موضوع درس:
شماره درس: 147
تاريخ درس: ۱۳۷۹/۶/۶
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث چهارشنبه ما بحث مفيد و ارزندهاى است و همه بايد متدين باشند متدين باشند به اين فضليت اما ما طلبهها بر ما واجب و لازم است و به منزله قلم براى نويسنده چكش براى آهنگر همين طورى كه نويسنده اگر قلم نداشته باشد نمىتواند بنويسد ما طلبهها ما هم اگر بعضى از فضائل را نداشته باشيم نمىتوانيم به وظيفه رفتار كنيم و آن فضيلتى كه چند جلسه راجع به آن صحبت كردم سعه صدر بود انسان دريا دل باشد دريا اگر آب گوارا وارد او بشود جزء دريا مىشود دريا او را هضم مىكند اگر آب گل آلود وارد او بشود باز دريا او را در خود جذب مىكند معناى سعه صدر شرح صدر در قرآن يعنى اين دريا دل باشد و قرآن مىگويد اگر نه اين يك آدم سبك سرى است اين سبك سر اگر بخواهم يك مثال عوامانه بزنم يك دفعه سنگ محكى در وسط راه است اين مانع از كسانى مىشود كه مىخواهند از اين راه رد بشوند و هيچ كسى نمىتواند اين سنگ را از بين ببرد مگر اينكه از جا او را بكنند اما يك دفعه يك سنگ كوچكى است توى وسط راه هر كسى يك پاى به او زند و گاهى اينطرف است گاهى آنطرف گاهى يك مقدار مىرود جلو گاهى يك مقدارى مىرود عقب از تُك پاى مردم قرآن به اين مىگويد حلوع و مىفرمايد انسان معمولاً حلوع است بعد حلوع را معنا مىكند «ان الانسان خلق هوعا فاذا مسّه الشّرّ جزوعا و اذا مسّه خير منوعا» اگر يك مصيبت برايش جلو بيايد دادش بلند مىشود اگر هم يك رياستى يك نعمتى برايش جلو بيايد خودش را گم مىكند مىفرمايد انسان معمولاً اين است پس چه بايد باشد بايد به منزله آن سنگ محكمى كه به قول امام صادق عليهالسلام«المومن كالجبل راسخ لا تحرك الواصف» اين شرح صدر است يا در روايت ديگر امام صادق عليهالسلام مىفرمايند المؤمن كالسنبله باد مىآيد اگر اين خوشه گندم قابل انعطاف نباشد مسلّم اين را مىشكند عواصف او را از بين مىبرد اما قابل انعطاف است اگر باد آن طرف آمد آن طرف مىافتد اگر اين طرف آمد اين طرف مىافتد و اينجورى است كه با مشكلها مىسازد يعنى آدمى كه سعه صدر داشته باشد اگر راستى سعه صدر باشد مشكل را آرام آرام حل مىكند اگر نه از كنار مشكل مىگذرد اگر نه مشكل را تحمل مىكند آن وقت مىتواند راه برود آن وقت مىتواند كار بكند و الا اگر كاسنبله نباشد اگر كلجبل راسخ نباشد اگر نتواند مشكلات را حل بكند معلوم است گير است و دنيا يعنى مشكل الدنيا بحر عميق اما اين دنيا بحر عميق قد غرق فيه خلق، كثير و عمده هم غرق مىشوند براى اين كه سعه صدر نيست مشكل او را زمين مىزند نعمت او را زمين مىزند اتفاقا در جلسات قبل مىگفتم كه امتحان در نعمت مشكلتر است از امتحان در نقمت و بايد پناه ببريم به خدا در امتحانها كه بتوانيم اقلاً نمره ده به بالا بياوريم و الا ما امتحان مىشويم گاهى در نعمت، گاهى در نقمت، در سوره فجر مىفرمايد «فامّا الانسان اذا ما ابتله ربّه و اكرمه و نعّمه فيقول ربّى اكرمن» اصلا مىرود اينكه خداوند خويش و قومى با من دارد خدا پدر من است خدا معلوم مىشود با من است نه با ديگران بعد مىفرمايد «و اما اذا ما ابتله فقدر عليه رزقه فيقول ربّى اهنن كلاً» ديگر هيچ كدام اينها اين دو حكم كه اين مىكند غلط است پس چى امتحان است، امتحان گاهى اينكه انسان را به نقمتها مىگيرد و گاهى نقمتها را مىدهد ببيند آيا اين دريا دل هست يا نه اين آيا مىتواند مثل دريا اگر آب گوارا باشد هضم بكند اگر آب گل آلود و شور باشد هضم بكند اگر مشكل باشد از ميدان به در نرود اگر نعمت باشد خود را گم نكند و اين آيات را من تقاضا دارم يك مقدارى هميشه رويش فكر كنيد و براى ديگران بيش از اينها كه مىگوييد، بگوييد و اين دو آيه در سوره فجر خيلى آيه بالايى است «فامّا الانسان اذا ما ابتله ربّه و اكرمه و نعمه فيقول ربى اكرمن و امّا اذا ما ابتله فقدر عليه رزقه فيقول ربّى اهنن كلاً» كلاًّ يعنى هر دو حرف غلط پس چى با سعه صدر انسان بايد در امتحان در بيايد امتحان در نعمت يا امتحان در نقمت و على كل حال سعه صدر يعنى اينكه امام صادق عليهالسلام معنى كرده است «المؤمن كلجبل الراسخ لا تحركه العواصف المؤمن كالسنبه» يك روايتى امام حسين عليهالسلامو مرحوم حاج شيخ عباس قمى اين مرد بزرگى كه خيلى چيز داشته يك اهل دلى مىگفت كه من از حرم بيرون آمدم صحن مطهر امام رضا عليهالسلام و ديدم يك كسى از دور دارد مىآيد تاريك بود اما نفس كه مىكشيد نور از دهان او بيرون مىآمد و وقتى رسيدم ديدم حاج شيخ عباس قمى است و راستى نفسهاى اين مرد قدمهاى اين مرد چه نورى و اگر ما هيچ چيزى ازش نداشتيم جز اين مفاتيح اين كارخانه انسان سازى بس بود اينكه بگوييم چه آدم خوبى، چه نورى خيلى نور بودند اين روايت را ايشان نقل مىكنند مىفرمايد كه «و ليست الدنيا و ما فيها عند احد من اولياء اللّه الا كفئ الظل» دنيا و آنچه در دنيا است پيش اولياء اللّه مثل سايه مىبيند سايه انسان سايه ديوار چقدر ارزش دارد هيچ چيز همين مقدار كه سايه پيش انسان ارزش ندارد دنيا پيش اين ارزش ندارد يعنى نمىتواند اين را از مسيرش منحرف بكند حالا دنيا نيايد يا بيايد اين فرقى نمىكند گاهى دنيا نيست، گاهى دنيا هست اگر آن نبود و انسان را از هدف باز بكند آن بود انسان را از هدف باز بدارد اين معلوم است ديگر بدرد نمىخورد معلوم است ديگر سعه صدر ندارد و سعه صدر نباشد انسان پرت است انسان لااقل متوقف است ديگر نمىشود جلو رفت «ليست الدنيا و ما فيها عند احد من اولياء اللّه الاّ كفئ الظل» من نمىدانم اين فى ذل را چه جور معنا كنيم معنا مثل سايه يا نه مثل سايه سايه كفى ذل يعنى سايه سايه.
هيچ اگر سايه پذيرد منم آن سايه هيچ که نه از سايه خبر نه از هيچ خبر
شايد امام حسين عليهالسلام مىخواستند بگويند دنياى به معناى عام از سايه هم كمتر است اميرالمؤمنين عليهالسلام همين را مىگويند، مىگويند از سايه كمتر «دنياكم اهون من عطفت عنز» اين چى مىخواهد بگويد. دنياى شما پيش على از آن عطسه بز باز هم ارزشش كمتر است يك دفعه انسان عطسه مىكند چون مربوط به انسان است ممكن اين بادى كه از دماغش بيرون مىآيد به اعتبار معنا اليه يك ارزشى داشته باشد اما حالا اين باد از دماغ بز بيرون بياد يا در آن جمله نهج البلاغه مىفرمايد كه دنياى پيش من از آن استخوان خوك دست آدم خورهاى پستتر اين ديگر خيلى بالاتر از اين است كه امام حسين عليهالسلام مىگويند امام حسين عليهالسلام مىفرمايند «كفى الظل» حضرت على عليهالسلام مىگويند يك استخوان خوك خودگوشت خوك چى است كه استخوان او باشد دست يك آدم خورهاى «دنيا كم» اينجورى است به ابن عباس كفش را انداخته جلويش گفتند اين چقدر ارزش دارد گفت كه هيچ چيز، گفت دنياى شما اين رياست از اين كفش هم ارزشش پيش من كمتر است بله مگر اين وسيله شود و اثبات كنم حقّى را او از بين ببرم باطلى را يعنى آن اثبات حقّ آن ابطال باطل آن براى من ارزش دارد و اما اينكه حالا رياست پول جاه مقام دنياى به معناى عام اين «اهون من عطفته عنز» اينها را مىگويند سعه صدر معلوم است به اين زودى كه پيدا نمىشود اما براى ما لازم است خيلى لازم است من روايت را نديدم حضرت امام توى بحثهاى اخلاقى مىفرمايند كه يعنى شنيدم در راديو اين اواخر ايشان مىفرمود كه اميرالمؤمنين عليهالسلام با آن وضع شلوغ پلوغ كه ريختند و المؤمنين را خليفه كردند كه اين هم يك مصيبت است براى ما شيعه بالاخره اميرالمؤمنين عليهالسلام در نهج البلاغه مىگويد نزديك بود بچههايم زير دست و پا له بشوند از اين هو و جنجال شما حالا اميرالمؤمنين عليهالسلام خليفه شد به حس ظاهر حضرت امام مىگفتند كه بيل و كلنگ را برداشت رفت براى چاه كنى براى خويش زنى براى درخت غرس كردن به اين مىگويند سعه صدر كه همان وقتى كه از ميان مردم آمد بيرون و خليفه ديگر رفت دنبال چاه كنى و حالا از اميرالمؤمنين عليهالسلام كه معلوم است اين يك سرمشق است «و لكم فى رسول اللّه اسوة حسنه لمن كان يرجواللّه اليوم الاخر»[1] اينجور هم نمىخواهيم باشيم نمىتوانيم باشيم به قول خودشان اما فرمود «اعيونى بورعٍ و تقوا و اجتهادٍ و سداد» ما طلبهها با يك يك شباهتى باشد و اين بعضى اوقات ديدم در ميان ما طلبهها خودش را گم مىكند براى هيچ چيز يا از آن طرف مشكل او را از پا درمىآورد حالا مشكل او را از پا درمىآورد اى كاش فقط از طلبگى مىرفت بيرون فحش مىدهد به همه به كائنات فحش مىدهد كم كم مىرسد به آنجا به خدا و پيغمبر به امام زمان به روحانيت به مرجع تقليد همين طور مىريزد به هم وقتى كه آدم سعه صدر نداشته باشد مشكل او را از پا در مىآورد مشكل جزئى هم از پا درمىآورد ديديم كه مگسى انسان را از پا درمىآورد امام صادق عليهالسلام نشسته بودند پيش منصور دوانيقى اين مگس آمد و نشست روى پيشانى منصور، منصور زدش رفت دوباره آمد نشست و هر چه اين مىزد دوباره مىآمد و مىنشست بعد اين لجش گرفت به امام صادق عليهالسلام گفت خدا اين پشه را براى چى خلق كرد حضرت فرمودند «ليذلّ به الجبابرة» خدا اين را خلق كرده براى اينكه تو را ذليل بكند چقدر حرف خوبى است چقدر عالى است يعنى آدم وقتى كه سبك سر شد يك مگس هم او را از صحنه بيرون مىكند چه برسد مشكل خانوادگى اما اگر راستى وضع مالى ما طلبهها خيلى بد بوده و هميشه هم همين جور بوده است درجاتش عالى است عالىتر، يك عالم جليلى بود در اصفهان به نام مفيد و راستى وجود ايشان مفيد بود و اما هضم كرده بود همه اينها را، اينها برايش خيلى روشن بود اين رياستها و اين نبود جاه و مقامها را هضم كرده خلاصه اينكه ما همسايه او بوديم صبح به صبح هر روز ساعت 8 من با ايشان مىآمديم بازار و توى راه ايشان خيلى من را نصحيت مىكرد و عمده نصيحتهاى اين مرد بزرگ راجع به من همين بود كه مشكلات تو را از پا در نياورد بايد خوب درس بخوانى و مشكلات هست آن وقت براى اينكه دل من را گرم بكند من جوانى بودم هى براى من مثال مىزد و او خودش مثال مىزد من بارها و بارها مىشد كه من قبا پوشيدم و بدونه شلوار رفتم سر درس براى اينكه شب محتلم شدم غسل كرده بودم شلوار عوضى نداشتم درس را هم نمىتوانستم تعطيل بكنم من بدون شلوار مىرفتم درس بارها و بارها شب خوابيدم و شام نخوردم بارها و بارها براى زنم روز ناهار نتوانستم ببرم بعد يك قضيه از برادرش نقل مىكرد و مىگفت برادرم هم همين طورها بوده است كه توى ناهار خانوادهاش لنگ بوده اما بالاخره مفيد شد سعه صدر او را مفيدش كرد راستى شما هيچ فكر كرديد اين سوره الم نشرح همين را به ما مىگويد اين منت بر سر پيغمبر اكرم است منت بر سر ما بر سر همه بر سر عالم وجود «بسم اللّه الرحمن الرحين، الم نشرح لك صدرك» اين نمىگويد كه آيا ما علم به تو نداديم آيا ما قدرت به تو نداديم آيا تو واسطه فيض اين عالم نيستى مثل اينكه همه اينها رفته كنار آن وقت اين بعدش ترتب است اين ترتب را فراموش نكنيد «و وضعنا عنك وزرك الّذى انقض ظهرك» آن مصيبتهاى كمرشكن مكه را از دوش تو برداشتيم چرا براى اينه سعه صدر داشتى «و رفعنا لك ذكرك» ما رسانديم به اينجا كه اسم تو اسم خدا از زبانها بلند بشود چرا؟ صبر، استقامت يعنى سعه صدر، سعه صدر تو مصيبتهاى كمرشكن مكه را از دوش تو برداشت و بالاخره تو را به هدف رساند پيغمبر اكرم به هدف خودشان رسيدند پيغمبر اكرم نمىخواستند كه در زمان خودشان عالم گير بشود زمينه درست كرد بعد مكرر گفت دين من تمام شد جهانى شد «هو الذى ارسل له بالهدى و با دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون و لو كره الكافرون» اين معنايش اين است كه پيغمبر پيروز شد زمينه سازى آن وقتى كه بدست اميرالمؤمنين عليهالسلامبتها را در خانه خدا مىشكست پيروزى جهانى براى پيغمبر اكرم بود اين «رفعنا لك ذكرك» از چى از سعه صدر «الم نشرح لك صدرك» بعد هعم ديگر وعده خدا است و اين وعده، وعده همگانى است مختص به پيغمبر نيست «فان مع العسر يسرا ان مع العسر يسرا» حتما ديگر پيروزى يقينا ديگر پيروزى نمىشود انسان برود جلو براى خدا و راستى مشكلات را پشت سر بگذارد موانع را يكى پس از ديگرى نابود بكند، لااقل از كنار موانع بگذرد اما به هدف نرسد حتما به هدف مىرسد حالا تا ببينيم هدف چى است دنيا هم هدفش باشد به هدفش مىرسد ديگر چه رسد خدا هدف او باشد چه رسد اسلام هدف او باشد «فانَّ مع العسر يسرا اِنَّ مع العسر يسرا» حتما كه بعضىها گفتهاند اصلاً اين آيه شريفه چونكه در «عسر» «ال» آمده در «يسر» «ال» نياورده معنايش اينجورى مىشود در هر عسرى دو يسر هم يسر در دنيا يسر در آخرت يسر در ماديت يسر در معنويت حالا مراد اين جمله «الم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك وزرك» آن سيزده ساله پيغمبر اكرم اگر سعه صدر نداشت مىشد به جايى برسد نه غوغا سالارىها آن فشارها كجا مىشد همان قدم اوّل پيغمبر مىماند حالا تاريخ را مىدانيد تاريخ اين سيزده ساله را مطالعه كنيد ببينيد كه همان مشكل اوّل هر كه بود از پا درمىآيد ديگر چه برسد اميرالمؤمنين عليهالسلامنهج البلاغه راجع به آن سه سال شعب ابى طالب مىفرمايد كه به معاويه نامه مىنويسد و اين نامه در نهج البلاغه هست معاويه شما اين بوديد ما را سه سال در شعب ابى طالب زندان كرديد و آن سه سال اميرالمؤمنين عليهالسلام مىگويند كه بچههاى ما از گرسنگى و تشنگى مردند زنهاى ما پوست گذاشتند ولى بالاخره با صبر و استقامت ما، ما پيروز بر شما شديم نه شما پيروز بر ما آن سه سال شعب ابى طالب من نمىدانم چه جورى بوده كه حصر اقتصادى فقط كه نمىتوانست اين كار را بكند بالاخره پيغمبر اكرم سى، چهل نفر مسلمان بيشتر نداشت ديد چارهاى ندارد جز زندان بدست خودش لذا شعب ابى طالب يك زندان، آن هم زندان شكنجهاى اميرالمؤمين عليهالسلام مىفرمايد روزها از گرما شبها از سرما، ما سه سال آنجا از گرسنگى، از تشنگى مُرديم اما صبر كرديم سه سال در وسط بيابان توى يك دره زن داد مىزند بچه فرياد مىكند او تشنگى مىكند و راستى همه گرسنه هستند، تشنه هستند پيغمبر اكرم اگر سعه صدر نبود مىشد شعب ابى طالب تمام بشود گر چه خوب معلوم است وقتى شعب ابى طالب تمام شد روز پيروزى پيغمبر اكرم و روز شكست آنها بود اما همين پيروزى و شكست آنها زمينه پيدا شد براى اينكه پيغمبر پيشرفت بكند و چه پيشرفتى اما چى توانست سه سال شعب ابى طالب را پشت سر بگذارد سعه صدر «الم نشرح لك صدرك» صدر ظاهرا شخص پيغمبر هم نيست «انا فتحنا لك فتحا مبينا» راجع به شخص پيغمبر نيست يعنى تو و اطرافيان تو، تو و آن زنهايى كه سه سال در شعب ابى طالب بودند تو و آن بچهها آن مردها كه سه سال در شعب ابى طالب بودند «الم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك وزرك» آن مصيبت كمرشكن براى خاطر سعه صدر از كمر تو برداشته شد و اين سوره انشراح به ما خوب مىفهماند آقايان مصيبت مشكل است هميشه بوده است نمىشود گفتم الدنيا بحر عميق نمىشود دريا جذر و مد نداشته باشد نمىشود دريا موج نداشته باشد شما برويد دريا نه جذر و مد ببينيد و نه موج اينكه ديگر دريا نيست همان درياى آرامى هم كه شما شنيديد هم جذر و مد دارد هم موج دنيا يعنى موج دنيا يعنى مشكل مرد، چه كسى هست آنكه توى اين مشكلها صاحب جواهر بشود توى اين مشكلها شيخ طوسى بشود اگر شيخ طوسى شرح صدر نداشت مگر ما الان شيعهگرى داشتيم، حوزه نداشتيم قطعا نداشتيم مسلّم نداشتيم سعه صدر شيخ طوسى كرسىاش را آتش مىزنند، كتابخانهاش را آتش مىزنند محله را آتش مىزنند اگر مىشد توى همان محله درس مىگفت ديد نمىشود فرار كرد بدونه عمامه حتى پا برهنه فرار كرد حالا فرار كرد رفت جاى مخفى شد نه رفت نجف حوزه علميه نجف را تشكيل داد اين را مىگويند سعه صدر بارك اللّه اينها چقدر زحمت كشيدند درجاتشان عالى است عالىتر بشود كه اين حوزهها بدست ما رسيد آقا اين همه فشار توى اين همه فشار بتواند حوزه نجف را تشكيل بدهد اين توپهايى كه به مرقد حضرت رضا عليهالسلام زدند گفته بود من اين توپها را براى قم آماده كرده بودم اما سعه صدر اين مرد نگذاشت راستى در زمان پهلوى بشود حوزه اداره بكنى آن هم توى قم خيلى كار است اما كرد سعه صدر مؤسس حوزه علميه قم، حوزه قم را كه به قول حضرت امام اگر انقلاب داريم از آن داريم اصلاً انقلاب يعنى مرهون زحمات حاج شيخ مىخواهيم لازم است واجب است و بايد كار كرد مومو بايد جلو رفت بىخودى هم كه پروردگار عالم به كسى سعه صدر نمىدهد نمىشود كه، مومو، با در جا زدنها با عقب گردها با مأيوس نشدنها گاهى انسان مشكل او را زمين مىزند از ميدان در نرود توى ميدان بماند هر چه مشكل او را زمين زد او پا بشود يك سعه صدر پيدا بشود اگر پيدا شد هم دنيا پيدا مىشود و هم آخرت هم خدا پيدا مىشود هم آنچه بخواهد. خدايا بحق شرح صدر پيغمبر اكرم، بحق شرح صدر آن مسلمانهاى صدر اسلام كه مصيبتهاى كمرشكن نتوانست آنها را از پا در بياورد، خدايا اين سعه صدر، اين شرح صدر كه از بهترين نعمتها است ولو كمرنگ به همه ما عنايت بفرما.
و صلّ اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره احزاب، آيه 21.