سخنرانی آیت الله سید محمد صادق حسینی طهرانی؛ اهمّیت دعا و إلحاح در آن
منبع : لیالی نور
بِسمِ اللَهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ بارِئِ الخَلآئِقِ أجمَعینَ و باعِثِ الأنبیآءِ و المُرسَلینَ و الصّلَوةُ و السّلامُ علَی حَبیبِ إلَهِ العالَمینَ أبی القاسِمِ المُصطَفی مُحمّدٍ و علَی أخیهِ و ابنِ عَمِّهِ و وَصیهِ و وَزیرِهِ و خَلیفَتِهِ فی أُمّتِهِ مِن بَعدِهِ و وارِثِ عِلمِهِ عَلیبنِ أبی طالِبٍ أمیرِالمُؤمِنینَ و سَیدِ الوَصیینَ و قآئِدِ الغُرِّ المُحَجَّلینَ و إمامِ المُتَّقینَ و یعسوبِ المُؤمِنینَ و علَی الصِّدّیقَةِ الطّاهِرَةِ فاطِمةَ الزَّهرآءِ سَیدَةِ نِسآءِ العالَمینَ مِنَ الأوّلینَ و الأَخِرینَ و علَی الأحَدَعَشَرَ مِن وُلْدِها حُماةِ الدّینِ و أئِمّةِ المُؤمِنینَ و لَعنَةُ اللَهِ علَی أعدآئِهِم أجمَعینَ مِنَ الأَنَ إلَی قیامِ یومِ الدّین[1]
قالَ اللهُ الحکیمُ فی کتابِه الکریم: اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ.[2]
اهمّیت دعا در شبهای قدر
شبهای قدر که عبارت است از: شب نوزدهم و بیست ویکم و بیست وسوّم، أعمالی دارد که از مهمترین آنها دعاست.[3] دعا یعنی:خواندن پروردگار و خواستن و طلب کردن از او.[4]
آنچه در این لیالی مدّ نظر أئمّه علیهم السّلام بوده، إحیاء این لیالی به عبادت پروردگار است و حقیقت و اصل عبادت، عبارت است از:«دعا»، زیرا در روایت داریم که: الدُّعآءُ مُخُّ العِبادَةِ.[5] «دعا، جان و مغز عبادت است.»
بنابراین در این لیالی آنچه بسیار مطلوب می باشد خواندن خداوند و خواستن از اوست، اگرچه در غیر این لیالی نیز باید این حال دعا و تقاضا در وجود انسان باشد و روایات بسیاری در این باره وجود دارد.[6]
إفاضۀ دائمی پروردگار به موجودات
انسان در هر آن، نیازمند به پروردگار است و در تمام نعمت هائی که به او عنایت کرده لحظه به لحظه محتاج اوست؛ چشم و گوش و اعضاء و جوارحی که به انسان داده است و دیگر نعمت ها، در هر آن از ناحیۀ پروردگار إفاضه می شود و اگر یک آن این بینائی از ناحیۀ پروردگار به باصره إفاضه نشود، انسان نمی بیند و اگر شنوائی إفاضه نشود انسان نمی شنود و این قدرتی که انسان دارد و دستش را حرکت می دهد و با پایش راه می رود، اگر یک آن از ناحیۀ پروردگار إفاضه نشود، از بین می رود.و این طور نیست که خداوند تبارک وتعالی انسان را خلق کرده و بعد خودش در کناری باشد و هر دو مستقل بوده و هیچ ربطی بین آنها نباشد.
این امر اختصاص به انسان ندارد و تمام موجودات عالم هستی این گونه اند که دائماً علم و قدرت و حیات به آنها إفاضه می شود.به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها[7]
قُلْ أَ غَیرَ اَللّهِ أَبْغِی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کلِّ شَی ءٍ.[8] «بگو: آیا غیر از خدا برای خود پروردگاری اتّخاذ کنم درحالی که او پرورندۀ تمام موجودات است.» یعنی همه را می پروراند و این پرورش دائماً إفاضه می شود.
او راست نعوت بی نهایت
او راست صفات بی کرانه
بحریست که هر زمان ز موجش
صد بحر دگر شود روانه[9]
یا أَیهَا اَلنّاسُ أَنْتُمُ اَلْفُقَراءُ إِلَی اَللّهِ وَ اَللّهُ هُوَ اَلْغَنِی اَلْحَمِیدُ.[10] «ای مردم! شما همه نیازمند خدائید و هیچ در بساط ندارید.» گرچه در ظاهر ادّعای داشتن می کنید که ما چشم و گوش و دست داریم، قدرت و علم داریم، أمّا شما فقیرید. فقیر یعنی: «ندار» و این فقر، فقط فقر مالی نیست، چون آیه مطلق است؛ یعنی هیچ چیزی ندارید و شما دست نیازتان به پروردگار است.
وَ اَللّهُ هُوَ اَلْغَنِی اَلْحَمِیدُ. «و خداست که بی نیاز و ستایش شده است.» پس بنابراین در عالم تکوین آنچه از ناحیۀ ما و تمام موجودات زنده و غیرزنده نسبت به پروردگار هست، عبارت است از: نیستی و فقر و نیاز و احتیاج؛ چه ما بخواهیم و چه نخواهیم.
همان طور که ماهی در دریا طالب آب بوده و حیات او وابستۀ به آب است، چه بخواهد و چه نخواهد، حیات تمام موجودات عالم هستی نیز وابستۀ به خداست، چه بخواهند و چه نخواهند، و لو اینکه به حسب ظاهر کافر یا مشرک باشند؛ وَ لِلّهِ یسْجُدُ مَنْ فِی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصالِ.[11]
وَ إِنْ مِنْ شَی ءٍ إِلاّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً.[12]«هیچ چیزی در این عالم هستی نیست مگر اینکه پروردگار را به همراه حمد تسبیح می کند ولیکن شما تسبیح آنها را درک نمی کنید؛ همانا او حلیم و غفور است.»
پس مربوب بودن تمام موجودات عالم هستی اقتضا دارد که در هر آن، از ناحیۀ پروردگار به آنها إفاضه شود. حال ببینید که این انسان چقدر سرکش است و چقدر برای خود آقائی و شخصیت قائل می شود که خود را مستقل شمرده و پروردگار می داند! اگرچه مانند فرعون به لفظ نگوید که: أَنَا رَبُّکمُ اَلْأَعْلی.[13] «من پروردگار برتر شما هستم.»
هرکسی فرعونی دارد که همان نفس اوست و چنانچه در مقام تذلّل در برابر پروردگار برآمد و در مقام عبودیت پروردگار سر به سجده گذاشت و با جان و دل، عبودیت پروردگار را پذیرا شد، به سعادت می رسد و إلّامثل همان فرعونی می شود که در مصر بود؛ چه فرقی دارد؟!
تسلیم خداشدن
وَ أَلْقَوْا إِلَی اَللّهِ یوْمَئِذٍ اَلسَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یفْتَرُونَ.[14] «در روز قیامت افراد مجرم تسلیم خدا می شوند و هستی خود را می اندازند، و آنچه را به دروغ شریک خدا قرار داده بودند از دست می دهند و گم می شود.»چرا در این دنیا تسلیم خدا نشدی؟! چرا در این دنیا کوچکی نکردی؟! چرا اظهار خضوع و خشوع ننمودی و عبودیت به خرج ندادی؟!
در این نشئه بر چشم انسان پرده افتاده و نمی بیند لذا اقرار نمی کند، أمّا در آخرت پرده ها کنار می رود؛ فَکشَفْنا عَنْک غِطاءَک فَبَصَرُک اَلْیوْمَ حَدِیدٌ.[15] وقتی پرده ها کنار رفت انسان بینائی تیزی پیدا کرده و حقیقت را می بینید و به قول مرحوم علّامه والد معظّم: انسان درآنجا لنگ می اندازد. خب آقا در همین جا لنگ بیاندازید!
دو پهلوان تا وقتی با هم جنگ و نزاع دارند هرکدام می خواهد دیگری را مقهور خود سازد، أمّا اگر یکی از اینها بگوید: من تسلیم هستم، دیگری دست از سرش برمی دارد. این آیه هم همین را می گوید که: وَ أَلْقَوْا إِلَی اَللّهِ یوْمَئِذٍ اَلسَّلَمَ در روز قیامت مردم می گویند: ما تسلیم هستیم.خب همین را در دنیا بگوئید تا خدا دست از سرتان بردارد.
مرحوم حدّاد رضوان الله تعالی علیه می فرمود: خدا دست از سر انسان برنمی دارد تا اینکه تسلیم شود؛ اگر تسلیم نشد با سکرات موت تسلیمش می کنند و اگر سکرات موت از عهدۀ او برنیامد با عذاب شب اوّل قبر و اگر این هم کارساز نشد با عذاب در عالم برزخ، اگر این هم کارساز نشد با عذاب در قیامت.
بالأخره از انسان اعتراف به عبودیت می گیرند و انسان اظهار عجز می کند و تسلیم می شود؛ پس چه بهتر که در ابتدا با خوشی و راحتی، در همین دنیا اعتراف به عبودیت کند، در این صورت بهتر راه را طی کرده و این همه عذاب را متحمّل نمی شود.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: قولوا لا إلَهَ إلّااللَهُ تُفلِحوا.[16] «بگوئید لا إلهَ إلّاالله، تا رستگار شوید.»و همچنین فرمودند: أَنَا أَدْعوکم إلَی کلِمَتَینِ خَفیفَتَینِ عَلَی اللِسانِ ثَقیلَتَینِ فی المیزانِ... شَهادَةِ أَن لا إلَهَ إلّااللَهُ و أَنّی رَسولُ اللَهِ.[17]
«شما را به گفتن دو کلمه که بر زبان آسان بوده و میزان عمل را سنگین می کند امر می کنم: یکی شهادت بر وحدانیت پروردگار؛ یعنی: أَشهَدُ أَن لا إلَهَ إلّااللَهُ وَحْدَهُ لا شَریک لَهُ، و دیگری شهادت بر رسالت پیغمبر أکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم؛ یعنی: و أَشهَدُ أَنّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ و رَسولُهُ. »
اینها بر زبان خیلی راحت جاری می شود ولی در ترازوی عمل سنگین است. چقدر فضیلت و ثواب دارد صبح که انسان از خواب برمی خیزد در تعقیبات نماز صبح ده مرتبه شهادت بر وحدانیت پروردگار دهد و بگوید: أَشهَدُ أَن لا إلَهَ إلّااللَهُ وَحْدَهُ لا شَریک لَهُ إلَهًا واحِدًا أَحَدًا فَرْدًا صَمَدًا لَم یتَّخِذْ صاحِبَةً و لا وَلَدًا.[18] یا به تعابیر دیگری که در روایات وارد شده است.[19]
باید این شهادت بر وحدانیت و یگانگی خداوند را در همین دنیا بگوید و این اُلوهیت را در همین نشئه از غیرخدا نفی کرده و برای خدا اثبات کند، در همین نشئه به نیستی خود اعتراف نماید و لساناً اعتراف کند تا حقیقةً به نیستی و فناء مطلق برسد. فَمَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً.[20]
«پس هرکس امید ملاقات پروردگارش را دارد باید عمل صالح انجام دهد و هیچ گاه برای پروردگارش شریک قائل نشود.» انسان باید مجاهده کند و با این مجاهده هستی خود را از سر راه بردارد.مقتضای مربوبیت ما و رَب بودن پروردگار این است که: آناً فَآناً از ناحیۀ پروردگار به ما إفاضه می شود و این إفاضه تکویناً نسبت به تمام موجودات هست، چه بخواهند چه نخواهند.
لزوم دعاکردن و پافشاری در آن
خداوند هر آن در حال تجلّی است و نعمت های زیادی به همۀ ما ارزانی می کند، أمّا انسان باید دعا کند و لساناً هم از خدا درخواست داشته باشد و این دعاکردن مطلوب پروردگار است؛ در روایات داریم که: إنّ اللَهَ یحِبُّ السّآئِلَ اللَحوحَ.[21] «خداوند بنده ای که از او درخواست می نماید و در خواستۀ خود مُصر بوده و پافشاری می کند را دوست دارد.»
در روایت داریم که: خدا دوست ندارد انسان در درخواست خود از دیگران، بر خواسته اش پافشاری کند، ولی در درخواست از خودش دوست دارد که بندگان پافشاری کنند[22] و خودش فرموده است: اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ. و همچنین فرمود: قُلْ ما یعْبَؤُا بِکمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکمْ.[23] «بگو خدا چه ارج و قرب و منزلتی برای شما قائل بود اگر دعای شما نبود.»برخی می گویند: خدا علیم است و به همۀ أشیا علم دارد و همچنین خدا حکیم است و به مقتضای حکیم بودن، نظام هستی را بر طبق حکمت اداره می کند؛ با این وجود دیگر نباید دعا کنیم و خواست و دعای ما معنائی ندارد.
این حرف درست نیست؛ چون همان خدائی که علیم و حکیم است، یکی از اسباب را دعا قرار داده و دوست دارد بنده اش دعا کند.أئمّۀ طاهرین ما علیهم السّلام «دَعّآء» بودند؛ یعنی خیلی دعا می کردند.شما صحیفۀ علویه و صحیفۀ سجّادیه را نگاه کنید، دعاهای مفاتیح را نگاه کنید، دعای أبوحمزه، دعای افتتاح و... اینها همه دعاهای ائمّه علیهم السّلام است.
حکمت پروردگار اقتضا می کند که دعای مؤمن را إجابت کند، البتّه اگر صلاح باشد. در روایت داریم که: اگر إجابت دعای مؤمن صلاح باشد خدا آن را إجابت می کند و إلّادعا را برای آخرت انسان ذخیره می نماید.[24] بله، اگر برای انسان حالی ایجاد شود که واقعاً نتواند دعا کند، نه اینکه تصنّعاً خود را به آن حال زده باشد، در آن صورت حکمش فرق می کند. مرحوم والد مدّتی کراراً می فرمودند: من نمی توانم دعا کنم و الآن حالم طوری است که از من دعا متمشّی نمی شود.
قوم دیگر می شناسم ز أولیا
که دهانْشان بسته باشد از دعا[25]
می دانید انسان در چه حالی نمی تواند دعا کند؟ در حال فنا؛ هنگامی که سالک برای خود حقیقةً خودی و وجودی نمی بیند و آنچه می بیند خدا هست و بس! اگر فقط خدا و ارادۀ خدا هست دیگر دعا معنا ندارد و انسان نمی تواند دعا کند، چون وجودی نیست که دعا کند و خواست فرع بر وجود است، لذا خیلی اوقات وقتی از ایشان درخواست می شد که دعا کنید می فرمودند: از من دعا متمشّی نمی شود.
زندگی شیرین و گوارا
اگر انسان در این عالم به ذلّت و نیستی خود اقرار کرد، عیش هنیء و زندگی گوارا پیدا می کند. می فرمودند: کسی که خدا دارد کیف دنیا را دارد، حتّی اگر غذای او فقط نان و پنیر یا نان و سبزی باشد، چون محبّت خدا را داشته و با او سرو کار دارد. و چنانچه محبّت پروردگار در دلش نبوده و با خدا کاری نداشته باشد، حتّی اگر لذیذترین غذا و بهترین پوشاک و مسکن و خلاصه برترین زندگی را داشته باشد، باز عیش او عیش سوء و ناگواری خواهد بود.
این مطلب به تجربه ثابت شده است؛ می فرمودند: استاد ما آیة الله العظمی آقا سید جمال الدّین گلپایگانی رضوان الله تعالی علیه که به أمراض زیادی مبتلا و در بستر بیماری افتاده بودند، در همان حال وقتی به ملاقاتشان رفتم فرمودند: آقا سید محمّدحسین! من خوشم، خوش! خوشی ای که من دارم هیچ کس در عالم ندارد، چون به یاد او هستم، به عشق او هستم. کسی که عرفان ندارد نه دنیا دارد نه آخرت!
روی تخت افتاده و با چه حالی و چه دردهائی می گوید:خوشی ای که من دارم کسی ندارد. این خوشی مال کسانی است که با خدا خوشند، عشق و محبّتشان با خداست، آمد و شدشان با پروردگارست؛ آقای حدّاد می فرمودند: شما که به بازار می روید زید و عمرو را نبینید، از خدا بگیرید و به خدا بدهید و با خدا معامله کنید. اگر معامله با خدا شد این زندگی شیرین می شود.
در روایت معراجیه که مُصدّر به «یا أحمَد» است، خداوند به حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم خطاب می کند که: یا أَحمَدُ! هَل تَدْری أَی عَیشٍ أَهنَأُ و أَی حَیوةٍ أَبقَی؟ قالَ: اللَهُمَّ لا. قالَ: أَمّا العَیشُ الهَنیءُ فَهُوَ الَّذی لایفتُرُ صاحِبُهُ عَن ذِکری و لاینسَی نِعْمَتی و لایجهَلُ حَقّی یطلُبُ رِضای فی لَیلِهِ و نَهارِهِ.[26] «ای احمد! آیا می دانی کدام زندگی شیرین تر و کدام حیات باقی تر است؟ حضرت عرض کردند: نه نمی دانم. خداوند فرمود: زندگی شیرین آن است که صاحب او از یاد من خسته نمی شود و نعمت مرا فراموش نمی کند و نسبت به حقّ من جاهل نیست و شب و روز به دنبال رضایت من می باشد.» یعنی دقّت می کند که آیا کاری که انجام می دهد مورد خوشنودی و رضای پروردگار است یا خیر؟ و اگر مورد رضای پروردگار بود انجام می دهد.
اللهمّ صَلّ علی محمّد و ءَ ال محمّد و عجِّل فرجَهم و العَن عدوَّهم
پی نوشت ها:
[1] مطالب بیان شده در شب نوزدهم رمضان المبارک 1419 هجری قمری.
[2] قسمتی از آیۀ 60، از سورۀ 40: غافر (المؤمن)؛ «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.»
[3] شیخ طوسی روایت کرده است که: صَلِّ فی لَیلَةِ إحدَی وعِشرینَ و لَیلَةِ ثَلاثٍوعِشرینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ فی کلِّ واحِدَةٍ مِنهُما، إن قَویتَ علَی ذلِک، مِائَةَ رَکعَةٍ سِوَی الثَّلاثَ عَشْرَةَ، و اسْهَرْ فیهِما حَتّی تُصبِحَ، فإنّ ذلِک یستَحَبُّ أن یکونَ فی صَلَوةٍ و دُعآءٍ و تَضَرُّعٍ، فإنّهُ یرجَی أن تَکونَ لَیلَةُ القَدرِ فی إحداهُما، و لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ. (الأمالی شیخ طوسی، ص 689)
[4] ثَلاثٍ وعِشرینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ فی کلِّ واحِدَةٍ مِنهُما، إن قَویتَ علَی ذلِک، مِائَةَ رَکعَةٍ سِوَی الثَّلاثَ عَشْرَةَ، و اسْهَرْ فیهِما حَتّی تُصبِحَ، فإنّ ذلِک یستَحَبُّ أن یکونَ فی صَلَوةٍ و دُعآءٍ و تَضَرُّعٍ، فإنّهُ یرجَی أن تَکونَ لَیلَةُ القَدرِ فی إحداهُما، و لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ. (الأمالی شیخ طوسی، ص 689)
[5] عدّة الدّاعی، ص 29.
[6] رجوع شود به: الکافی، ج 2، کتابُ الدّعآء، بابُ فَضلِ الدّعآءِ و الحَثِّ علیه، ص 466.
[7] دیوان بیدل شیرازی، ص 5.
[8] صدر آیۀ 164، از سورۀ 6: الأنعام.
[9] دیوان کامل شمس مغربی، ص 196.
[10] آیۀ 15، از سورۀ 35: فاطر.
[11] آیۀ 15، از سورۀ 13: الرّعد؛ «و هرکه در آسمانها و زمین است، با میل و رغبت و یا از روی کراهت، برای خدا سجده می کنند؛ و همچنین سایه هایشان، بامدادان و شامگاهان.»
[12] قسمتی از آیۀ 44، از سورۀ 17: الإسرآء (بنی إسرآئیل).
[13] قسمتی از آیۀ 24، از سورۀ 79: النّازعات.
[14] آیۀ 87، از سورۀ 16: النّحل.
[15] قسمتی از آیۀ 22، از سورۀ 50: ق؛ «و ما پرده را از روی دیدگانت برداشتیم وبنابراین چشم تو امروز تیزبین است.»
[16] مناقبءَ ال أبی طالب علیهم السّلام، ج 1، ص 56.
[17] الإرشاد، ج 1، ص 49 و 50.
[18] مفتاح الفلاح، ص 71.
[19] شیخ کلینی (ره) روایت کرده است که: حضرت امام باقر علیه السّلام فرمودند: مَن قالَ حینَ یطلُعُ الفَجرُ: لا إلهَ إلّااللهُ وَحدَهُ لا شَریک لَهُ، لَهُ المُلک و لَهُ الحَمدُ یحیی و یمیتُ و هُوَ حَی لایموتُ بِیدِهِ الخَیرُ و هُوَ علَی کلِّ شَیءٍ قَدیرٌ عَشْرَ مَرّاتٍ، و صَلَّی علَی مُحَمّدٍ و ءَ الِهِ عَشْرَ مَرّاتٍ و سَبَّحَ خَمْسًاوثَلاثینَ مَرَّةً و هَلَّلَ خَمْسًاوثَلاثینَ مَرَّةً و حَمَّدَ اللهَ خَمْسًاوثَلاثینَ مَرَّةً، لَم یکتَبْ فی ذلِک الصَّباحِ مِنَ الغافِلینَ. (الکافی، ج 2، ص 534)
و نیز در توحید صدوق آورده است که: حضرت امام صادق علیه السّلام فرمودند: مَن قالَ فی یومٍ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلّااللهُ وَحدَهُ لا شَریک لَهُ إلهًا واحِدًا أحَدًا صَمَدًا لَم یتَّخِذْ صاحِبَةً و لا وَلَدًا، کتَبَ اللهُ عَزَّوجَلَّ لَهُ خَمْسَةًوأربَعینَ ألْفَ ألْفِ حَسَنَةٍ و مَحا عَنهُ خَمْسَةًوأربَعینَ ألْفَ ألْفِ سَیئَةٍ و رَفَعَ لَهُ فی الجَنَّةِ خَمْسَةًوأربَعینَ ألْفَ ألْفِ دَرَجَةٍ و کانَ کمَن قَرَأَ القُرءَ انَ اثْنَتَی عَشْرَةَ مَرَّةً و بَنَی اللهُ لَهُ بَیتًا فی الجَنَّةِ. (التّوحید شیخ صدوق، ص 30)
[20] قسمتی از آیۀ 110، از سورۀ 18: الکهف.
[21] عدّة الدّاعی، ص 155.
[22] أبوالصّبّاح از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که: قالَ: إنّ اللهَ عَزَّوجَلَّ کرِهَ إلْحاحَ النّاسِ بَعضِهِم علَی بَعضٍ فی المَسأَلَةِ و أحَبَّ ذلِک لِنَفسِهِ؛ إنّ اللهَ عَزَّوجَلَّ یحِبُّ أن یسأَلَ و یطلَبَ ما عِندَهُ. (الکافی، ج 2، ص 475)
[23] صدر آیۀ 77، از سورۀ 25: الفرقان.
[24] عدّة الدّاعی، ص 40 و 41؛ و تحف العقول، ص 280.
[25] مثنوی معنوی، دفتر سوّم، ص 249، س 17.
[26] بحارالأنوار، ج 74، ص 28.