هشدار به طاغیان و بشارت به مؤمنان
به این آیه رسیدیم: «کلَّا إِذَا دُکتِ الْأَرْضُ دَکا دَکا»؛ نه چنان است آنگاه که زمین سخت در هم کوبیده شود». در این آیه چند نکته مطرح است. مطلب اول اینکه اگر انسان در امتحان الهی، مخصوصاً در بخش های مالی و مسائل مربوط به دنیا، که دائماً در زندگی اش برقرار است، مردود شود، این طور نیست که به حال خودش رها شود.
اگر کسی یا جامعه ای بر اثر حالت فرح و شادخواری و استغنا و غفلت و دلبستگی به مال دنیا و بی اعتنایی به نیازمندان و مشکلاتشان، بی احترامی به یتیمان و انجام ندادن حقوق و مسئولیت های عالی انسانی، به طغیان و فساد دچار شد، رها نمی شود و فقط به گرفتاری ها و عذاب ها و نکبت های دنیایی گرفتار نمی شود. اقوام ثلاثه ای که در این سوره مطرح شد، به عنوان نمونه و مشتی از خروار بودند. کسانی که گرفتار طغیان و فساد شدند هر چند که به سطح بالایی از تمدن دست پیدا کرده بودند دچار فروپاشی شدند و ساقط شدند و از آنها چیزی باقی نماند؛ مگر اندکی برای عبرت دیگران.
این اتفاقی است که برای گروه های ظالم، جوامع ستمگر و طغیان پیشه و غافل رخ می دهد؛ چنان که برای شخص و فردی که گرفتار طغیان و سرکشی و فساد و خروج از صراط مستقیم باشد نیز اتفاق می افتد و در همین دنیا به انواع و اقسام نکبت ها و بلا ها گرفتار خواهد شد؛ مخصوصاً اگر کسی راه ستم و ظلم را در پیش بگیرد که «إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصَادِ؛ زیرا پروردگار تو سخت در کمین است». منتها آنچه در دنیا از عقوبت و عذاب، نصیب آنها می شود، گوشه بسیار کمی از اعمال زشت آنها را پوشش می دهد و این طور نیست که به سزای عملشان رسیده باشند.
اگر روزی هزار بار بمیرند و زنده شوند و عذاب شوند، باز هم کفایت ظلم و ستمی که کردند و فسادی که به وجود آوردند، نمی کند؛ مخصوصاً طواغیت که طاغوت به خاطر طبع نظام طاغوتی، استعدادکش و فطرت سوز و ایمان سوز هست و ظرفیت های عالی علمی و معنوی و اخلاقی را در انسان ها نیست و نابود می کند. اینها مگر آسان است؟! مگر قرآن کریم نفرموده است کسی که یک قتل نفس انجام دهد، گویا همه را کشته است؟! «مَنْ قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِ نَفْسٍ أوفَسادٍ فِی الأَرضِ فَکانَّما قَتَلَ النَّاسَ جمیعاً»[1]؛ هر کس دیگری را جز به انتقام قتل یا [به کیفر] فسادی در زمین بکشد، چنان است که گویی همۀ مردم را کشته باشد». طاغوت های تاریخ نفوس مستعده فراوانی را به قتل رسانده اند؛ چه این قتل به این معنا باشد که حیات آنها را گرفتند و چه به این معنا باشد که فطرت آنها را کشتند و دین و ایمان را نابود کردند. آیا دنیا ظرفیت و کشش عقوبت اینها را دارد؟!
از موارد کوچک تر شروع کنید و جلو بروید تا کسانی که مرتکب قتل انبیا شدند و در مقابل ولیّ کامل ایستادند تا کسانی که با سیدالشهدا (علیه السلام) جنگیدند و به تعبیر زیارت عاشورا: «اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ؛ اسب ها را زین کردند و لجام زدند و به راه افتادند و خود را برای مقاتله با تو آماده کردند». سازمان دهی کردند و ساز و برگ گرفتند و مرکب ها را آماده کردند و شمشیر ها را تیز کردند و... این افراد را چطور می شود در این دنیا عذاب کرد؟ برخی از آنها را مختار (علیه الرحمه) به کیفیت خاصی عقوبت کرد که در تاریخ خوانده اید یا در فیلم مختارنامه دیده اید. اما معشاری [یک دهم] از معصیت های آنها را پاسخ نداد! در اینجا قرآن می فرماید: «کلّا»، آنچه به سر قوم عاد و فرعون و یزید و رضاخان ملعون و محمدرضای پلید و صدام خبیث آمد و ان شاءالله به زودی زود به سر آل سعود ملعون خواهد آمد، خصوصاً با رسوایی اخیر و مظلومیت زائران عزیز خانۀ خدا، تازه اول کار است و روزی در پیش است که آن روز به حساب این عده رسیدگی خواهد شد. «کلّا» نفی تصورات غلط برخی است که می گویند: ستمگران با این همه ستمی که کردند، همین که هلاک شوند، کارشان تمام می شود. اما خدا می گوید: نه، هنوز اتفاقی نیفتاده است.
حقارت و کوچکی دنیا
دنیا نه ظرفیتی برای پاداش محسنین و مؤمنین دارد و نه ظرفیتی برای عقوبت ظالمان و مستکبران و کفار و مشرکین. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه فوق تخصص رسوایی دنیا هستند. از جمله در خطبه نورانی ۱۱۲ می فرماید: دنیا جایی است که «مَنْزِلُ قُلْعَة؛ منزل کوچ است». دنیا مانند میهمانی است و اقامت ما در آن دائمی نیست. «وَلَیسَتْ بِدارِ نُجْعَة؛ جای اقامت نیست». اینجا محل تفرج نیست. کسانی که گمان می کنند دنیا محل تفرج است، اصلاً نمی دانند تفرج و خوش گذرانی چیست! بعد حضرت می فرمایند: «دارٌ هانَتْ عَلی رَبِّها؛ سرایی است که نزد پروردگارش بی مقدار است».
دنیا در نگاه خداوند، خیلی پست و پایین و کم است. «فَخَلَطَ حَلالَها بِحَرامِها، وَ خَیرَها بِشَرِّها، وَ حَیاتَها بِمَوْتِها، وَ حُلْوَها بِمُرِّها»؛ حلالش را به حرام، و خیرش را به شرّ، و حیاتش را به مرگ، و شیرینش را به تلخی درآمیخته است». حلال و حرام و خیر و شر و مرگ و زندگی و سلامت و بیماری و پیری و جوانی در هم تنیده است. انسان تا می خواهد از جوانی فیض ببرد، پیر می شود؛ تا می خواهد از پیروزی اش لذت ببرد، شکست می خورد. «لَمْ یصَفِّهَا اللّهُ تَعالی لاوْلِیائِهِ؛ خداوند آن را برای دوستانش خالص و گوارا نکرده است». به همین علت خدای متعال دنیا را برای دوستانش خالص نکرد و اگر دنیا ارزشی داشت، خدای متعال آن را برای دوستانش می گذاشت. اما دوستان خدای متعال همگی در دنیا گرفتار مشقت و سختی ها بوده اند. کدام پیامبر و امامی در دنیا روی آسایش را دید؟ امام سیدالساجدین و امام العارفین که فردا سالروز شهادت حضرت است، چه کشید؟ حضرت ۳۲ سال گریه کردند و جزء بکّائین روزگار هستند.
«وَلَمْ یضِنَّ بِها عَلی اَعْدائِهِ؛ و از پرداخت آن به دشمنانش مضایقه ننموده است». چون خداوند متعال دنیا را خیلی پست قرار داده، آن را از دشمنان خود دریغ نداشته است. گفته است بچرید و بخورید و خوش باشید: «کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلیلاً»[2]؛ بخورید و اندکی برخوردار شوید». دلیل اینکه خدای متعال دنیا را برای عده ای رها کرده، این است که دنیا نزد خدای متعال اعتباری ندارد. تعابیر تکان دهنده ای در نهج البلاغه هست؛ اما متأسفانه نهج البلاغه در بین ما مهجور است. عده ای گمان می کنند که نهج البلاغه سخت و پیچیده است و این اشتباهی است که حتی برای روحانیون ما جا افتاده است؛ حال آنکه اصلاً سخت نیست؛ بگذریم.
بنابراین دنیا نه برای اولیا خالص شد و نه از دشمنان خدا دریغ شد. بعد حضرت در ادامه همان خطبه می فرمایند: «خَیرُها زَهیدٌ، وَ شَرُّها عَتیدٌ؛ خوبی اش اندک و شرّش حاضر است». «جَمْعُها ینْفَدُ، وَ مُلْکها یسْلَبُ، وَ عامِرُها یخْرَبُ؛ دولتش در معرض ربوده شدن، و آبادش در معرض خراب شدن است». تا یک عده می آیند که دور هم جمع شوند، یکی یکی می روند. یک خانواده شکل می گیرد و یکی یکی می میرند؛ گویی از اول نبوده اند. تمام چیز هایی که خیلی شیک و قشنگ ساخته می شوند، در معرض تخریب است. «فَمَا خَیْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ اَلْبِنَاءِ؛ چه خیری است در سرایی که مانند خراب شدن ساختمان خراب می گردد؟». چه خیری است در خانه ای که از ریشه سقوط می کند؟! این عبارت، خیلی دقیق است. خانه از پای بست خراب است. می خواهید روی آن چه حسابی باز بکنید؟ تمام بهره های ما از دنیا از طریق پیکر ما است و پیکر ما حکایت خانه ای است که رو به خرابی است و تمام می شود.
غرض آنکه «کلّا» ذهنیت ها را از این مسیر اصلاح می کند. اول می گوید ستمکاران و مفسدین و ظالمین و طاغیان خیال نکنند که قضیه تمام شد و آنچه در اینجا عقوبت شدند، یک اقلّ قلیلی است و نسبت به آنچه در پیش رو دارند، خیلی کم است. دوم اینکه مؤمنین نگران نباشند؛ روزی در پیش است که از ظالمان انتقام گرفته می شود. نکتۀ سوم حکایت از دلبستگی های مادی انسان بود. چون خود دنیا پست است، وابسته ها و دلبسته های به دنیا هم پست و حقیر و کوچک می شوند. ذلیل ترین آدم ها در این دنیا، دلبسته ترین ها هستند؛ چراکه دلشان در گرو یک امر پست و ذلیل و قلیل است. هر چه هم به حسب ظاهر، بزرگ تر هستند، کوچک ترند. طبع دنیا این گونه است.
راه نجات از دلبستگی به دنیا
ما چه راهی داریم برای اینکه این دلبستگی ها در ما کاهش یابد و مسیر برای جهاد مالی و جانی و به میدان رفتن و صلاح و اصلاح و استفاده از عمر کوتاهمان در این دنیا فراهم شود؟ چه کنیم که از دلبستگی های مادّی که دست و پای ما را می بندد، رها شویم؟ دلبستگی هایی که به گفته امیر المؤمنین (علیه السلام) در دعای کمیل «وَ قَعَدَتْ بِی أَغْلاَلِی وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی (آمَالِی) وَ خَدَعَتْنِی الدُّنْیا بِغُرُورِهَا؛ و زنجیرهای علایق مرا زمین گیر نموده و آرزوهای دور و دراز مرا از رسیدن به منافعم بازداشته و دنیا [با ظواهر فریبنده اش] مرا فریفته است». باور به معاد و ذکر و یاد معاد؛ آن هم ذکر و یاد دائمی و جاری و ساری در متن زندگی انسان، رهایی می آورد، غل و زنجیر ها را باز می کند و انسان را پرواز می دهد.
«کلّا» ضمناً گشایش یک باب تربیتی است. دارد راهنمایی می کند که شما از طریق معادباوری و توجه به معاد و یاد معاد، می توانید از این دلبستگی ها نجات پیدا کنید و رها شوید. پس این «کلّا» هم جواب ستمگران است در توهمات آنان، و هم جواب این سؤال مؤمنین است که ظالمان که این قدر ستم کردند و مستضعفین زیر دست و پا آنان له شدند، عقوبت آنان چه می شود؟ برای ستمگران انذار است و برای مؤمنین بشارت و برای عموم مردم تربیت. یک تیر است و سه نشان!
اما در مورد قیامت، در سوره فجر مطالب بسیار تکان دهنده ای مطرح شده که ما اصلاً نمی توانیم وارد آن شویم؛ چون هم فرصت نیست و هم بسیار سنگین است. توصیف قیامت از آیه «کلَّا إِذَا دُکتِ الْأَرْضُ دَکا دَکا؛ نه چنان است آنگاه که زمین سخت در هم کوبیده شود» شروع می شود که به آن اشراط الساعه می گویند؛ یعنی مقدّمات قیامت. یکی از مهم ترین آنها، اتفاقاتی است که برای کره زمین می افتد: «یوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیرَ الأَرْضِ»[3]؛ روزی که زمین به غیر این زمین مبدل شود». روزی که زمین، دیگر زمینی که شما می بینید نخواهد بود و عوض می شود و آسمان مانند طوماری، زمین را در هم می پیچد؛ مثل کاغذی که مچاله می شود. این زمین دیگر آن زمینی که شما می شناسید، نیست؛ بلکه «قَاعًا صَفْصَفًا»[4]؛ پهن و هموار» می شود. پستی و بلندی ها از بین می رود و زمین، مسطح می شود.
«وَجَاء رَبُّک وَالْمَلَک صَفًّا صَفًّا؛ و [فرمان] پروردگارت و فرشته[ها] صف درصف آیند». این آیه از آیات تکان دهنده و بسیار دقیق و لطیف است. قدرت الهی، عظمت حق، شوکت پروردگار و ملک الهی و سیطره ربوبی و البته خشم خداوند، چنان در آن روز آشکار می شود که گویا خدا است که دارد می آید. اولیای خدا فرموده اند که منظور از «جاء ربک»، «جاء امر ربک» است. امر الهی یا به تعبیری فرمان ربوبی یا ظهور قدرت مطلقه و بی منازع پروردگار متعال که دیگر هیچ مزاحمتی در مقابلش وجود ندارد و چنان می درخشد که ندا می رسد: «لِّمَنِ الْمُلْک الْیوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»[5]؛ امروز فرمانروایی از آنِ کیست؟ از آنِ خداوند یکتای قهار است». گویا غافلان و کافران تازه دارند چشم باز می کنند و خدا، قدرت و عظمتش را مشاهده می کنند.
اوضاع این عالم به هم می پیچد و زمین تازه ای آماده می شود؛ به شکلی که تمام انسان ها، از اول تا آخر، همه حاضر می شوند. آیه «کلَّا إِذَا دُکتِ الْأَرْضُ دَکا دَکا» آیه لطیفی است که قرآن در آیات دیگری مطالبی شبیه آن درباره قیامت مطرح کرده است؛ از جمله در سوره زلزال که بنا بر روایات از نظر قدرت معنوی، یک چهارم قرآن کریم است؛ یعنی اگر چهار بار سوره زلزال را بخوانید، گویی کل قرآن کریم را از جهت اثر، سازندگی و پیش برندگی ختم کرده اید.
خداوند متعال در آیه نخست و دوم سوره زلزال می فرماید: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا؛ آنگاه که زمین به لرزش [شدید] خود لرزانیده شود و زمین بارهای سنگین خود را برون افکند». هر چه زمین در خودش داشته، همه را آشکار خواهد کرد. در تفسیر این آیۀ کریمه گفته شده که «أَثْقَالَهَا» یعنی زمین هر چه آدم بلعیده است، همه را بیرون می ریزد.
همۀ ما را زمین می خورد! مگر قبلی ها را نخورده است؟! باذن الله همۀ اینها بیرون می ریزند و حشر می شوند که در نفخه صور چنین چیزی روی می دهد. همه که جمع شدند و آن حشر عظیم رخ داد، آن وقت «وَجَاء رَبُّک وَالْمَلَک صَفًّا صَفًّا؛ و [فرمان] پروردگارت و فرشته[ها] صف درصف آیند». آنجا طلوع قدرت مطلق، ملک مطلق، عظمت مطلق و تجلی قهر و مهر الهی است. البته اینجا به حسب سیاق آیات قبلی، بحث قهر خدا مطرح است؛ چراکه بحث ستم و طغیان و غفلت و خروج از صراط مستقیم بود.
«وَالْمَلَک صَفًّا صَفًّا» و فرشتگان صف به صف در محشر وارد می شوند. فرشتگان انواع و اقسام دارند و کارگزاران حضرت حق هستند. وارد می شوند و جماعت حشر را صف به صف در بر می گیرند و کار حشر توسط فرشتگان صف به صف و تحت فرمان ادامه می یابد. از جمله هفتاد هزار فرشته مظهر خشم خداوند جهنم را با خود می آورند: «وَجِیءَ یوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ» ما واقعاً و بدون تعارف، هیچ برداشتی از جهنم نداریم. برداشت را کسانی داشتند که قرآن کریم درباره آنها فرمود: «یخَافُونَ یوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»[6]؛ از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیرورو می شود، می هراسند».
قرآن از زبان کسانی که بر قلۀ معرفت هستند و در اوج خوف، می گوید: «إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا یوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا»[7]؛ ما از پروردگارمان از روز عبوسی سخت هراسناکیم». این سخن را در جایی گفتند که: «وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکینًا وَیتِیمًا وَأَسِیرًا»[8]؛ و به [پاس] دوستی [خدا] بینوا و یتیم و اسیر را خوراک می دادند». وقتی خواستند از آنها تشکر کنند، گفتند: «إِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکمْ جَزَاء وَلَا شُکورًا»[9]؛ ما برای خشنودی خداست که به شما می خورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم». تمام موجودی خانه خود را صدیقۀ اطهر و حسنین و امیر مؤمنان (علیهم السلام) و خادم این منزل دادند. با این حال گفتند: «إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا یوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا» روزی در پیش است که خدا عبوس است و چهره در هم کشیده است و پای حساب و کتاب است. این را که می گوید؟ علی و فاطمه (علیهما السلام) می گویند.
اولیای خدا همواره از قیامت هراسان بوده اند. یکی از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) به نام «ضرار بن حمزه ضبائی» می گوید: دیدم سیاهی ای در شب دارد می رود. نشناختم. کنجکاو و حساس شدم و پشت سرش رفتم. دیدم دور شد و از شهر فاصله گرفت و در دل خلوت ایستاد و شروع به نجوا کرد. دیدم مولایم امیر المؤمنین (علیه السلام) است. شروع کرد به آه کشیدن: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِیقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ»[10]؛ آه از کمی توشه (عبادت) و درازی راه و دوری سفر (آخرت) و سختی ورودگاه (قبر و برزخ و قیامت)». این علی است؟ وای بر من! به کجا دارم می روم در این راه طولانی و با این توشه کم؟! وقتی علی می گوید: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ» بقیه باید تکلیفشان را بدانند.
آیه ای که پیامبر را گریان ساخت
وقتی آیه «وَجِیءَ یوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ» نازل شد، حال پیغمبر خراب شد. رفتند سراغ امیرالمؤمنین (علیه السلام) و گفتند: شما ببینید چرا پیغمبر این طور شده است؟ حالت بهت زده و عجیبی داشتند. امیر مؤمنان (علیه السلام) خدمت حضرت آمدند و شروع کردند شانه های حضرت را بوسیدن و دور حضرت چرخیدن. بعد پرسید که چه شده است؟! پیامبر فرمود: علی جان! این آیه نازل شده است. هفتاد هزار فرشته مسئول جهنم هستند و زیر نظر فرشته ای به نام «مالک» کار می کنند. مالک اخم بکند، تمام خلایق از بین می روند. فرشتگان زیردست او نیز یکی از دیگری سختگیرتر و عبوس تر هستند. «عَلَیهَا تِسعَةَ عَشَرَ»[11]؛ بر آن [دوزخ] نوزده [نگهبان] است». جهنم زنده است. جهنم مثل آتش های این دنیا نیست، بلکه زنده و شعورمند است. آخرت زنده است؛ چنان که قرآن می فرماید: «وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی الحَیوانُ لَو کانوا یعلَمونَ»[12]؛ و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر آنها می دانستند».
این هفتاد هزار فرشته، جهنم را می آورند. امیر (علیه السلام) فرمودند: حال شما آن روز چطور است؟ حضرت فرمودند: جهنم که از راه می رسد، به من خطاب می کند و می گوید: محمد! نگران نباش، گوشت و پوست تو بر من حرام است. امیر (علیه السلام) عرضه داشت: پس چرا شما این قدر ناراحتید؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: علی جان! آن روز من فریاد می کشم: «رب امتی، امتی» ناراحتی من برای خودم نیست، برای امتم است.
این همان پیغمبری است که قرآن کریم وقتی می خواهد او را معرفی کند، می فرماید: «لَقَد جاءَکم رَسولٌ مِن أَنفُسِکم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیمٌ»[13]؛ به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است». از مادر برای شما مهربان تر است.
آن روز که هر کسی درگیر خودش است، «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ»[14]؛ هر یک از ایشان را در آن روز کاری است که همان او را به خود مشغول می دارد». یک نفر آنجا می گوید: امت من. البته پاسخ هم داده می شود. امت پیغمبر و کسانی که حقیقتاً به حضرت و ولایت ایشان که در ولایت علی ابن ابیطالب و ائمه (علیهم السلام) تجلی کرده است، گرویده اند، به مقام امن می روند. سایه ای گسترده می شود و امیرالمؤمنین (علیه السلام) لواء الحمد را از دست حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) می گیرد. آن پرچم بر سر دوستان حضرت و کسانی که حقیقتاً علوی باشند، سایه می اندازد.[15]
«یوْمَئِذٍ یتَذَکرُ الْإِنسَانُ؛ آن روز است که انسان پند گیرد». انسان جهول کفور نادان ناسپاس غافل، آنجا ناگهان به خودش می آید؛ اما دیگر خیلی دیر است. «وَأَنَّی لَهُ الذِّکرَی؛ و[لی] کجا او را جای پند گرفتن باشد؟». در فارسی خودمان می شود: حالا چرا؟! الان وقت بیدار شدن است؟ آن روز برای چنین بیداری خیلی دیر است.
«یقُولُ یا لَیتَنِی؛ گوید کاش». «لیتنی» همان چیزی است که در قرآن کریم از آن به «یوم الحسره» تعبیر شده است. «یا لَیتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی؛ کاش برای زندگانی خود [چیزی] پیش فرستاده بودم». این تعبیر، عجیب و تکان دهنده است. انسان ستمگر کافر بی تقوای طغیان پیشۀ گناهکار، مخصوصاً سران و رئوس شیاطین و فسقه و فجره، می فهمند آن چیزی که تا به حال فکر می کردند زندگی است، اصلاً زندگی نبوده است. تازه معنای زندگی را می فهمند. می گویند: ای کاش برای امروز کاری می کردم و چیزی می فرستادم.
ما که برای آخرت فعال نیستیم، به این دلیل است که خیال می کنیم حیات اینجا است. اگر حیات شناس شویم، شب و روز برای حیات ابدی کار می کنیم. مؤمن از تمام لحظه هایش استفاده می کند و برای آخرتش نور و امنیت و خنکا می فرستند. بهشت، ساختۀ فکر، عمل و جهاد انسان مؤمن است. کسی که رفته آن طرف می گوید: کاش برای حیاتم چیزی می فرستادم. تازه معنای حیات را می فهمد؛ اما خیلی دیر است.
«فَیوْمَئِذٍ لَّا یعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ وَلَا یوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ؛ پس در آن روز هیچ کس چون عذاب کردن او عذاب نکند و هیچ کس چون دربندکشیدن او دربند نکشد». چنان مجرمین و طاغوت ها و گناهکاران به زنجیر کشیده می شوند که کسی نمی تواند تصور کند. در آیه دیگری می فرماید: «ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُکوهُ»[16]؛ پس در زنجیری که درازی آن هفتاد گز است وی را در بند کشید». فرمان می رسد که اینها را بگیرید و زنجیر کنید. عذابی خواهند شد که احدی چنین عذابی نشده و چنان به غل و زنجیر کشیده خواهند شد که برای احدی قابل تصور نیست.
یاد حق یگانه آرامش بخش انسان
به بخش شیرین سوره مبارکه فجر رسیدیم. تا اینجا درسی که گرفتیم، معادشناسی و معادباوری است؛ حالتی که انسان را پیش می برد و پرواز می دهد. دنبالش برویم و هر چه می توانیم در این بخش، سرمایه گذاری کنیم. معادباوری انسان را تقویت می کند و به مقام اطمینان در زندگی دنیا، رضایت از حق و مقامی می رساند که خدا او را می پسندد. در این چرخه تربیت معادی، توحیدی، خدایی است که انسان به چنین رتبه ای می رسد.
قلب را قلب می گویند چون دگرگون، منقلب و مضطرب است و آرامش ندارد. همیشه در فراز و فرود و خوف و نگرانی است. به هر چیزی که دلبسته می شود، اگر آن را از او بگیرند، مضطرب می شود. از رهگذر ایمان به خدا و عبور از ظاهر و تماشای جمال حق و راه یافتن به حقیقت حیات که حیات ابدی باشد، انسان به اطمینان می رسد و می شود نفس مطمئنه و آرامش یافته. یاد خدا چنین اثری دارد؛ چنان که قرآن می فرماید: «أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ»[17]؛ آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد».
اگر کسی مقتل امام حسین (علیه السلام) را از آغاز تا انجام مرور کند، قالب تهی می کند از مصیبت هایی که بر سر امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت ایشان آمده است. در روایت داریم که هر چه کار بر سیدالشهدا (علیه السلام) سخت تر می شد، چهره ایشان منورتر و آرام تر و روشن تر می شد. جالب آنکه راوی این سخن دشمن است. البته جای تعجب ندارد؛ چراکه از نفس مطمئنه انتظاری جز این نیست.
سلام بر تو، حسین، ای روح آرامش یافته...
پی نوشت ها:
[1] مائده: ۳۲.
[2] مرسلات: ۴۶.
[3] ابراهیم: ۴۸.
[4] طه: ۱۰۶.
[5] غافر: ۱۶.
[6] نور: ۳۷.
[7] انسان: ۱۰.
[8] همان: ۸.
[9] همان: ۹.
[10] نهج البلاغه، حکمت ۷۴.
[11] مدثر: ۳۰.
[12] عنکبوت: ۶۴.
[13] توبه: ۱۲۸.
[14] عبس: ۳۷.
[15] «رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بین مسلمانان عقد اخوّت و برادری بست، و سپس فرمود: ای علی! تو برادر من هستی... آگاه باش ای علی! که من به تو خبر میدهم که امّت من اوّلین امّتی هستند که در روز قیامت برای حساب خوانده میشوند، و من به تو بشارت میدهم که به جهت قرابت و منزلتی که تو در نزد من داری اوّلین کسی که بعد از من در روز قیامت خوانده میشود تو میباشی! و لواء من به تو سپرده میشود؛ و آن لواء لواءحمد است، و تو آن لواء را در برابر این دو صف از پیامبران عبور میدهی و آدم بوالبشر وجمیع مخلوقاتی که خداوند آفریده است، همگی در سایۀ لواء من در روز قیامت سایه نشینند». محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۸، ص ۱ - ۲.
[16] حاقه: ۳۲.
[17] رعد: ۲۸.