موضوع درس:
شماره درس: 129
تاريخ درس: ۱۳۷۸/۱۱/۲۰
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.
بحث روزهاى چهارشنبه درباره شرايط طلبگى شرايط يك روحانى شرط اوّل گفتم كه بايد ملّا باشيم بايد همه عمرمان الا ما استثنى صرف مطالعه، صرف درس و بحث بشود و طلبه يا اهل علم بقول عوام آنكه سرش در كتاب و قرآن باشد و اگر غير از اين شد ديگر نمىشود گفت طلبه هست نمىشود گفت روحانى است و نظير كسى است كه يك شغلى را انتخاب كرده است و مصيبت اينجا است كه غالب مسائلى كه براى اهل علم هست زير سر همين بىسوادى است خدا نكند يك كسى شهرتى در اجتماع پيدا كند و بىسواد باشد خيلىمصيبتساز است شرط دوم كه چند جلسهاى دربارهاش صحبت كردم گفتم كه بايد متقى باشد و دوش به دوش آن علم تقوا اگر علم نباشد متقى باشد و هر چه شهرتش بيشتر ضررش بيشتر اگر علم باشد تقوى نباشد هر چه شهرتش بيشتر ضررش بيشتر «اِذا فَسَد العالِم فَسَد العالَم» كه يك روايت هم داريم كه اهل علم كه متقى نيست در قيامت وقتى جهنمش مىبرند جهنم را مىگنداند از بوى تعفن او جهنمىها شكايت مىكنند پيش خدا استاد عزيز بزرگوار ما حضرت امام رضوانالله تعالى عليه مىفرمودند تا ببينيم چقدر سعى وجودى دارد اگر اين عالم بىعمل خانهاش را گندانده زنش را بچههايش را بدبين كرده به روحانيت بدبين كرده به خدا و پيغمبر لاابالى كرده اطراف خودش را در جهنم مىگنداند و امّا اگر عالمى كه عالمگير شده و با بىتقواى ضرر به اسلام زده ضرر به روحانيت زده در جهنم همه جهنم را مىگنداند و در آن روايت داريم كه جهنمىها اين را لعن مىكنند ايشان مىفرمودند كه همه جهنم اينرا لعن مىكنند براى اينكه تمام جهنم از اين عالم بىعمل آزرده خاطر مىشوند و همه جهنمىها اينرا لعن مىكنند لذا اين مراد است كه اگر علم باشد تقوا نباشد يا تقوا باشد علم نباشد اين مثل مرغ يك بال است مرغ اصلاً بال نداشته باشد پرواز نمىتواند بكند گربه او را مىخورد و اگر هم يك بال داشته باشد باز هم پرواز نمىتواند بكند گربه او را مىخورد حالا گربه درون گربه برون گربه شيطان انسى شيطان جنى كه معمولاً وقتى تقوا نباشد شياطين انسى او را مىبرد لذا اين دو چيز در حاق ذات طلبگى خوابيده اصلاً اسمش را شرط نگذاريم خيلى بهتر است بگوييم طلبگى يعنى علم، تقوا روحانيت مرادف با علم با تقوا و من از همه شماها كه خوب هستيد تقيد به اين حرفها داريد از همه تقاضا دارم اهميت به اين دو چيز بدهيد اين دو چيز خيلى مهم است هفته گذشته مىگفتم اگر ما هيچ چيز نداشتيم جز اين تشبيه خدا كه من مىگفتم اخبار است تشبيه نيست و مىگفتم اخبار است از يك واقعيت كه عالم بىعمل مثل يك الاغ است كه يك بار كتاب بارش باشد راستى اگر هيچى نداشتيم جز اين آيه «مَثَلُ الذين حُمِّلُوا التَّورَةَ ثُمَّ لَم يحمِلوها كَمَثَلِ الحِمارِ يَحمِلُ اَسْفارَا» اين بس بود اينكه ما بدانيم تقوا مىخواهيم اين تقيد به ظواهر شرع چشم ما زبان ما اعضاء ما جوارح ما كليد داشته باشد و به عبارت ديگر روح خدا ترسى در عمق جان ما حكم فرما باشد و مىدانيد شما طلبهها تقواييكه مىخواهد اسلام اين ملكه است حتى مبارزه منفى با نفس اماره و شيطان خوب است اما براى ما خيلى بالاتر از اين تقواى مثبت مىخواهند روح خدا ترسى در عمق جان ما حكم فرما باشد اين شرط دوم اما شرط سوم كه مهمتر از شرط اول و دوم است گرچه شرط اول و دوم مقدمه است براى آن اما مهمتر از اينها اينكه همه ما طلبهها بايد مهذب باشيم مشكل هم هست بقول حضرت امام چهل سال خون جگر مىخواهد انسان بتواند يك صفت رذيله را ريشه كن بكند يك كسى بگويد من ريا ندارم خيلى مشكل است يك كسى بگويد من تكبر ندارم «آخِرُما يَخْرُجُ عَنْ قُلُوبُ صِديقُ حُبُّ الجاه» يعنى ممكن است انسان راستى متقى باشد اما آن جاه طلبى سك بزند حسابى سك بزند كى بقول حضرت امام چهل سال برسد به مقام صديق يعنى از تقوا برود به ورع از ورع برود به صديق آنهم صداقت نه صديق آنوقت اخرما يَخْرُجُ عَنْ قُلُوبَ صِديقُ حُبُّ الجاه درخت رذالت را از دل كندن خيلى مشكل است درخت فضيلت را به جاى او غرس كردن آدم برسد به يك جاى كه هيچ چيزى هيچ كسى در دلش نباشد جز خدا به اين مىگويند خلوص اين هم اول مرتبهاش اين است خيلى مشكل است انسان برسد به يك جا كه غرور علمى نداشته باشد من يك وقت به حضرت امام مىگفتم كه آقا اين انقلت انقلت ما طلبهها از كجا سرچشمه مىگيرد و اين انقلت انقلت ما توى كتابها كه بعضى اوقات به هم ديگر جسارت مىكنيم اين از كجا سرچشمه مىگيرد وقتيكه ريشهيابى كنيم دقت كنيم مىگويند مرحوم شيخ انصارى دم مرگ گريه مىكرد گفتند كه تو ديگر چرا مىگفت كه من توى طهارت (كتاب) گفتم كه «و قال بعضُ من لافهم له» و مرادش هم صاحب جواهر است مرادش استادش هست حالا مىگويم اينكه دروغ است چى است كه من نوشتم و «تو هم من لا فهم له» اين يعنى چه آدم گير مىكند شيخ انصارى است كجا مثل شيخ انصارى پيدا مىشود شيخ انصارى همانكه حاج حبيباللّه رشتى مرحوم آخوند توى كفايه نقل مىكند تصديق مىكند يعنى دو شاگرد مثل حاج ميرزا حبيباللّه رشتى و آخوند خراسانى تصديق مىكنند آنكه تالى تلو معصوم است علما و عملاً اين خيلى حرف است راجع به يك كسى بگويند و راستى شيخ انصارى خيلى بالا بوده اما راستى يك قدرى فكر كنيم كه و تو هم بعض من لا فهم له بعضهم ما عقل له اين يعنى چه اين انقلت، قلت طلبگى از كجا سرچشمه مىگيرد خدا نكند از غرور علمى انشاءاللّه اين است كه من مىخواهم به شما چيز بفهمانم و شما هم مىخواهيد به من چيز بفهمانيد فقط همين است مراد اين است كه اين تهذيب نفس اين درخت رذالت را از دل كندن و راستى بكنيم ريشه نداشته باشد مثل يك درخت را مىكنند ولى ريشههايش باقى است اين نه ريشههايش را هم در مىآورند براى اينكه مىخواهند جايش گندم بكارند گندم خوب بدهد درخت فضيلت را به جاى او غرس كنيم بشود «مثل كلمة طيبه كشجرة طيبه» اين مصداق كاملش همين است «اصلها ثابت فرعها فى السماء توتى اكلها كل حين باذن ربها»[1] خلوص بارور بشود هميشه از ميوه آن خودم ديگران استفاده بكنند اينرا مىخواهيم چنانچه آن مثلة كلمه خبيسه كشجرة خبيثه اين است من فوق الارض ما لهم من قرار آنهم مابقى را خدا حذف كرده است مثلة كلمة خبيسه كشجرة خبيسه اينكه ميوه او تلخ است راستى تلخ است ميوه حسادت خيلى تلخ است مىرساند به اينجا ريشش سفيد است اما غيبت مىكند پايش لب گور است توى جلسه، جلسه را گرم مىكند و غيبت كردن خيلى تلخ است خدا نكند آدم دنيا پرست باشد خدا نكند انسان دلبستگى به چيزى داشته باشد خيلى تلخ است حضرت آيتاللّه آقاى گلپايگانى مىفرمودند كه دم مرگ رفتم سر بالين هم مباحثهام ايشان مىفرمودند كه هم مباحثه بوديم آن طلبگى، ايشان چشمش را دوخت در چشم من و گفت خدا عجب ظالمى است گفتم چرا گفت من و تو هر دو با هم طلبه بوديم تو بايد به اين مقام برسى و من خانهنشين بشوم هيچ كس منرا نشناسد. مُرد خيلى مشكل است اين اسلام از نظر احكام سهل است اما راستى وقتى برسيم بعضى چيزهايش همانها كه از مو باريكتر از شمشير برندهتر از آتش سوزانندهتر نظير همين را يك وقت برايتان مىگفتم حضرت امام رضواناللّهتعالىعليه مىگفتند كه رفتم سر بالين كسى اهل علم ايشان مىفرمودند اهل علم آن هم همين چشمها را باز كرد گفت حاج سيد روحالله خدا عجب ظالمى است گفتم چطور شده گفت مىخواهد بين من و زن و بچهام مفارقت بيندازد اين دل بستگىها يك وقت اينجورها مىشود بايد آزاد باشيد و خيلى مشكل است اين آزاد بودن حريّت خيلى مشكل است و معناى اينكه آزاد باشيم معناى حريّت يعنى در دل ما هيچ چيزى هيچ كسى نباشد جز خدا غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است به اين مىگوييم آزادى چقدر مزه دارد به اين مىگوييم انقطاع عن الناس، انقطاع الى اللّه حالا اين مشكل كه معمولاً مردم، ما طلبهها يعنى الان شما خوبها شما خوب هستيد نمىشود كه شك كنيم در اين مورد در هفته چند ساعت فكر خودسازى هستيد راستى به فكر اينكه اين صفات رذيله را ريشه كن كنيد نمىشود بگوييم كه نداريم، همهمان داريم كى مىتواند بگويد من درخت رذالت را از دل كندم، حسود نيستم، پولپرست نيستم، جاه طلب نيستم، بخيل نيستم، غرور علمى ندارم و همچنين تا آخر نمىشود بگوييم حالا مرادم اينجا است كه شما در هفته چند ساعت خودسازى مىكنيد چند ساعت راستى قانون محاسبه داريد قانون مراقبه داريد كه راستى امروز حسادت با من چه كرد كه امروز حسادت با من چه كرد امروز اين بخل من اين غرور علمى من اين تكبر من اين منيّت من اين منيت يعنى بتپرستى حالا كى مىتواند بگويد من منيّت ندارم منيّت ندارم، و راستى آن كسانيكه به فكر هستند خيلى تلاطم دارند مىگويد كه در تاريخ مدائن نوشتند راوى مىگويد رفتم بالاى سر سلمان دم مرگ بود ديدم گريه مىكند گفتم تو كسى هستى كه درجه گرفتى آنهم سلمان منى اهل البيت خيلى مقام بالا در يك روايت ديگر دارد ده درجه ايمان را پيمود اصلاً همهاش ده درجه است نمىدانم معنايش چيست ولى بالاخره خيلى بالا است ديدم گريه مىكند گفت من يك روايتى يادم آمده و اين روايت من را متلاطم كرده است و روايت اين است كه پيغمبر اكرم فرمودند در روز قيامت هفتاد گردنه هست سؤال حساب هست جواب هست و «نجى المخفون و هلك المثقلون» مىگويد من اطراف اين آقاى استاندار نگاه كردم ببينم چرا اين سنگين بار ديدم اين يك پوست گوسفند فرش اطاقش هست و فرشش هم همين است آن خانه هم خانه نبوده يك دكان بوده آنهم اجاره نمىدانم زن و بچه نداشت زن و بچهاش را نبرده بود نمىدانم چه جور بود توى اين دكان هم استاندارى مىكرده و هم زندگى ميكرده و يك پوست گوسفند اين هم رختخواب شد هم فرش اطاق يك كاسه گلى يك آفتابه گلى مثل جهازيه حضرت زهرا 17 قلم بود قالبش گل بود وقتى پيغمبر اكرم نگاه كردند گريه كردند و گفتند خدايا مبارك كن اين جهازيه را كه قالبش از گل است (البته گريه شوق) و يك قلم و دوات براى استاندارى اما هى مىگويد سنگين بارم سنگين بارم خدا رحمت كند اين بابا طاهر نمىدانم شعر گفته يا اينكه راستى به جاى رسيده انشاءاللّه رسيده مىگويد
مو كه چون اشترى قانع به خاكم
خورم خارى و خروارى به بارم
با اين خرج قليل و بار سنگين
هنوز اندر روى صاحب شرمسارم
خوب گفته انصافا سلمان با اين خوراك و با اين خدمت و با اين زندگى گريه مىكند مىگويد سنگين بارم، سنگينبارم، سنگينبار پيغمبر گفته «نجى المخفون و هلك المثقلون» اينها حساب است كتاب است يك قدرى ما برويم دقيق بشويم گير مىكنيم و خوب است گير كنيم اين آدم همين جور برود جلو با غفلت ناگهان گير مىكند جاى كه ديگر فايده ندارد اين قانون محاسبه قانون مراقبه كه خيلى اهل دل علماى علم اخلاق رويش پافشارى دارند كه حتى در روايت داريم كه «ليسَ منى من لايُحاسبُ نفسهُ فى كُلِ يَوم» اصلاً شيعه نيست از ما نيست از اهل بيت نيست بايد محاسبه داشته باشيم مراقبه داشته باشيم بايد حداقل شب به شب 5 دقيقه وقت خواب وقتى مىخواهيم برويم توى رختخواب خيال كنيم مىخواهيم برويم تو قبر 5 دقيقه امروز چه شد زبانم چى گفت چشمم كرد دلم چه كرد اين دل مال خدا است ما چقدر قصب كرديم چقدر الان غاصب هستيم اينها واجب است ببينيد اين سوره و الشمس منحصر به فرد است در قرآن نداريم ديگر مثلش را يعنى خدا يك جا براى يك چيزى يازده قسم خورده باشد و بعد يازده قسم با چهار پنج تأكيد ظاهرا هفده تأكيد در اين سوره مباركه براى يك مطلب نداريم هيچ جا «قد افلح من زكّها و قد خاب من دسّاها» رستگارى فقط و فقط مال آن كسى است كه زكاها درخت رذالت را از دل كندن مزكى است حتما بدبخت شقى كى آن كسى كه اين مزكى نباشد من دساها، من دساها معنايش همين است يعنى اگر اين درخت ريشه دارد امّا تنهاش كنده شده اين زمين مزكى نيست كى مزكى است وقتى اين ريشهها درونش نباشد كار مشكل است خيلى اما لازم است خيلى لازمتر از همه چيز مخصوصا براى ما طلبهها تزكيه نفس است و متأسفانه به قول مرحوم آخوند اى كاش مرحوم آخوند كه بلد بودند يك بحث اين جورى كرده بودند قلمشان اينجا شكسته بود قلم رسيد اينجا قلم بشكست كى مىتواند بگويد كه من مزكى هستم لازم است واجب است اصلاً قرآن مىگويد خود آدم كه نمىتواند بايد يك كارى بكند خدا بكند معلم اخلاق خدا است «ولو لافضلُ اللّه عليكم و رَحمةَ ما زكى مِنْكُمْ مِنْ اَحدٍ اَبَدا»[2] ببينيد چقدر تأكيد دارد «ما زَكى منْكُمْ مِنْ اَحَدٍ اَبَدا وَ لكِنَّ اللهَ يَزكّى مَن يشاءُ» هفت هشت تأكيد دارد كه معلم اخلاق خدا است تو اقلاً يك حال عجزى يك حال تضرع و زارى يك خدا، خدا راجع به دين ما راجع به همه چيز خدا، خدا داريم اما آيا شما خوبها بعد از نماز دعا كرديد خدايا تو معلم اخلاق هستى منرا مهذب كن من حسود نباشم خدايا در من پولپرست نباشم خدايا من منيّت، نفسيت نباشد در حاليكه بالاترين دعاها همين است ديگر با تضرع و زارى و توسل به واسطه فيض و اينها بايد برسيم به آنجا كه لااقل اين صفات رذيله ما آتش زير خاكستر باشد و تا اين اندازه كه اقلاً شعلههايش را بگيريم شعلههايش را نگيريم كه خيلى بدبختى برايمان جلو مىآورد. يك چندين جلسه بايد راجع به اين شرط سوم صحبت بكنم از شرط اوّل و دوّم خيلى مهمتر است و صحبت مال من شنيدن مال شما لطفش مال حضرت ولى عصر واسطه فيض و معلم هم انشاءاللّه خدا خدا را قسم مىدهم به حق حضرت ولى عصر واسطه فيض در اين گونه چيزها و همه چيز كه خدا حالت توجه، تنبه به اين گونه چيزها به همه ما عنايت بفرمايد.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
[1]- ابراهيم / 24.
[2]- نور / 21.