شماره درس: 68
تاريخ درس: ۱۳۷۶/۱۲/۱۳
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى درباره اخلاق يعنى صفات رذيله و صفات حسنه از مهمترين مسائل در اسلام است پيش عقل است و در اين باره يك مقدارى در جلسات قبل صحبت كردم چيزى كه بايد توجه به آن داشته باشيم اين است كه اتفاقا هر چه عقل ما مىگويد واجبتر هر چه قرآن و روايات مىگويد واجب مؤكد معمولاً مردم به آن اهميت نمىدهند و شايد يك در هزار باشد شايد كمتر اينكه در صدد باشد مهذب بشود. راستى اقلاً بيست و چهار ساعت يك ساعت هم درس اخلاق بخوانند مطالعه اخلاقى بكند در صدد باشد رذالت را از فضيلت بشناساند و آنجا كه رذالت است در صدد رفع آن باشد كجا پيدا مىشود الان شما نخبهها آيا در بيست و چهار ساعت وقت حسابى براى اين گذاشتيد عموم مردم چنين هستند اين يك مصيبت است يعنى از يك طرف قرآن 11 تا قسم بخورد بعد از 11 تا قسم بفرمايد «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» پس از 11 تا قسم با دو سه تا تأكيد رستگارى فقط و فقط مال كسى است كه مهذب باشد بى بهره است شقى است جهنمى است آن كسى كه صفت رذيلهاى بر دل او حكمفرما باشد اين از يك طرف امّا از طرف ديگر اهميت مسلمانها به اين مسئله اهميت روحانيت به اين مسئله بسيار كم است و حالا چه بايد كرد چه بايد گفت و اين جلسات قبل ما هم به خوبى به ما مىفهماند اينكه اگر صفت رذيلهاى باشد بالاخره كار خودش را مىكند حالا ممكن است در مواقع عادى آتش زير خاكستر باشد امّا يك وضع استثنايى بيايد جلو، كار خودش را مىكند يعنى مثلاً يك آدم پول پرست ممكن است متقى باشد و وقتى متقى شد آن تقوايش جلو گير باشد حق مردم را حق مردم بداند حق خودش را حق خودش بداند امّا يك وضع استثنايى بيايد جلو كه يك دفعه به شما مىگفتم ظاهرا مىگفتم مرحوم حاج آقا حسين قمى آن مرجع تقليد كه عالى بوده است انصافا هم از نظر علم هم از نظر عمل بزرگان نقل مىكنند ايشان با كمال شهامت مىگفتند من تا يك ميليون عادل هستم يعنى مىدانم اطمينان دارم يك ميليون به من بدهند بگويد دينت را به من بده نمىدهم اگر بگويند گناه بكن نمىكنم امّا حالا بيشترش را، بگويند قم را به شما مىدهيم بگويند يك غيبت كن يك كسى را زمين بزن مىفرمودند كه نمىدانم چه كسى مىتواند بگويد مىدانم يك كسى بگويد كه «و اللّه لو اعطيت الا قاليم السبعه و ما تحت افلاكها على ان اعصى اللّه فى غلة اصلبها جلب شعيره ما فعلته» عالم هستى را به من بدهند بگويند كه به يك مورچه ظلم بكن پوست جو را از دهانش بگير من كه على هستم نمىكنم چه كسى مىتواند حالا اميرالمؤمنين كه به جاى خود چه كسى مىتواند اين جور بگويد آن كسى كه مهذب باشد راستى دنياى حرام پيش او اهون از همه چيز باشد اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مىگويد «دنياكم» از بادى كه از دماغ بز بيرون بيايد عطفة عنس دنياكم از آن استخوان خوكى كه در دست آدم خورهاى باشد دنياكم كه از اين كفشى كه وصله دارد و اصلاً هيچ ارزشى ندارد لذا همان هم بر مىگردد به اين كه درخت رذيله اين پول پرستى از دل بايد كنده شود و در راه شرع در راه عقل بيفتد همان كه اميرالمؤمنين مىفرمايد الا اينكه حقى را اثبات كنم باطلى را از بين ببرم و الا اگر صفت رذيلهاى باشد حالا متقى نماز شب خوان و حسابى مقيد به ظواهر شرع امّا كار خودش را مىكند صفت رذيله كار خودش را مىكند الا اينكه پروردگار عالم به واسطه تقوايش ترحمى بكند وضع استثنايى برايش جلو نيايد و الا اگر در امتحان بيفتد حتما رفوزه مىشود شما مىدانيد كه علم خيلى بالا است «تفكر ساعة خير من عبادة سنه من عبادة ستين سنه من عبادة سبعين سنه من عبادة الف سنه من عبادة الوف سنه» تا ببينيم چه عملى از چه كسى و براى چه امّا همين عمل اگر بار ديگرى كه تهذيب نفس باشد نباشد ممكن است علمش او را نگه بدارد نگه هم مىدارد مسلم نگاه مىدارد امّا يك وضع استثنايى بيايد جلو همان علم وسيله مىشود براى شقاوتش براى جهنمش است مىگويد هر چه علمش بيشتر شقاوتش بيشتر تا در گوشه مدرسه و در گوشه خانه راستى با تقوا است امّا وقتى كه يك رياست آمد جلو اين بتواند خودش را نگه بدارد اين كتاب موش و گربه خيلى كتاب خوبى است انصافا خيلى و اى كاش اين طنزها كه در اين كتابها كه قبلاً براى ما نوشته شده بود اين جور كتابها و حالا ديگر كتاب موش و گربه رفت و چه به جايش آمد اين كتاب موش و گربه خيلى خوب است قضيه گربه را مىگويد و مىگويد تا وضع عادى بود حسابى امّا ناگهان وضع استثنايى دو به اين چنگ و دو آن به چنگال يك به دندان شد شير غران چقدر خوب است تا پول ندارد عالى است راستى مقدس است مقيد است امّا آن وقتى كه پول آمد در تاريخ هم زياد ديديم ابى حمزه بطائنى مىشود يازده هزار دينار براى يازده هزار دينار منكر حضرت امام رضا عليهالسلام شد اينها را ما بايد در تاريخ مطالعه بكنيم فسيروا فى الارض يازده تا امر دارد در قرآن «فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبت ظالمين عاقبت الفاسقين» اين همينها را مىگويد آقا برو در تاريخ ببين ابو حمزه بطائنى مقدس بود وكيل امام موسى كاظم هم بود خيلى تقيد به ظواهر شرع يك وضع استثنايى آمد منكر حضرت رضا شد چرا؟ پول پرست بود يعنى به عبارت ديگر آن رذيله پول غريزه پول بر آن تسلط داشت ديگر بردش به آنجا كه خاطر خواه اوست ديگر آن وقت هم اين جور كه به كم قانع نيست صفت رذيله شيطان و نفس اماره هم همين جور است اگر نفس اماره بر كسى مسلط بشود اگر يك كسى از صفات رذيله اين شيطان درون شيطانهاى درون بر كسى مسلط بشود از كم شروع مىكند امّا به كم قانع نيست مخصوصا توجيه گرىها ديگر كار را مىرساند به آنجا توجيه مىكند توجيه مىكند و حرام خدا را حرام مسلّم خدا را حلال مسلم خدا مىكند ديگر هر چه علمش بيشتر مىتواند بيشتر توجيه بكند حالا اين عالم باشد همين است بلعم باعور، بلعم باعور از نظر روايات ديگر از بس خباثت كرد قرآن قضيهاش را آورده و «و اتل عليهم نبا الذى اتيناه من آياتنا» يعنى بگو شما سير تاريخ بكنيد «و اتل عليهم نبا الذى اتيناه من اياتنا» مثل اينكه علمش موجب شده علم لدنى هم پيدا كرده بالاخره عالم بود عالم امّا پول امّا رياست ترغيب و تحريص در رياست رسيد به آنجا كه در مقابل حضرت موسى قد علم كرد و چه قد علم كردنى شد آخوند دربارى آن هم آن جورى كه حضرت موسى را مىخواست زمين بزند و تا آخر ما شما قطعا بيش از هزار مورد بلد هستيد براى مريدها و براى پاى منبريهايتان هم گفتيد ولى آنكه الان بايد توجه به آن داشته باشيد اينكه آن صفت رذيله بيدار است ما خواب باشيم يا بيدار آن كار خودش را مىكند دنبال فرصت است وقتى فرصتى جلو آمد ديگر كار خودش را مىكند غريزه جنسى باشد همين است كه ممكن است مثلاً جوان باشد جلوى غريزه جنسى را نيروى قوى باشد اراده قوى باشد آن غريزه جنسى را كنترل مىكند امّا اگر اين شهوترانى اين هوى و هوس اين از بين نرود ممكن است پير بشود وقتى پير شد غريزه جنسى هم ندارد امّا آن ريشهها كار بكند كار را برساند به اينجا كه سن ظاهرا در سن هشتاد، نود بود اين جمله را من از او ديدم كه در يك كتاب نوشته بود كه چه مانعى دارد كه زن قرضى دو سه روز اين زن مال رفيقش باشد زن رفيقش مال خودش يك كسى كه راستى دنيا روى آن حساب مىكند از نظر فلسفه حالا فلسفه بلد نبوده است دنيا چيزى سرش نمىشود دنيا فلسفه ندارد و الا الفباى ملاصدرا را هم بلد نبود ولى على كل حال دنيا روى اين حساب مىكرد روى راسل انگليسى يك آدم فيلسوف پيرمرد برايش مهيا از نظر ارضاى غريزه جنسى امّا چون در دل رسوخ كرده بود هوى و هوس ديگر كار را مىرساند به اينجا كه يكى از بزرگان به من مىگفت البته غير اهل علم مىگفت من مبتلا شدم به يك زنى در جوانى از اول شب تا به صبح هر چه اين زن گفت و كرد متابعت نكردم توانستم پا بگذارم روى نفس اماره توانستم شهوت را كنترل كنم ديگر تمام شد خدا عاقبتمان را به خير كند مىگفت در بيست سال بعد سى سال بعد مبتلا شدم به همين زن از اول شب تا به صبح منتظر بودم آخر نيامد صبح كه شد ما با داغش از خانه آمديم بيرون چرا كه اگر صفت رذيلهاى بر دل حكمفرما باشد چنين خواهد شد بالاخره آنجا كه زمينه بيايد كار خودش را مىكند قابيل مىشود هابيل را مىكشد مسلما كداميك از ماها قابيل هستيم از نظر معرفت پسر پيغمبر بود هوى و هوس مىشود پسر نوح مىشود حرف حضرت نوح را نمىشنود بالاخره التماس حضرت نوح در گوش او نمىرود و همين طور بيا، حتى بيا در بچههاى ائمه طاهرين ما جعفر كذاب مىشود زيد النار مىشود مگر اينها پسر موسى ابن جعفر نيست چرا پسر امام هادى نيست بله پس چرا اين؟ «افكلما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون» وقتى هوى و هوس بر انسان حكمفرما بشود ديگر دانسته فهميده پيغمبر كش مىشود «و ففريقا كذبتم و فريقا يقتلو» و اين آيه خيلى آيه تكان دهندهاى است. چه جور مىشود با معجزه، معجزه ظاهره ديگر اينها همه معجزه رسا داشتند «ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون» پيغمبر كش مىشود واى به صفات رذيله نه حسادت باشد، غرور باشد يك دفعه غرورها راستى مىرسد به اينجا در مقابل خدا، شيطان عالمتر است يا ما ملا شيطان است ديگر خيلى علم دارد با خدا حرف بزند تا آسمان چهارم رفته است من نمىدانم تا چه اندازه درست باشد. آنجا منبر گذاشته بودند براى ملائكه منبر مىرفت و منبر شكسته شد در برابر آنچه روايت داريم پيغمبر اكرم ديدند در آسمان چهارم بالاخره يك ملاى حسابى بود در مقابل خدا بايستد بگويد تو بى خود مىگويى كه من سجده كنم «انا خير من» الان دارد قدرت خدا را مىفهمد درك مىكند مسلم علمش به اعتقادش بيشتر از ماست دارد با خدا حرف مىزند امّا مىگويد «انا خير من» بعد هم يك قياس غلط من اين،اين هم قياس غلط است كه قرآن نقل مىكند براى همين است كه آقا ملائيات بعضى اوقات جهل مركب مىشود و آن جهل مركب مىرساندت به آنجا كه خود را در مقابل خدا عالمتر مىدانى «خلقتنى من نار و خلقته من طين» در حالى كه شما مىدانيد قرآن نمىفرمايد كه سجده كنيد به جسم تا اين كه او بگويد «خلقتنى من نار و خلقته من طين» نگفت كه به جسمش. گفت «فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» آنكه تو ندارى او دارد آن وقت سجده نكرد چرا سجده نكرد تكبر خطاب شد كه آقا چرا تو سجده نكردى علم در مقابل خدا آورد امّا جهل مركب گفت كه «خلقتنى من نار و خلقته من طين» من از آتش هستم و او از خاك آتش بهتر از خاك حالا يا اين درست است يا نه اين را من كار ندارم اصلش غلط است قياسش غلط است امّا اين ديگر سرش نمىشود يعنى علم او به عبارت ديگر تكبر او، او را كور مىكند او را كر مىكند او را جهل مركب مىدهد و وقتى جهل مركب است ديگر در صدد اين است از يك راهى يك جورى خودش را بگويد من بهتر از او برتر هستم نژاد برتر فرد برتر نمىدانم خوب برتر طائفه برتر اين لفظ برتر در ذهنش است در صدد اين است اين برترى را درست بكند ولو بگويد «خلقتنى من نار و خلقته من طين» چرا؟ يعنى راستى چه جور مىشود كه شيطان چندين جا تشر مىزند به خدا با خدا حرف مىزند حالا يك كسى باشد با خدا حرف نزند برايش حق اليقين نباشد تشر مىزند «فبما اغويتنى لا قعدنّ لهم صراطك السمستقيم و لا تجد اكثرهم شاكرين فبعزتك لاغوبنهم اجمعين الا عبادك المخلصين» سه چهار جا تشر زده است به خدا، خدا تو من را رانده درگاهت كردى ببين چه كارت مىكنم حالا كه دسترسى به خودت ندارم پدر بنده هايت را در مىآورم چرا؟ چرا قرآن اين قضايا را نقل مىكند يعنى چرا حضرت امام مىفرمايند شما نمىتوانيد يك آيه در قرآن پيدا كنيد كه رنگ اخلاقى نداشته باشد، چرا قرآن كتاب اخلاق است براى اينكه قصه كه نمىخواهد بگويد همه اينها اين است كه اين طلبه مواظب باش اگر دوش به دوش علم اخلاق نباشد بالاخره هر چه علم رفت بالاتر يك دفعه آقا شيطان مىشود تشر مىزند به خدا مىگويد خدا دسترسى به خودت كه ندارم پدر بنده هايت را در مىآورم آن فبعزتك چند جا قسم خورده است غرورش همين است و حسودش همين است رياستطلبى پول پرستى همين است بُخلش همين است مخصوصا آنكه پدر در مىآورد منيت خوديت خود محورى علم يابى براى خودش علم خود يابيدن خود ديدن ديگران را فراموش كردن همين طور تا آخر اين خود محورىها حالا آنكه بايد برايش خون گريه كنيم اينجا است اينها را مىدانيم امّا در صدد رفع اين صفات رذيله نيستيم گويا ما خلق شديم معصوما اين جور است ديگر يعنى اگر ما خلق شده بوديم معصوما باز هم يك مقدار به فكر بوديم كه در حالى الان در اين جلسه كه خوب جلسه مقدسها است جلسه نخبهها است چه كسى مىتواند بگويد من صفت رذيله ندارم من آن هستم كه درخت رذالت را از دل كندم چه كسى مىتواند بگويد چهل سال خون جگر آن هم اقلاً هر روزى دو سه ساعت سه چهار ساعت تا انسان بتواند بگويد من صفت رذيله آن هم يك صفت رذيله ندارم كه نمىشود كجا مىشود اين جمله علامه طباطبايى اين استاد بزرگوار ما كه بارها به ما مىگفت و دم مرگ دو سه مرتبه فرمودند و مردند اين را فراموش نكند «توجه توجه توجه» و ما راجع به تقوايمان بيشتر توجه داريم الحمدللّه آن هم خوب است مسلم است انسان متقى باشد تقواى منفىاش خوب است تقواى مثبت اش خوب است خوبتر است تقيّد به ظواهر شرع عن ملكة معلوم است خيلى خوب است آن هم كار دارد مگر به اين زوديها انسان مىتواند تقواى مثبت پيدا بكند كه به طور نا خود آگاه اهميت به واجبات بدهد عالى اجتناب از گناه بكند عالى عدالت در اسلام يعنى اين. اين خيلى مشكل است خوب هم است ولى اين را بايد بدانيد اگر صفت رذيلهاى بر ما حكمفرما باشد اين تقوا را از بين مىبرد از تقوا زور مىشود آقا، ملا شدن مشكل است به قول مرحوم حاج شيخ مگر انسان مىتواند به اين زودىها ملا بشود انسان آشنا بشود به معارف اسلامى فقه بداند اصول بداند فلسفه بداند عرفان اسلام بداند معارف اسلام بداند اخلاق اسلام بداند اينها خيلى مشكل است راستى مشكل است امّا خيلىها بدست مىآوردند. اين را بگويم اگر صفت رذيله باشد اين علم همان است كه سعدى مىگويد البته ممكن است 50 سال هم نتواند 50 سال وضع استثنايى جلو نيايد علم مقدم مىشود علم كنترل مىكند امّا يك وضع استثنايى ناگهان علم مىشود شمشير دست زندگى مست عالَمى را به بدبختى مىكشاند اينهايى كه ادعاى نبوت كردهاند ادعاى امامت كردهاند خيلى از آنها عالم بودند و راستى وارد بودند ابن تيميه كه مصيبت را براى عالم اسلام جلو آورده است كه شايد بگويم از همه بدتر اين، اين يك ملايى است انصافا يعنى علاوه بر اين كه مفسر است علاوه بر اينكه وارد روايات است علاوه بر اينكه يك تتبعى دارد يك فهم و شعورى دارد امّا همين ابن تيميه رسيده به آنجا كه بالاخره زير سر همين خبيثت قبور ائمه طاهرين را خراب كردند آمدند ميخ طويله روى قبر مطهر پيغمبر اكرم كوبيدند مىخواستند قبر پيغمبر را خراب كنند كه دول اسلامى نگذاشت ترسيدند حالا هم اگر قدرت پيدا بكنند همين است آخوند اينها (چند وقت قبل من ديدم) آخوند است راستى علم دارد شعور دارد مفتى است مفتى حجاز است نه مفتى فقط يا مدينه يا مكه در مصاحبهاش گفته است الحمدللّه كور هستم و اين گنبد سبز را نمىبينم آقا صفت رذيله يك وقت انسان را به اينجا مىرساندها. من و شما دلمان پر مىزند از اينكه چشممان بيفتد به گنبد مطهر پيغمبر اكرم اين در مدينه مىگويد الحمدللّه كور هستم چشمم گنبد را نمىبيند واى به صفت رذيله واى به جهل مركب به رياستطلبى. ديگر مىشود ابن تيميه خبيث و اين حرفها چه جور مىشود اين الازهر مصر صدا كرده است در دنيا يك افتخار براى اسلام است خيلى هم كار كرده است حالا دارد كتاب قديمىها را تجديد چاپ مىكند امّا هر روايت مهمى راجع به اهل بيت است حذف مىكند تجديد چاپ مىكند دزدى در علم اين دزدى بدتر است يا دزدى از ديوار مردم برود بالا يك جفت النگو بدزدد اين همين است كه اگر يك حمال دزد بشود اين كارى كه مىتواند بكند مثلاً برنج بدزدد يك بخارى از مغازه بدزدد برود، يك حمال اگر دزد بشود امّا يك عالم دزد بشود با يك امضا مملكت را به باد مىدهد ناگهان دين را بر باد مىدهد بدتر از مملكت دين را بر باد مىدهد همان كه مملكت را بر باد مىدهد همان كه دين را بر باد مىدهد همان كه عليه روحانيت مىايستد همان حرفها را مىزند همان كه مىگويد كور هستم اين گنبد را نمىبينم الحمدللّه همين كه دزد فرهنگى و دزد علمى است همهاش را ريشه يابى كنيد بر مىگردد به صفت رذيله بر مىگردد به يك صفت رذيله كه بر دلش حكمفرما است همان كه قرآن مىگويد «قل كل يعمل على شاكلته» اگر شيخ انصارى بشود و صاحب جواهر فكر طيب گفتار طيب قلم طيب كردار طيب براى اين است كه سلامت نفس است اگر هم ابن تميمه مىشود و الازهر مصر و بالاخره دزد فرهنگى دزد مملكت دزد كتاب دزد دين «قل كل يعمل على شاكلته» براى اينكه فكر ديگر خبيث است و اين به طور نا خود آگاه هم بعضى اوقات اتفاق مىافتد اين آيه شريفه شايد به طور نا خود آگاهيش را مىگويد «قل كل يعمل على شاكلته» يعنى به طور نا خود آگاه ديگر اين جور مىشود «هل انبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا» من بچه بودم يادم نمىرود اين كيمياى سعادت را مطالعه مىكردم گريه كردم به حال غزالى ديدم اين صفحه تمسك مىكند به اين آيه و مىگويد بدبختترين مردم ورشكستترين مردم اخسرين اعمال مردم اين «هل انبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا» كار بد مىكند امّا خيال مىكند به چه كار خوبى كرده است يك صفحه دو صفحه آن طرف كيمياى سعادت ديدم نوشته است يزيد امام حسين را كشت امّا نمىشود لعنش كنيد شايد هم توبه كرده باشد گفتم خاك بر سرت با اين علم و عرفانت به كجا مىرسد راستى عارف بود راستى معلم اخلاق بود ديگر راستى كه اين كيمياى سعادتش فارسى است خوب است احياء خوب است امّا همين احياء بعضى اوقات يك دروغهاى شاخ دار در همين احياء آمده است مىشود يك كسى پايش لب گور باشد دروغ بگويد بله شما تعجب نكنيد شما چون صفت رذيله نداريد شما دروغ نمىگوييد تعجب مىكنيد و الا من ديدم پايش لب گور است دروغ مىگويد اهل علم ريش سفيد پايش لب گور دروغ مىگويد بله مىشود احياء العلوم غزالى. احياء العلوم راستى كتاب خوبى است اين محجه البيضاء اگر چه بوى سنى گرى مىدهد امّا بالاخره مرحوم فيض خيلى خدمت كرده است اين را بر داشتند يك قدرى درستش كردند ولى واى به صفت رذيله وقتى برسد به آنجا كه وقتى مىرسد به آنجا كه جهل مركب خودش مىگويد يزيد را لعن نكنيد آقا مخصوصا جوانها بايد خودسازى كرد يعنى همين كه ما هيچ كدام به فكرش نيستيم در اصفهان چند تا درس اخلاق هست در قم به قول حضرت آيت اللّه مشكينى به يكى از شماها گفته بود يكى داشتيم آن هم شماها دزديديد برديد حالا آن هم كه دزديديد برديد از آن استفاده نمىكنيد كه حالا من كه معلم اخلاق نيستم آنها مىگويند. در زمان مرحوم آقا سيد عبد اللّه شيرازى اين مرد بزرگ اين آيت اللّه العظمى كه خودش معلم اخلاق بود گفته بودند 30 تا درس اخلاق در نجف است. نبودِ درس اخلاق كار نكردن روى اخلاق مطالعه نكردن روى كتابهاى اخلاقى يك چيزى كه از همه مشكلتر آدم شدن محال است ما بخواهيم آدم بشويم سرسرى، بايد خودسازى كرد مبازره كنيم با آن صفات رذيله همه ما داريم چه كسى مىتواند بگويد من پول پرست نيستم رياست طلب نيستم به اين معنا كه اگر دنيا يك طرف و دين يك طرف من دين را مىگيرم به دنيا پشت مىزنم چه كسى مىتواند بگويد من حسود نيستم چه كسى مىتواند بگويد من بخيل نيستم و بالاخره اينها نيستم خيلى الا جهل مركب داشته باشد و الا مرد مىخواهد بگويد نيستم و بايد نباشم «يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اعتى اللّه بقلب سليم» به اندازهاى مشكل است كه قرآن تأكيد منحصر به فرد مىگويد كه اصلاً معلم اخلاق خداست ديگر تو بايد با دعا با راز و نياز رياضت رياضتهاى دينى بايد از او بخواهيد «فلو لا فضل اللّه عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا ولكن اللّه يزكى من يشاء» خيلى تأكيد است «ما زكى» «فلو لا فضل اللّه عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا ولكن اللّه يزكى من يشاء » همين است كه يك زنگ خطر كه ما بايد خودسازى بكنيم بايد تضرع زارى بعد از نماز شبتان راستى از خدا، مهمتر از همه چيز خدا يا من را آدم كن يا بچه هايم نسل آيندهام را خدايا هم مباحثه هايم را اهل علم خدايا اين كسانى كه دين فعلاً روى سر اينها مىگردد روى شانه اينها است خدايا همه آنها را من جمله من را، اقلاً برسانم به آنجا كه اگر ريشه كن نمىكنم بتوانم كنترل كنم تا اين اندازه تا اين اندازه كه حتما بايد باشد.
خدا را قسمش مىدهم به فضل خودش به رحمت خودش توفيق تهذيب نفس به همه ما عنايت بفرما.
و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته