شماره درس: 56
تاريخ درس: ۱۳۷۶/۷/۲۳
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث درباره دستور العملى بود كه خداوند متعال به پيغمبر اكرم داده بود براى ينكه بار سنگسن نبوت را به منزل برساند و بحث در اين جمله آخر اين دستور العمل بود كه مىفرمايد «واصبر على ما يقولون واهجرهم هجرا جميلا»[1] راجع به جمله و اصبر على ما يقولون يك مقدارى صحبت كردم و بالاخره نتيجه گرفتم اى ام الفضائل يعنى صبر را همه بايد داشته باشند و هر فضيلتى مرهون اين صبر است اگر كسى بخواهد متقى بشود مسلم است صبر در معصيت مىخواهد صبر در اطاع مىخواهد تا كمكم براى او ملكه صبر پيدا بشود اگر هم مىخواهد استكمل سير و سلوك پيدا بكند معلوم است در مشكلات بايد صبر داشته باشد بتواند از كنار مشكلها بگذرددر جذر و مدها متوقف نشود تا اين راه خار دار را بتوتند حل بكند اين راهى كه بقول بزرگان با دست چاه كندن،نه با مژه چاه كندن تا انسان بتواند از منزلى به نزلى تا بالاخره برسد به منزل لقاو با دست چاه كندن ميدانيد مشكل است با مژه چاه كندن ميدانيد تا سر حد محال است وآدم شدن راستى مشكل است اما مكن واين توقف بر صبر است و معمولا ما طلبهها اين صفت صبر را بايد كمرنگ پر رگداشته باشيم تااولاً ملكه تقوا براى ما پيدا بشود و بعد عم در رسيدن سير و سلوكمان در تحمل اين بار بزرگمان به منزل ان شاء اللّه برسيم.
بحث امروز در آن جمله آخر است «و اهجرهم هجراجميلاً» يعنى يا رسول اللّه اگر بخواهى اين بار نبوت را به منزل برسانى سعه صدر ميخواهد شرح صدر مىخواهد انسان بايد دريا دل باشد با بتواند در جمعه زندگى بكند تا بتواند بارهاى سنگين را به منزل برساند وبالاخره تابتوانداگر مشل است و قابل حل، حل كند اگر قابل حل نيست تحمل كند و معناى سعه صدر همين است اگر با مشكل با گرههاى كورى دست و پنجه نرم كند آنجا كه مىشود آن مشكل را آن گره كورى را با صبر با حوصله باز كند و اگر نشد آن گره كورى آن مشكل را حل كرد آن مشكل را تحمل بكند اگر مى شود از كنار مشكل بگذرد اگر نمىشود از كنار مشكل بگذرد آن مشكل را تحمل كند با تحمل مشكل راه بپيمايد قرآن شريف روى اين صعه صدر خيلى پا فشارى دارد و آيات فراوانى راجع به اين شرح صدر دريا دل بودن نازل شده است سوره الم نشرح به ما يك جمله بالاى را مىگويد و ميفرمايد كه اين سعه صدر بهترين نعمتهاى خدا است و علاوه بر اينكه بهترين نعمتها ى خدا است انسان را ب ه مطلوب انسان را به مقصود مىرساند «بسم اللّه الرحمن الرحيم الم نشرح لك صدرك» مىدانيد كه خا به پيغمبر راميش خيلى نعمت داده است نعمت علم، علم پيغمبر اكرم به اندازه يك ممكن علم دارد ديگر فرق بين علم او و علم خدا همن است كه پيغمبر علم به ذات ربوبى نداردو الا «لافرق بينهم و بين اللّه الا عنهم العباده» از نظر علمى يعنى علم ما كان و ما يكون و ما هو كائن به نحو علم حضورى پيغمبر اكرم دارند اما نمىگويد آيا علم به تو ندادم قدرتش هم همين است «يد اللّه فوق ايديهم» يعنى پيغمبر اكرم يعنى على ابن ابيطالب اين يد اللّه است به اندازهاى كه بشود به يك ممكن قدرت بدهند پيغمبر اكرم قدرت داد يعنى تمام قدرتها درمقابل پيغمبر اكرم يك قطره از دريا بله با خدا تفاوت داشت قدرت او ذاتى است قدرت او عرضى اين قدرت به ذات پروردگار ديگر درآن محيط قدرت ندارداما از آن ذات بيايد پايين ديگر آن قدرت الى ما رسول اللّه اما نمىگويد يا رسول اللّه آيا قدرت به تو ندادم و همچنين تا آخر به عبارت ديگر به قول حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» به احدى نگفته جز ايشان بارك اللّه خدا رحمتشان كند درجاتشان عالى است عالىتر ايشان مىفرمايند كه خداوند عالم دو تجلى داشت يكى تجلى با تمام اسماء و صفات حتى اسماء و صفات مستعسره چهارده معصوم پيدا شد يك تجلى با تمام اسماء و صفات حتى اسماء و صفات مستعسره قرآن پيدا شد ثقلين كم و بيش ديگران گفتهاند اما نه اينجور آن هم گفته كه «علّم ادم الاسماء كلها» يعنى اينكه پيغمبر اكرم متجلى خدا اما نه با تمام اسماء و صفات و ايشان مىفرمايند ما از عقل ستفاده مىكنيم از كشف استفاده مىكنيم ايشان ادعاى شهود هم مىكند از شهود استفاده مىكنيم از روايات و قرآن استفاده مىكنيم اينكه تجلى خدا با تمام اسماء وصفات حتى اسماء و صفات مستعسره پيغمبر اكرم پيدا شد خوب اين «الم نشرح لك صدرك» مثل اينكه براى اينكه بار نبوت را به منزل برساند شرح صدر از تمام اسماء و صفات حق تعالى بالاتر است «الم نشرح لك صدرك» بعد اين «و وضعنا عنك وزرك و رفعنا لك ذكرك»اين جملاتى كه نتيجه بار بر شرح صدر يعنى يا رسول اللّه چون شرح صدر داشتى توانستى آن مصيبتهاى كمر شكن مكه را از كمرت برداشته بشود آن مصيتهاى كمر شكن مكه مگر ساده بود كه يك كسى بتواند تحمل كند شرح صدر پيغمبر اكرم و از اين آيه فهميده مىشود ئر حالى كه در مدينه 74 جنگ بنابر مشهور 83 جنگ بنابر قول غير نشهور حتى بعضيها120 جنگ را هم آوردهاند پيغمبر اكرم پشت سر گذاشت صد جنگ تحميلى در ده سال پشت سر گذاشته است اما قرآن مىگويد مصيبتهاى كمرشكن مكه يعنى از مدينه مصيبت بالاتر ان سيزده سال در مكه اينها را پشت سر گذاشت اى نايه شريفه مىفرمايد اين سورهمى گويد براى شرح صدر پيغمبر «ورفعنا لك ذكرك»يا رسول اللّه آن شرح موجب شد كه دنيا تكان بخورد همان بيست و سه ساله زمينه پيدا شد براى اين آيه شريفه «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون»[2] قرآن مىگويد اين براى شرح ثدر است بعدش همى را تكرار مىكند «فان مع العسر يسرا انّ مع العسر يسرا» يا رسول اللّه مسام است كه اگر انسان شرح صدر داشته باشد تحمل مشكل بكند آسانى بعدش است دودغعه تكرار مىكند مفسرين مىگويند ديگر اين جور مىشود كه درهر عسرى دو يسراست «فان مع العسر يسرا ان مع العسر يسرا»مىگويداين الف لام يعنى هر عسرى دو سير دارد براى عسر الف ولام آورده براى عسر نياورده، مىخواهد به ما بگويد كه سعه صدر دو يسر دارد شايد هم اين را مفسرين نگغته باشند دو تا يسرش هم همين باشد كه يك امسان به كمال برسد دو انسان به مطلوب ميرسد اگر راستى شرح صدر باشد قطعا انسان به مطلوب مىرسد لذا يكى به مطلوب نى رسد يكى هم نه به مطلوب مىرسد يا نه خود همين براى خود سازى اين مطلوبيت دارد كه لذا بزرگان علماى علم اخلاق اسم اينها را مىگويند الطاف خفيه، الطاف خفيه بهتر است يا الطاف جليهاين راهم مىگويند الطاف خفيه يعنى انسان مثلاً يك اولاد پيدا ميكند اين اولاد بزرگ مىشود قرهعين دنيا و آخرت مىشود حسابى دنيا را مىگيرد فضائلش دنيا را ميگيرد اين لطف جلى يك دفعه نه بچهاى پيدا مىكند اين بچه بزرگ مىشود اين بچه ميرود اين را مىگويند لطف خفى مىگويند براى سازندگى كدام بهتر است مىگويند لطف خفى لذا پيش بزرگان الطاف خفيه بهتر است از الطاف جليه البته ما كه نمىتوانيم اينها را هضم كنيم ما نمىتوانيم اينها را درك بكنيم امابله درك مىكند آن كه كسى كه گفتند مصطفى مرد كفت اناللّه و انا اليه راجعون مرگ مصطفى از الطاف خفيه خدا ولى اگر انسان درك بكند جدااينجور است الطاف خفيه خدا بهتر از الطاف جليه خدا از نظر خود سازى از نظر اينكه بتواند انسان از منزلى به منزل ديگر برود بتواند انسان حالت تجليه بگيرد بعد هم مىفرمايد «فاذا فرغت غانسب الا ربك فرغب»ديگر حالا كه چنين است پس بنابراين توقف ممنوع «فاذا فرغت فانصب»توقف ممنوع، بايد انسان جلو برود از كم شروع كند به كم قانع نشود از مو شروع كند مومو هم جلو برود اما قانع نباشد هرچه رفت جلو معمولاً جا دارد اين انسان حد يقف ندارد از همين جهت هم خليفة اللّه است خليفة اللّه چونكه حد يقف ندارد بقول اينها يك وجود نامتناهى ِعدة، ُعدة، شدة" بما لا يتناها اين هم دارد يسر مىكند به سوى او«الا الى اللّه تسير الامور»«يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كد حفملاقيه»اينها ميگويند وقتى رسيد به مقام لقاء تازه اول كار است اينها مقدمه بوده است انسان طى بكند مقام توبه و مقام يقظه و مقام تقوا و تخليه و تجله و تحليه برسد به مقام لقاء تازه مقدمات است او كار حالا است كه اسمش را مىگذارند سير فى اللّه، سير الى اللّه اين سيرفى اللّه تازه شروع مىشودتازه اول كار است اين «فاذا فرغت فانصب» همين را مىگويد كه آقا توقف ممنوع انسان يك جا برسد و بگويد كه بس است اين ديگر معلوم است كه يك خزلان است بس است ديگر در انسان نيست راجع به العياذ باللّه در ماديات هم باشد همين است يك پول پرست حد يقف ندارد شما ببينيد بعضى اوقات براى اينها بايد گريه كرد كه در جمهورى اسلامى يك كسى برسد مثلاً صد ميليارد پوا بيت المال را بخورد باز هم حد يقف ندارد اين انسان اينجورى است حد يقف ندارد رياست حالا حد يقف دارد نه شهوت جنسى حرمسرا درست ميكند باز هم دنبال ناموس مردم است آن هم زن شوهر دار اين راجع به ماديات است راجع به معنويات حد يقف نيست لذا «فاذا فرغت فانصب»تو كه توى راه هستى شرح صدر حد يقف نه از كم شروع كن مومو جلو برو با حوصله بايد جلو رفت اما اين با حوصله جلو رفتن بدان يك وقت هم مىرسد ديگر نه هزار هزار فرسخ انسان جلو مىروديك وقت هم ميرسد به آنجا كه راه صد ساله را يك آن مىپيمايد «فاذا فرغت فانسب و الى ربك فرغب» كه اين را درباب صبرل هم گفتم صبر فقط، شرح صدر فقط نمىتواند انسان را به جاى برساند بايد رابطه با خدا «استعينوا باصبر و الصلوة» بايد با نماز رفت جلو رابطه با خدا كمك گرفتن از خدا اين سوره مباركه به ما مىگويد كه شرح صدر واجب است لازم است هر كه مىخواهد به مطلوب برسد هر كه مىخواهد سير و سلوك داشته باشد و ما كه ميخواهيم به مطلوب برسيم بايد هم برسيم خود سازى بايد بكنيم و شرح صدر براى ما لازم ست واجب است انسان بايد دريا دل باشد بتواند مشكلات راهضم بكند بتواند در مقابل مشكلات در مقابل حرفها در مقابل سنگ اندازىها بتواند مثل كوه ما دو تا روايت داريم بعضىها گفتهاند تناقض است اتفاقا يكى مىگويد عالى است يكى مىگويد «المومن كاسنبله» يكى مىگويد «المومن كلالجبل الراسخ لا تحركه الواصف»معناى مومن كاسنبله همين است يعنى قابل انعطاف است اينجور نيست كه يك بادى بيايد و او را بشكند نه در وقتيكه باد بيايد اين از همان طرف خم مىشود اگر هم باد آنطرف بياييد آنطرف خم مىشود در مشكلت مىرود جلو و مشكلات نمىتواند اينرا زمين بزند هر چه مشكل بيايد اين مشكل مىسازد بلكه مشكل را نابود مىكند كاجل الراسخ معنايش همين است كه كمر مومن را مشكل نمىتواند بشكند مثل كوه در مقابل مشكل ايستادگى مىكند طوفانها مىآيد بادها مىآيد بارانها، سيلها، برفها مىآيد اگر براى كوه مفيد نباشد مضر نيست تمام اينها را در خود هضم مىكند از همان بارانها از همان برفها استفاده مىكند و بالاخره همه بارانها همه برفها را نابود مىكند اما خود پا بر جا مىماند ما طلبهها جدا بايد چنين باشيم المومن كاسنبله المومن كاجبل الراسخ لا تحرك الاواصف در آيه ديگر آن آيه هم خيلى همه است قضيه حضرت موسى مىدانيد حضرت موسى در يك وضع خاصى پيغمبر شد اينطور كه تاريخ، روايت به ما مىگويد اينكه اولاً آمد پيش حضرت شعيب و آنجا ده سال خود سازى كرد در حاليكه پيغمبر خدا بود اصلاً ساخته شده بود اما بالاخره كلاسهاى مخصوص را انسان بايد ببيند واو پيغمبر اكرم باشد پيغمبر اكرم بايد چهل سال در ميان اين مردم مشكلات ببيند كوه حرا آن رابطهها ببيند تا بالاخره زمينه صد در صد بشود بعد كه بنا شد بيايد نمىدانم چرا تاريخ ننوشته است بنا شد كه از پيش حضرت شعيب از باديه بيايد به شهر بيايد به فبسطين خانمش بود بچه هايش بودند يك مقدار گوسفند داشت يك شبان آمد وسط راه برف گرفت هوا سرد برف هم گرفت حسابى گوسفندها متفرق شدند مىگويند زنش هم درد زائيدن گرفت حالا چه بكند كوه مىخواهد البته اگر كسى بخواهد به جاى برسد بايد كوه باشد همهاش به ما مىگويند و الا مگر خداوند نمىتوانست حضرت موسى را نجات بدهد يا نه اين صحنهها برايش جلو نياييد نه اين «دنيا ابا اللّه ان يجرى الامورالا به اسبابها»راهيچ كدام فراموش نكنيد بايد چنين باشد بايد ما پيماييم راه را ما به منزل برسيم بله خدا مىتواند اما بنا نيست پيغمبر اكرم هم بنا نبود اينجور بشود لذا يك آتشى از دور ديد ديگر اينجا قرآن است به زن و بچهاش گفت صبر كنيد بروم آتش بياورم آمد كوه طور وقتى آمد آنجا ديد كه آتش نيست نور است معلم است هركه باشد چنين است در دل آن وضع زن وبچه لذا خطاب شد «فخلع نعليك انك بالواد المقدس الطوى» ديگر حالا فكر زن وبچه نه ديگر بگو «ومن يتوكل على اللّه» آن هم توكل موساى ديگر همه كارها درست مىشود معلوم است درست مىشود فخلع نعليك يعنى آنكه در دل است آنكه ديگر بايد تمام بشود بايد برسد به جاييكه هيچ چيزى هيچ كسى در دل نباشد جز خدا مقام لقاء آنهم لقاء حضرت موسى خطاب شد پيغمبر هستى بعد خطاب شد «اذهب الى فرعون انه طغى» بعد بنا شد حضرت هارون را هم به او بدهند و دو نفر بيايند تبليغ فرعون چوپان بيايد در مقابل يك مملكت مصر آنهم ديگر آن فرعون به اندازهاى آدم متقلبى بود كه تا پادشاهى مىكرد مردم پذيرفته بودند ادعاى خداى مىكرد مردم هم پذيرفته بودند مريد زياد داشت توى مصر اين مىگفت «انا ربكم اعلى» آنها مىگفتند بله و سجده مىكردند حالا خطاب شد «اذهب الى فرعون انه طغى» بايد بروى آنجا بعد هم سفارش كرد كه همين شرح صدر است ديگر «وقولا له قولاً لينا لعهو يتذكروا يغشى» با سعه صدر عصبانى شدن كه كسى به جاى نمىرسد به جز بدبختى دادو فرياد كردن به زور بخواهيم بار بر مردم بشويم اينها كه نمىشود بايد حكومت بر دل پيدا كنيم ما طلبهها لذا با زور و با عصبانيت و با حقه بازى و مردم دارى و اينها كه با اينها نمىشود چى «فقو لا له قولاً لينا» باز با زبان خوش تكرار با اصرار با جانم عزيزم «يا بنى لا تشرك با اللّه ان الشرك لظلم عظيم» با استدلال بنا شد برئد حضرت موسى نگفت كه يك لشكر مجهز مه من بده نگفت خدايا يك علم فراوان، قدرت فراوان خدايا امكانات اينها را نگفت «رب اشرح لى صدرى» از هر امكاناتى مخصوصا براى ما طلبهها مهمتر از هر چيزى از هر قدرتى از هر امكاناتى بهتر «رب اشرح لى صدرى» بعد اين هم مثل سوره الم نشرح باز ترتيب دارد «ويسر لى امرى» يعنى خدايا اگر شرح صدر پيدا كنم كار آسان مىشود آسان هم شد اما چه جورى كار آسان شد مىگويند مىآمد يك سال درب خانه فرعون راهش نمىدادند اينها را تعجب نكنيد بنا اينجور است بنا اين است كه با مبارزه با رياضت با مومو جلو رفتن تا اينكه حضرت موسى مسلط بشود بر فرعون تا بالاخره اسلام عزيز به دست شما به رهبرى امام زمان پرچم اسلام را روى كره زمين بر افراشته بكند بنا اين است لذا مىگويند يك سال آنجا ايستاد و راهش نمىدادند در و دربان هم آن زمان هميشه بوده است در و دربان خدا معلو است چقدر مهم است بالاخره دلقك به فرياد حضرت موسى رسيد اين هر روز مىآمد يك مجلس لهو و لعبى داشت و فكر مىكرد كه امروز چى بگويم چيزى نداشت رسيد ديد دو تا چوپان اينجا ايستادهاند دوتا چوب دستى دستشان است چه خبر است چى است گفتند ايها مىخواهند بروند پيش فرعون به فرعون بگويند دست از خداى بردار و ادعاى پيغمبرى دارند از اين حفها اين چيز خوبى به دست آمد همان لباسها را پوشيد و همان چوبك را به دست گرفت و وارد كه شد ابهتش فرعون را زمين زد رنگش تعقير كرد ابهت لباس حضرت موسى «من اراد عزا بلا عشيره و هيبة بلا سلطنه فليخرج من ظل معصيت اللّه الى عز طاعة»ديگر لباسش هم كار مىكند لباس ما آوندها كار ميكند از اول تا الان كار كرده است لذا اين متد الشكلى كه درست مىكردند اين چادر ما كار مىكند اينكه الان چادر ضد ارزش شده است خدا لعنت كند آن كسانيكه دامن به اين آتشها مىزنند اينها اشتباه بزرگ مىكنند همين چادر الان يك حربه در مقابل آمريكا اين لباس ما لذا رضا شاه با اين دوتا چيز خيلى كار داشت مسجد يعنى آخوند، محراب،منبر يعنى آخوند چادر خانمها معلوم ميشود اين ابهت چادر زهرا اين ابهت عمامهها خيلى كار مىكند و يك چيز هم داريم كه بايد اينرا رفع بكنيم اين طلبههاى كه عمامه سرشان نمىگذارند اشتباه مىكنند و اين اشتباه بزرگ است آقا درس خارج مىخوتنند ولى لباس پيغمبر را نمىخواهد بپوشد والا كل حال اين عمامه اين عماه ما فرعون را از تخت كشيد پايين گفت اين چى است گفتند چى است آن دلقك را نگذاشتند دلقك بازى كند ديگر گفت برو كنار و موسى را خواست و از آنجا شروع شد لذا «ويسر لى امرى» شرح صدر «يسر لى امرىواحلل عقدة من لسانى»انسان وقتيكه شرح صدر اشته باشد عالى مىتواند حرف بزند حرف خودش را روى كرسى نشاندن شرح صدر مىخواهد بسيارى از افراد را ديديم عالم است مجتهد است اما نمىتواند حرف بزند، نمىتواند منبر برود، نمىتواند درس بگويد خيلى بداست اين شرح صدر است كه انسان «وحلل عقدة من لسانى» وقتى كه شرح صدر باشد انسان مىتواند خوب حرفش را بزند خوب مىتوتند حرفش را به كرسى بنشاند «واحلل عقدة من لسانى يفقهواقولى» آدم شرح صدر نداشته باشد لكنت زبان پيدا مىكند نمىتواند بفهماند اول را آخر مىگويد آخر را اول اما تسلط بر اعصلب هم خوب حرف مىزند هم حرف خوب مىزند اصلاًمعناى فصاحت و بلاغت همين است يك دفعه انسان حرف خوب مىزند اما نمىتوتند خوب حرف بزند خوبش بر اين است هم حرف خوب بزند هم خوب حرف بزند اين آيه شريفه همين را مىخواهد بگويد «وحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى» من بتوانم حرفم را بفهمانم اين قرآن مىگويد اينها همه شرح صدر مىخواهد يعنى ما آخوندها كه مىخواهيم كار آسان بشود مىخواهيم حرفمان خريدار داشته باشد حرفمان را به كرسى بنشانيم مىخواهيم حرفمان را به ديگران بفهمانيم قرآن مىگويد اين شرح صدر مىخواهد حضرت موسى شرح صدر خواست يسر لى امرى شد وحلل عقدة من لسانى شد يفقهوا قولى شد و بالاخره آن استكبار جهانى آن روز را به خاك مذلت نشاند.
خدايا به شرح صدر پيغمبر اكرم و اميرالمومنين عليهالسلام قسمت مىدهيم شرح صدر به همه ما عنايت بفرما.
والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
[1] ـ سوره مزمل، آيه 10.
[2] ـ سوره توبه، آيه 32.