موضوع درس:
شماره درس: 90
تاريخ درس: ۱۳۷۷/۸/۶
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره اين بود كه اين انسان يك حركتى دارد به نام حركت به سوى خدا سير به سوى اللّه در همين دنيا آمده است براى اينكه سير را حركت را شروع بكند و به منتهاى سيرش به منتهاى حركتش برسد «ان الى ربك الرجعى و ان الى ربك المنتهى» عرض كردم در اين سير كه هدف از خلقت است بايد چيزهايى باشد و الا يا سقوط مىكند يا در جا مىزند و فرق هم نمىكند در جا بزند در اين حركت هفتاد سال مثل كرم ابريشم در خود تنيدن يا اينكه سقوط بكند «ان المنافقين فى الدرك اسفل من النار» تفاوت خيلى ندارد اگر كسى بخواهد اين حركت را ادامه بدهد چند چيز مىخواهد اول چيزى كه دربارهاش صحبت كردم براق بود كه اين جسم ما اين جسم ما براق است براى اين حركت فى الجمله دربارهاش صحبت كردم دوم زاد، توشه مىخواهد تزدوفان خير الزاد التقوى گفتهاند زاد و توشه اين راه تقوا است و هر چه تقوا بالاتر زاد و توشه بهتر در اين حركت در اين سير عالىتر و معلوم است اين تقوا مراتب دارد و ما طلبهها بايد علاوه بر اينكه تقواى از گناه داريم يك مقدار بيشتر «فاتقوا اللّه حق تقاته فاتقوا اللّه مااستطعتم» يعنى تا آن اندازه كه بشود مكروهات از شبهات نه يك قدرى بالاتر از مباحات كه انسان بتواند تقويت كند خود را آن ملكه عدالت آن ملكه تقوى را به واسطه اجتناب از مباحات اجتناب از مباحات به اين معنا كه پا گذاشتن روى هوى و هوس، هوى و هوسى كه حرام نيست صبر در مقابل مشكلات صبر در مقابل ناگواريها زن و بچه در مقابل ناملايمات رفيق و بالاخره از حد خودش گذشتن براى اينكه هوى و هوس را سركوب كردن مشكل هم هست ولى على كل حال مرتبه تقوا است مرحوم حاجى سبزوارى (رضوان اللّه تعالى عليه) در آخر منظومه كه يك مقدار اخلاق است راجع به تقوى تقوا را سه قسمت كرده است توبه را سه قسمت كرده است مىفرمايد «مراتب توب كمراتب التقى من حل او حرمة او غير لقاء» تقوا سه مرتبه دارد يك مرتبه اجتناب از محرمات مرتبه ديگر اجتناب از مباحات محرم نيست اين حل در اينجا يعنى مكروهات مشتبهات، مباحات پرهيز مىكند از مكروهات پرهيز مىكند از مشتبهات و بالاخره پرهيز مىكند از آن چيزهايى كه هوى و هوس را رى مىكند پا گذاشتن روى هوى و هوس حتى در محللات مرتبه سوم مىفرمايد مرتبه سوم تقوا اينكه در دل هيچ نباشد جز خدا ديگر مقام لقاء برايش پيدا شده باشد كه اين مربوط به انبياء مربوط به اولياء اوصياء كه مرحوم حاجى گناهان پيغمبر و ائمه طاهرين را همين جور درست مىكند مىفرمايد مثلاً پيغمبر اكرم بايد توغل در عالم وحدت داشته باشد همين مقدار كه توجه به اين عالم دارد اين براى پيغمبر اكرم گناه است و اين توبهها براى همين است «انه ليغان على قلبى فاقول استغفر اللّه سبعين مره» مىفرمايد مرحوم حاجى معنايش اين است يعنى به غير اللّه براى خوردنش آشاميدنش استراحتش تماس با حلالش كلمينى يا حميرا اين براى پيغمبر اكرم گناه است واستغفار پيغمبر براى اين است از اينكه اين چيزها قلب را مكدر مىكند براى رفع كدورت هفتاد مرتبه استغفار مىكند حال آن مرتبه سومش كه مربوط به ماها نيست البته اين را هم بايد بدانيم كه ماها هم داريم افرادى را يعنى در ميان ما هستند افرادى كه راستى راجع به مرتبه سوم هم مراعات دارند ولى آنكه بايد بدانيم اينكه فقط اجتناب از گناه اين خيلى زرنگى نيست اين زرنگى را خوب خيلىها دارند بايد داشته باشند بايد داشته باشيم هفته گذشته گفتم مگر مىشود يك طلبه عادل نباشد براى اينكه اگر طلبه عادل نباشد به هر كجا برسد اشكال مىشود اگر برسد به آن مقام بالا مرجع تقليد باشد بخواهد سهم امام بگيرد خوب نمىتواند اگر عادل نباشد نمىتواند مىتواند رساله بنويسد نشرش را نمىدانم آيا مىشود يا نه جايزاست يا نه اما سهم امام گرفتنش مسلم جايز نيست عدالت مىخواهد اگر مرجع تقليد غيبت كند يك دروغ بگوييد يك حيف و ميل خود به خود از مرجعيت مىافتد اگر هم بخواهد يك امام جماعت در يك دهى باشد بايد عادل باشد كه بعضى از فقها مىگويند خودش را در معرض نمىتواند قرار بدهد حالا بگوييد مىتواند اما بالاخره شرط در امام جماعت عدالت است اين مرتبه تقوا را خوب معلوم است همه ما بايد داشته باشيم يعنى اهميت به واجبات اجتناب از گناه و به اندازهاى كه نمك در آش باشد اهميت به مستحبات خوب اين هر طلبهاى بايد داشته باشد آنهم ملكة بطور ناخودآگاه تقواى مثبت نه تقواى منفى ولى ما طلبهها بايد اكتفا به اين نكنيم بايد برويم جلو راستى انسان برسد به يك جا كه هر چه نفس اماره مىخواهد اين مخالفت كند عادت هم مىشود نفس اماره را عادت بدهيد هر چه هوى و هوى مىخواهد نكنيد خوب خيلى مشكل است اما خيلى مزه و لذت دارد انسان بتواند در مقابل هوى و هوس آنكه او مىخواهد نكند در مباحثه هامان زياد اتفاق مىافتد كه اين مراء و جدالها البته توجيه مىكنيم مىخواهيم حق اثبات شود مىخواهيم طرف جاهل مان را چيز فهم كنيم اما راستى انسان در همين مجادلهها در اين مباحثهها انسان ساكت بماند خيلى كار مشكل است راستى كار مشكل است مشهور است و شهرت بسزايى هم هست مسلم واقعيت دارد كه يك پهلوانى آمد اصفهان با پهلوان شاه زور آزمايى بكند كشتى بگيرد اين عصرى مىگذشت اما ديد در دشت يك خانمى دارد حلوا تقسيم مىكند و مىگويد دعا كنيد من يك حاجت دارم مىپرسد حاجتت چيست مىگويد پسر من پهلوان شاه است فردا كشتى مىخواهد بگيرد و اگر زمين بخورد نان و آبش قطع مىشود برو دعا كن فردا پيروز بشود اين همين جا تصميم گرفت فردا زمين بخورد لذا آمد تو ميدان شاه ميدان امام همه جمع هستند شاه هم دارد نگاه مىكند اين دو تا رفتند كشتىگيرى اين پهلوان كه حلوا را خورده بود آمد كمر اين پهلوان شاه را گرفت يك حركتى داد ديد خيلى كم زور است خيلى ضعيف است به همان يك حركت به زمينش مىزند لذا يك مقدار به او ور رفت در حاليكه ور رفت يك مرتبه خودش را زد به زمين و آن آقا پهلوان شاه نشست روى سينه او همه برايش صلوات فرستادند فرياد كردند كه اين آقا پيروز شد اين آقا شكست خورد ما طلبهها بايد اينجور باشيم سخت است مشكل است تو دهن زدن هوى و هوس خيلى مشكل است اما مزه دارد اما پهلوان زير دست پهلوان شاه مردم داشتند برايش هو مىكردند اما اين قطعا لذت مىبرد لذتى كه به دنيا و آنچه در دنيا است ارزش دارد و راستى اينها لذت دارد زياد هم هست انسان در مقابل خانمش آن زور بگويد آن ساكت بماندخوب خيلى خوب است عالى است اين ارزش دارد بايد اينجور هم باشد بايد چنين باشد كه انسان در مقابل زور فردى ساكت بماند اين «وليعفو و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر اللّه لكم» همه آن مربوط به همين مباهات است ما عفو بكنيم از حق خودمان در حاليكه مىتوانيم حق خودمان را بگيريم و راستى اگر همين جمله «وليعفو و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر اللّه لكم»[1] آن حكمفرما باشد ديگر اختلاف اصلا نيست ولى مرادم اينجا است كه اين لذت دارد آدم نتواد در مقابل هوى و هوس پهلوان باشد و همهاش ما نرويم روى محرمات اين زرنگى نيست اصلاً بهشت رفتن اين زرنگى نيست خب آدم مستضعف هم بهشت مىرود جهنم نرفتن اين هم خيلى زرنگى نيست بچهها هم جهنم نمىروند زرنگى چيست اين كه انسان به مقام لقاء برسد راستى بهشت برايش پوچ باشد راستى برسد به آنجا كه خطاب شود بگذار بهشتيها در نعمت خود متنعم باشند و نعمت شما لذت شما صحبت كردن من با شما و صحبت كردن شمابا من است آن است كه در روايات داريم هر نگاهى سعه وجودى به اينها ميدهد هر نگاهى به مقام قرب بيشتر مىرسد اين به ملكش زياد مىشوداينجا كه معنايش اين نيست كه يك باغ دارد دو تا باغ دارد بيشتر به او مىدهند نه معنايش اين است كه خيلى چيزها برايش كشف مىشود همين معنى لقاء كه اسم آن را مى گذارند سير من الحق فى الحق معنايش اين است كه هر قدمى بر مىدارى كشف است مثل همين جا كه كشف و شهود است بهشت هم كشف و شهود است هر قدمى كه بر مىدارى كشف است آن لذت است آن زرنگى است و الا ما زرنگى مىكنيم جهنم نرويم و زرنگى مىكنيم بهشت برويم معلوم است خيلى خوب است اما اين زرنگى يك طلبه نيست زرنگى يك طلبه غير از اين حرفها است زرنگى يك طلبه اين است كه به او بگويند بيا مرجع شو مىگويد هم مباحثه من مازندران است او اعلم است برويد دنبال او بروند دنبال او او مىگويد من هفت هشت سال پيش اعلم بودم خودش اعلم است برويد پيش او بالاخره شيخ انصارى را به زور مرجع اش مىكنند آن وقت از تهران اطرافيان پسر شاه آمد آنجا ديد كه يك حصير نصف اتاق يك منقل گلى معلوم است هوا سرد بوده يك قدرى آتش در آن است و يك پوست گوسفند اين هم نشسته دارد مطالعه مىكند اينها نشستند روى حصير آن وقت يكى از آنها گفت اگر اين آقااست ملاعلى كنى در تهران چى مىگويد اگر آن آقا است پس اين چى مىگويد به اندازهاى شيخ انصارى عصبانى شد كه به مهمانها گفت گم شو در شرف كفر
است اين حرف تو پاشو برو بعد يك قدرى كه صبر كردند مرحوم شيخ انصارى گفت پدرجان، من در مقابل اين طلبهها هستم ما زندگيمان همه طلبگى است بايد اينجور باشيم نمىشود كه زندگى من غيراز اين باشد ملا على كنى در مقابل باباى تو است در مقابل شاه است او بايد چنين باشد او مجتهد جامع الشرايط عادل است هر كارى بكند درست كرده راستى انسان برسد به اينجا دفاع از ديگران حالا راستى ما طلبهها كه خودمان را زمين بزنيم دفاع از ديگران بكنيم نرويم درباره اينكه غيبت بكنيم يا نكنيم خب معلوم است كه مسلمان بايد غيبت نكند اين مربوط به طلبه نيست مسلمان بايد غيبت نكند در اينكه ما دروغ نگوييم معلوم است مسلمان نبايد دروغ بگويد آخه معنا ندارد مسلمان دروغ بگويد ما بايد در معناى اين باشيم صفا صميميت رفاقت اينها يك چيزهايى است كه هر مسلمانى بايد داشته باشد از همين جهت هم روى هر كدام از اينها سلب ايمان شده هم روى دروغ غيبت تهمت راجع به شايعه سلب ايمان شده مؤمن نيست «لا يجد المومن طعم الايمان حتى يدع الكذب جده او هزله» در نهج البلاغه است ديگر دروغ جدى دروغ شوخى مسلمان نبايد بگويد و الا مسلمان نيست «لا يجد المومن طعم الايمان» اينها كه مربوط به ما طلبهها نيست مربوط به يك مومن به يك كسى كه راستى سير و سلوك مىخواهد بكند اصلاً آمده به دنيا كه به يك جايى برسد چى است راه حلش را مرحوم سبزوارى جلو مىاندازدمراتب توب كمراتب التقى من حل او حرمة او غير لقاء بايد ما از حلال خدا يعنى از مكروهات يعنى از مشتبهات يعنى از هوى و هوسها از اينها بايد پرهيز كنيم از اينها بايد توبه بكنيم راستى انسان يا طلبه اگر ببيند كه هوى و هوس او را زمين زد بايد توبه كند توبه جدى تا برويم جلو وقتى كه مىرسيم به شبهات تا وقتى كه ضررى جلو بيايد حرجى و عسرى جلو بيايد ولى اگر عسر جلو نيايد از شبهات نباشد اينهمه روايات ما در برائت وقتى مىرسيم ده تا روايت مىآوريم زير و رويش هم مىكنيم اينكه اين روايت چى مىگويد «حلال بين و حرام بين شبهات بين الصادق فمن ترك شبهات نجى من المحرمات و من ارتكب شبهات وقع فى المحرمات و هلك من حيث لا يعلم» اين چى مىخواهد بگويد حضرت امام معنا مىكردند در حاليكه بحث اصولى مىكردند بحث اخلاقى مىكردند مىگفتند معنايش اين است كه انسان اگر از شبهات پرهيز نكند نفس جرى مىشود وقتى نفس جرى شد به طور ناخودآگاه مىرود در گناه چه حرف خوبى است راستى نفس ماجرى مىشود به واسطه مكروهات به واسطه اين هوى و هوسهاى مباحات نفس جرى مىشود و مخصوصا شبهات باز در روايت هست اين روايات را خودتان خوانديد و درس گفتيد بحث اصولى كرديد كه معاصى حمى اللّه و هر كسى كه نزديك اين حمى اللّه شود «يوشك عن يقع فيه» ما بايد دور باشيم حالا كه بايد دور از گناه باشيم بايد شبهات را به اندازهاى كه ممكن است اندازهاى كه عسر نشود خوب راستى اگر انسان به زبانش ترك شبهات داشته باشد اين عسرى پيدا مىشود حرجى پيدا مىشود حالا بفرما خوردن و آشاميدن و اينها اين عسر و حرج است آدم بخواهد حلال بين حلالى كه راستى بداند حلال پاك بين خوب نه آنجا مىگويد كل شىء طاهر حتى تعلم اما راجع به گفتهها مان نميدانيم درست است يا نه چرا نقل كنيم آقا وضع ما طلبهها گريه دارد ما گريهاش را نمىكنيم مىرسيم به يكديگر سلام عليكم مسكم اللّه بالخير، مسكم اللّه بالخير چه خبر است آقا شروع مىكند اين چى شد آن وقت صدى نودو پنج در صد آن دروغ است پنج آن هم فيه ما فيه است اسمش را گذاشته شايعه قرآن مىگويد «قتل الخراصون الذين هم فى غمرتهم ساهون» مرگ بر آن كسيكه شايعه پخش مىكند خب شايعه چيست صبحكم اللّه بالخير چه خبر دو تا آن مىگويد دو تا اين مىگويد كه در شايعه مثل كرم ابريشم مىتند دو تا تو مىگويى دو تا آن مىگويد اينها را ما داريم ديگر چرا «قتل الخراصون» قرآن بى خود است، حرفهاى ما بيخود است ما در راهش نيستيم بيخود است اصلاً سير و سلوك نداريم چه جورى است ما طلبهها خيلى بايد تقيد داشته باشيم و گرنه اگر اين تقيد نباشد وقتيكه به يك جايى برسيم آن وقت مشكل مىشود مخصوصا يك توجيه گريهايى جلو بيايد يك دفعه ظاهرا به شما مىگفتم مرحوم آيت اللّه العظمى آقاى داماد (رضوان اللّه تعالى عليه) ايشان از بكائين هم بود وقتى مىرسيد به اينجا يك گريه شديد اشك مثل مرواريد مىريخت مىفرمودند كه بعضى اوقات شيطان مىآيد پيش من، چه حرف متينى چه حرف بالايى مثل خود محقق مىگفت شيطان مىآيد پيش من مىگويد تو مروج اسلام هستى لذا هر كه تعريف تو را بكند تعريف اسلام را كرده است هر كه تقويت تو بكند تقويت اسلام را كرده است وهر كه تقويت اسلام بكند هم بايد پول به او بدهى هم بايد احترامش بكنى هم بايد حسابى تأمينش بكنى شهرت به او بدهى پس به اين بايد شهرت بدهى اما از آن طرف مىگويد هر كه تخريب تو بكند تخريب اسلام كرده است براى اينكه تو مروج اسلامى تو آيت الهى هر كه تخريب تو بكند تخريب اسلام كرده و هر كه تخريب اسلام بكند نه تنها پولى بايد به او بدهى تو سرش بايد بزنى غيبتش واجب است تهمتش واجب است از صحنه بيرون كردنش واجب است و حتى مىشود آن را از صحنه بيرون كنى آقاى داماد مىگفتند اين آقا شيطان مىآيد چه كار مىكند و راستى مجتهد جامع الشرايط با يك توجيه پول كه به او نمىدهند، نمىدهند توى سرش هم مىزند اينها زياد هست اگر ما نتوانيم هوى و هوس را از بين ببريم اگرنتوانيم در مقابل اينگونه چيزها مخصوصا شبهات شايعهها قد علم بكنيم زمين مىخوريم ممكن است در وضع عادى زمين نخوريم اينها هست اما در وضع استثنايى زمين مىخوريم نمىشود امتحان نباشد امتحان مىشويم شما طلبهها شما الان حاضرين جلسه در وضع عادى جلو مىرويد وضع عادى دروغ نمىگوييد تهمت نمىزنيد غيبت نمىكنيد مال مردم خورى نمىكنيد اما يك وضع استثنايى بيايد جلو غضب بكنيد آن وقت مردى يا نه يك وضع استثنايى بيايد جلو دنيا را بخواهند به تو مىخواهند مرجع تقليدت بكنند حاضرى بگويى من نه او اعلم از من است لذا بايد برسيم به اينجا «واللّه لو اعطيت الاقاليم السبعه و ما تحت افلاكها على عن اعصى اللّه فى نملة اصلبها جلب شعيرة ما فعله» دنيا را به تو بدهند بگويد يك دروغ بگو يك ظلم كن يك مورچه بكش نه يك آدم نه يك آبروى يك مسلمان، من نمىكنم بابا اينها به خدا قسم به خود اميرالمومنين براى خودش نگفته و الا اميرالمومنين مقامشان خيلى بالاتر از اينكه اينجور جملاتى درباره شان بگويد و بگويد من اين هستم نه بابا آنكه فوق جهل اين را براى ما گفته يعنى آقاى شيعه كه مىگوييد تابع من هستيد بايد اينچنين باشيد اگر دنيا را به تو بدهند بگويند به يك مورچه ظلم بكن من كه على هستم يعنى تو شيعه هستى نبايد بكنى دنيا و آنچه در دنيا عالم وجود نه عالم طبيعت «لو اعطيت الاقاليم السبعه و ما تحت افلاكها» عالم وجود راستى اگر كسى برود جلو مىرسد به همين جاها به طور ناخودآگاه مىشود به طور خودكار ما ديديم زياد افراد را كه راستى رسيدند به يك جا كه همان جمله اميرالمومنين دنيايى حرام برايشان مثل عذره و بدتر از عذره سياه است همين شيخ انصارى مىگفت كه طلبه گفته بود آوردند درهم و دينار يك تپه شد در مقابل در اتاق دل مرا برد گفت شيخ داشتم مطالعه مىكردم سرم را بالا كردم ديدم اين درهم و دينارها دل مرا برده فرمودند كه مىدانيد اينها پيش من چقدر ارزش دارد به اندازه اين عذرهها تو مستراح يعنى اگر من بخواهم تصرف حرام بكنم به همين اندازه و راستى چنين است تسلط به اندازه ضرورت كه چادر رخت خواب نداشت زنش اصرار مىكرد كه رخت خوابها همينجور اينجا خب يك چادر رختخواب گفت نمىشود اين تپه درهم و دينار به طلبهها مىدهى بعضى اوقات زنش مىگويد خب من هم يك طلبه به من هم بده گفت نمىشود سه سير گوشت را دو سير و نيم كرد زنش هى جمع كرد نيم سير، نيم سير كم كم يك چادر رختخواب شد چه خوب شد چادر را خريد ورختخواب را پيچيد در چادر حالا شيخ مىآيد مىگويد بارك اللّه شيخ آمد اين كجا بود گفت قضيه را سه سير گوشت را دو سير و نيم كردم، شيخ خيلى ناراحت شد گفت پس معلوم مىشود ما با دو سير و نيم مىتوانيم زندگى بكنيم سه سير بوده از اين به بعد دو سير و نيم معلوم مىشود ما زياده روى مىكرديم اينها براى ما مشكل است اينها براى ما سخت است اصلاً گفتنش براى ما خرافات است اما براى شيخ انصارى مزه دارد لذت بخش شيخ انصارى همين هاست اگر لذت ترك لذت بدانيم ديگر لذت نفس لذت ندانيم يوسف اين زليخا خيلى به او خيانت كرد خيلى ظلم كرد عشقش رسيده بود به اينجا كه تو زندان تازيانهاش بزند بگويد من صدايش را كه مىشنوم خوشم مىآيد تازيانهاش بزن خيلى بدى كرد اين زندآنها اين مجالس آنچنانى اين گناهان حالا مىخواهد مسلط شود بنا است از زندان بيرون بيايد اين براى ما طلبهها خيلى خوب است مىخواست از زندان بيرون بيايد از اين عزيز مصر زنها بپرسد ما بال النسوة التى قطعن ايديهن» اين بازيها چى بود سر من در آوردند زليخا اقرار به گناه كرد گفت هيچ گناهى ندارد هر چه بود من كردم به غير عصمت به غير صفا وصميميت و صداقت هيچ ندارد آوردندش قرآن مىگويد جمله اول اين بود عذر خواهى كرد از زليخا گفت «ذلك انى لم اخنه بالغيب» گفت خانم زليخا اگر من اينجورى با شما حرف زدم اينجورى رسوايت كردم براى اين بود كه من از اين به بعد مىخواهم كار اجتماعى پيدا بكنم مىخواهم عزيز مصر بشوم نمىتوانم كه متهم باشم اگر براى رفع تهمت هم نبود من تو را عفو كه مىكردم اصلاً حاضر نبودم تو اقرار بكنى «ذلك ليعلم انى لم اخنه بالغيب» براى اين بود كه گفتم «ما بال النسوه التى قطعن ايدهن» بعد هم آخر قرآن مىفرمايد حضرت يعقوب با پسرها آمدند اول حرف اين است كه گفت پدرجان «نزغ الشيطان بينى و بين اخوتى» گفت يك دفعه از برادرها ناراحت نشوى شيطان همه كارد او بود او بين من و برادران را خراب كرد و گرنه برادرهاى من خوب هستند شما از آنها ناراحت نباشيد بعد هم اينها قرآن است در تاريخ دارد كه وقت ناهار مىشد اينها سر سفره مىنشستند همه سر به زير بودند خيلى بدى كردند برادرشان را در چاه انداختند بعد فروختند به يك نرخ كمى به 18 درهم مشهور است به يك نرخ كم قرآن مىفرمايد خيلى بدى كردند نگاه نمىكردند سر به زير بودند يك روز حضرت يوسف پاشد ايستاد قبل از ناهار گفت برادهاى من چرا خجالت مىكشيد همه اين دستگاهها مرهون شما است شما اگر من را در چاه نينداخته بوديد اگر مرا نفروخته بوديد من هم يكى بودم مثل شما در كنعان محتاج به يك بار گندم اين دستگاه براى شما است شما كرديد اينجورى نمىتوانيم كه اين مقدار برويم جلو اما خوب است اقلاً با زنمان يك حرف بزند چه عصبانيتها چه داد و فريادها اقلاً با هم مباحثه مان اقلاً با مريدمان اقلاً با رفيقمان على كل حال اين مراتب تقوى هر چه برود جلوتر لذتش بيشتر است معلوم است هر چه برود جلوتر براى سير و سلوك هم خيلى خوب است و على كل حال تقاضايى كه من از همه شما عزيزان دارم اينجور نباشد اكتفا بكنيد اينكه من عادلم بس است نه بابا براى ما طلبهها خيلى كم است عادل هستم بس است اين براى بازاريها بايد باشد اين براى زارع بايد باشد براى ما طلبهها مراتب «توب كمراتب التقى من حل او حرمة او غير لقاء» وسطى نه هم اين طرف هم آن طرف من حل بايد باشد تا كم كم برسد به غير لقاء. خدايا اين حرفها شنيدش و گفتنش مزه دارد تو را قسمت مىدهيم به حق اوليائت تو را قسم مىدهيم به حق شيخ انصاريها خدايا ولو كمرنگ اين حالات را به همه ما عنايت بفرما.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
[1] ـ سوره نور آيه 22.