پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 148

تاريخ درس: ۱۳۷۹/۶/۲۲

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحثى كه داشتيم مربوط به سعه صدر، شرح صدر بود و انصافا خودش كه ارزنده هست بحثش هم ارزنده است خود آن كه ارزنده است انسان تصورش را بكند مى‏بيند كه هاله‏اى از نور در اين متصور موجود است يك كلمه‏اى پر از نشاط، پر از نور و راجع به اين شرح صدر معنايش، نتايجش يك مقدارى صحبت كردم و اين شرح صدر به معناى اينكه انسان دريا دل باشد بتواند همه چيز را هضم بكند از ميدان در نرود نلغزد اين براى همه لازم و واجب است مخصوصا در خانه زن راجع به شوهر، شوهر راجع به زن، پدر و مادر راجع به بچه‏ها اما براى ما خيلى لازم است به قول اميرالمؤمنين عليه‏السلام در نهج البلاغه مى‏فرمياد «آلة الرياسة سعة الصدر» ما اگر بخواهيم يك كار اجتماعى داشته باشيم بايد سعه صدر داشته باشيم «آلة الرياسة سعة الصدر» و راستى اگر اين سعه صدر در يك امام جماعت نباشد معلوم است اين نمى‏تواند مسجدش را اداره بكند اگر سعه صدر يك عالم، يك مرجع، يك رهبر نداشته باشد معلوم است كه در تنگناها مى‏ماند و حسابى مى‏ماند يادم نمى‏رود همان جلسه اوّل كه من در خدمت آيت اللّه‏ اراكى بودم ايشان چون فهميدند من اصفهانى هستم از يك نفر كه اسمش را نمى‏آورم يكى از مراجع خوب در اسلام بود اما مرجعيت او نگرفت مرحوم آقاى اراكى مى‏گفتند كه شاگردهاى مبرز مرحوم ميرزاى بزرگ بعد از مرگ ميرزا يا در شُرُف مرگ ميرزا تصميم گرفتند در يك جلسه كه آن آقا را مرجع تقليد بكنند بعد اسماء آنها را مرحوم آقاى اراكى براى من مى‏شمردند مثل شيخ الشريعه مثل حاج سيد محمد فشاركى و امثال اينها كه هر كدامشان علاوه بر اينكه خود مرجع بودند مرجع درست كن حسابى بودند ايشان مى‏فرمودند اما نشد در حالى كه اعلام كردند ايشان مرجع باشد اما نشد نگرفت و آنكه گرفت مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهانى بود كه مرجعيت عامى هم پيدا كرد ايشان آن وقت آقاى اراكى مى‏فرمودند سببش اين بود كه آقاى حاج سيد ابوالحسن اصفهانى سعه صدر داشت اما آن آقا سعه صدر نداشت لذا آن خانه نشين شد يعنى مرجعيت را به دوشش نيامد و آمد مرجعيت را به دوش مرحوم آقاى مديثه‏اى آن وقت يكى دو نكته نقل كردند براى اين آقا كه سعه صدر را نداشت كه مرحوم آقاى اراكى مى‏فرمودند كه اين سعه صدر براى مرجعيت لازم و واجب است و الا نمى‏تواند جلو برود نمى‏شود يك قضيه‏اى يادم آمد برايتان نقل كنم. ببينيد راستى نمى‏شود مرحوم آقاى كلباسى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» خيلى مرد بالاى بوده است هم از نظر علمى هم از نظر تقوا يك تقيد خاصى به ظواهر شرع داشته است مرحوم شفتى هم يك سيد فوق العاده‏اى بوده است هم عالم بوده، تقيد به ظواهر شرع داشته هم حسابى حد زده است و هفتاد نفر در يك قبرستانى هست الان نمى‏دانم اين قبرستان هست يا نه آن وقت‏ها كه من طلبه بودم اين قبرستان بود هفتاد نفر آنجا سر زده است زن شوهردار، مرد زن دار اگر زنا مى‏كرد حدى جارى مى‏كرد اين مرحوم شفتى هم عالمى بوده است كتابهايش را انسان مطالعه بكند علاوه بر اينكه يك فقيه است يك رجالى هم هست علاوه بر اينكه يك رجالى هست يك اصولى است مثل مرحوم آقاى كلباسى هم از نظر تقوا با بوده است هم از نظر علم اين دو مرحوم آقاى كلباسى در مسجد حكيم نماز مى‏خوانده مرحوم آقاى شفتى توى مسجد سيدى كه خودش ساخته است يك طلبه‏اى كه از شاگردهاى مرحوم سيد بوده است قهر كرده و بطور قهر آمده درس آقاى كلباسى مدتها اين تعريف كرده اين بحث را كه از حالا شروع مى‏شود گفته بود يك طلبه‏اى وضع ماليش خيلى بد بود و من چون آشنا بودم با مرحوم آقاى كلباسى اين برداشتم آوردم خدمت آقاى كلباسى بد از نماز مغرب و عشا گفتم آقا اين طلبه وضعش بد است و احتياج به كمك دارد و شما يك كمك به اين بكنيد و من اقرار مى‏كنم خوب است خيلى طلبه مقيدى هست مرحوم آقاى كلباسى يك جمله فقهى گفتند اما شهادت تو شهادت تبرعى است و پذيرفته نمى‏شود و اما دو شاهد بياور كه بگويد وضع اين بد است تا من به اين كمك بكنم گفت خيلى يك جورى شدم من مدتها درس مرحوم سيد نرفته بودم و درس مرحوم كلباسى هم مى‏آمدم از شاگردهاى ايشان بودم اين طلبه را آوردم تا من را بشناسند مى‏گويد اتفاقا خيلى بد شد چرا مرحوم كلباسى اين كار را كرد و رفتم بيرون مسجد حكيم و مى‏گويد ناگهان سيد آمد با اطرافيان چراغ مى‏كشيدند جلو چند نفر اطراف آمدند رد بشوند من مى‏خواستم خودم را مخفى بكنم نشد آن مرحوم سيد من را شناخت از آن دور سلام عليكم حاج شيخ جونم كجايى پيدايت نيست و هى گرم مى‏گرفت هر چه من خجالت مى‏كشيدم او گرم مى‏گرفت بعد از آن كه مى‏خواست برود دست كردند توى جيب مبارك يك مشت زر و نقره، يك مشت درهم و دينار ريختند توى دست من من كه پول دار شدم، شدم و آن طلبه هم به يك نوايى رسيد و خيلى با عذر خواهى كه ندارم خداحافظى كرد و رفت حالا مرحوم آقاى كلباسى درست رفتار كرد يا نه، بله اما شفتى جذب مى‏كند ديگران را اما كلباسى قطع مى‏كند ديگران را اينكه من دارم پافشارى مى‏كنم هميشه چنين بوده است اين مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهانى كه مرجعيت كل پيدا كرد سعه صدر ايشان مرجعيت كل به ايشان داد ما بعضى اوقات مسجدمان خلوت است مردم به ما اعتنا نمى‏كنند اين فحش مى‏دهيم به مردم اما فكر نمى‏كنيم آيا خودمان در چهار چوب شرع مردم دار هستيم يا نه اين مردم دارى در چهار چوب شرع يعنى سعه صدر اسلامى و اين كم پيدا مى‏شود يك دفعه العياذ باللّه‏ مردم دارى بانفاق و دروغ و پشت سر هم اندازى و آبروى اهل علم بردن اينكه معلوم است آبرويش در سرحد كفر است نه آدم با حقيقت كه در بحثهاى قبلى گفتم آدم متّقى، آدم تقيد به ظواهر شرع، آدمى كه توانسته صفات رذيله را لااقل كنترل بكند اين اگر سعه صدر نداشته باشد يعنى مردم دار و چهار چوب شرع نباشد اين مسجدش باقى مى‏ماند اين مسجدش خلوت مى‏شود يعنى مردم از اطراف اين مى‏روند بخواهيم يا نخواهيم تفاوت هم نكند اگر نخواهيم مردم نمى‏آيند بخواهيم مردم نمى‏آيند يكى از علماى بزرگ را حضرت امام فرستاده بودند در يك آستانى تأييدش هم كرده بودند خيلى اما نشد وقتى به حضرت امام گفته بودند، گفته بود نمى‏تواند مردم دارى بكند وقتى نمى‏تواد بايد برود قم و آنجا تدريس بكند حرف خوبى است اين سعه صدر خيلى لازم است كه مثلاً انسان آن صف اوّليه پيدايش نيست ديگر قهر كرده نخواسته ديگر نماز بيايد به قول ما طلبه‏ها اين مريدها اين مريد نخواسته حالا رفته مريد يك نفر ديگر شده حالا ما با اين قهر بكنيم سر سنگين باشيم از اين گله‏مند باشيم معلوم است غلط است اين بايد نماز جماعت بخواند حالا يا اينجا يا آنجا، آدم بتواند اينها را ترك بكند، بتواند، بتواند اينكه پولى كه به ديگرى داده شد اين قبول بكند عالى باشد بتواند تعريف او را بكند من نمى‏دانم كه اين تا چه اندازه درست باشد اما نقل مى‏كنند اردبيلى كه مقدّس اردبيلى مى‏رفتند از نجف به كربلا حضرت ولىّ عصر عليه‏السلام رسيدند سوارش كردند پشت سر امام زمان سوار شد اين را مى‏گويند سعه صدر پرسيدند امام زمان از مقدّس اردبيلى كه آن عالم كه در نجف است مرحوم مقدّس در نجف بود و يكى از مراجع بود و در آن وقت ده، بيست تا مرجع ديگر هم بود پرسيدند فلانى چطور است خيلى تعريف كرد خيلى عالى است، مفيد است، متّقى است تعريف كرد فلان مرجع چه جور است دوّمى را خيلى خوب است و من حسرت تقوايش را مى‏خورم سوّمى و چهارمى و رسيد و گفت اين ملا احمد اردبيى اين چه جور است گفت مُرده شورش را ببرند كه هيچ چيزى ندارد همه‏اش بد است حضرت يك جمله فرمودند چه جور است در حالى كه الان پشت سر امام زمانش سوار است مى‏خواست پياده بشود نگذاشتند، گفتند سوار باش بعد هم امام زمان به او گفتند بارك اللّه‏ ديگر مى‏بينى نه خود، ديگر تعريف مى‏كنى نه خود، وقتى ديگر تعريف كردى نه خود، خدا از تو تعريف خواهد كرد. روايت فراوان داريم نمى‏خواهد خودت تعريف خودت را بكنى به يكى از علماى بزرگ آن وقت كه تازه هواپيما پيدا شده بود گفته بودند پسرت هواپيما نشست گفت نمى‏خواست خودش، خودش را بالا ببرد خوب بود يك كارى مى‏كرد او را بالا ببرند آمد خود تعريف خودش را بكند روى منبر تعريف خودش را بكند توى مجالس حالا البته توى جلسه ما از اين حرفها نيست اما من ديدم توى مجلس تا نيم ساعت تعريف خودش را مى‏كند توى مسجد جلوى مردم اين هر چه يك تعريف از خود بكند يك درجه پايين مى‏آيد اما اگر تعريف رفيقش را تعريف هم كارش را آن وقت مى‏شود بالا و ما نداريم اين را يعنى زير بار اين برويم كه تعريف از ديگران بكنيم عالى مثل مقدّس اردبيلى كه صفت تقدّس به ما بدهند حالا اگر خيلى مرد باشيم غيبت نمى‏كنيم دروغ نمى‏گوييم اما اينكه بخواهيم ديگرى مقدم بر ما بشود خيلى مشكل است يك دفعه به شما مى‏گفتم اين را مى‏گويند سعه صدر، حاج سيد محمد فشاركى مسلّم بود مرجع تقليد است بعد از ميرزاى بزرگ است مسلّم بود آن وقت ريختند آقايان فضلاء اطراف ايشان، ايشان آمدند تا درب خانه و درب خانه را باز كردند تا كسى وارد خانه نشود گفتند كه آقايان مرجعيت خيلى چيزها مى‏خواهد و من اين چيزها را ندارم مرجعيت فقط علم نيست كه شما دنبال اين رفتيد مردم دارى، شيعه دارى، حكومت دارى اينها را بايد داشته باشم من ندارم، لذا مرجعيت مال هم مباحثه‏اى‏ام مرحوم ميرزاى كوچك و بالاخره مرحوم ميرزا شد مرجع و ايشان شدند طلبه آن حوزه‏اى كه ايشان مرجعش هست داريم من نمى‏خواهم حالا اين مقدار اما اقلاً غيبت نكنيم پشت سر هم كارهايمان، پشت سر رفيقمان. يك مثال عوامانه شايد به جلسه ما نخورد و چون مطلب را اثبات مى‏كند اين مثال را بزنم گفتم البته عوامانه است بد است مى‏گويند دو طلبه البته ناطلبه، طلبه‏هاى خوب كه اينجور نيستند دو تا ظاهرا طلبه مى‏خواستند يك جا منبر بروند اين كدخدا مى‏خواست اينها را بشناسد اينها كى هستند خوب هستند، بد هستند ميزبان اينها است، اينها خوب هستند، بد هستند، خيلى تعريف هر دو يكدام از اينها پا شدند بروند تطهير بكنند كدخدا فرصت بدست آورد پرسيد اين رفيق شما چه جور آدمى است گفتن اين رفيق من يك خرى است هيچ چيزى سرش نمى‏شود و هى گفت و گفت تا رسيد، تا رسيد ساكت شد البته اينها توى ما طلبه‏ها نيست البته مى‏دانيم الان توى جلسه ما اين حرفها نيست نوبت رسيد او برود تطهير بكند وقتى رفت تطهير بكند از اين پرسيد كه اين چه جور آدمى است گفت يك گاوى است و بى خودى است همين جور تا آمد ساكت شد اين آقا هيج چيزى نگفت اما موقع شام پدر هر دو را درآورد موقع شام كه شد سه تا بشقاب تهيه كرد يك بشقاب پلو و مرغ، يك بشقاب پنبه دانه، يك بشقاب جو، آمد جو را گذاشت جلوى خرِ و پنبه دانه را گذاشت جلوى گاوِ مرغ را گذاشت جلوى خودش و شروع كرد بخورد اينها عصبانى داغ اين آقا گفت آقايان من خيلى احترام به شما دو تا كردم براى اينكه شما به اين گفتند گاو است من كه نمى‏شناختم رفيق تعرف كرد بهترين غذا براى گاو پنبه دانه است آوردم آنهم الاغ، بهترين غذا براى يك الاغ چى است جو آوردهم بهترين غذا براى يك آدم چى است پلو و مرغ اين هم آوردم براى خودم مثال عوامانه است مثال بد است در ميان شما من پير مرد شماى جوان‏هااين مثال بزنم اما آدم بعضى اوقات مجبور مى‏شود يك حرف بزند چرا بعضى ما طلبه‏ها چنين اگر سعه صدر داشته باشيم به غير تعريف چيزى از ما شنيده نمى‏شود اين روايت حضرت عيسى را فراموش نكنيد اين را مى‏گويند سعه صدر حضرت عيسى با حواريون مى‏رفتند برخورد كردند به يك بز گنديده‏اى شخصى دماغش را گرفت بوى گند مى‏دهد تند رد بشويم آن يكى گفت چقدر گنديده است چند روز مانده است هر كدام يك نقصى براى اين بزغاله درست كردند و رد شدند حضرت عيسى يعنى آن كه سعه صدر دارد آرام آرام گذشتند يك نگاهى به بزغاله كردند فرمودند به چه دندانهاى سفيد دارد اين را مى‏گوييم سعه صدر مى‏خواهيم همه‏مان يعنى بايد زنبور عسل باشيم نه پشه، نه مگس همه بايد هر مسلمانى بايد چنين باشد ببينيد زنبور عسل وارد باغ مى‏شود كجا مى‏رود بطور ناخود آگاه سر گل، مگسى وارد باغ مى‏شود كجا مى‏رود همه گلها را رها مى‏كند كجا مى‏رود روى ازله روى كثافتى يك كسى يك كمى مثلاً دستش رخم است الان از حمام درآمده مگس كه مى‏آيد روى آن جاهاى تميز روى موى او روى چشم او نه مى‏رود صاف روى آن زخم او به اين مى‏گويند منفى و در روايات هم داريم اينجور افراد وقتى وارد محشر مى‏شوند يك مگس گنده چرا براى اينكه منفى بافى يعنى هميشه در گفتارمان، در كردارمان مى‏رويم سر منفى‏ها اما مثل حضرت عيسى نمى‏رويم سر خوبها بگوييم به چه دندانهاى سفيد دارد شما را به خدا قسم اين همكار شما نمى‏خواهم بگويم خود شما چون اين حرفها در شما نيست همكار شما يك آدم مثلاً از نظر شما بد اما يك چيزهاى خوبى دارد مسلّم مثلاً ولايت دارد، علم دارد بررسى به خانواده‏اش خيلى خوب است اين جورى تعريف كن چرا وقتى مى‏خواهيم تعريف بكنيم انتقاد اين جورى انتفاد نه غيبت، تهمت، براى اينكه سعه صدر نداريم به عبارت ديگر وقتى انسان سعه صدر نداشته باشد خود گرا، خود محور، خود خور، خود خواه اما وقتى سعه صدر داشته باشد ديگر گرا، ديگر تعريف كن و بالاخره ديگر خور نه خود خور آن سعه صدر است ما اگر دين بخواهيم از نظر قرآن بايد سعه صدر داشته باشيم الان كه اين غوغا سالارى درست شده به نام آزادى عمده اينجا است كه تنگ نظر هستند اين تنگ نظرى رسيده به اينجا كه جسارت به حضرت رسول مى‏كنند خيلى صاف جسارت به قرآن مى‏كنند خيلى صاف مى‏خواهند خود خور باشند، خود خواه باشند حالا متأسفانه خود خواهى هم نيست ارباب بزرگ دستور داند جسارت به روحانيت مى‏كنند، جسارت به نظام مى‏كنند، جسارت به قرآن مى‏كنند «افمن شرح اللّه‏ صدره للاسلم فهو على نور من ربّه فويل للقسية قلوبهم من ذكر اللّه‏»[1] واى به كسى كه سعه صدر ندارد در آيه ديگر كه بهتر از اين آنجاست ديگر حسابى مى‏فرمايد اگر سعه صدر نباشد ديگر نمى‏تواند اسلام‏پذير باشد «افمن يرد اللّه‏ يهديه يشرح صدرهُ للاسلم و من يرد أن يضلّه يجعل صدره ضيقا مرجا كانّما يصَّعَّدُ فى السماء و كذلك يجعل اللّه‏ الرجس على الّذين لا يومنون»[2] اين حرف آخر هم اين جمله را فراموش نكنيد «كذلك يجعل اللّه‏ الرجس على الّذين لا يومنون» آنهاى كه سعه صدر ندارند اين آيه قرآن مى‏گويد اينها ايمان ندارند و اين آيه مى‏گويد رجس و پليدى براى اين و راستى رجس و پليدى براى اينكه بجاى ديگر گرا، خود گرا باشد به جاى ديگر بخور خود خور باشد، خود محور باشد بجاى تعريف كردن از ديگران تعريف از خود بكند «كذلك يجعل اللّه‏ الرجس الّذين لا يومنون». خدايا اين سعه صدر چيز خوبى است چيز مفيدى است به قول اميرالمؤمنين عليه‏السلام آلت است ابزار است براى كارهاى اجتماعى، خدايا تو را به حق اميرالمؤمنين عليه‏السلام اين سعه صدر را ولو كمرنگ به همه ما عنايت بفرما.

و صلّ اللّه‏ على محمد و آله محمد.

 

 

 

 

[1] ـ سوره زمر، آيه 22.

 


[2] ـ سوره انعام، آيه 125.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group