موضوع درس:
شماره درس: 96
تاريخ درس: ۱۳۷۷/۱۱/۷
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
ديروز در فقه راجع به على ابن ابى حمزه بطائنى صحبتى پيش آمد و در ضمن صحبت امتحانهاى پروردگا رعالم جلو آمد و به نظرم رسيد كه بحث روز چهارشنبه يك مقدارى راجع به اين امتحانها كه خداوند دارد راجع به بندههايش يك مقدارى صحبت بكنم و اين يك بحث ارزندهاى است انصافا بحثى است اخلاقى، ارزنده و بحثى است كه همه ما بايد توجه به اين بحث داشته باشيم ما از قرآن شريف استفاده مىكنيم امتحان ما يك امر مسلمى است پروردگار عالم بندههايش را امتحان مىكند. امتحان به دو معنى يك امتحان مهندس از سنگ معدنى اصلاً ما آمديم در اين دنيا براى همين «يا ايّها الانسان انّك كادحٌ الى ربك كدحا فملاقيه» آمديم اينجا براى رسيدن به مقصود براى رسيدن به كمال آنهم كمال مطلق واين احتياج دارد به اينكه زحمتها خون جگرها و مشقتها به قول قرآن شريف راه پر رنج راه پر مشقت را بپيماييم علاوه بر اينكه خود دنيا هم چنين است خود دنيا يعنى مشكل دنيا يعنى پررنج، پر مصيبت ومثل دريا همين طور كه دريا موج دارد موج كوچك وبزرگ دارد جذر و مد دارد دنيا بحر اٌ عميق و نمىشود در اين دنيا كسى رنج نداشته باشد مشقت نداشته باشد دنيا منهاى اَلَم، دنيا نيست اين آخرت است و از همان وقتى كه بدنيا مىآيد در رنج است تا وقتى بميرد هر كه باشد. آنكه در رفاه است جورى در رنج است آن هم كه در فقر است جورى در رنج است آنكه بحسب ظاهر صحت دارد سلامتى دارد خوشى دارد و امنيت دارد جورى در رنج است آن هم كه امنيت ندارد سلامتى ندارد غنا ندارد جورى ديگر در رنج است «و لنبلونّكم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الثمرات و بشر الصابرين» [1] اين هست براى همه بالاخره گاهى براى گرفتن گاهى براى رنجها گاهى براى فقرها و چه كسى در رفاه است «و بشر الصابرين» و چه كسى باخت نكرده كه هم چوب را خورده باشد هم پياز را «و بشر الصابرين» اگر اين صبر و استقامت و سعه صدر باشد ديگر خواه نا خواه از آن بلاها استفاده مىكند همان بلا برايش مىشود از الطاف خفيه خدا اين يك امتحان است كه بايد بعد يك مقدار بيشتر در اين مورد صحبت بكنيم. پس همه انسانها و قرآن هم مىگويد «يا ايهاالانسان انك كادحٌ الى ربك كدحا فملاقيه» [2] همه انسانها در اين دنيا كه مىآيند در رنج هستند براى اينكه هر كه در اين دريا برود موج دارد موجها رنگ و وارنگ دارد گاهى كوچك است گاهى بزرگ است هر كه در دريا برود جزر و مد دارد معنى ندارد كه يك دريا جزر و مد نداشته باشد هر كه در اين دنيا بيايد مشكل دارد. مشلكها رنگ وارنگ است آنهم نه يكى مشكلها دارد به قول يكى از بزرگان مىگفت كه انسان وقتى در اين دنيا بيايد مشكلهايش را مثل اين ستارهها مىبيند هر كدامش خيلى بزرگ باشد مابقى را تحت الشعاع قرار مىدهد نه نباشد تحت شعاع واقع شده است مثل خورشيد الان ما بقى ستارهها را تحت الشعاع قرار داده است نه نباشد هست امّا اين الان جلوه گر است به مجرد اينكه آن از بين برود يك ستاره روشنتر مثل ماه آن به چشم مىخورد يك مقدار صبر بكند آن ماه از بين مىرود مابقى ستارهها به چشم مىخورد مشكلها اين جورى است. گاهى انسان يك مشكل برايش موجب مىشود كه همه فكر و ذكرش را بگيرد لذا يك مصيبتى برايش جلو آمده همه فكر و ذكرش را مىگيرد بقيه مشكلها نه نباشد تحت الشعاع اين مشكل قرار گرفتهاند لذا انسان در دنيا يعنى مشكلها دارد مشكلها رنگ وارنگ چه كسى مىتواند همين مشكلها را از الطاف خفيه خدا بكند آنكه دانسته باشد اين امتحان نظير امتحان مهندس از سنگ معدن است كه معمولاً 99% هم توجه نداريم مثل همان سنگ مىبينيم همين طور كه آن سنگ، سنگ معدنى توجه ندارد كه با آن چه مىكنند در آن كورههاى عجيب و غريب بايد آن كدورات گرفته بشود و 99% مردم هم توجه ندارند كه اين دنيا اين رنجها يعنى رسيدن به مقام لقاء ممكن نيست انسان به مقام لقاء بدون اين رنجها برسد مثل آن سنگ معدن ممكن نيست فلز شود حالا فلز «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه» گاهى نقره مىشود گاهى طلا گاهى هم بالاخره يكى آهنى يك مسى امّا كدورات اگر بخواهد گرفته بشود و بشود فلز ذوب آهن مىخواهداين انسان هم اگر بخواهد به ان مقام لقاء برسد كه آن مرتبه نازلهاش بهشت موعود است بايد از اين دنيا اين راهش است به قول قرآن شريف راجع به آن پلى كه روى جهنم است مىفرمايد همه بايد وارد بشوند نمىشود كه وارد نشد كه واقع و حقيقت آن پل يعنى اين دنيا اين دنيا است كه واقعش آن پل روى جهنم است لذا اين راهش است اگر مثل آن سنگ بى توجه بشويم خوب مطلوب را پيدا نمىكنيم امّا بالاخره رنج آمده است برايمان و بلاها را كشيده بدون اينكه به مطلوب برسيم به مقصود برسيم و امّا اگر توجه داشته باشد بتواند اين مصائب را هضم بكند بتواند كم كم برسد به آنجا كه همين مصائب همين مشكلات را از الطاف خفيه خداوند بداند و همين است «يا ايها الانسان انك كادحٌ الى ربك كدحا فملاقيه» مقصود آن است مطلوب او است از راه زود مىرسند و هر كه در اين بزم مقربتر اين جام بلا بيشتر براى اينكه هر چه جام بلا بيشتر مقام بالاتر رسيدن به مقصود بيشتر اين يك امتحان است همه دارند همه بايد داشته باشند يك امتحان ديگر هم از قرآن فهميده مىشود و آن امتحان معلم از شاگرد ديگر اين را هم مىدانيد امتحان معلم از شاگرد دو قسم است گاهى معلم چيزى سرش نمىشود مىخواهد بفهمد اين وضعش چه جورى است نمره به او بدهند گاهى هم نه معلم با او كار كرده مىداند چه كاره است امّا بالاخره بايد امتحانش كند و به او بفهماند كه تو نمره دارى يا نه و چقدر نمره بايد به تو داد اين امتحان را هم خدا از ما دارد «احسب النّاس ان يتركوا أن يقولوا امنّا و هم لا يفتنون و لقد فتنّا» [3] و قرآن هم مىفرمايد اين هم مربوط به شما نيست همه اين انسان از حضرت آدم تا روز قيامت اين امتحان را دارد امتحان معلم از شاگرد اين امتحانها هم فرق مىكند گاهى امتحان به واسطه نعمت است گاهى به واسطه بلا است. گاهى به واسطه معصيت جلو مىآيد ببينند چه كاره است گاهى به واسطه تكاليف و واجبات است گاهى به واسطه مستحبات است و اين امتحان هم مثل آن امتحان دائمى است آن به آن است آن امتحان اول يعنى امتحان معلم از سنگ معدنى دائمى است يعنى اين انسان دائما رو به كمال است اگر توجه داشته باشد نمىشود يك آن توقف اين امتحان دوم هم اين جور است نمىشود توقف دائما انسان امتحان مىشود تا ببينيم چقدر نمره مىآوريم اين را هم بايد توجه كنيم 99% مردم در اين امتحان رفوزه هستند بخواهد نمره بياورد خيلى مشكل است از يك طرف مىدانيد خدمت امام صادق عليهالسلام يك قضيه مهمى جلو آمده بود آن آقا در مقابل امام صادق عليهالسلام گفته خدايا ما را امتحان نكن امام صادق عليهالسلام فرمودند نه نمىشود خدايا ما را از امتحان خوب بيرون ببر يك كارى بكنيم بتوان 12ـ 10 بياوريم نمره 20 گرفتن براى انبياء است براى حضرت ابراهيم و اين را هم بايد توجه بكنيم كه هر كسى به اندازه عقلش يعنى آن امتحانى كه از ما مىگيرند غير از ان امتحانى است كه از عموم مردم دارند آن امتحانى كه از آدمهاى باشعور مىكنند غير از امتحانهايى است كه از آدمهاى كم شعور مىكنند آن امتحانهايى كه از انبياء مىكنند غير از امتحانهايى است كه از ما مىكننداين را هم بايد توجه داشته باشيم امّا بالاخره مثل حضرت ابراهيم نمره بيست مىآورد« ان هذا لهو البلؤا المبين» در ذبح حضرت اسماعيل كه نمره بيست آورد قرآن مىفرمايد «ان هذا لهو البلؤا المبين» خيلى بلا بالا بود به اندازهاى بالا بود كه بلاء مبين است امّا اين عبد صالح ما بالاخره رساند به آنجا كه ماگفتيم بارك اللّه و خوب نمره آوردى و اين حضرت ابراهيم و اين را هم بايد توجه بكنيم همان كسى هم كه يك آدم بى سوادى است آدم كم شعورى است آن هم به اندازه شعورش به اندازه سوادش بايد امتحان بشود و نمره آوردن كار مشكلى است اين شانس است مرد هم آن است كه در اين امتحانها بتواند نمره بياورد هر كسى به فراخور حالش و اينها هم از الطاف خفيه خداوند است يكى از بزرگان از علماى علم اخلاق اين به نام عبد الزهرا اين عبدالزهرا در نجف همين اواخر بوده اين راستى از نظر علم اخلاق خيلى چيز داشته شهودى هم بوده امّا طلبه هم نبوده درس طلبگى و اينها خوانده امّا در لباس اهل علم نبوده تاجر بوده ولى چيز داشته انصافا، اين گفته بوده كه من يك ظهرى آمدم خانه گفته بود كه وضعم بد بود در كاظمين بودم در اتاق نمىشد نشست گرم بود و ظهر هم بود و فرش را انداخته بودند زير يك درخت خرما در وسط صحن خانه آفتاب عربستان عراق هم گرم است مىگويد من لباسهايم را در آوردم رفتم نشستم زير اين درخت خيلى گرم بود پخت كرده بود بنا كردم خدا راضيم به رضاى تو صابرم بر بلاى تو تسليمم در مقابل تو گفت هى زمزمه كردم و كم كم اين زمزمههاى من عيش را تأثير بر او گذاشت در اين حال ناگهان اين زنبورها در آن درخت خرما كندو كرده بودند و يكى از آن كندوها افتاد پايين افتاد در وسط من و زن و بچهام معلوم است چه شد صد تا زنبور ريختند به جان من و زن و بچهام بالاخره منجر شد به بيمارستان همه ما رفتيم به بيمارستان كسى هم نبود كه ما را ببرد و من مجبور شدم خودم رانندگى بكنم بدنم باد كرده نشستم پشت ماشين وسط راه ماشين چپ كرد همه خورد شديم راضيم به رضاى تو صابرم بر بلاى تو همه خورد شديم دست من شكست پاى من شكست رفتيم بيمارستان و ديگر فراموش كرديم ديگر آن باد شدن بدنمان را به واسطه زنبورها لذا بعد از مدتى آقاى دكتر آمد بالاى سر من و گفت آقا شما بايد همين الان عمل بشويد هم عمل دست داريد و هم عمل پا و اگر بخواهيم نصف روزصبر كنيم سياه مىشود گفتم خيلى خوب عمل كنيم گفتند كه متأسفانه دكتر بيهوشى نداريم و اگر بخواهى بايد همين طور عملت بكنند گفتم طورى نيست همين طور عملم كنيد معلوم است ديگر دو الى سه ساعت چه جورى اين آقا را عمل كردند حالا آن وقت بگويد الهى راضيم به رضاى تو و صابرم بر بلاى تو زير آن درخت بگويد رضى اللّه رضانا اهل البيت به عبد الزهرا مىخورد به ماها نمىخورد به ماها يك مصيبت كوچكى بيايد چه گلهها چه حرفها چه جسارتها خدا رحمت كند اين حاج شيخ عباسعلى اسلامى را يكى از واعظهاى خوب تهرانى بود در اصفهان خيلى خدمت كرد چنانچه اين آقاى فيروزيان در زمان طاغوت خيلى خدمت كرد و الان هم خيلى خدمت مىكند و من الان هم خيلى مريد اين آقاى فيروزيان و اسلامى هستم چونكه طلبه جوانى بودم و مىديدم كه اينها چقدر زحمت مىكشيدند در زمان طاغوت و چقدر هم زجر مىكشيدند اين مسجد سيد مرحوم اسلامى منبر مىرفت اين جمله يك خاطرهاى شد براى من و مىگفت ماها با خدا وضعمان اين است بعضى اوقات مىگوئيم الحمدللّه پاره پارهات رب العالمين گفت معنىاش اين است يعنى خدايا دسترسى به تو ندارم يعنى پاره پارهات مىكردم راستى اگر انسان دسترسى به خداوند داشته باشد شماها نه امّا شماها گله از خدا مىكنيد آن هم گله عاشق از معشوق است گله معشوق از عاشق است انشاءاللّه امّا بالاخرهاين گلهها را همه ماها داريم امّا بعضىها به قول آقاى اسلامى كشت وكشتار با خداوند دارند و اين امتحان تو امتحانها رفوزه هستيم از يك طرف نمىشود امتحان نباشد حالا هر كسى به اندازهاى بايد دعا بكنيم اينجور امتحانهاى عبدالزهرائى برايمان جلو نيايد معلوم است رفوزه هستيم امتحانهاى عادى براى همه براى هر كه براى هر چه و رفوزه شدنش خيلى مصيبت است براى ما يعنى انسان مثلاً در علم ريشش سفيد بشود و پايش لب گور باشد امّا در امتحان رفوزه بشود و اين هم زياد هست من ديدم كه جوانى اش عالى است نماز شب دارد مقيد به زيارت است مقيد به دعا مناجات با خدا خوب درس مىخواند صبر و ستقامتش براى درس خواندن زياد است امّا اين پير شد آنكه مىخواست نشد يعنى استقبال مردم نشد آقا جلسهاش جلسه غيبت مىشود يعنى در حجرهاش مىنشيند دو سه نفر را جمع مىكند و دو الى سه ساعت پشت سر بزرگان غيبت مىكند مرده و زنده هر كسى را براى اينكه عقده خودش را از بين ببرد و ساكت بكند چونكه به جاى نرسيده هر كسى را جورى خراب مىكند مرده را و زنده را حتى شيخ انصارى را يك انگ مىزند بهترين فقها را يك انگى مىزند بهترين رفقايش را مخصوصا آنها كه در بين مردم يك شهرتى دارند يك تهمتى مىزند براى اينكه خودش را يك قدرى ببرد بالا و يا آنها را يك قدرى بياورد پايين كارش اين طور مىشود نه بعضى اوقات اين خيلى گناهش بزرگ است امّا بعضى اوقات اين جورى دو آتشه مىشود يعنى مثلاً مىرسد به آنجا كه علنا مال مردم مىخورد مىرسد به آنجا كه اگر بدستش برسد هر حيف و ميلى را مىكند ديروز راجع به اين على ابن ابى حمزه بطائنى مىگفتم كه خيلى دعا بكنيم همه اين على ابن ابى حمزه بطاعنى خيلى مقدس است از فقها هم است وكيل موسى ابن جعفر عليهالسلام است معلوم است چقدر مقام دارد چقدر بالا است وكيل موسى ابن جعفر عليهالسلام است شهرت بسزايى در ميان شيعه دارد واسطه بين شيعه و موسى ابن جعفر است در گرفتن سهم امام در دادن قبوضات در گرفتن استفتاءها جوابش از موسى ابن جعفر اين جورى است موسى جعفر عليهالسلام هم دوستش دارد موسى ابن جعفر عليهالسلام شهيد شدند به محض شهادت ايشان منكر ولايت على ابن موسى الرضا عليهالسلام شدند در حالى كه حضرت رضا عليهالسلام كسى نبود يعنى شيعه راجع به دوازده امام اين جورى است ما بيش از ده هزار روايت از شيعه و سنى داريم در مورد ائمه طاهرين عليهمالسلام بيش از ده هزار من يك وقت بررسى مىكردم حدود شش هزار و بيست پنج تا و سه هزار آن از سنىها است كه اين روايات در مورد دوازده امام و اين چيزى نيست كه آدم بگويد مسئله فقهى است و انقلت دارد امّا خوب همان كه عمر مىشود با يقين شدن غصب خلافتش و غصب خلافت مىكند ديگر تفاوت نمىكند. از امتحان بيرون نيامد پس ما مىشويم رفوزه على ابن حمزه بطائنى مىشود رفوزه بعضى اوقات آدم دنيا را مىخورد و رفوزه مىشود چيزى است و گاهى براى خاطر يك درهم براى خاطر هيچ چيز خدا نكند خذلان بيايد من از همه شما تقاضا دارم اين دعاى كه پيغمبر اكرم در مواقع حساس مىخواندند عايشه مىگويد ام سلمه مىگويد ديگران مىگويند وقتى كه در دل شب يك حالى پيدا مىكردند سر را مىگذاشتند روى خاك و اين دعا را مىخواندند «اللهم لا تكلنى الى نفسى طرفة عين فى الدنيا و الاخره» اگر دست عنايت خدا يك لحظه از سر ما برداشته بشود مثل اين است كه دست عنايت كارخانه از اين برداشته بشود ديگر اين لامپ يك تكه شيشه بيشتر نيست اين بلند گو يك مقدار آهن بيشتر نيست ديگر تاريك است وحشتناك است دست عنايت خدا برداشته بشود رفوزهايم چه رفوزهاى، رفوزهها فرق مىكنند حضرت امام (ره) بارها به ما مىفرمودند كه يك دفعه انسان مىخواهد جهنم برود دنيا را مىخواهد ببلعد نصف دنيا را بلعيده است چيزى هست امّا يك موقع دو تا طلبه سر يك منبر اين ديگر خيلى بدبختى است روايت هم داريم همان در روز قيامت هر دو تاشان يك جا يك خيمهاى از آتش سرپا مىكنند همه ظالمان را مىبرند آنجا حتى آن ظالمى كه آب در دوات ظالم كرده و يا قلم ظالم را تراشيده است معنايش همين است كه همه رفوزه شدهاند همين كه روى منبر اين انتقاد از او و او انتقاد از اين سر يك منبر سر ده دقيقه ديروز و حالا جنگ دو تا طلبه را مىآورد جلو ولى گاهى جنگ جهانى دوم را همان است ديگر خودش است تفاوت كه نمىكند معنى امتحان همين است در روز قيامت هم يك پرده يك خيمه سرپا مىشود همه را آنجا مىبرند اين ظلم كه نيست اين عدالت است آن عدالت ظاهره پروردگار عالم در روز قيامت است و بالاخره امتحان اين على ابن حمزه بطائنى كه وكيل موسى ابن جعفر عليهالسلام بود حضرت رضا عليهالسلاميك نامه نوشتند نامه براى همه شيعان در آن نامه او را لعن كردند و او را طرد كردند و بالاخره با يك حال طردى با يك حال بدبختى از دنيا رفت زياد است زياد يك دفعه انسان ريشش سفيد بشود نتواند به امتحانها جواب بدهد يك دفعه برسد به آنجا كه شبانه روز در خانهاش دعوا باشد بابا زن شما چكار كرده تو عقب ماندى يا زن شما چكار كرده تو بى پولى امّا بالاخره با همه دعوا مىكند دستش به خدا نمىرسد به مردم نمىرسد به زنش تلافى مىكند و اينها است كه انسان كند ميشود. آقاى حسن زاده آملى به من مىگفتند كه ظهرى وقتى كه نهار خورديم من رفتم خوابيدم بچهها شروع كردند به سر و صدا كردن و نگذاشتند كه من بخوابم من پا شدم و عصبانى با بچهها كه دعوا كردم با زنم هم دعوا كردم حالا دعوى حسن زاده آملى معلوم است كه ديگر فحش نبوده عصبانى شده داد زده چرا نمىگذاريد بخوابم همين مثلاً اين جور چيزى نمىدانم چه گفتند گفت رفتم خوابيدم يك دفعه ديدم كه اين كار زشت چى بود من كردم چرا زنم را دعوى كردم چرا بچهام را دعوى كردم بچه بايد داد بزند شيطنت بكند اگر هم بخواهيم جلويش را بگيريم با مهربانى چرا داد زدم پشيمان شدم ديدم نمىتوانم بخوابم ديدم نمىتوانم صبر بكنم گفتم بايد به يك معلم علم اخلاق برسم گفت آقاى قاضى تبريز بود آقاى قاضى برادر استادعزيز ما علامه طباطبايى و هر دوى آنها چيز داشتند علامه طباطبايى صاحب الميزان خيلى چيز داشت امّا كتوم بود چيزى تحويل نمىداد من پانزده سال خدمت ايشان بودم خيلى كم مىتوانستيم چيز از ايشان بيرون بياوريم برادرشان هم مثل ايشان چيز داشتند سواد ايشان را نداشت علم ايشان را نه، براى اينكه علامه طباطبايى ملا بود علاوه بر تخصص در عرفان تخصص در فقه هم داشت و ايشان فقه مىگفتند اصول مىگفتند خيلى بالا امّا برادر ايشان مثل ايشان سواد نداشت امّا مثل ايشان شهود داشت و اگر راستى يك نفر اهل دل را هم پيدا مىكرد مىگفت با واسطه واقع مىشد آقاى حسن زاده آملى گفتند كه من ديدم كه بايد بروم پيش معلم اخلاق لذا آمدم تهران و اين خيلى حرف است مىگويد آمدم تهران همان شب ماشين نشستم و اول آفتاب رسيدم تبريز و براى صبحانه رفتم منزل آقاى قاضى ايشان مهيا بودند براى صبحانه دادن به من نشستم مىگفت قبلاً من به آقاى قاضى گفته بودم كه آقا شما خدمت مرحوم قاضى مىرسيد مرحوم حاج سيد على قاضى كه از معلمهاى بزرگ اخلاق بود و معلم همين علامه طباطبايى و برادرشان بودند مىگفت من به ايشان گفتم كه شما در شهود خدمت ايشان مىرسيد به ايشان بگو يك نظر لطفى به من بكنند من يك قدرى بتوانم بيايم جلو و نزديك شما بشوم گفت اين پيغام را من توسط آقاى قاضى برادر علامه طباطبايى داده بودم به حاج سيد على قاضى مىگويد داشتم صبحانه مىخوردم آن تو ضمن صحبتهايشان گفتند كه من خدمت آقاى قاضى رسيدم و پيغام شما را هم دادم ديشب امّا ايشان گفتند كسى كه زنش را دعوا بكند اين بايد زمين گير بشود اين نمىتواند جلو بيايد زنت را براى چى دعوا كردى امتحان است ديگران هم يك نوع امتحان است بعضى اوقات هم اين طورى است كه دم مرگ است با همه دعوا دارد با زنش با بچه هايش با رفقايش با مردم كم كم برو بالاتر شبهه پيدا مىكند در مورد قرآن راجع به روايات پا شده بود به من مىگفت من دوم از اصول دين را قبول ندارم مىدانم خدا هست مىدانم قيامت است مىدانم پيغمبر است به جا هم هست معاد را هم مىدانم امّا خدا را عادل نمىدانم اينكه وضعش نشد خدا با من مىكند با ديگران هم مىكند يك دفعه انسان مىرسد به اينجا بابا ملا است امّا خدا را عادل نمىداند خدا نكند امتحان بيايد جلو و اين طورها بشود امتحان هست نمىشود نباشد براى همه و بايد توجه به اينكه بيست كه نمىتوانيم پانزده هم كه نمىتوانيم بياوريم لااقل رفوزه نشويم همان ده الى دوازده بياوريم و الا بدبخت هستيم و اين را هم از شما تقاضا دارم توسل را فراموش نكنيد شماها نوكر امام حسين عليهالسلام هستيد اين افتخار خيلى بالا است توسل به امام حسين عليهالسلام توسل به حضرت زهرا عليهاالسلام توسل به آن كسى كه مىايستد در مقابل ابن زياد مىگويد «ثكلتك امك يا ابن مرجانه ما رأيت الا جميلاً» توسل به اينكه لااقل بتوانيم در مقابل نفس اماره بايستيم و نگذاريم ما را جهنمى بكند در مقابل شيطان در مقابل صفات رذيله حالا نتوانيم مثل او توقع هم نداريم حرف حضرت زينب را بزنيم ولى بالاخره توسل به حضرت زينب در بن بستها در آن جزر و مدها غرق نشويم. ان شاء اللّه خداوندا به حق امام حسين عليهالسلام و به حق حضرت زينب عليهاالسلام در وقت امتحان، تو به فرياد ما برس.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
[1]- سوره بقره آيه 155.
[2]- سوره انشقاق آيه 6.
[3]- سوره عنكبوت آيه 2.