سخنرانی آیت الله سید محمد صادق حسینی طهرانی؛ چگونگی اصلاح نفس
منبع : لیالی نور
أعوذُ بِاللَهِ السَّمیعِ العَلیمِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ بارِئِ الخَلآئِقِ أجمَعینَ و باعِثِ الأنبیآءِ و المُرسَلینَ و الصّلَوةُ و السّلامُ علَی حَبیبِ إلَهِ العالَمینَ أبی القاسِمِ المُصطَفی مُحمّدٍ و علَی أخیهِ و ابنِ عَمِّهِ و وَصیهِ و وَزیرِهِ و خَلیفَتِهِ فی أُمّتِهِ مِن بَعدِهِ و وارِثِ عِلمِهِ عَلیبنِ أبی طالِبٍ أمیرِالمُؤمِنینَ و سَیدِ الوَصیینَ و قآئِدِ الغُرِّ المُحَجَّلینَ و إمامِ المُتَّقینَ و یعسوبِ المُؤمِنینَ و علَی الصِّدّیقَةِ الطّاهِرَةِ فاطِمةَ الزَّهرآءِ سَیدَةِ نِسآءِ العالَمینَ مِنَ الأوّلینَ و الأَخِرینَ و علَی الأحَدَعَشَرَ مِن وُلْدِها حُماةِ الدّینِ و أئِمّةِ المُؤمِنینَ و لَعنَةُ اللَهِ علَی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلَی قیامِ یومِ الدّین[1]
قالَ أمیرُالمؤمنینَ علیهِ السّلامُ: بَقیةُ عُمْرِ المُؤمِنِ لا قیمَةَ لَها، یدرِک بِها ما قَدفاتَ و یحْیی ما ماتَ. [2]«باقیماندۀ عمر مؤمن قیمت ندارد، نمی شود برای آن قیمتی معین نمود؛ چراکه در باقیماندۀ عمر می تواند آنچه در طول عمر از او فوت شده را تدارک نماید و آنچه از دست رفته را زنده کند.»
ارزش عمر انسان
طلا و جواهرات معمولاً هرکدام قیمتی دارد ولی بعضی جواهرات قیمت ندارد؛ مانند الماس «دریای نور» یا الماس «کوه نور» که نادرشاه آن را به ایران آورد و بعداً دوباره از ایران خارج شد و دربارۀ آنها این تعبیر را بکار می برند که: قیمت ندارد. باقیماندۀ عمر مؤمن هم همین طور است، اصلاً نمی شود برای آن قیمت گذاشت.[3]چرا نمی شود برای آن قیمت گذاشت؟ چون انسان در باقیماندۀ عمرش می تواند آنچه در طول عمر از او فوت شده را تدارک و جبران کند و آنچه مرده و از دست رفته را زنده کند؛ یدرِک بِها ما قَدفاتَ و یحْیی ما ماتَ.
در اینجا حضرت عمری که در غفلت گذشته و در غیر اطاعت خدا صرف شده را عمر مرده به حساب می آورند که انسان می تواند به واسطۀ اطاعت از دستورات پروردگار و رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در باقیماندۀ عمرش، این ساعات مرده را زنده کند، چون با اطاعت پروردگار خودش زنده می شود و وقتی خودش زنده شد ساعاتی که از او به غفلت گذشته نیز به تَبَع، زنده خواهد شد و این درخت مردۀ بی جان سبز شده و جان خواهد گرفت؛ یا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ. [4]«ای کسانی که ایمان آوردید، دعوت خدا و رسول را به آنچه شما را زنده می کند و حیات می بخشد اجابت نمائید.»[5]
لذا أمیرالمؤمنین علیه السّلام امر به تدارک مافات کردند (امر هم دلالت بر وجوب می کند و اگر وجوب شرعی هم نباشد لزوم و وجوب عقلی است) و فرمودند: تَدارَک فی ءَ اخِرِ عُمْرِک ما أَضَعْتَهُ فی أَوَّلِهِ تَسعَدْ بِمُنقَلَبِک. [6]«آنچه از عمرتان گذشته و ضایع شده، در آخر عمر تدارک کنید، تا در آخرت سعادتمند شوید.»این دستورات برای همۀ ما بیدارباش است و مانند شوک الکترونیکی که به مریض می زنند و مریض تکان می خورد، باید این روایات ما را تکان داده و قلوب مرده و یا نیمه جان ما را جان دار کند. با این روایات باید درخت جان سبز شده و إحیا گردد.اگر این روایات انسان را تکان ندهد و به ما شوک وارد نکند معلوم می شود که خیلی خواب هستیم! شوک به این نیست که چند ساعت یا چهار پنج روز این مطلب در خاطر ما باشد و بعد فراموش شود؛ باید به نحوی انسان را تکان دهد که در باقیماندۀ عمرش به دنبال اطاعت پروردگار برود و مافات را تدارک کند.
اسباب اصلاح نفس
در شب نوزدهم برخی از دُرَر فرمایشات أمیرالمؤمنین علیه السّلام را دربارۀ إحیاء و اصلاح نفس بیان کردیم و گفتیم که: یکی از اسباب مهمّه در تربیت و ریاضت و إحیاء نفس «مجاهدۀ با نفس» است. این نفس باید رام شود، عمده رام شدن نفس است، چون اگر نفس رام نشود او ما را به دنبال خود می برد، درحالی که برای اطاعت پروردگار ما باید نفس را به آنجا که می خواهیم بکشیم. این نفس مَطِیه و مرکب ماست.
مجاهدۀ با نفس، یعنی هرچه نفس تمایل دارد و مورد رضایت پروردگار نیست، انسان خلافش را انجام دهد.عرض شد: یکی از اسباب تملّک نفس و اصلاح آن «قناعت» است؛ أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: أَعوَنُ شَی ءٍ عَلَی صَلاحِ النَّفْسِ القَناعَةُ. [7]«کمک کننده ترین امور برای صلاح نفس، قناعت است.»مؤمن باید این حال قناعت را همیشه داشته باشد؛ نفس بلندپرواز هیچ گاه به سعادت نمی رسد، چون باید نفس در تحت کنترل انسان باشد و این امر با بلندپروازی جمع نمی شود.
یکی دیگر از اموری که در لسان أمیرالمؤمنین علیه السّلام بیان شده «مذمّت نمودن نفس» است. خیلی مهمّ است که انسان همیشه خود را مذمّت کند و هیچ وقت از خود مدح ننماید؛ مَن ذَمَّ نَفْسَهُ أَصلَحَها و مَن مَدَحَ نَفْسَهُ فَقَدذَبَحَها.[8]«هرکس نفس خود را مذمّت کند آن را اصلاح کرده است، و هرکس نفسش را مدح کند آن را ذبح کرده و از بین برده است.[9]
پرهیز از منیت و عُجب
مدح و ستایش کردن به چیست؟ به اینکه بگوییم: من هستم که دارای چنین مقام و منزلتی می باشم! من هستم که دارای علمم! من هستم که دارای بیانم! من هستم که دارای جاه و اعتبارم! من هستم که کسی مثل من پیدا نمی شود! «من» چه ارزشی دارد؟! برای شخص موحّد جز خدا چیز دیگری نیست، «من» با خدا ضدّیت داشته و در دو قطب مخالف قرار دارد، «من» نفسانیت است و با اُلوهیت پروردگار جمع نمی شود.
چرا اگر انسان خود را مدح کند مذموم است؟ چون مدح کردن نفس برای انسان عُجب می آورد و منشأ آن نیز عجب و خودبینی است و در روایات خودبینی و «إعجابُ المَرْءِ بِنَفسِهِ » از مهالک شمرده شده است.[10] اینکه انسان به خودش مُعجِب باشد و خودش را کسی بداند و صاحب مقام و منزلت ببیند و فهم و إدراک خود را از دیگران بالاتر بشمرد، این انسان را در درّۀ هلاکت ساقط می کند.[11]
در روایات تأکید شده است که از عُجب اجتناب کنید؛ العُجْبُ هَلاک. [12]«عُجب موجب هلاکت انسان است.» العُجْبُ بِالحَسَنَةِ یحبِطُها.[13]«عجبِ به أعمال حسنه، عمل را نابود می کند.» اگر انسان کار خیری انجام دهد ولی به نفس خود معجب شود، عملش از درجۀ اعتبار ساقط می گردد، بلکه خودش به هلاک و سقوط دچار می شود.
در نزد مؤمن و موحّد هیچ گاه «من» راه ندارد و نمی گوید! من چنین و چنان کردم! بله کسی که از عالم نفس گذشته و به خدا پیوسته اگر بگوید: «من»، این عُجب محسوب نمی شود، ولی با این حال نیز اولیاء خدا هیچ گاه در حال عادی «منم منم» نمی گویند. حتّی وقتی حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام مجبور بودند فضائل خود را که ولی أعظم پروردگارند بیان کنند تا حق روشن شود، فرمودند: اینکه کسی خودش را مدح کند پسندیده نیست. [14]و سپس از باب بیان حق برخی از فضائل خود را بیان کردند.[15]أمیرالمؤمنین علیه السّلام وقتی خود را مدح می کنند و مثلاً ماجرای غدیر[16] یا ماجرای «طیر مَشوی»[17] را نقل می فرمایند از باب بیان حقّ است و «إعجاب به نفس» محسوب نمی شود؛ أمّا انسانی که از نفس نگذشته اگر از خود تعریف کند خود را ذبح کرده و در معرض هلاکت قرار داده است.[18]
خودداری از تمایلات نفسانی
در روایت دیگری أمیرالمومنین علیه السّلام فرمودند: دَوآءُ النَّفْسِ الصَّوْمُ عَنِ الهَوَی و الحِمْیةُ عَن لَذّاتِ الدُّنْیا.[19] با چه داروئی این نفس درست شده و شفا پیدا می کند؟ الصَّوْمُ عَنِ الهَوَی. «درمان نفس انسان، إمساک کردن است، أمّا نه إمساک از خوردن و آشامیدن بلکه إمساک از تمایلات نفسانی و پرهیز از لذّات دنیا.» این است دوائی که نفس انسان را درمان می کند.هرجا پای نفس به میان می آید، کار را خراب می کند. اگر کسی مسجد درست کند و بگوید: اسم من را بالای در مسجد بزنید، و قصدش این باشد که بگویند: فلانی مسجد ساخته است، عمل او ضایع می شود و خودش را نیز ضایع کرده است.[20]
یکی از اصحاب امام صادق علیه السّلام هنگام رفتن به مکه در هر منزلی گوسفندی ذبح کرد و همراهان خود را میهمان نمود، أمّا وقتی خدمت حضرت رسید تا امام صادق علیه السّلام چشمشان به او افتاد فرمودند: أَتُذِلُّ المُؤمِنینَ؟ «آیا مؤمنین را ذلیل می کنی؟ » عرضه داشت: به خدا پناه می برم از اینکه مؤمنین را ذلیل کنم.حضرت فرمودند: بَلَغَنی أَنّک کنْتَ تَذبَحُ لَهُم فی کلِّ مَنزِلٍ شاةً. «به من خبر رسیده که در هر منزلی یک گوسفند برای همسفران ذبح می کردی» آیا درست است؟ عرضه داشت: من این کار را فقط برای خدا انجام دادم.
حضرت فرمودند: أَما کنْتَ تَرَی أَنّ فیهِم مَن یحِبُّ أَن یفعَلَ مِثْلَ فَعالِک فلایبلُغُ مَقدُرَتُهُ ذَلِک فَتَتَقاصَرُ إلَیهِ نَفْسُهُ؟ «آیا نمی دیدی که در بین همراهیانت افرادی بودند که دوست داشتند مانند تو عمل کنند ولی قدرت این کار را نداشتند و احساس شرمندگی و کوچکی می کردند؟!» عرضه داشت: توبه و استغفار می کنم و دیگر این کار را تکرار نمی نمایم.[21]
چقدر دقیق است! کار خیر انجام داده و برای خدا مؤمنین را إطعام کرده ولی چون پای نفس در میان است کار گیر می کند. می دیده است که این عمل موجب شکسته شدن قلب دیگران و ذلّت ایشان می شود، ولی باز هم انجام می داده و می پنداشته که برای خدا کار می کند، چون نفس برای انسان تسویل می نماید. از این رو وقتی متنبّه شد فوراً عرض کرد: استغفار می نمایم.[22]
اگر حساب نفس را وسط بکشیم أعمال تمام افراد زیر سؤال می رود، مگر افرادی که دارای مراقبه هستند. انسان درس می خواند، درس می دهد، نماز می خواند، آیا اینها برای خداست یا برای نفس؟ وقتی خدا ترازوی أعمال را بیاورد آن وقت معلوم می شود که أعمال انسان نوعاً برای غیرخدا و به جهت تمایلات نفسانی بوده است.یک روز که از مسجد قائم به منزل می آمدیم مرحوم علّامۀ والد رضوان الله تعالی علیه فرمودند: نوع عبادتهائی که افراد انجام می دهند، برای خودشان انجام می دهند و در أعمال حسنۀ آنها چون نماز و... پای میل نفس در میان است.
عمل این افراد، همان طور که در روایت آمده است، مثل راه رفتن حمار طاحونه (الاغ آسیاب) است که دائم دور خود می چرخد ولی مسافتی را طی نمی کند.[23] انسان فاقد اخلاص ممکن است شب تا صبح نماز بخواند ولی چون از روی میل نفسانی بوده و برای خدا نیست ارزشی ندارد.چنین شخصی اگر ولی خدا به او بگوید: برو فلان عمل را انجام بده و فلان کار را انجام نده، به سختی قبول می کند. اگر امام زمان علیه السّلام به او بفرمایند: نماز نخوان و فلان کار را انجام بده، برایش سخت است و می گوید: اجازه بدهید نماز شبم را بخوانم! مانند آنچه برخی از خواجه ربیع نقل کرده اند که: وقتی امام مردم کوفه را به جهاد با معاویه دعوت فرمود، عدّه ای که خواجه ربیع هم در میانشان بود عرضه داشتند که: ما را به یکی از مرزها بفرستید تا آنجا قتال کنیم![24]
خواجه ربیع یکی از زهّاد ثمانیه (هشت گانه)[25] و دارای مقام و منزلتی است، ولی اینجا به خطا رفته است. وقتی ولی خدا می گوید: به جنگ صفّین برو! نباید بگوید: مرا به سرحدّات بفرست تا با کفّار جنگ کنیم. البتّه شاید هنگام نبودن جنگ می خواسته به عبادت مشغول شود؛ حال آنکه عبادت آن چیزی است که ولی خدا بگوید.اگر به اندازۀ عمر[26]حضرت نوح در آن مرزها عبادت کند ارزشی ندارد و اگر همان جا دستور أمیرالمؤمنین علیه السّلام را عمل می کرد فضیلتش بیشتر بود، حتّی اگر حضرت می فرمودند: برو فلان جا را جارو بزن!
اگر انسان کمی دقّت کند متوجّه می شود که: بیشتر عباداتش به خاطر خواهش های نفسانی بوده و دور نفس خود حرکت می کند و حال آنکه عبادت را باید برای خدا انجام داد و حتّی اگر تمایل هم نداشت چون خدا فرموده باید بگوید: سمعاً و طاعةً؛ چشم حتماً انجام می دهم.لذا اگر خدا بخواهد در حساب أعمال مداقّه کند معلوم نیست در طول عمرمان دو رکعت نماز مقبول و یا یک روزۀ مقبول داشته باشیم؛ هیچ معلوم نیست! بله، لطف خداست که إن شاءالله شامل ما می شود و خدا از باب کرم و لطف و جودش أعمال دست وپاشکستۀ ما را قبول می فرماید. ولی اگر میزان را بیاورند و أعمال ما را با أعمال أمیرالمؤمنین علیه السّلام که میزان أعمال بوده و در زیارت آن حضرت وارد است:
السّلامُ عَلَی میزانِ الأَعْمالِ [27] بسنجند، هیچ چیزی باقی نمی ماند.دَوآءُ النَّفْسِ الصَّوْمُ عَنِ الهَوَی و الحِمْیةُ عَن لَذّاتِ الدُّنْیا. «دوای نفس این است که انسان از تمایلات نفسانی إمساک کرده و دنبال لذّات دنیا نرود.»مثال ذبح گوسفتند در حج را برای آقایان بیان کردیم، حالا یک مثال هم برای مخدّرات بزنیم. آیا پوشیدن لباسهای مختلف در مجالس اشکال دارد؟ خیر، شرعاً اشکال ندارد. أمّا فرض کنید مخدّره ای چندین دست لباس دارد و در هر مجلسی یک لباس جدید می پوشد و وقتی نگاه می کند می بیند که در بین هم سنّ و سالهای او افرادی هستند که یک دست لباس بیشتر ندارند، این مخدّره اگر برای خدا جلوی تمایلات نفس را بگیرد و به یک یا دو لباس اکتفا کند، خدا به او وسعت و انشراح صدر می دهد، خدا به او قوّت عطا می کند و او را بالا آورده، ترفیع مقام می دهد.چون میل دارد لباسهای مختلف بپوشد ولی وقتی می بیند رفیقش یک لباس بیشتر ندارد، دندان روی جگر گذاشته و به یک لباس اکتفا می کند.[28]
اصلاح نفس با تبعیت از أمیرالمؤمنین علیه السّلام
این فقط یک مثال بود و إلّادر جمیع شؤون زندگی، این هوای نفس بر انسان حاکم است و انسان اگر به هر نحوی جلوی آن را بگیرد نفس خود را اصلاح کرده و زنده نموده و از مردگی بیرون آورده است.پس هرکس می خواهد نفسش إحیا شود باید پا در این میدان گذاشته و از أمیرالمؤمنین علیه السّلام تبعیت کند، البتّه کسی نمی تواند مثل أمیرالمؤمنین علیه السّلام رفتار کند، ولی به هر مقداری که می تواند باید عمل نماید.
مسألۀ نفس خیلی مهمّ است! آن نفسی پیش خدا ارزش دارد که خود را هیچ ببیند و اصلاً وجودی برای خود قائل نشود؛ مانند أمیرالمؤمنین علیه السّلام که خود را در کنار رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم هیچ می دید و در این باره فرمودند: لَقَدکنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّباعَ الفَصیلِ أَثَرَ أُمِّهِ. [29]«همان طور که بچّۀ شتر دنبال مادرش می رود، من هم به دنبال رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می رفتم.» یعنی در برابر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم اراده ای از خود نداشتند؛ این کار را انجام بده، چشم! آن کار را انجام بده، چشم! آیا یک بار شد که أمیرالمؤمنین از هوای نفس تبعیت کنند؟ أبداً أبداً.
اسیر نفْس نشد یک نفَس علی ولی
نـشـد اسـیر که بر مؤمنین أمیر آمد
اسـیـر نـفـس کـجـا و امـیر خلق کجا
که سربلند نشد آنکه سر به زیر آمد
در قضیۀ عمروبن عبدود وقتی حضرت می خواستند سر او را جدا کنند، به مادر حضرت دشنام داد و آب دهان بر أمیرالمؤمنین علیه السّلام انداخت. تا این کار را انجام داد حضرت به کنار رفتند و بعد از مدّتی آمدند و سر او را جدا کردند. از حضرت پرسیدند: یا أمیرالمؤمنین! چرا همان موقع سر او را جدا نکردید؟ فرمودند: ترسیدم که عمل من به جهت آب دهانی باشد که بر صورتم انداخت؛ من می خواهم عمل را برای خدا انجام دهم، نه به خاطر این که آب دهان بر من انداخت.[30]
إن شاءالله خدا به همۀ ما توفیق دهد که أعمالمان را بر اساس حق تنظیم کرده و بر اساس حق عمل کنیم و از هوای نفس تبعیت نکنیم.[31]هرجا هوای نفس باشد به حول و قوّۀ إلهی جلوی آن را بگیریم، البتّه عنایت حضرت حق لازم است و باید به خدا توکل کرد و از خدا مدد گرفت که در باقیماندۀ عمر غفلت ها و تقصیرهائی که در گذشته انجام دادیم را جبران کرده و نفس را إحیا نمائیم.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَ ال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم[32]
پی نوشت ها:
[1] . مطالب بیانشده در شب بیستویکم رمضانالمبارک ۱۴۲۵ هجرى قمرى.
[2] . دعوات راوندى، ص ۱۲۲؛ بحارالأنوار، ج ۶، ص ۱۳۸.
[3] حسینی طهرانی، محمد صادق، لیالی نور، صفحه: ۱۷۹، علامه طباطبایی، مشهد مقدس - ایران، 1443 م.
[4] . قسمتى از آیۀ ۲۴، از سورۀ ۸: الأنفال.
[5] حسینی طهرانی، محمد صادق، لیالی نور، صفحه: ۱۸۲، علامه طباطبایی، مشهد مقدس - ایران، 1443 م.
[6] . غررالحکم ودررالکلم، ص ۳۲۴.
[7] . همانمصدر، ص ۲۰۴.
[8] . همانمصدر، ص ۶۶۱.
[9] حسینی طهرانی، محمد صادق، لیالی نور، صفحه: ۱۸۲، علامه طباطبایی، مشهد مقدس - ایران، 1443 م.
[10] . شیخ صدوق (ره) در روایت مفصّلى، در ضمن وصایاى رسول اکرمصلّى الله علیه و آله و سلّم به أمیرالمؤمنین علیهالسّلام، نقل مىکند که: أمّا المُهلِکاتُ فشُحٌّ مُطاعٌ و هَوًى مُتَّبَعٌ و إعجابُ المَرْءِ بِنَفسِهِ. (منلایحضرهالفقیه، ج ۴، ص ۳۶۱)
در کافى نیز از امام صادق علیهالسّلام روایت شده است که: مَن دَخَلَهُ العُجبُ هَلَکَ. (الکافى، ج ۲، ص ۳۱۳)
[11] حسینی طهرانی، محمد صادق، لیالی نور، صفحه: ۱۸۴، علامه طباطبایی، مشهد مقدس - ایران، 1443 م.
[12] . غررالحکم ودررالکلم، ص ۱۹.
[13] . همانمصدر، ص ۵۰.
[14] . آن حضرت در ضمن نامۀ خود به معاویه مىفرمایند: و لَولا ما نَهَى اللهُ عَنهُ مِن تَزکِیَةِ المَرْءِ نَفسَهُ لَذَکَرَ ذاکِرٌ فَضآئِلَ جَمَّةً تَعرِفُها قُلوبُ المُؤمِنینَ و لاتَمُجُّها ءَاذانُ السّامِعینَ. فدَع عَنکَ مَن مالَت بِهِ الرَّمِيَّةُ؛ فإنّا صَنآئِعُ رَبِّنا و النّاسُ بَعدُ صَنآئِعُ لَنا... (نهجالبلاغة، نامۀ ۲۸، ص ۳۸۶)
[15] حسینی طهرانی، محمد صادق، لیالی نور، صفحه: ۱۸۵، علامه طباطبایی، مشهد مقدس - ایران، 1443 م.
[16] . شیخ طوسى (ره) در ضمن مناشدۀ حضرت در روز شورا، نقل مىکند کهفرمودند: فأنشُدُکُم بِاللهِ! هَل فیکُم أحَدٌ قالَ لَهُ رَسولُ اللهِ صلَّىاللهُعلَیهِوءَالِهِ: مَن کُنْتُ مَولاهُ فعَلىٌّ مَولاهُ، اللهُمَّ والِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداهُ غَیرى؟ قالوا: اللهُمَّ لا.
قالَ: فأنشُدُکُم بِاللهِ! هَل فیکُم أحَدٌ قالَ لَهُ رَسولُ اللهِ صلَّىاللهُعلَیهِوءَالِهِ: أنتَ مِنّى بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسَى غَیرى؟ قالوا: اللهُمَّ لا.
قالَ: أنشُدُکُم بِاللهِ هَل فیکُم أحَدٌ أُتِىَ النَّبىُّ صلَّىاللهُعلَیهِوءَالِهِ بِطَیرٍ فقالَ: اللهُمَّ ائتِنى بِأحَبِّ خَلقِکَ إلَیکَ یَأکُلْ مَعى مِن هذا الطّآئِرِ فدَخَلتُ علَیهِ فقالَ: اللهُمَّ و إلَىَّ، فلَمیَأکُلْ مَعَهُ أحَدٌ غَیرى؟ قالوا: اللهُمَّ لا. قالَ: اللهُمَّ اشْهَدْ. (الأمالى شیخ طوسى، ص ۳۳۳)
[17] . «طیر مشوى» به معناى مرغ بریان است؛ روزى رسول خدا صلّىاللهعلیه وآلهوسلّم هنگامىکه دیدند غذا مرغ است، به خدا عرضه داشتند: اللهُمَّ ائْتِنى بِأَحَبِّ خَلقِکَ إلَیکَ یَأکُلُ مَعى مِن هذا الطّآئِر. «خدایا! محبوبترین خَلقت را بیاور تا با من همغذا شود.»
در این هنگام أمیرالمؤمنین علیهالسّلام آمدند أمّا خادم رسول خدا گفت: حضرت مشغول هستند. دومرتبه رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم این دعا را تکرار کردند، براى بار دوّم أمیرالمؤمنین علیهالسّلام آمدند ولى باز خادم رسول خدا حضرت را برگرداند. براى بار سوّم رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم دعا را تکرار کردند و أمیرالمؤمنین علیهالسّلام آمدند أمّا اینبار وقتى خادم مانع شد، حضرت صداى خود را بلند کردند که چه چیزى رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم را مشغول نموده است؟
در این هنگام رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم صداى أمیرالمؤمنین را شنیدند و به خادم گفتند: اجازه بده وارد شوند! وقتى أمیرالمؤمنین علیهالسّلام وارد شدند رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم فرمودند: لَو لَمتَجِئْنى فى الثّالِثَةِ لَدَعَوْتُ اللهَ بِاسمِکَ أنيَأتِيَنى بِکَ. «اگر پس از دعاى سوّم نمىآمدى، در دعایم نام تو را مىبردم و از خدا مىخواستم که تو را به اینجا بیاورد تا با من همغذا شوى.» (الأمالى شیخ صدوق، ص ۶۵۵ و ۶۵۶)
[18] حسینی طهرانی، محمد صادق، لیالی نور، صفحه: ۱۸۶، علامه طباطبایی، مشهد مقدس - ایران، 1443 م.
[19] . غررالحکم ودررالکلم، ص ۸۱۹.
[20] حسینی طهرانی، محمد صادق، لیالی نور، صفحه: ۱۸۷، علامه طباطبایی، مشهد مقدس - ایران، 1443 م.
[21] . عدّةالدّاعى، ص ۱۹۱.
[22] حسینی طهرانی، محمد صادق، لیالی نور، صفحه: ۱۸۸، علامه طباطبایی، مشهد مقدس - ایران، 1443 م.
[23] . حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام مىفرمایند: المُتَعَبِّدُ بِغَیرِ عِلمٍ کَحِمارِ الطّاحونَةِ یَدورُ ولایَبرَحُ مِن مَکانِهِ. «کسىکه خدا را بدون معرفت عبادت کند، مَثَل او مَثَل الاغ آسیاب است که دائم دور مىزند و از جاى خود خارج نمىشود.» (غررالحکم ودررالکلم، ص ۱۱۶) یعنى هرچه تلاش مىکند هیچ رشد و پیشرفتى ندارد.
[24] . «و أتاهُ ءَاخَرونَ مِن أصحابِ عبدِاللهِبنِمَسعودٍ فیهم رَبیعُبنُخُثَیمٍ و هم یومَئذٍ أربعُمائةِ رجلٍ فقالوا: یا أمیرَالمؤمنینَ! إنّا شَکَکنا فى هذا القتالِ على معرفتِنا بفضلِک و لا غَنآءَ بنا و لا بک و لا المسلمینَ عمّن یقاتِلُ العدوَّ، فوَلِّنا بعضَ الثُّغورِ نکونُ به ثمّ نقاتِلُ عن أهلِه. فوَجّهه علىٌّ علَى ثَغْرِ الرَّىِّ؛ فکانَ أوّلُ لِوآءٍ عقَده بالکوفةِ لِوآءَ ربیعِبنِخُثَیمٍ.» (وقعةصفّین، ص ۱۱۵)
براى اطّلاع بیشتر از شخصیّت خواجهربیع، رجوع شود به: نورمجرّد، ج ۲، ص ۴۳۰ تا ۴۳۲.
[25] . سفینةالبحار، ج ۳، ص ۲۹۱.
[26] حسینی طهرانی، محمد صادق، لیالی نور، صفحه: ۱۸۹، علامه طباطبایی، مشهد مقدس - ایران، 1443 م.
[27] . بحارالأنوار، ج ۹۷، ص ۳۳۰.
[28] حسینی طهرانی، محمد صادق، لیالی نور، صفحه: ۱۹۰، علامه طباطبایی، مشهد مقدس - ایران، 1443 م.
[29] . نهجالبلاغة، خطبۀ ۱۹۲، ص ۳۰۰. (خطبۀ قاصعه)
[30] . مناقبءَالأبىطالب علیهمالسّلام، ج ۲، ص ۱۱۵.
[31] حسینی طهرانی، محمد صادق، لیالی نور، صفحه: ۱۹۲، علامه طباطبایی، مشهد مقدس - ایران، 1443 م.
[32] حسینی طهرانی، محمد صادق، لیالی نور، صفحه: ۱۹۳، علامه طباطبایی، مشهد مقدس - ایران، 1443 م.