار سیم ترمزش را قیچی کنیم بعد بهش بگویید بیا تو این خیابان یا توی این پیاده رو برو ، سوار شو برو ، به هیچ قیمتی نمی شود .
می گوید تنه میزنم به کسی ممکن است تلف شود و من اگر این کار را بکنم قتل عمد شناخته میشود چون معاینه می کنند دوچرخه بدون ترمز بوده ! حالا ببینید برای دوچرخه هم یک قدم بدون ترمز نمی روید چه رسد به پیکان و پژو ، چه رسد به یک ماشین باری یا یک قطار . هرگز بدون ترمز حرکت نمی کند . پس ماچه طوری کل قدرت همه عالم را داریم بدون ترمز پیش می بریم مجموعه اروپا ترمزشان چه چیز هست؟ در مقابل نیروی محرکه شان نیروی بازدارنده شان چه چیز هست؟ هیچی ! حالا اینها می بینند توسعه که پیدا میکنند امنیت کمتر میشود ، قدرت تخریبی بمبها دقت بمبها ، برد بمبها ، و موشکها بیشتر می شود امنیت کمتر می شود در آینده دست زیاد می شود صاحبان قدرت هسته ای متعدد می شوند آن موقع اگر اینها دعواشون شد با هم . با نیروی هسته ای می جنگند تا دیروز پاکستان و هندوستان اگر جنگشان می شد از بمب و موشک بالاتر نمی رفت ولی بعد از این اگر جنگی شد جنگ هسته ای میشود ، این جنگ هسته ای وقتی شد این انفجارات هسته ای یک ابر هسته ای ایجاد می کند این ابر در فضا هست باد هر جا ببردش آن موقع آثار کشتار را دارد . هر کسی تنفس کند از این ابر هسته ای آثار تشعشعات هسته ای خب ناامنی بیشتر شده ، آن موقع که وحشی بودید به قول خودتان یک سنگی به همدیگر می زدید خطر سنگ چقدر بود ؟ الان خطر این انفجارات هسته ای نه تنها برای مغلوب برای خود غالب برای آن چشمهایی که استعمال کرده خطرناک است چرا ؟ چون باد این ابر نامرئی را می آورد روی شهر های خودمان ؟ شما چکار می کنید باز این ابر هسته ای هم هر جا که آمد ما تذرمن شئ عتت علیه اذا جعلت کرمین ، بله از شهر و آبادی عبور نمی کند الا اینکه همه شان را با خاک یکسان می کند به خاطر این بوده که ما توسعه را هم همین طوری رها تلقی کردیم ، نیامده ایم از اول توسعه را با تمدن ، توسعه را با احساس مسئولیت ، توسعه را با تقوا ، توسعه را با ذکر ا… توام کنیم سرچشمه همان الفبایی است که داره استاد به بچه می دهد ، قدرت خواندنی که بهش می دهد ، هر وقت من این بحث ها را مطرح می کنم که ما یک طرف که آن قدرت دانش بچه هاست دل بستیم ، یادم به بچگی خودم و هندوانه خریدن . بارالا غی هندوانه می خواستیم خالی کنیم همه اش را بخریم حالا این نبود که یکی یکی اینها را بچشیم وزن کنیم چون قپون و چیزی نبود به عنوان ترازو . من از توی گاله هندوانه ها را بر می داشتم صاحب هندوانه می گفت از آن طرف هم بردار . من خیال کردم آن طرفش متوسط ها هست و این طرف خوبها محل نگذاشتم دوباره ۲ ، ۳ تا هندوانه از این طرف برداشتم ، تا گفت که از این طرف هم بردار باز هم من ۲ ، ۳ تا دیگر از این طرف برداشتم گفت بابا ، بار این طرفی داره خالی می شود آن طرف سنگین است یکدفعه یله می شود همه اش را می زند می شکند . آن وقت من متوجه شدم این برای جنبه تعادلش هست خب حالا وقتی بچه مان نمره اول می شود تو درسش نمره اول هم شده ؟در اخلاق هم نمره اول شده ؟ در تقوا ؟وقتی این قدرت گاز و نیرویش هست، نیروی محرکه اش هست ،نیروی ترمزش کجا کنترلش کند . بچه گاهی علمش رشد می کند عقل و احساس و مسئولیت و تقوا رشد نکرده ، با آن علم کم آن تقوای کم با هم می آید. علم یک ، تقوا یک ، همدیگر را کنترل می کنند .
علم شده یک ، تقوا یک ماند ، تقوای یک ، قدرت ترمز یک دارد ؛دانش ده ، قدرت پیشروی و فشار ده دارد. یک حریف ده نمی شود. ندیدید بچه هایی در دبیرستان نماز می خوانند در دانشگاه که رفتند بی نماز میشوند یا در دبستان روزه می گیرند در دبیرستان سالهای آخر روزه نمیگیرندعلت دارد. آن موقع که دبستان بود غریزه جنسی اش بیدار نشده بود این نیرو فعال نشده بود ، با همان تقوای کم می توانست انسان بدون غریزه را بر همان گناههای کوچک کنترل و مهار کند اما الان غریزه اش بیدار شد ، نیروی محرکه دارد. اما تقوایش رشد نکرده زمینه های رشد تقوا نه در ادبیات بوده نه در اخلاقیات و آموزشها ،ادبیات مقابل این که معلم و شاگرد و پدر و فرزند مردم کوچه و بازار بکار می برند همه ادبیات شرک است خدا را حذف می کنند در آن مورد اساسی و مهم در این ادبیات نتیجه اش این است که ترمز پرورش پیدا نمی کند چرا؟ چون یاد خدا ترمز است ، یاد خدا یاد مالک یوم الدین ، روز حساب یاد ابدیت بعد از مرگ یاد حیات ابدی که انسان بعد از مرگ خواهد داشت .عمر کوتاهی زمینه برای بد بختی بی نهایت، طبیعت اعتقاد به آن موجب کنترل این می شود .خب نه مبداء نه معاد هیچکدام مطرح نیست .
نتیجه اش این می شود که بچه از بعد دانش مرتبا ترقی میکند از بعد بینش معرفت و تقوا با این ادبیات شرک مرتبا تنزل پیدا می کند . نتیجه عدم تعادل بین قدرت ماشین و ترمز هایش این است که ماشین از بس دور بر میدارد از دست راننده خارج می شود خب شما وقتی می بینید که قرآن می گوید . بنده موحد از آقای مشرک پیش خدا گران قیمت تر است کسی می آید این را به عنوان سنبل خودش انتخاب کند؟ نمی کند، اگر می دانست مشرک از برده کمتره هرگز عکس او را به عنوان یک الگو روی سینه خود نمی زد و از او تقلید نمی کرد به خاطر این است که قدر خودش را نمی داند . انسان شناسی اش ضعیف است خودش را نشناخته خب نتیجه بگیرم از ساعت کار تعلیم و تربیت بر می گردیم به انسان شناسی و شناختن تربیت اسلامی ، اگر انسان شناخته شود خیلی از مسائل حل می شود حتی روایاتمان را اگر بخواهیم بفهمیم باید انسان شناس بشویم . من همه جا دیدم که بچه های یکساله که تازه می خواهند لیوان را دست بزنند همه اینها ممنوع التصرفند مهجورند ! ما بچه هایمان را مهجور بار می آوریم چطور آدم ورشکسته حق ندارد در مال خودش تصرف کند آدم صفی هم حق ندارد در مالش تصرف کند ما بچه های خردسالمان را می گوییم دست به لیوان نزن می زند می شکند دست و پای خودش را زخم می کند آب می ریزد . این عروسم اتریشی است پدرش رییس شیعیان اتریش است این نوه من یکسال دارد کم وبیش آمد سر سفره مثل همه بچه ها که می آیند به سمت لیوان آب این لیوان نصفه در سفره بود . من خب شک نداشتم که مادرش یا بچه را بغل می کند میگذارد یک طرف و یا اینکه لیوان را از سر سفره بر می دارد تا آب روی خودش نریزد سرما بخورد . دیدیم که یک جایی آمد نه بچه را برداشت و نه لیوان را از جلوش برداشت ، فوری از آشپزخانه که دم دست بود یک لیوان خالی گذاشت کنار ، دیدم بچه آمد از این لیوان آب کرد داخل آن لیوان . دوباره از آن ریخت داخل آن بعد هم از آب خورد و رفت . پرسیدم از مادرش چی شد گفت وقتی آمد طرف سفره دیدم دارد به من پیام می دهد که می خواهم آب بازی کنم . وسایل بازی براش فراهم کردم . بعدها بچه دست کرد در گلدان گلدانهای درون خانه ، فوری به من گفت این را که می خواهد دارد به ما پیام میدهد می خواهم گل بازی کنم . ما شن و ماسه تمیز رودخانه داریم گفت نه این به دردش نمی خورد ماسه ساحلی می خواهد من یک وقتی رامسر رفتم برایش یک مقداری از این ماسه های تمیز ساحلی آوردم یعنی دست به هر چیزی می زند می گوید پیام باید تامینش کنیم بعد وقتی دیدند این کار را می کند معنی الولد امیر سبع سنین ، بچه تا ۷ سال امیر باشد یعنی این ، امیر وقتی که امری می کند باید امرش را اجرا کنیم ، وقتی یک چیزی را می خواهد دارد پیام میدهد .
ما زمانی امیر بودن او را به رسمیت شناختیم که پیامش را درک کنیم و پیامش را تامین کنیم . خیلی خب ما چکار می کنیم ما به عنوان حفظش و سلامتش و عقلش نمی رسد هنوز ناقص است مهجورش می کنیم قالبی بارش می آوریم ، قالب آنرا از همان اولی که می خواهد دست بزند به چیزی ما قالب بندی اش می کنیم ، کوچک ، بچه مان را بار می آوریم ، قالبی اش می کنیم بعد می خواهیم بزرگ شد کشور استعماری برایش قالب درست نکند ما قالب پذیرش می کنیم می خواهیم وقتی بزرگ شد قالب شکن باشد نخیر ! قالب شکنی باید از بچگی شروع بشود . بت شکنی از بچگی و خردسالی شروع بشود ! یعنی اجازه پرواز بهش بدهیم یعنی حصار در حصار برایش نیاوریم خب وقتی شما لیوان را از جلویش برمی داری یا بچه را بر میداری وقتی می خواهد آب بازی کند بشماراز یک تا هزار ، هزار معنای منفی در این کار است ، نمی فهمی ، نمی دانی ، نمیتوانی بفهمی ، نمیتوانی بدانی هنوز کوچکتر از آن هستی که دست به لیوان بزنی ، لیوان از تو بزرگتره ! تو ناتوانی ، تو نادانی ، تو نالایقی، تو مهارت این کار را نداری ، حالا این بچه به خاطر اینکه وسائل برایش جور کردن ، پارچ بزرگ آب بر می دارد با یکسالگی اش آب می ریزد در لیوان یک قطره هم نمی ریزد ، اما بچه های دیگر چند سالگی دستشان می لرزد ، خب این اگر مسلمان بار بیاید بت شکن می شود .
استعمار بر انداز می شود آزادی خواه می شود ، اگر هم در یک کشور مستعمره بار بیاید استعمار گر می شود . به دختر عموی بزرگتر از خودش می گوید حیوان شو می خواهم سوارت بشم اسم این را چه چیز بگذارند آنهم دولا می شود این سوار می شود راه می رود ، خب ما بچه هامان چهار دست و پا راه می روند بچه های دیگران بلد می شوند که بر اینها سوار بشوند خب این اگر که قوی شد در بالا می تواند سواری ندهد به آنها ، اما اگر که ضعیف بارش آوردیم سواری می دهد .
شما به راحتی می گویید لیوان باید از دست بچه یکساله گرفت لایق ندارد . آقای برجینسکی هم می گوید نفت مهمتر از همه است که اعراب آنرا اداره کنند منظورش کشورهای اسلامی است . میگوید اعراب ، یعنی نفت باید از دست اسلام خارج کنیم . نفت را کی باید اداره کند یهود اداره کند صهیونیست باید اداره کند اینها را باید ما دقت کنیم آیا اینکه اسلام اینقدر روی توحید تلقی می کند و ما در عین حال عقبیم آیا نفوذی های صهیونیست ، نفوذی های قدیم ، نفوذی های جدید ، در روش تربیت ما نفوذ نکردند اخلال نکردند . در ادبیات رخنه نکردند ، اگر کردند جبران کنند .
قالب این خشت تو بر هم بزن خشتنه بر قالب دیگر بزن
ما باید بر مبنای ادبیات توحید و بر مبنای عدم مهجوریت فرزندان یعنی ما در آزادی باید این حالت سفیه و مهجور بودن بچه ها را صرفنظر کنیم در مساله عدالت اجتماعی هم باید از همان اول خود بچه خودش خودش را کنترل کند ، تا وقتی شد رییس یک حکومت در مقابل کشش تجاوز ، کشش و کنترل داشته باشد . مگر ما ادبیات اسلامیمان این نیست که انسان یک خود دارد به نام جهل یا طبیعت یا غریزه و یک عقل دارد یا فکرت دارد یا حقیقت طلبی دارد ما اگر این دو تا را در خودمان می شناسیم باید بیاوریم در ادبیاتمان ، که تکبر ما یعنی بی ترمزی ما میگوید حالا وقتی ماشین بی ترمزه هر چی قدرتش بیشتره خطرناکتر است . مرکب وقتی ترمز ندارد ، هر چه قدرتش بیشتر بشود اشکالات و خطراتش بیشتر است سعدی ببینید چه می گوید :
گر هر دو دیده هیچ نبیند به اتفاق بهتر ز دیده ای که نبیند خطای خویش
یعنی ما بچه را وقتی که آموزش می دهیم چشمی پیدا کند که بتواند حروف را ببیند و بشناسد و وارد یک عالمی دیگر بشود و بصیرت جدیدی پیدا کند که بتواند خط بخواند ، اینها بینایی است ، خط نتوانستن خواندن اینهم یک نوع کوری است ، سواد یک نوع بینایی است دو سواد را برایش در نظر می گیرند یکی سواد خواندن و نوشتن . یکی سواد خطای خودش را بخواند . چشمی را پیدا کند که بتواند خطای خودش را باور کند . خطای خودش را درک کند ، خودش می رود دنبال اصلاح خطای خودش
گر هر دو دیده هیچ نبیند به اتفاق بهتر ز دیده ای که نبیند خطای خویش
خب بشر دو چیز می خواهد ، یکی عدالت ، یکی آزادی ، هر دوی اینها باید در تربیت انسان آمیخته بشودمثل رکوع نماز نیست که، هر جا که خواندیم نوبت رکوع برسد جزءش باشد مثل وضوء است باید اصل نماز با طهارت باشد ، از اول نماز تا آخر نماز وضو داشته باشیم، تقوا وضو است اگر علم نماز است ،آزادی وضو است اگر علم نماز است . کمونیست ها دیدند در عالم عدالت نیست خواستند یک قدرتی تشکیل بدهند تامین عدالت کنند. اروپاییان هم دیدند در عالم حکومتهای دیکتاتوری است یک نظام دموکراسی را پیشنهاد کردند، دموکراسی اینطوری ! بجنگند در عراق تا بتوانند دموکراسی ایجاد کنند . آزادی و عدالت باید در رکن انسان باشد، در بینش انسان باشد، در نگاه انسان به عالم باشد نه آزادی دیگران را سلب بکند و نه آزادی خودش را دست کم بگیرد . وقتی به آزادی خودش اهمیت می دهد می شود آزادی ، وقتی به آزادی دیگران اهمیت می دهند می شود عدالت هر دوی اینها چه کمونیستها چه کاپیتالیستها ، خواستند این مطلب را بدون اینکه در مزج تربیتی و شیر اطفال وارد کنند جامعه شکل گرفته را به آزادی و عدالت برسانند . هیچی اینها خواستند به فکر عدالت باشند کمونیست ها ، آزادی را زیر پا گذاشتند ، اونها خواستند به فکر آزادی باشند ، عدالت را زیر پا گذاشتند ، عدالت منهای آزادی و آزادی منهای عدالت ریشه اش این بود که قدرت انسان را از ابتدا که می خواست کار بکند بارش را خوب نبستند ، باید اینطوری بیان شود که رندان اساس میکده زیبا نهاده اند / این زمانی زیبا نهاده می شود که عدالت و آزادی تواما همراه با تعلیم رشد پیدا کند . پیغمبر ما چرا شتر می شد بچه ها سوارش می شدند می گویند جملنا جملنا این معنایش این است ، انسان تو آفریده شدی که سوار بشوی پس بچه ات می خواهد سوار بشود خودت بهش سواری بده ، این خواسته اش است . درست است . تا اعتمادش را جلب کنی وقتی اعتمادش را جلب کردی اعتقادات تو را به چشم حسن نیت نگاه می کند . وقتی تو نماز می خوانی این عاشقانه می ایستد پهلویت نماز می خواند بسیاری خودشان را در فرزند خودشان از نظر عدالت ، از نظر درستکاری ، از نظر خیر اندیشی زیر سوال می برند می خواهند نمازشان زیر سوال نرود مگر می شود ، پدر وقتی خودش، شخص خودش زیر سوال رفت اخلاقش زیر سوال رفت . مشکوک شد از نظر فرزندش ، فرزندش می گوید بابام ۵۰ سال است نماز می خواند اگر نماز هنری داشت بابام را می ساخت یعنی این پدر با زبانی که هیچ کس نمی فهمد به بچه می گوید نماز سازنده است ، اما با زبانی که هم بچه هم همه می فهمند ، با اعمال خودش می گوید نماز قدرت سازندگی ندارد . خب معلمی که می خواهد سر کلاس بچه ها را تعلیم بدهد باید به زبانی که همه می فهمند کار کند زبان تقوا ، زبان علم ، زبان انصاف ، یک مطلبی را نمی فهمد بگوید من این را نمی فهمم ، یک بچه ای یک مطلب صحیحی گفته تایید کند که صحیح گفته است بهر جهت این پاسخی بود به بعضی از این سوالاتی که شما داشتید دیگر خودتان تفکیکش کنید و السلام علیکم و رحمه ا…