شماره درس: 60
تاريخ درس: ۱۳۷۶/۸/۲۱
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
ماه رجب، ماه شعبان، ماه رمضان اين سه ماه از نعمتهاى بزرگ خداى تعالى است و همه بايد به اين سه ماه اهميت فوق العاده بدهيم، بدهند چيزى كه بايد همه مان توجه داشته با شيم ايناست كه ما سه بعدى هستيم واين بعدها همه همه بايد تغذيه بشود بايد ارضاء بشود و اگر ارضا نشود معلوم است كه اين انسان يك آدم تلخى يك آدم بىمزهاى از كار در مىآيد.يكى آن بعد جسمانى، اين بعد جسمانى غرائزش بايد ارضا بشود غريزه خوردن، آشاميدن غريزه جنسى حتى غريزه عزتطلبى غريزه مربوط به دنياو مال دنيا اينها بايد در چهار چوب شرع در چار چوب عقل ارضاء بشود ولى مىدانيد كه در روايات مامزمت زياد شده است از آن كسانيكه اعتنا به غرائز جنسى نداشته باشد وحتى اين ليس منّادر روايات فراوانى آمده است ليس منّا اينكه ئنيايش را فداى آخرتش بكند ليس منّا اينكه كسى غريزه جنسىاش را ارضاء نكند ليس منّا اينكه كسى توى اجتماع نباشد رهبانيت راانتخاب بكندو اثال اينها و راجع به اين ارضاى غريزه جنسى هم چون كه طبع مردم است كه از اين نظر افراط گر هستند خيلى بحث نداريم يعنى خود انسان را رهايش بكنند اين غريزه جنسى غريزه خوردن و آشاميدن ما بقى غرايز ارضا مىشود ارضا مىكند فقط بايد مواظب باشيم همه بايد مواظب باشند يكدفعه حال افراطى به خود نگيرد كه آن مصداق آن آيه شريفه بشود «يأكلون كما تأكل الا نعام»اينجورى بايد نشود واما اينكه بايد ارضا بشود معلوم است كه بايد ارضا بشود غريزه عقل هم اى ن بايد ارضا بشود عقل چيست؟ همان كه ميوه آن فكر استظاهرا جاى فرمانش هم مغز است.
به اين مىگوييم عقل اين علم جويى علم يابى كه فطرت انسان است اين هم بايد ارضاء بشود اگر يك كسى عقلشرا بواسطه فكر به واسطه علم ارضاء نكند اين هم«انّ شرّ دواب عند اللّه الصم البكم الذين لا يعقلون» بضى اوقات اين جورها مىشود و شما اگر از نظر تاريخ هم مطالعه بكنيد مىبينيد كه معمولاً اين قلدرها اينها يك آدمهاى بى سوادى بودند يك آدمهاى كم سوادى بودند وعلى كل حال اگر بخواهد يك انسان مفيدى باشد آن عقل هم بايد ارضاء بشود اين افلا تفكروندر قرآن شريف زياد اسرار شده زياد تأكيد شده است واگر ما هم چيزى نداشتيم الّا همين آيه كه خواندم «انّ شرّ دواب عند اللّه الصم البكم الذين لا يعقلون»بس بود اينكه مابدانيم مابفهميم اينكه عقلمان را بايد تغذيه بكنيم عقلمان رابايد ارضا بكنيم كه ما طلبهها ارضاء عقلمان همان درس خواندنمان است بايد خوب درس بخوانيم اگر بخواهيم مفيد براى اجتماع باشيم بايد انصافا ملا باشيم و اگر كسى ملا نباشد ملا در روحانيت معلوم است كه قطعا ضررش بيشتر از نفعش است الان بعضى از اين مبلغين زن اينها خيلى ضرر براى عالم تبليغ دارند ضررش هم همين است كه بعضى اوقات اتفاق مىافتد كه جاذبهاش خوب است حرف زدنش خوب است جمع كردن زنها خوب است اما سواد ندارد و به يك جاهاى بدى الان رسيده كه من زياد ناراحت هستم از اين اخبارى كه به من راجع به مبلغين ماده رسيده است واين هم يك مصيبتى شده است لذا راجع به خود ما هم همين است ما بى سواد بخواهيم تبليغ دين بكنيم خيلى حرف درنش در مىآيد خيلى مصيبت درونش در مىآيد بايد ملا باشيم درس خواندن ما هم ما را ملا مىكند اما عمده كه الان ميخواهم بگويم عقل ما را ارضاء مىكند و آن عقل بايد ارضاء بشود يكى هم دل ما فطرت ما كه قرآن شريف اسم فراوان رويش مىگذارد گاهى مىفرمايد صدر، گاهى مىفرمايد قلب، گاهى مىفرمايد فواد همان دل، آنجا كه جاى باور است آنجا كه جاى يقين است و حالا آيا يك چيز مراتب دارد كه مشهور است در ميان فلاسفه همين است يك چيز است مراتب دارد اگر در مرتبه فكر نشست به آن عقل مىگويند اگر در مرتبه عاطفه نشست آن را صدر مىگويند يا او را قلب مىگويند در مرتبه باور در مرتبه فطرت لذا فطرت و قلب و صدر و اينها را مىگويند يك چيز ولى الا كل حال معلوم است كه اين اگرهم يك چيز باشد اين عقل ما اينجورى است گاهى در در مرتبه فكر مىنشيند اماگاهى در مرتبه احساسات در مرتبه عواطف، آن وقتى كه در مرتيه عواطف نشست جاى حكش دل است آن وقتى كه در مرتبه فكر نشست جاى آن مغز است به مغز فرمان ميدهدگاهى هم به دل فرمان مىدهد حالا دوچيز يا يك چيز امر فطرى است كه هست و ما بايد اين را ارضاء بكنيم فطرت را آنكه اسمش را مثلاً روانشناسان مىگويند غريزه مذهب يا اينكه قرآن مىگويد فطرت يا اينكه در روايت ميگويد صدر قرآن مىگويد صدر قلب نواد اين بايدارضاء بشود ارضا شدن اين دل كه باور هم مال اين دل است، برهان استدلال مال مغز است و هيچ وقت هم يقين پيدا نمىشود علم پيدا مىشود اما اينكه يقين پيدا بشود مسلم نه ممكن است چهل تا دليل بياورد براى اثبات وجود خدا اما بعد چهل تا دليل باز هم شك داشته باشد دليلها خيلى محكم اما اين باور نكرده باشد دليلش همين است كه بعضى اوقات حالا شمانه اما بعضى از اهل علم خوب بلد هستند اثبات وجود خدا خوب بلد هستند براى مردم اثبات وجود معاد بكنند اما غيبت هم مىكند ام گناه هم مىكند اين دليل بر اين است كه باور نيست يقين نيست والا اگر آتش در مقابل انسان باشد معقول نيست بايد انسان ديوانه باشد كه دستش را بگذارد توى آتش دستش را بسوزاند آتش جهنم ديگر در مقابل آتش حالا اين اندازه اگر يقين باشدديگر گناه نيست و اصلاً عصمت هم همين است عصمت هم آن مرتبه آخر يقين است همان سيراب شدن زنده بودن همان فطرت زنده بودن همان صدر همان دل اين بايد ارضاء بشود ارضاء شدنش به استدلال نيست ممكن است حسابى ملا باشد دليل بياورد اما فطرت او دل او مرده باشد زنگار گرفته باشد مجاب داشته باشد اگر كسى بخواهد فطرت را قلب را صدر را بخواهد ارضاء بكند رابطه با خدا نماز شب نماز اول وقت خدمت به خلق خدا اما رنگ خدادر ماه مبارك رجب روزه گرفتن، دعا، قرآن، راز و نياز با خدا اينه سيراب مىكند دل را، حيات بخش است زنگار دل را مطالعه از بين نمىبرد ممكن هم هست كه همين هم هست كه ثواب تعليم و تعلم بيش از اينها باشد يعنى يك كسى نماز شب بخواند يا مطالعه كند ثواب كدام بيشتر است؟ مطالعه كند. اما حالا اثر نماز شب را دارد دارد يا نه نماز شب براى بردن زنگاراست براى تغذيه دل است براى تغذيه فطرت است و هيچ مطالعه جاى اين را نمىتواند بگيرد ولو مطالعه فقه باشد ولو مطالعه اصول باشد مطالعه هر چه باشد جاى نماز شب را نمىتواند بگيرد ثوابش بيشتر است اما جاى آن را نمىتواند بگيرد جاى دعا و راز و نياز با خدا ر نمىتواند بگيرد حالا مطالعه ثواب خيلى دارد؟بله«تفكر ساعة خير من عبادة سبعين سنه» بلكه اگر اينجور باشد كه روايت باشد«تفكر ساعة خير من عبادة سنه تفكر ساعة خير من عبادة سبعين سنه تفكر ساعة خير من عبادهسبعين سنه»ديگر مىشود از باب مثال يعنى هرچه اين علمش مفيدتر فكرش مفيدتر اين تفكر بهتر ثوابش بيشتر و بعضى اوقات اينجا مىشود كه تفكر ساعة خير من عبادة قلوب سنه الف الف سنه معلوم است اما هميمن كه بهترين چيزها است عقل را حيات مىدهد عقلرا سير آب مىكند جاى رابطه با خدا را ميتواند بگيرد يا نه؟ نه نمىتواند بگيرد مىتواند صفات رذيله را از بين ببرد؟نه لذا ديديم هم بعضى اوقات مجتهد جامع الشرايط است اما هنوز حسود است هنوز متكبر است اما عكسش اگر آمديم در دل دعا رابطه با خدا خواندن قرآن و بالاخره آنهاى كه سيراب مىكنند دل را سيراب مىكنندفطرت را اينها خيلى كار مىتواند بكند يك حالت باور براى انسان پيدا مىشود يعنى علم اليقين به مرور زمان مبدل مىشود به عيناليقين مبدل مىشود به حق اليقين ديگر مىشود باورمعقول نيست كه گناه از اين صادر بشود شما مىدانم مىدانيد شما هيچ وقت عصمت را معنا نكنيد به اينكه گناه نمىكند نه بابا اين معناى عصمت نيست حضرت زينب هم گناه نمىكرد مىتواندكسى نسبت بدهد حضرت زينب، حضرت ابوالفضل، حضرت على اكبر، ابن عربى ميگويد من از تين جمله كه امام حسين فرمودند«اشبه الناس خَلقا و خُلقاومنطقا به رسول اللّه» من استفاده عصمت مىكنم براى على اكبر استفاده خوبى هم ابن عربى سنى مىكند لذا گناه نكردن كه چيزى نيست آن عصمت يك حرف ديگر است مثلاً شما آقايان كه عادل هستيد معناى عدالت هم همين است كه گناه نمىكنيد ديگر اين عدالت يك مقدار برود بالا حالت باور براى انسان پيدا مىشود معلوم است ديگر گناه نيست ديگر معقول نيست كه گناه بكند ديگر مقبول نيست شك وشبهه براى او پيدا بشود ديگر شك آنجا است كه استدلال باشد پاى استدلاليان چوبين بود و اما اگر راستى باور شد ديگر شكى جاى نيست ديگر معقول نيست شك بكند ظلمت با نور وقتى نور آمد ديگر ظلمت معنا ندارد تخيلها وسوسهها ديگر مسلم نيست تخيل و وسوسه در دلى مىآيد كه باور نداشته باشد ديگر برمى گردد كم كم به كه صفات رذيله هم يكى پس از ديگرى مثل نمك آب مىشود سالبه به انتفاع موضوع مىشود و اما اگر براى دعا، قرآن نماز مخصوصانمازهاى، رابطه، شب زنده دارى دردل شب رابطه انسان با خدادر دل شب ما اگر نداشتيم چيزى به غير همين حرفها به غير همين آخرى كه بهترين چيزها براى رفع صفات رذيله باور كردن انسان است باور كند چه چيز را مبدأو معاد را واقعيات را باور كند خدارا و اين همه انبياصدو بيست و چهار پيغمبر كه آمدند براى همين است ديگر فطرت انسان هر كه باشد هر چه باشد در بن بستها خدا ياب است يعنى راستى خدا را مىبيند «فاذا ركبوا فى الفلك دعواللّه المخلصين له الدين» مىبيند خدا را در ميابد خدا را «فاذا نچيناهم مت البر اذاهم يشركون» ديگر آنجا مىشود موحد نظير آدم تشنه در مىيابد كه تشنه است آب خورده، خدارا مىبيند آب خورده در مىيابد سيرى را راستى مىبيند صد و بيست و چهار پيغمبر آمدند اين موقتى را دائمى كنند مخصوصا قرآن و پيغمبرخاتم آنچه انسان گاهى مىيابد ولو كافر آن گاهى را دائمىاش بكند انسان بشود دائم التوجه راجع به خدا ديگر خوود را در محضر خدا بيابد اينكه نماز مىخوانيم همين است اينكه اسرار شده است در حضور قلب، حضئر قلب اين نيست كه من تو نماز باشم يا متوجه باشم اياك نعبد و اياك نستعين مىگويم اينكه حضور قلب نيست حضور قلب يعنى ببينم خدا را همان كه در روايت داريم وقتى نماز مىخوانى جورى باش كه مىبينى خدا را اگر هم نمىتوانى لااقل جورى باش كه خدا تو رامى بيند باور كن خدا تو را مىبيند معناى نماز اين است ادب حضور لذا اگر آن حضور قلب نيست مىگويد ادب حضور را داشته باش مودب نماز بخوان اقلاً باور كن كه خدا تو را مىبيند وقتى انسان برسد به اينجا باور كند به عبارت ديگر آن فطرت بيدار شود آن فطرتى كه خدا ياب است خدا جو است دنبال گمشده مى گردد همه ما دنبال گمشده مىگرديم اين فطرت است بعضى اوقات خطا در تشبيه است خطا در مصداق است خيل مىكند مثلاً گمشدهاش پول است، گمشدهاش رياست است، گمشدهاش آن دنياى به معناى عام است و بالاخره به هر كجا رسيد مىبيند هنوز گم شده دارد راستى بعضى اوقات اين گمشده پيدا مىشود«على بذكر اللّه تطمئن القلوب»و اين آ يه شريفه مى دانيد يك على دارد دلالت دلالت بر تأكيد دارد يك بذكر اللّه مقدم جار و مجرور مقدم شده دلالت ب تأكيد دارد معنىاش اين است كهاى انسان هيچ چيز نمىتواند تو را سير كند سير جسمى نه سير عقلى نه آن هم چيز است پس سير دل، هيچ چيز نمىتواند جز ياد خدا« على بذكر اللّه تطمئن القلوب»ذكر خدا كه معنا عام است ديگر يعنى باور كردن دل، يعنى نماز شب يعنى نمازهاى يوميه اول وقت يعنى خواندن قرآن، خوتندن دعا روزه گرفتن در ماه رجب، دعاها، اين دعاهاى كه در مفاتيح محدث قمى است اين يك كارخانه آدم سازى است اگر به شما بگويند مفاتيح چيست بگوييد كارخانه آدم سازى مثل قرآن ديگر فرقش اين است كه قرآن كلام نازل است مفاتيح كلام صاعد است هر دواش معاشقه است براى اهل دل لااقل براى ما مكالمه است وقتى قرآن ميخوانيم خدا با زبان ما با حرف مىزند بعضى اوقات مىشنود اين حرفها را هستنذ افرادى كه مىشنوند اين حرفها را در دعا خواندن هم ما با كلام صاعد با خدا حرف مىزنيم لذا مفاتيح از نظر آدم سازى مثل قرآن است قرآن از نظر آدم سازى مثل مفاتيح محدث قمى است كه بايد ما به يك دستمان قرآن و به دست ديگرمان مفاتيح باشد و ما اگر نباشد به جاى نمىرسيم يعنى قساوت اينكه در روايت هم مىخوانيم علم قساوت مىآورد العلم حجاب الكبر حتما اين است اگر راستى صرف علم شد اين حجاب اكبر است يعنى همان علم خود، مىشود حجاب مثل اينكه خود انسان خود حجاب است تو خود حجاب خودى از ميان برخيز گاهى هم علم اينجور است يك حجاب است اگر ما بخواهيم اين حجابها را پاره بكنيم علاوه بر علم علاوه بر كتاب جواهر، ممفاتيح بايد جلومان باشد قرآن بايد جلومان باشد اما رسمى كه شماها داريد آن اين است كه قبل از مطالعه اقلاً نيم جزء يك حزب قرآن بخوانيم اين خواندن قرآن معنا ندارد انسان در كتابهاى روى ميزش قرآن نباشد مفاتيح نباشد اين اعمال مشتركه را براى چه كسى نوشتهاند براى جى نوشته اند؟ و اين اواخر تجربه كردم حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» نشسته بودند ملاقات اين مىآمد آن مىرفت اين مىآمد آن مىرفت قرآن بالا سرشان بود تا يكى از اتاق ميرفت بيرون ايشان قرآن رابر مىداشت يك دو سه آيه مىخواند تا يك كس ديگر بيايد دو دفعه تا آخر و بالاخره تا آن آخر عمرشان هم ديديد كه تو دل شب با مفاتيح محدث قمى از دنيا رفتند با آن قرآن شريف از دنيا رفتند معمولاً با آن كسانيكه سر و كار داشتم يا به ما گفتند آن اهل دل اين جورى بودند بسيارى از بزرگان را من سراغ دارم كه اين ماه رجب، ماه شعبان، ماه رمضان واجب بود برايشان روزه گرفتن ما بايد اينها را يك قدر بهش اهميت بدهيم اين حضرت آدم اينقدر نهت شد براى چه منهت شد يك امر مستحبى را زير پا گذاشتند مىگويند مستحبى نبوده است ارشادى بوده است شايد هم همين جورها باشد يك امر ارشادى را زير پا گذاشت چرا بايد اينقدر منهت بشود كه اين خطاب براى حضرت آدم از هر جهنمى بالاتر است كه «فعصى ادم ربه فقوى» خيلى خطاب ناراحت كننده است خيلى عتابآميز است «فعصى ادم ربه فقوى» چرا يك امر مستحبى را زير پا گذاشته است امر است چه فرقى مىكند اين كه واجب است يا مستحب براى ما طلبهها كه نيست اين براى عموم مردم است كه يكى برايش واجب مىشود، يكى مستحب، يكى حرام، يكى مكروه اما براى كسانيكه راستى وارد بر اين قضايا هستند ديگر امر مستحبى و واجبى ندارد به اندازه امكانشان امر مستحبى برايشان واجب است اين كه اگر درست باشد نماز شب براى پيغمبر واجب بوده است شايد معنايش همين است يعنى معقول نيست پيغمبر اكرم نماز شب نخواند ائمه طاهرين هم همين بوده است معنا ندارد يكى در دل شب يك طلبه در دل شب راز و نياز با خدا نداشته باشد نمىشود، دعا خواندن،قرآن،نماز شب اينها نباشد نمىشود هم مطالعه راصرف اينها كردكه مطالعه ثوابش خوب، بايد هم باشد اما هر چيزى جا دارد نان بهتر است يا آب نمىشود بگوييم نان بهتر از آب است يا آب بهتر از نان است هر كدام جا دارد ما انساهنا سه بعدى هستيم ما بايد اين سه بعد را ارضاء بكنيم يعنى ما طالهها سه بعدى هستيم هر سه بعد بايد ارضاء بشود از نظر جسمى بايد ارضاء بشويم از نظر عقلى بايد ارضاء بشويم مطالعه مان است از نظر دل بايد ارضاء بشويم اين مهمتر از آن اول و دوم است دل من بايد ارضاء بشود تا كمكم حيات باور حيات يقين در دل ما رسوخ كند ايمان ما بشود ايمان عاطفى ديگر وقتى به اينجا رسيديم غم وغصه هم نيست «الا انّ اؤلياء اللّه لا خوف عليهم ولا هم يحزنون» اين ال انّ جماه اسميه همه اينا مىگويد كه راستى آن كسيكه دوست است، دوست كيست؟ خدا خدا خود مىفرمايد كه دروغ مىگويد آن كسيكه ميگويد دوست خدا هستم اما از اول شب تا آخر شب بخوابد اما راستى يك واقعيتى است كه حضرت موسى از خدا پرسيد كه خدايا مبقوضترين افراد پيش تو كيستند؟ خطاب شد كه مبقوضترين افراد پيش من «الجيفة باليل و بّال فى النهار» در روز بيكار باشد در شب خيلى بخوابد بعد به جاى اينكه بگويد نوام گفته است جيفه يعنى آنكه از اول شب تا آخر شب بخوابد آن طلبهاى كه نماز شب توى زندگى نباشد اين جيفه است پيش خدانمى شود بگوييم، نسان نمىشود بگويد، طلبه نمىشود بگوييم آدم اين جيفه است جيفة باليل، مانبايد از اين چيزها بگذريم و راستى هم اينجورى است كه عزيزان من يقين داشته باشيد اگر عقل ما سيراب شد اگر جسم ما سير آب شد اگر دل ما حجاب داشت اين طلبه خيلى خطر برايش بار است خيلى بالاخره محجوب است «وانهم يومئذ ان ربهم لمحجوبون» ديگر حالا اينجايش حجاب دارد خدا نمىبيند خدا نشناس است روز قيامتش هم خدا نمىبيند خدا نشناس است همين خدا نشناسان كه بعضى اوقات روز قيامت قسم مىخورند به خدا علم دارد ديگر چون علم دارد مجادله با خدا مىكند مىگويد خدايا به حق خدتتو اشتباه مىكنى من بهشتى هستم «يوم يبعثهم اللّه جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على شىء الا انهم هم الكاذبون»[1] در روز قيامت بعضى قسم مىخورند مثل اينكه اينجا قسم مىخورند حرف خودش را مىخواهد به كرسى بنشاند پيش خدا، مىگويد خدايا به حق خودت قسم من بهشتى هستم آدم خوبى هستم «يحلفون انهم على شىء» تو اشتباه مىكنى ملائكهات اشتباه مىكنند، ملائكهات دروغ مىگويند چرا؟ «اليوم نختم على افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون»[2] ببينيد چه مىخواهد بگويد اگر ما عقلمان ارضاء نشود دلمان، فطرتمان سير آب نشود ديگر محجوبيم، وقتى محجوب شديم غم و غصه داريم ديگر ترس از آينده ترس از همه چيز «من خاف من اللّه خاف اللّه على كل شىء و من لم يخف من اللّه خاف عن كل شىء»از همه چيز مىترسيم ازآدمها كه مىترسيم، از دشمن كه مىترسيم، از عقرب و مار كه مىترسيم، از هر چيز مىترسيم، مىترسيم اصلاً ملكه ترس دارد اين اگر دل باور داشته باشد ملكه شجاعت دارد ملكه شجاعت دارد از هيچ چيز نمىترسد همه چيز هم از آن مىترسد خدا ابهت و عزت بهش مىدهد همه چيز ازاو حساب مىبرد خلاصه حرف اين است كه ما بايد اين بعد فطرت را ارضايش بكنيم و ارضاء كردن بعد فطرت فقط وفقطدعا مىخواهد خواندن قرآن مىخواهد حرف زدن با خدا مىخواهد توجه الى اللّه همين تبتلى كه چند روز قبل معنا كردم«فذكر عند ربك و تبتل عليه تبتيلا» ذكر مىخواهد ما بايد ذكر داشته باشيم مرتب ذكر بگوييم لا اله الاّ اللّه، لا حول و لا قوة الاّ باللّه كمكم سرايت كند دل بعضى اوقات وا مىداريم كهدل تابع زبان باشد بعضى اوقات زبان تابع دل مىشود ديگر راستى مىشود دائم الذكر اين مىخواهد با تبتلمام رايطه با خدا حرف زدن با خدا، خدا خدا كردن و اصلاً مابقول يك بزرگى حرف خوبى مىزد مىگويد اين انسان خلق شده براى خدا خدا كردن اگر اينجا خدا خدا كرد، كرد و الا در جهنم بايد خدا خداهايش را بكند حرف خوبى است ما خلق شديم براى اينكه حال تزلزل در مقابل حق، عبوديت در مقابل حق، همه چيز هيچ درمقابل حق برسيم به آنجا كه هيچ چيزى هيچ كسى در دل ما نباشد جز خداو اگر بخواهيم اين باشد ذكر مىخواهد دعا مىخواهد قرآن مىخواهد رابطه با خدا مىخواهد نماز شب مىخواهد اهميت به نماز مىخواهد خدمت به خلق خدا با رنگ مىخواهد و امثال اينها خدايا به حق خودت و آن كسانى كه از مناجات با تو لذت مىبرند خدايا حال مناجات با خودت حال اينكه ما تغذيه فطرت بكنيم تغذيه دل بكنيم به همه ما عنايت بفرما.
والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
[1] ـ سوره مجادله، آيه 18.
[2] ـ سوره يس، آيه 65.