شماره درس: 66
تاريخ درس: ۱۳۷۶/۱۱/۲۹
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اخلاقى ما درباره اين است كه چه شد مردم مخالفت با پيامبرها كردند در حالى كه همه پيامبرها معجزه باهر داشتند «و لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب الميزان» يك پيامبر نيامد كه معجزه غير باهر داشته باشد همه آنها با بينات آمدند امّا آن طورى كه دلشان مىخواست موفق نشدند حتى پيامبر گرامى 13 سال در مكه خوب نتوانستند كار بكند با آن همه صبر، با آن همه مشقت، آن همه صبر و مشقتى كه در سوره الم نشرح منت بر سر پيغمبر مىگذارد مىفرمايد «و وضعنا عنك وزرك الذى انقض ظهرك» مصيبتهاى كمرشكنى را از كمر تو برداشتيم از گرده تو برداشتيم در حالى كه اين قرآن در مكه معجزه باهر بود و تحدى هم مىكرد. قرآن شريف در همين مكه مىگفت كه عربهاى فصيح بليغ يك سوره مثل اين قرآن بياوريد من دست از داعيهام بر مىدارم. بعد هم مىفرمود نمىتوانيد «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا» اين تشجيع است يعنى پيغمبر اكرم دشمنان را تشجيع مىكردند بياور، پيغمبرى من نه پيغمبر، من دست از داعيه بر مىدارم قرآن نه قرآن، خوب نتوانستند ديگه امّا در حالى كه نتوانستند كتك مىزدند، شكنجه مىكردند، سنگ باران مىكردند اطرافيان را مىكشتند تبعيد مىكردند و مسلمان هم نمىشدند چرا؟ يا العياذ باللّه تهمت مىزدند پيغمبر ساحر است پيغمبر مجنون است پيغمبر دروغگو است خوب همه اينها را مىگفتند قرآن همه اينها را نقل مىكند اين نقلهاى قرآن هم براى همين است كه ما مىبينيم راستى چه جور شد يك كسى در ميان اينها زندگى مىكرد امين، عاقل، با داريت، وقتى كه مىدانيد پيغمبر اكرم مىخواستند از مكه بيرون بروند اميرالمؤمنين را گذاشتند براى اينكه امانتهاى مردم را رد بكند يعنى امينش مىدانستند پيغمبرش نمىدانستند امينش مىدانستند امانتهاى مردم را رد بكند امين، عاقل، با درايت چه شد كه حديث غدير خم حديثى نيست كه انسان بگويد او درست مىگويد، او نمىگويد صحيح است ضعيف است خوب يك حديث متواتر امّا بالاخره بعد از رسول گرامى طولى نكشيد كه اميرالمؤمنين به زهرا گفت ديگه سلام هم نمىكنند ديگه رو از من بر مىگردانند چه شد يك كسى كه هشتاد جنگ مرهون زحمات او، اسلام مرهون او و يك كسى كه شبانه روز پيغمبر مىفرمود قرآن على، على قرآن اينكه يك جا، دو جا و يك ميليون جا نيست على قرآن، قرآن على راستى چه مىشود چرا الان الازهر مصر كتابهايى كه مربوط به عامه است تجديد چاپ مىكنند با يك ويرايش به قول ما و هر چه روايت حساس مربوط به على است حذف مىكنند كتاب را دارد چاپ مىكند چرا چه جور مىشود كه اين آيه شريفه مىفرمايد «اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجاره من السماء اوئتنا به عذاب اليم» خوب اين آيه قرآن است ديگه مىگويد خدايا اگر حق است نمىتوانم ببينم يك سنگى، يك آتشى بيايد و من را نابود كند خوب حالا به جاى اينكه بگويد «اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فوقفنى» براى اينكه قبول كنم اين خيلى بهتر است چرا مىگويد آتش مرا بسوزاند بگويد خدايا توفيقم بده تا من حق راقبول كنم به جاى فوقفنى لئن اقبل مىگويد كه «اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجاره من السماء اوائتنا بعذاب اليم» الازهر مصر چرا اين جور مىكند چرا در حالى كه عالم است متمدن است چشيده است تلخىها را، چشيده است تلخىهاى اختلاف را مىداند اگر همه مسلمانها با هم متحد شوند هيچ كس هيچ غلطى نمىتواند بكند اينها را مىداند امّا صحيح بخارى كه به منزله نهج البلاغه نه به منزله قرآن است اينها صبح به جاى قرآن صحيح بخارى مىخوانند حالا همين صحيح را لجنزارش مىكنند كتاب محرف ديگه كتاب نيست حالا روايات مربوط به على را حذف مىكنند تجديد چاپ مىكنند از زمان حضرت آدم تا الان چرا اين يك قضيه و دو قضيه كه نيست راستى چرا؟ اين قدر خون به دل حضرت موسى كردند شماها ببينيد حضرت موسى اين طور كه قرآن شريف مىفرمايد شايد 200 ـ 300 تا آيه درسوره بقره راجع به همين قضاياى حضرت موسى و بنى اسرائيل است. حضرت موسى اينها را از دست فرعون نجات داد نجاتش هم با معجزه يعنى بينه بوده معجزهاش اين بود كه دريا شكافته شد، راه پيدا شد، راه خشك شد و اينها رفتند آن طرف امّا وقتى كه مىديدند الان فرعون مىآيد نابودشان مىكند مىگفتند ما 12 فرقه هستيم 12 تا راه مىخواهيم هر چه حضرت موسى مىگفت بابا جون 12 تا راه مىخواهيد چه؟ خوب اين راه جاده، آسفالته به قول ما خشك شده معجزه دريا ديگه آب كوه، آن طرف كوه، آن طرف يك جادهاى براى اين مىگويد نه ما 12 تا مىخواهيم خوب 12 تا چه مىشود راستى چرا اين جورى است 12 تا راه پيدا شد رفتند آن طرف، رفتند آن طرف حالا موقع اين است كه داخل بشوند در بيت المقدس قرآن مىگويد كه با كمال شجاعت نمىدانم اسمش را چه بگذارم كه تو برو با خدايت بجنگ فتح كن وقتى فتح كردى ما مىآييم توى زمين فتح شده تو با خدايت برويد جنگ كنيد اين مسخرگى چرا؟ معجزه نديدند خدا را خدا نمىدانستند؟ خوب يك تهديد برايشان آمد يك عذاب برايشان آمد در بيابان سرگردان شدند بنا شد در بيابان بمانند تو بيابان خوب غذا مىخواهند از عالم غيب مرتب برايشان غذا مىآمد چلو كباب مىآمد مرغهاى بريان شده ناگهان نق نق بلند شد كه اولاً ما يك چشمه نمىخواهيم 12 تا مىخواهيم ما 12 تا طايفه ما از آن چشمه كه آن بر مىدارد اين نمىشود بعد هم ما سير مىخواهيم پياز مىخواهيم اينها چه است قرآن مىگويد راستى اينها آدم بودند، خوب بله آدم بودند متمدن بودند اينها بالاخره فتح فرعون كردند بله آدم بودند چه جور مىشود بعد هم قرآن مىگويد كه كوه آمد پائين روى سرشان امّا نكشتهشان، اين تهديد هميشه برايشان بود كه حضرت موسى گفت بدى بكنيد اين كوه مىآيد روى سرتان خوب آيا بدى كردند يا نه؟ زير همان معجزه، زير همان تهديد چه بدىها كردند چه زجرها چه اختلافها مه قرآن در سوره بقره همهاش را نقل مىكند ديگه چه كارهاى زشتى، چه شكنجهها به حضرت موسى بالاخره حضرت موسى مُرد و اينها آدم نشدند با اين همه معجزه حضرت موسى يك مقدار آرامش پيدا كرد حضرت موسى رفتند به كوه طور 30 روزه خوب يك امتحان بدون امتحان كه نمىشود يك امتحان بايد بشود «احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنّا و هم لا يفتنون و لقد فتنا» ده روز دير كرد امّا وقتى كه آمد همه اينها گوساله پرست بودند حالا يا غالبشان. حضرت هارون خيلى كم مريد پيدا كرد وقتى حضرت موسى آمد چرا؟ يعنى يك كسى كه از دريا گذشته خدا ديده، يك كسى كه اژدها، عصا اژدها شده حضرت موسى را ديده، يك كسى كه خدا از دست فرعون اينها را نجات داده، يك كسى كه چلو كباب چندين سال از عالم غيب برايشان آمده كوه ايشان را تهديد كرده و بالاخره يك كسى كه هزارها بينات ديده حالا ناگهان يك آدمكى، يك آدم متقلبى يك گوساله درست كرد و باد توى گوساله مىرفت صدا مىكرد خوب ناگهان همه شدند گوساله پرست، خوب حضرت موسى آمد خوب ديگه مكافات عجيبى هم نشان داد حالا اينجا مراد است چرا بعدش هم هى چرا، هى چرا و هى چرا؟ چه جور مىشود اميرالمؤمنين عليهالسلام راستى بايد در خانه بنشيند و ديگران حكومت بكنند حقش غصب بشود و مردم بى تفاوت بمانند و بعد هم بگويد يك استخوان در چشم يك خار در چشم يك استخوان در گلويم امّا صبر كردم اين صبر اميرالمؤمنين به قول يكى از بزرگان جمله شيرينى مىفرمايد كه: اولياء اللّه بايد هر كدام صبر خاصى داشته باشند اميرالمؤمنين در زمان پيغمبر اكرم خيلى خوب بود برايش. جنگ كردن براى اميرالمؤمنين در راه خدا اين خيلى صبر نمىخواهد استقامت نمىخواهد براى اميرالمؤمنين چى صبر مىخواهد؟ در مقابلش زهرا را كتك بزنند 30 سال در خانه بماند و آن اوضاع و احوال چنانى جلو بيايد 25 سال آن 5 سال بيايد جلو با آن همه مشكلات، زجر، مسلم آن 5 سال شما براى ديگران گفتهايد از آن 25 سال هم خيلى بدتر بود راستى طلحه و زبير خوب اينها پرورش شده زير دست پيغمبر بودند اينها عابد بودند، زاهد بودند، عالى بودند طلحه و زبير از علماى قومند شرفاى قومند چه جور مىشود جنگ جمل را به پا مىكنند سى هزار مسلمان را به كشتن مىدهند آخر طلحه و زبير كه نمىشود بگويد نمىدانم يا اشتباه كردم نمىشود كه، حديث ثقلين را او روايت كرده است، حديث منزلت را او روايت كرده، على قرآن، قرآن على بزرگ شده پاى پيغمبر اكرم در گوشت و پوست و استخوانش رسوخ كرده على قرآن، قرآن على. راستى چه جور مىشود عايشه با آن همه معجزاتى كه اميرالمؤمنين در مقابلش داشته با آن همه سفارشات بالاخره سوار شتر مىشود مىآيد سى هزار مسلمان را به كشتن مىدهد برمىگردد. اينها چه مىشود چرا؟ همهاش را قرآن جواب مىدهد و جوابش هم يك كلمه مرگ بر صفات رذيله. كه اگر يك صفت رذيلهاى بر انسان حكومت بكند ديگه آن صفت رذيله ديگه اين را كور مىكند كر مىكند نفهم مىكند «اولئك كالانعام بل هم اضل و لقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس» اين خيلى تهديدآميز است يعنى غالبا اين صفات رذيله را دارند چرا ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس براى اين «لهم قلوب لا يفقهون بها» خوب چرا لا يفقهون بها؟ «و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم اذان لا يسمعون بها، اولئك كالانعام بل هم اضل، اولئك هم الغافلون» مرگ بر پول پرستى، مرگ بر رياستطلبى مرگ بر حسادت، مرگ بر منيت و همه اينها نه همه اينها يكى از اينها بس است كه انسان را جهنمى كند اگر رسوخ بكند ديگر اين آيه شريفه را من از همه شما تقاضا دارم مرتب بخوانيد اين آيه را «قل كل يعمل على شاكلته» از كوزه برون در آيد آنچه در اوست ديگه آدم حسود به قول قرآن به طور نا خود آگاه غفلت. آدم حسود فكرش پليد است، گفتارش پليد است، كردارش پليد است. آدم رئوف، آدم متواضع، آدمى كه سلامت نفس دارد به طور نا خود آگاه فكرش طيب است، گفتارش طيب است، كردارش طيب است «و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذى خبث لا يخرج الا نكدا» اين قرآن است «لا يخرج الا نكدا» اصلاً نمىتواند كار خير بكند اگر هم بكند سختى اينها هم «اجتثت من فوق الارض» ريشه ندارد آن هم با هزار رياها، تقلبها، نمىدانم تظاهرها توأم با يكديگر آن وقت هم كه مىخواهد خير ازش سر بزند ريا، تظاهر منيت و نمىدانم منت همين طور تأخير از آن سر بزند لايخرج الا نكدا. اينكه مىبينيم قرآن 11 تا قسم ديگر نداريم در قرآن مثلش را نداريم در قرآن مثل سوره والشمس نداريم 11 تا قسم بعد از 11 تا قسم «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» رستگارى فقط و فقط مال آن كسى است كه درخت رذالت را از دل كنده باشد زكيها و قد خاب من دسيها بى بهره است، شقى است آن كه صفت رذيله بر دلش حكمفرما باشد و قد خاب من دسيها حالا ديگه ممكن است پيشانيش هم پينه داشته باشد مثل خوارج نهروان راستى شما براى ديگران كه گفتيد هيچ فكر كردهايد كه خوارج نهروان را، نماز شبشان را قرآنشان راوى مىگويد كه با اميرالمؤمنين مىرفتيم يك كسى در دل شب قرآن مىخواند به اندازهاى جاذبه داشت كه من ايستادم حضرت با بى اعتنايى گذشتند فرمودند بيا برويم جنگ جمل تمام شد در ميان كشتهها مىگشتند اميرالمؤمنين به يك كسى كه به رو افتاده بود با عصا به پشتش انداختند فرمودند اين آن است چه جور مىشود نماز شب مىخواند و مقيد، مقيد. در تاريخ مىخوانيم كه يك كدام از آنها يك خرما افتاده بود در زمين خرما را برداشت گذاشت در دهان يك كسى ديگر آمد كشيده زد در گوشش خرما را گرفت از دهانش انداخت بيرون گفت حق الناس مىكنى يك ساعت بعدش يكى از اولياء اللّه با خانمش مىرفت يك كسى كه 32 سال مىگويند نماز صبحش را با وضوى مغرب و عشاء مىخواند اين قضيهاى عجيب دارد 32 سال. يك اولياء با زنش داشت مىرفت آن رسيد آن دست همان خرماى بالاخره فهميدند از شيعيان على عليهالسلام در مقابل زن سرش را بريد بعد آمد در مقابل زن به زن، اين ديد اين هم شيعه است چى چى دارى توى دلش گفت نمىدانم خنجر را زد توى دلت گفت نمىدانم خنجر را زد توى شكمش بچه را آورد بيرون ديد گفت پسر است بعد هم سر زن را بريد. چه طور مىشود يك آدم نماز شب خوان، مقدس مقيد به اينجا برسد واى به صفت رذيله وقتى منيت به كسى حكمفرما باشد در مقابل ولايت مىايستد هر چه ولايت مىگويد بابا قرآن است بگذار برويم جلو مالك اشتر گفت الان پيروزى است ديگه منيت نمىگذارد خير من مىگويم حكم عجيب استها من مىگويم حَكَم هر چه اميرالمؤمنين مىگفت آخر تو ديگه هيچى من مىگويم حكم خيلى خوب حكم. كى؟ اميرالمؤمنين مىگويد من مىگويم ابن عباس گفت نه نه نه من مىگويم ابو موسى اشعرى يك آدم خرفتى، يك آدم نفهمى، يك آدم گول خورى خيلى خوب بالاخره آمد و عمر و عاص متقلب شيطان ابى موسى را گول زد و گولش هم عجيب بود گفت برو على را عزل كن معاويه را هم عزل كن تا ما يك فكرى بكنيم شايد هم خيال مىكرد مثلاً خودش را مىخواهند خليفه بكند گفت تو برو به آن گفت تو پيرمرد هستى بالاخره رياستطلبىاش را تحريك كرد رفت و عزلش كرد انگشتر را در آورد گفت كه همين طور كه انگشتر را در مىآورم على را عزلش كردم آن شيطان هم رفت انگشتر را در آورد گفت همين طور كه انگشتر را دست مىكنم معاويه را نصب مىكنم ناگهان خرفته بلند شد گفت اى شيطان گولم زدى گفت خوب بالاخره گول خوردى حالا اينها هيچى گفتند لا حكم الا للّه على كافر شده حالا اينها را يك دفعه شيعه بگويد يك تاريخ بگويد دو تاريخ بگويد همه تاريخ نويسها يك تواترى توى مسئله است ديگه يك تواتر يك ساعت قبل مالك اشتر اميرالمؤمنين را بر گرداند از جبهه و گفتند حكم يك ساعت بعد لاحكم الا للّه آنها رفت بالا على كافر شد بيا توبه كن بگو استغفراللّه چرا ما گفتيم حكم تو نبايد بگويى حكم و گناه كردى توبه كن و بالاخره كارهاى زشت كه گفتم اميرالمؤمنين را مجبور كرد كه در نهج البلاغه مىفرمايد چشم اين فتنه را هيچ كس نمىتوانست كور كند به جز من شمشير را گرفت چهار هزار نفر اينها را به درك و اصل كرد 10 تا از آنها ماندند 10 تا از آنها ماندند كه چه مصيبتها اين 10 تا درست كردند كه يكى از آنها كشتن اميرالمؤمنين على عليهالسلام بود به قول جرج جر راق نصرانى اينجا يادم آمد بگويم چه قشنگ مىگويد اگر انسان منحرف شد مىرسد به آنجا كه ولى خدا را در مسجد، در خانه خدا قربة الى اللّه مىكشد يعنى ابن ملجم قربة الى اللّه در خانه خدا على مىكشد چرا قربة الى اللّه سرش مىشود امّا على كشى سرش نمىشود كه يك نصرانى بگويد كه آدم منحرف كارش مىرسد به اينجا كه ولى خدا را در خانه خدا قربة الى اللّه مىكشد واى به منيت، مرگ بر نفسيت مرگ بر صفت رذيله. نمىگذارد هم ساكت بمانيم تا دم مرگ هم كار مىكند دم مرگ اگر رسوخ در دل هم بكند دم مرگ واى مصيبتها يك دفعه كار مىرسد به جايى كه به او مىگويند لا اله الا اللّه مىگويد چون تو مىگويى نمىگويم نمىگويم و بالاخره با بغض اميرالمؤمنين از دنيا مىرود آقا بايد خودسازى كرد هيچ چارهاى نيست بايد خودسازى كرد بايد در اين جهاد اكبر هميشه باشيد. اين جهاد اصغر خوب خيلى مشكل است امّا جهاد اكبر اين درون ما عقل و فطرت ما، عقل و وجدان ما، با نفس اماره ما با صفت رذيله ما دائما در جنگ است بايد پيروز بشويم و الا اگر پيروز نشديم همينها است كه از زمان حضرت آدم تا به حـال جلـو آمـده يـك مقـدار در اين باره فكر كنيد يك مقدار در اين باره حرف بزنيد.
خدا تو را به حق اميرالمؤمنيـن و مظلوميتش قسمت مىدهيم به حق زهرا و آن هم فضائلش قسم مىدهيم كـه خـدا توفيـق خـود سازى بـه همه ما عنايت بفرمايد.
والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته