موعظه ای بسیار جامع و کامل از امام صادق علیه السلام92/11/20
مردی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و عرضه داشت: مرا موعظه بفرمائید؛ امام صادق (ع) در نصیحت و موعظهای بسیار جامع و کامل فرمودند: «إِن كان الله قد تَكَفَّل بالرزق فاهتمامك لماذا؟ و إِن كان الرزق مَقسُوماً فالحِرصُ لماذا؟ و إِن كان الحِسَاب حقاً فالجَمْعُ لماذا؟ و إِن كان الخلف من الله عزَّ وجلَّ حقاً فالبخل لماذا؟ و إِن كان العقوبة من الله عزَّ وجلَّ النار فالمعصية لماذا؟ و إِن كان الموت حقاً فالفرح لماذا؟ و إِن كان العرض على الله حقاً فالمكر لماذا؟ و إِن كان المَمَرُّ على الصراط حقاً فالعجب لماذا؟ و إِن كان كل شيء بقضاء و قدر فالحزن لماذا؟ و إِن كانت الدنيا فانية فالطمأنِينَة إليها لماذا؟»[1]
اگر خدا روزی را تضمین کرده است پس این همه تلاش و ناآرامی برای چیست؟ اگر معاش را خدا میدهد اینهمه حرص برای چیست؟ اگر حساب و کتابی هست پس این همه جمع اموال چرا؟ اگر خدا جبران میکند پس بخل ورزی چرا؟ و اگر به عذاب خداوند متعال و آتش یقین داری پس معصیت چرا؟ و اگر مرگ حق است پس این قدر دلخوشی چرا؟ و اگر اعمال ما به خداوند عرضه میشود پس مکر و حیله گیری چرا؟ و اگر عبور از مسیر صراط است پس برای چه تکبر و خود بینی؟ اگر همه چیز دست خداست، پس غم و اندوه چرا؟ و اگر جهان گذراست پس دل بستن به دنیا چرا؟
«إِن كان الله قد تَكَفَّل بالرزق فاهتمامك لماذا؟ و إِن كان الرزق مَقسُوماً فالحِرصُ لماذا؟» اگر خداوند تبارک و تعالی کفیل رزق و روزی تو شده است، اگر خداوند نعم الوکیل و هو الرزاق است این همه اهتمام و تلاش تو برای چیست؟ به آب و آتش بزنی، حلال و حرام کنی، از نماز اول وقت، جلسات دینی، از مروّت و انصاف بزنی و آن قدر کار کنی که اعصابت خراب شود و اذیت بشوی. انسان باید به اندازه توان و وسعش کار کند «لا یکّلف الله نفساً الّا وسعها» حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «اگر خداوند تکفل رزق و روزی تو را کرده پس این همه کوشش برای چیست؟»
«و إِن كان الحِسَاب حقاً فالجَمْعُ لماذا؟» اگر حساب و کتاب است پس این همه جمع اموال برای چیست در حالی که بعد از مردن هم برای وراث جنگ و دعوا به وجود میآید.
«و إِن كان الخلف من الله عزَّ وجلَّ حقاً فالبخل لماذا؟» منظور از خلف یعنی جایگزین، معنی حدیث این است که اگر جبران کردن از طرف خداست پس چرا بخل میورزی و همه را برای خودت میخواهی؟
«و إِن كان العقوبة من الله عزَّ وجلَّ النار فالمعصية لماذا؟» اگر یقین داری که فردای قیامت آتش و عذابی وجود دارد پس چرا معصیت میکنی «جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً»[2]هر كس نافرمانى خدا و رسولش كند، آتش دوزخ از آن اوست و جاودانه در آن مىماند.
و إِن كان الموت حقاً فالفرح لماذا؟ اگر مرگ حق است پس چرا این قدر دلخوشی؟ البته منظور حضرت (ع) این نیست که شاد نباشیم بلکه منظور این است که دلبسته دنیا نباشیم.
«و إِن كان العرض على الله حقاً فالمكر لماذا؟» اگر اعمال ما به خداوند عرضه میشود پس مکر و حیله گیری چرا؟ فردای قیامت این اعضاء بدن در اختیار ما نیست و بر علیه ما شهادت میدهند. «يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ»[3]؛ در آن روز زبانها و دستها و پاهايشان بر ضدّ آنها به اعمالى كه مرتكب مىشدند گواهى مىدهند.
«و إِن كان المَمَرُّ على الصراط حقاً فالعجب لماذا؟» اگر عبور از مسیر صراط است پس برای چه تکبر و خود بینی؟پيامبر صلی الله علیه وآله و سلّم فرمود: «هر كس براى خشنودى خدا طلب علم كند، براى هر بابى كه فرا مىگيرد، فروتنى در دلش زياد مىشود و مردم برايش تواضع مىكنند، و خوف و كوشش او براى خدا و در دين بسيار مىگردد، پس اين عالم است كه خود بهره مىبرد، و به مردم بهره مىرساند.»
«و إِن كان كل شيء بقضاء و قدر فالحزن لماذا؟» اگر همه چیز دست خداست، پس چرا غم و اندوه؟
«و إِن كانت الدنيا فانية فالطمأنِينَة إليها لماذا؟» اگر جهان گذرا پس چرا به دنیا دل بستهای؟