توبۀ حقیقی و توبهای که از دل آدمی سرچشمه گرفته باشد، میتواند انسان را به مقام خشوع برساند. در این مقام، دل سالک در برابر عظمت خداوند سبحان ميتپد و خشيّت حقتعالی، سراسر وجود او را فرا میگیرد و حالتی به او دست میدهد که خودبهخود در پیشگاه پروردگار خویش تضرّع و زاری میکند و سر به سجده ميگذارد.
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» [1]
مؤمنان تنها كسانى هستند كه چون ياد خدا به ميان آيد دلهايشان مىترسد، و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان مىافزايد، و همواره بر پروردگارشان توكّل مىكنند.
از صفات مؤمن آن است كه وقتي به ياد خداوند ميافتد، در دلش نوعی خشیت یا به عبارت سادهتر، نوعی ترسِ مطلوب سايه ميافكند و در مقابل خداوند متعال خجالتزده ميشود. اين حالت است كه بيش از دنيا و آنچه که در آن است ارزش دارد و حتي از بهشت، قيمتيتر است. از اين جهت اهل معرفت يک ساعت مناجات در دل شب را با تمام دنيا معاوضه نميکنند.
پيامبر گرامي«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»ميفرمايند:
«الرَّكْعَتَانِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا» [2]
دو رکعت نمار در دل شب، نزد من، از دنيا و آنچه در آن است، دوست داشتنيتر است.
دو ركعت نماز شب، نماز شبي كه در برابر خداوند يك مكالمه و يك معاشقه باشد، نمازي كه در آن توجّه داشته باشیم كه خدا با ما حرف ميزند و ما هم با خدا حرف ميزنیم، از دنيا و آنچه در آن است با ارزشتر است.
پديد آمدن اين حالت، اثرات بسيار مفيد و سازندهاي در سير و سلوک دارد و راه پرپيچ و خم و پرمانع حرکت بهسوي خداوند را هموار و نزديک مينمايد. چه بسيار کساني که با يک لحظه شرمندگي و خجالتزدگي در مقابل ذات باريتعالي توانستهاند راه را بپيمايند و بهمقصود و مطلوب حقيقي يعني لقاي پروردگار نائل گردند.
اهلبیت«سلاماللهعليهم» از مرتبۀ اعلای مقام خشوع برخوردار بودهاند. سالک نیز باید با پیروی از آنان به اندازۀ سعۀ وجودی و ظرفیت خویش به این مقام نورانی دست یابد.
امِّسلمه ميگويد: پیغمبراکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در دل شب صورت مبارک خويش را روي خاک ميگذاشتند و گریه ميکردند و مرتّب ميگفتند:
«اللّهمّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَي نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا»[3]
خدايا مرا به اندازة يک چشم بر هم زدن به خودم واگذار مکن.
این مکالمه و معاشقة پیغمبراکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، با مولاي خود چه لذّتي دارد. همچنين وقتي که پيامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» با آن مقام عصمت ميفرمايد:
«إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً» [4]
همانا من در هر روز هفتاد مرتبه استغفار ميکنم.
اين مطلب ساده نیست، صرفاً زبانی نیست، واقعاً پيامبراکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»استغفار داشتهاند. در حالي که آن حضرت بنابر آية تطهير، مافوق عصمت است و نميشود گناهي براي ايشان تصوّر کرد. پس استغفار ايشان برای چیست؟
در خصوص مرتبۀ استغفار اهلبیت«سلاماللهعليهم» در جای خود مطالبی بیان خواهد شد. امّا آنچه اکنون مورد بحث ما است، اینکه، هر که عصمتش بیشتر باشد، به عبارت دیگر هرکه معرفتش بیشتر باشد، مقام خضوع و خشوع او بیشتر است. مقام خضوع از ادب ظاهری سرچشمه میگیرد و مقام خشوع، حاکی از ذلیل بودن دل، در مقابل خداوند متعال است.
درک واقعیّت اين مطالب، در حدّ محال است. ولی آن چه از گفت و شنود این سخنان حاصل میشود و میتوان درک نمود، این است که همه میتوانند با توبۀ واقعی به چنین مقاماتی یا لااقل به مقاماتی شبیه و نزدیک به آن، نائل شوند.
ادعيه و مناجاتهاي اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه»، از جمله دعاي كميل و مناجات شعبانيه و نيز دعاي عرفه حضرت سيّد الشّهداء«سلاماللهعليه»، دعاي ابوحمزۀ ثمالي که امام سجاد«سلاماللهعليه» نقل فرمودهاند، دعاي سحر که از لسان مبارک امام باقر«سلاماللهعليه» منقول است و بسياري ديگر از ادعيه و مناجاتهاي ارزشمندی که از ائمّۀ طاهرين«سلاماللهعليهم» به يادگار مانده است، نشان دهندۀ وجود همين حالت عرفاني در آن ذوات مقدّس است. اميرالمؤمنين علي«سلاماللهعليه» در موقع مناجات چنان حالتي داشتهاند که راوي توصيف ميکند:
«غَارَتْ نُجُومُهُ مُمَاثِلًا فِي مِحْرَابِهِ قَابِضاً عَلَى لِحْيَتِهِ يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ وَ كَأَنِّي أَسْمَعُهُ وَ هُوَ يَقُولُ يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا أَ بِي تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي...» [5]
مانند كسي كه مار زهر آلودي او را گزيده باشد، در دل شب به خودشان ميپيچيدند و زمزمه ميكردند و مناجات ميخواندند. آن قدر با خداي خويش مناجات و راز و نياز ميکردند که مدهوش میشدند، از خود بیخود میشدند و در آن لحظات، فقط و فقط به خداوند سبحان توجّه مينمودند و به هيچ کس و هيچ چيز ديگري توجّه نداشتند. اگر تیر هم از پای ايشان در میآوردند، متوجّه نميشدند. قرآن کريم در وصف اينگونه انسانهاي والامقام، ميفرمايد:
«تَتَجافىجُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» [6]
پهلوهايشان از خوابگاهها جدا مىگردد [و] پروردگارشان را از روى بيم و طمع مىخوانند، و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق مىكنند. هيچ كس نمىداند چه چيز از آنچه روشنىبخش ديدگان است به [پاداش] آنچه انجام مىدادند براى آنان پنهان شده است.
یعنی نمیدانی در دل شب برای اهل نماز شب چه لذّتی است: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ»، این لذّت مربوط به آخرت نیست. آن لذّت، لذّتِ رابطة عاطفي و صميمانه با خداوند مهربان است. مناجات اهل دل، در دل شب، آنان را مدهوش ميکند، تمام عالم وجود را با دو رکعت نماز در دل شب معاوضه نميکنند و براي اين نماز، به همة عالم پشت پا میزنند. اين همه به خاطر آن لذّتی است که در نماز شب دارند.
اين رابطة عاطفي، اهل معرفت را مدهوش میکند. در برخي از اوقات، حالت خشیّت براي آنان پديد ميآورد و در برخي موارد، حالت رحمت. و در هر دو صورت مدهوش ميشوند. وقتي چنين شد، هیچ توجّهي به هيچ کس و هيچ جا ندارند به جز معاشقه و مکالمه با خداوند منّان، يعني همان رابطة عاطفي، يعني همان که قرآن کريم میفرماید: «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً».
ظهور حقیقت در دل این افراد، گاهی با خشیت همراه است و گاهی با طمع، امیدواری و رحمت، ظهور حقيقت را در دل خويش به نظاره مينشينند. و در هر دو صورت، نماز شب، آنان را مدهوش میکند. هر دو حالت خشيت و رحمت را دارند و هيچ کدام اين حالات نيز بر ديگري غلبه نمیکند: «يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً».
ما معنای اين حالات را به درستي درک نميکنيم و نمیفهمیم، امّا میدانیم که مسلّماً وجود دارد. اين حالات «يدرک و لا يوصف» است و از اينرو علمی نیست؛ بلکه یافتنی است. فقط بايد درک شود و توصيف آن امکان ندارد.
وقتی مقام خشیت برای امیرالمؤمنین«سلاماللهعليه» پديدار میشد، دعایکمیل را میخواندند و از روي خشيت و خشوع، آن همه نسبت گناه را به خود ميدهند، امّا در همان دعای کمیل، وقتی که مقام رحمت بر دل ايشان جلوهگر میشد، با خدا معاشقه ميکردند و ميفرمودند:
«يا اِلهى وَسَيِّدى وَ رَبّى، أتُراكَ مُعَذِّبى بِنارِكَ بَعْدَ تَوْحيدِكَ، وَ بَعْدَ مَاانْطَوى عَلَيْهِ قَلْبى مِنْ مَعْرِفَتِكَ، وَلَهِجَ بِهِ لِسانى مِنْ ذِكْرِكَ، وَ اعْتَقَدَهُ ضَميري مِنْ حُبِّكَ، وَ بَعْدَ صِدْقِاعْتِرافى وَ دُعآئى خاضِعاً لِرُبُوبِيَّتِكَ» [7]
اى معبود من و اى آقاى من و اى پروردگارم! آيا تو براستى چنانى كه مرا به آتش عذاب كنى، پس از اينكه به يگانگيات اقرار دارم؟ و دلم به نور معرفتت آباد گشته و زبانم به ذكر تو گويا شده، و نهادم به دوستى تو پيوند شده؟ و پس از اعتراف صادقانه و دعاى خاضعانهام به مقام بنده پرورى و ربوبيّتت؟
البته گاهی مقام خشوع، در عالم آخرت برای برخي از انسانها پدید میآید؛ بهگونهای که او را به مقام عنداللّهی میرساند. در این صورت، بهشت برای او کوچک است؛ حتّي بهشت عدن و رضوان برایش کوچک است:
«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلي في عِبادي، وَ ادْخُلي جَنَّتي»[8]
امّا در همين دنيا نيز ميتوانيم اين آیه را تطبیق دهيم. مصداق اين آيۀ شريفه در دنيا وجود دارد. یعنی بندگاني هستند که در دلشب به مقام خشوع، و پس از آن به مقام عنداللّهی میرسند. مقامي که در آن، بهشت براي انسان کوچک است.
چنين مقامي براي اهل دل، در دل شب و هنگامي که با خداي خويش رابطۀ عاطفي برقرار ميکنند، پدید میآید. بندگان خالص خداوند سبحان، در لحظاتی که حقیقتاً به حالت توبه دست مییابند و سراسر وجود آنان در مقابل پروردگار متعال شرمسار و خجالتزده میشود، از لذّت رسیدن به مقام خشوع و مقام عنداللّهی بهرهمند میگردند. لذّت واقعي دنیا همین است و الاّ مابقی، تکرار مکرّرات است.
=====================
پينوشتها
[1]. انفال / 2
2. وسائلالشّيعة، ج 8، ص 156
3.. بحارالأنوار، ج 16، ص 217
4. مستدرك الوسائل، ج 5، ص 320
5. بحارالأنوار، ج 33، ص 274
6. سجده / 17-16
7. مصباحالمتهجّد، ص 844
8. فجر / 30-27