تسليت و دلجوئى خدا باعث تسلّى و آرامش دل است93/02/10
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله و سلّم: «مَنْ لَمْ يَتَعَزَّ بِعَزَاءِ اللَّهِ تَقَطَّعَتْ نَفْسُهُ حَسَرَاتٍ عَلَى الدُّنْيَا وَ مَنْ أَتْبَعَ بَصَرَهُ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ كَثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ يُشْف غَيْظُهُ وَ مَنْ لَمْ يَرَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ نِعْمَةً إِلَّا فِي مَطْعَمٍ أَوْ مَشْرَبٍ أَوْ مَلْبَسٍ فَقَدْ قَصُرَ عَمَلُهُ وَ دَنَا عَذَابُه»[1]
از امام صادق (ع) روایت شده که رسول خدا (ص) فرمودند: هر كه با تسليت و دلجوئى خدا تسلّى نيابد و دلش آرام نشود، نفسَش از افسوس و حسرت پى در پى بر دنيا بند آيد و هر كه چشم به چیزی داشته باشد که در دست مردمِ ديگر است، همّ و غمّ او فراوان شود، و سوز دلش درمان نپذيرد، و هر كه براى خدا عزّوجلّ نعمتى نشناسد جز در خوردن و نوشيدن و جامه پوشيدن، محققاً كردارش كم و كوتاه و عذابش نزديك است.
یکی از مسائلی که متأسفانه دامنگیر خیلیها شده و ممکن دامنگیر ما طلبهها شده باشد این است که معمولاً چشم به دست دیگران داریم و به تعبیر روشنتر نگاه به وضع مالی دیگران میکنیم و تلاش میکنیم خودمان را به صاحبان مال نزدیک کنیم و در نتیجه خدای ناخواسته یک سری از رفتارها و تملّقها و برخورد غیر مناسب با زیّ طلبگی اتفاق میافتد و تعریف و تمجید و احترامات بی حد و اندازه بلای جان انسان میشود. انسانی که به خدا توکل کند نیازی به این مسائل ندارد.
رسول خدا (ص) فرمودند: «وَ مَنْ أَتْبَعَ بَصَرَهُ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ كَثُرَ هَمُّهُ» هر كه ديده به دنبال آن دارد كه در دست مردمِ ديگر است، همّ و غمّ او فراوان شود، «هَمُّهُ وَ لَمْ يُشْف غَيْظُهُ» و سوز دلش درمان نپذيرد.
در روایات به مسئله عزّت نفس خیلی تأکید شده؛ عزّت نفس به این است که به دست مردم چشم نداشته باشیم. افراط و تفریط صحیح نیست. اگر میخواهید حرمت طلبگی و لباس روحانیت و اهل علم نگه داشته شود یکی از راههایش این است که به آنچه در دست مردم است چشم داشتی نداشته باشید بلکه طلبه باید به خدا توکل کند.
عَن الإمامُ الباقرُ عليه السلام: «خَيرُ المالِ الثِّقَةُ باللّه ِ، واليَأسُ مِمّا في أيدي النّاسِ»[2] بهترين سرمايه، اعتماد به خداست و چشم طمع بركندن از آنچه مردم دارند.
شیخ حسن زاهد در مسجدی نماز میخواند؛ وقتی برای اقامه نماز به سمت مسجد حرکت میکرد اصحاب مسجد به استقبال وی میآمدند و بعد از نماز وی را بدرقه میکردند. شخصی علت این علاقه مردم را سؤال کرد؟ فرمود من نسبت به آنچه مردم دوست دارند، بیاعتنا هستم چون مردم دنیا را دوست دارند و چون میدانند من توقعی ندارم چشم داشتی به مال آنها ندارم، لذا به خاطر خدا بنده را احترام میکنند و اگر مردم ببینند چشم به مالشان دارید به شما بیاعتنا میشوند.
در روایات زیر هم به این مطلب اشاره شده:
أَبَا عَبْدِاللَّه (ع) يَقُولُ: «إِيَّاكُمْ وَ غِشْيَانَ الْمُلُوكِ وَ أَبْنَاءَ الدُّنْيَا فَإِنَّ ذَلِكَ يُصَغِّرُ نِعْمَةَ اللَّهِ فِي أَعْيُنِكُمْ وَ يُعْقِبُكُمْ كُفْراً وَ إِيَّاكُمْ وَ مُجَالَسَةَ الْمُلُوكِ وَ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَفِي ذَلِكَ ذَهَابُ دِينِكُمْ وَ يُعْقِبُكُمْ نِفَاقاً وَ ذَلِكَ دَاءٌ دَوِيٌّ لَا شِفَاءَ لَهُ وَ يُورِثُ قَسَاوَةَ الْقَلْبِ وَ يَسْلُبُكُمُ الْخُشُوعَ وَ عَلَيْكَ بِالْأَشْكَالِ مِنَ النَّاسِ وَ الْأَوْسَاطِ مِنَ النَّاسِ فَعِنْدَهُمْ تَجِدُونَ مَعَادِنَ الْجَوْهَرِ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تَمُدُّوا أَطْرَافَكُمْ إِلَى مَا فِي أَيْدِي أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَمَنْ مَدَّ طَرْفَهُ إِلَى ذَلِكَ طَالَ حُزْنُهُ وَ لَمْ يُشْفَ غَيْظُهُ وَ اسْتَصْغَرَ نِعْمَةَ اللَّهِ عِنْدَهُ فَيَقِلُّ شُكْرُهُ لِلَّهِ وَ انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ دُونَكَ فَتَكُونَ لِأَنْعُمِ اللَّهِ شَاكِراً وَ لِمَزِيدِهِ مُسْتَوْجِباً وَ لِجُودِهِ سَاكِبا»[3]
امام صادق (ع) ميفرمایند: «بپرهيزيد از در آميختن با شاهان و دنياداران كه آن نعمت خدا را در چشمتان خرد نمايد و به دنبال كفرتان كشد، و بپرهيزيد از همنشينى با شاهان و دنياداران كه دينتان را ببرد و به دنبال نفاقتان كشد و آن درديست خزنده و بىدرمان، و سخت دلى آورد و خشوع را ببرد، و بر شما باد به توده مردم كه گوهر آدمى را نزد آنها يابيد، و بپرهيزيد از چشم داشت بدان چه دنياداران دارند كه هر كه بر آن دوزد، اندوهش دراز شود و خشمش فرو نكشد و نعمت خدا در برش اندك نمايد و شكرش براى خدا كم شود، به زيردستت نگر تا قدر نعمت خدا را بشناسى و فزونيش را بايست شوى و جودش بر تو ببارد.»
سبک زندگی دینی این سیره اهل بیت علیهم السلام است؛ اینکه در زندگی دنیا باید به پائین دست نگاه کنیم و به بالا دست نگاه نکنیم و شکر گذار نعمتهای الهی باشیم. کلمات اهل بیت (ع) معدن نور است خصوصاً برای ما که میخواهیم مردم را ارشاد و هدایت کنیم.
[1]. کافی, ج4,ص3. بحار الأنوار، ج70، ص9.
.[2] تهذيب الأحكام، ج6، ص: 38.
[3]. بحار الأنوار، ج72، ص367.