موضوع درس:
شماره درس: 150
تاريخ درس: ۱۳۷۹/۷/۲۷
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما در مورد سعه صدر بود كه يكى از نعمتهاى بزرگ خدا همين شرح صدر است كه هر كسى به هر مقدارى داشته باشد نعمت بزرگى دارد در اين باره چند جلسهاى صحبت كردم و نتايجى بار بر اين سعه صدر كردم از نظر قرآن يكى از نتايجش اينكه مىتواند مشكلات را پشت سر بگذارد اگر قابل حل است گره كوريها را حل بكند اگر قابل حل نيست از كنار، اگر مىشود بگذرد، بگذرد و الا تحمل كند و جلو برود مشكل سد راه او نشود كه اين را از قرآن استفاده كرديم «رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى» از قرآن استفاده كرديم كه «الم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك وزرك» بعدش «فان مع العسر يسرا انّ مع العسر يسرا» كم در قرآن است اينجوى تأكيد «فان مع العسر يسرا ان مع العسر يسرا» نتيجهگيرى كه بار بر اين سعه صدر كرديم اينكه تقويت اراده تسلط بر نفس ضبط نفس و اينكه اگر انسان سعه صدر داشته باشد مىتواند در مقابل خشم خودش عرض اندام بكند مىتواند حرف خودش را بزند مىتواند تفهيمش عالى بشود اين هم از قرآن استفاده كرديم «رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقده من لسانى» كه اين جمله را معنا كردم يعنى تفهيم و تفهم حرفش را خوب مىتواند بزند يعنى مىتواند تسلط بر نفس داشته باشد به عبارت ديگر تقوت اراده قوى سعه صدر به ما اراده قوى مىدهد. نتيجه ديگرى كه بار بر اين مسئله كرديم قبول حقّ انسان اگر سعه صدر داشته باشد پذيراى حقّ است دنبال حقّ است سعه صدر است انسان وقتى كه حقّ را ببيند گريه شوق براى حقّ بكند به قول قرآن درباره بعضى مىفرمايد كه و اذا سمعوا از تو ذكرها اين گريه شوق مىكند و اينجور مىگويند كه چرا نپذيرم حقّ را ما كه دنبال حقّ بوديم و اين را هم از قرآن استفاده كرديم «و من يرد اللّه ان يهديه، شرح صدره لا اسلام و يران يضل له بجعل صدره ضيغه كانما يصعد من السماء» و بعد هم مىفرمايد «كذلك يجعل اللّه رجس على الذين لا يومنون» كه اين جمله آخر همه جملهاى تكان دهنده است براى كسانى كه سعه صدر نداشته باشند «كذلك يجعل اللّه رجس على الذين لا يومنون» اين قبول حقّ البته اين مراتب دارد مرتبه اوّلش وقتى كه حقّ را ببنيد پذيراى حقّ است آن مرتبه آخرش هم مىرسد به آنجا قضيه حضرت ابراهيم و اسماعيل «انّى ارى فى المنام انّى اذبحك فانظر ماذاترى قال يا ابت افعل ما تومر ستجدونى ان شاء اللّه من الصابرين»[1] مىرسد به آنجا كه حضرت زينب در مقابل ابن زياد مىگويد «ما رأيت الا جميلاً» تسليم اصلاً اسلام همين باب است و همين است كه مسلّم از اين نظر مقدم بر مؤمن است از نظر درجه «الهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات والمسلمين و المسلمات» اين يك معناى خاصّى است تسليم در مقابل اسلام و معمولاً انسانها ندارند يعنى اسلام برايشان سنگين است نماز خواندن، روزه گرفتن، خمس دادن الا اينكه مشتهيات نفس در او كار بكند مثل مكه رفتن حالا بر ايشان آسان است اما همين مكه رفتن كه آسان است خمس دادنش برايشان خيلى سخت است آن مشتهيات نفس كار مىكند اين مشتهيات كار نمىكند سعه صدر ندارند لذا «و انها لكبيرة الاّ على الخاشعين» سعه صدر انسان را مىرساند به آنجا كه در مقابل تعبديات صد در صد متواضع است يك دفعه تواضع اين قدر است كه برايش مشكل نيست يك دفعه نه لذت بخش است نماز برايش بالاترين لذتها است مشكلها چون از طرف خدا است بالاترين لذتها است اين هم از قرآن استفاده كرديم و معلوم است هر كدام اينها به دنيا و هر چه در دنيا است ارزش دارد و اينها همه نتيجه سعه صدر است نتيجه شرح صدر است و اگر نبود يكى از اينها بس بود اينكه ما كوشا باشيم كار بكنيم از خدا بخواهيم كه پروردگار عالم اين سعه صدر را به ما عنايت بكند. بحث امروز يك بحث فوق العاده مهمى است كه يك نتيجه از سعه صدر است و آن انتقاد كردن امر به معروف و نهى از منكر كردن اين سعه صدر مىخواهد كه انسان انتقاد بكند عيب ديگران را بگويد اين معناى رو در وايستى، يعنى عيب ديگران بگويد، نمىگويد بايد امر به معروف و نهى از منكر بكند، نمىكند و اگر سعه صدر باشد امر به معروف و نهى از منكر كه مىكند، مىكند بلكه عيوبات اجتماعى را يعنى آداب و رسوم اجتماعى را آنها را وا نمىگذارد كه بهش مىگوييم انتفاد مثل آئينه مىشود آئينه مىنماياند، عيب ما را «المؤمن مرأت المؤمن» ما بايد بنمايانيم عيب ديگران را اگر از معروف باشد و منفى باشد امر به معروف و نهى از منكر مىآيد واجبش مىكند لازمش مىكند و اگر عيوب اجتماعى باشد آن موارد فرق مىكند ارشاد است گاهى لازم است گاهى مستحب است و بالاخره ارشاد طرف است و اين ارشاد لازم است و ما معمولاً اين طور نيستيم حتّى مىرسد به آنجا زن و شوهر هم به هم انتقاد نمىكند اگر مثلاً رفيق شما بد چيزى مىخورد رفيق شما بد راه مىرود رفيق شما بد صحبت مىكند دهنش بو مىدهد عرقش بو مىدهد لباسش كثيف است اين را حتما بايد تذكر بدهيم اين لازم است، واجب است، واجب عقلى اينكه امر به معروف و نهى از منكرش واجب است ببينيم كه رفيق شما غيبت مىكند، خوب حتما بايد به او بگويم نمىشود كه ساكت بمانيم اين سكوت ما در مقابل گناه اين سكوت در مقابل عيوب اجتماعى يعنى سعه صدر نداريم به عبارت ديگر يعنى رو در وايستى داريم و اين رو در وايستى بعضى اوقات انسان را به جاهاى بدى مىرساند بعضى اوقات اين واجب الهى موجب مىشود كه ترك بشود و معمولاً همين نماز خوانها، روزه بگيرها، خمس بدهها، اما توى امر به معروف و نهى از منكر ماندهاند چنانچه توى انتقادت ماندهاند ما انتقادات نداريم اسلام انتقاد دارد غيبت ندارد تعبير هم ندارد اسلام مىگويد غيبت كردن موقوف و گناهش هم خيلى بزرگ است يك روايتى از امام حسين و امام سجاد هر دو هست كه هر دو فرمودند «الغيبت ادام كلاب اهل النار» غيبت كردن نان خورشت سگهاى اهل جهنم است استاد بزرگوار ما حضرت اما روايت را معنا مىكردند اينكه اگر كسى اين غيبت ملكه او بشود بصورت سگ درمىايد در جهنم صورت سگى دارد آن غيبتها عالم برزخى به صورت گوشتهاى گنديده چرك و خون اين را مىبرند در جهنم به اين مىگويند بخور معنايش اين است و راستى غيبت خيل گناهش بزرگ است همه شما شنيديد كه ربا خوردن خيلى گناه بزرگ است كه حتّى در بعضى روايات آمده است كه 36 مرتبه زنا حتّى در روايات دارد با محارم و در روايت صحيح سند داريم «اربى الربا الغيبة» گناه بالاتر از ربا خورى غيبت كردن است اين را همهمان داريم توى خانه داريم توى مباحثه داريم به هم مىرسيم داريم اين غيبت خيلى گناه بزرگ است اسلام مىگويد نه تعيير هم اسلام مىگويد نه سرزنش يك چيزى بگوييم بدش بيايد ناراحت بشود سرزنش بكنيم عرب اسمش را مىگذاره لمزة و در قرآن دارد «ويل لكل همزة لمزة» اين واى خيلى عذاب بالا است امام صادق عليهالسلاممىفرمايند اصلاً وادى است در جهنم حالا يا وادى در جهنم يا همين واى كه ما مىگوييم او مىگويد واى به آن كسى كه سرزنشت بكند واى به آن كسى كه غيبت بكند حتّى مرحوم كلينى در كافى يك اثر وضعى هم برايش درست مىكند «من عيّر مؤمنا و لو فى معصية اتى اللّه به» به يك كسى سرزنش كنند در گناهش به همان گناه انسان مبتلا مىشود به تجربه اثبا شده همين جورها است كه اگر كسى را بكوبيم شخصيتش را هر روز كه اسمش را مىگذارند لمزه يك دفعه مىكوبيم شخصيت را پشت سر مىشود، مىشود غيبت يك دفعه مىكوبيم شخصيت را توى رو مىشود تعيير سرزنش اسلام مىگويد هر دو گناه خيلى بزرگ اما بجاى اين دو مىگويد انتقاد آرى يعنى انسان برادر وار به قول روايت آئينه وار عيب ديگران را بگويد نه سرزنش نه كوبيدن شخصيتش نه پيش ديگران توى روزنامه نوشتن نه در رو خيلى برادر وار مثل آئينه اين بايد باشد به جاى غيبت اسلام مىگويد غيبت نه انتقاد آرى اسلام مىگويد تعيير و سرزنش نه، اما انتقاد آرى امر به معروف و نهى از منكر آرى و افراد ضعيف النفس افراد بى عرضه به قول روايت افراد عَجَز اينها به جاى اينكه انتقاد بكنند غيبت مىكنند بجاى اينكه انتقاد بكنند ديگر بعضى اوقات تعيير سرزنش و كوبيدن شخصيتها معلوم است اينها غلط است عجز غيبت مىكند اگر خيى پُر رو باشند سرزنشت مىكنند مؤمن چه مىكند مرات است انتقاد مىكند امر به معروف مىكند برادر وار جورى كه شخصيت او هم كوبيده نشود اين واجب است لازم است اين نتيجه سعه صدر است هر كه سعه صدرش بيشتر اين انتقادش بيشتر اين امر به معروف و نهى از منكرش بيشتر اما يك چيز ديگرى كه مهمتر از اين حرف است و اين ديگر جايش خالى است خيلى و آن اين است كه انسان بايد انتقادپذير باشد بگو «رحم اللّه امرءً اهدى الىّ عيوبى» هديه حساب بكند انتقادپذير وقتى كه بهش بگويند اين عيب را دارى بدش نيايد و قبول بكند و اين انتقاد جايش خالى است كه انتقادپذير است آن كه سعه صدر دارد آنكه دريا دل است مىتواند وقتى كه انتقاد را مىشنود روى او فكر بكند ببيند او اشتباه مىكند، اشتباه نمىكند اگر اشتباه مىكند هيچ اگر اشتباه نمىكند عيبش را رفع بكند قرآن مىفرمايد به اين بشارت بده قرآن مىفرمايد اين عاقل است قرآن مىفرمايد اين دست عنايت خدا روى سرش است «فبشّر عباد الّذين يستمعون القول فَيتّبعوُن احسنه اولئك الّذين هدئهم اللّه و اولئك هم الواالالباب»[2] نظيرش در قرآن خيلى كم است اوّل بشارت بعد هدايت عنائيه دست خدا بعدش هم عقل قرآن تصديق بكند اين عاقل است يعنى اگر ما از انتقاد بدمان بيايد درصدد دفعش باشيم از آن آقا ناراحت بشويم چرا گفتى قرآن مىگويد تو ديوانه هستى براى اينكه آئينه وار به تو يك چيزى گفته تو آئينه را بزنى زمين و بشكنى معلوم است ديوانه هستى دست عنايت خدا روى سرت نيست ديگر بشارت نيست و متأسفانه الان در همين جلسه مقدّس خيال نمىكنم كسى باشد كه بگويد من انتقادپذير هستم وقتى عيب من را بگويند خوشحال بشوم بقول اين روايت كه خواندم من آن هستم كه هديه سنگينى بهش بدهد خوشحال مىشويد بدتان نمىآيد اگر عيب شما را هم بگويند بايد اين طور باشد از طرف سنىها نقل شده من از طرف شيعهها نديدم اينكه مسلمانها زمان پيغمبر بعد از نماز صبح پا مىشد مىگفت «رحم اللّه امرءً اهدى الىّ عيوبى» و اگر چيزى به نظر كسى مىرسيد مىآمد مىگفت و از او تشكر مىكرد عالى بود با هم برادر وار صحبت مىكردند با هم برادر وار عيب يكديگر را رفع مىكردند ولى الان جايش خالى است انتقاد جاى او خالى است بدتر از او انتقاد پذيرى جاى او خالىتر است و اين از كجا سرچشمه مىگيرد، سعه صدر ندارد وقتى دريا دل نباشيم نمىتوانيم اينها را حل بكنيم رو در وايستى مىشود امر به معروف و نهى از منكر نكنيم موجب مىشود كه رفيق ما بيست سال عيبى دارد خودش نمىداند به او هم نمىگويند به اين جاها مىرسيم آن وقت هم كه كسى عيبى بگويد ناراحت مىشويم در مقام دفع هستيم در مقام اينكه تو اشتباه مىكنى من ندارم چرا گفتى اصلاً اين حرفها به تو چه، معمولاً اين جورى هستيم من معمولاً ديدم در انتقادها ديگرى بدش مىآيد ناراحت مىشود چرا گفتى جرا هديه به من مىدهى و اگر سعه صدر باشد اين حالت از انسان گرفته مىشود خودش انتقاد كه مىكند، مىكند در آداب و رسوم اجتماعى خودش امر به معروف مىكند كه مىكند انتقادپذير هم هست اگر امر به معروف و نهى از منكر ازش كردند مىپذيرد تشكر مىكند اگر هم انتقاد كردند باز تشكر مىكند الان جامعه ما نه امر به معروف و نهى از منكر مىكند كسى هم كه امر به معروف و نهى از منكر مىكند مطرود جامعه است مطرود همه اينكه حالا وا مصيبتها است اين بدتر از گناه است از قرآن استفاده مىكنيم كه بدتر از گناه بى تفاوتى مردم در قضيه اصحاب صف كه قرآن اين را تكرار كرده اين يهودىهاى در ساحل دريا تقلب با خدا كردند و بالاخره عذاب آمد به صوت قرده و خنازير درآمدند بعد هم نابود شدند بعد قرآن مىگويد اينها سه دسته بودند يك دسته كسانى كه گناه مىكردند، يك دسته كسانى كه نهى از منكر مىكردند كه اينها هم كم بودند اما مابقى كه زياد بودند مردم بى تفاوت آنها تقلب مىكردند اينها نمىگفتند چرا تقلب مىكنيد اينها گناه مىكردند نمىگفتند چرا براى همين بى تفاوتى عذاب خدا آمد و ما نبايد اين آيات را فراموش بكنيم حتّى از روايات، از آيات به خوبى استفاده مىكنيم كه گناه يك حرف است و بى تفاوتى مردم يك حرف ديگر و از گناه مردم بالاتر ما بايد امر به معروف و نهى از منكر داشته باشيم كى مىتواند داشته باشد كسى كه رو در وايستى نداشته باشد يعنى كسى كه سعه صدر داشته باشد ما بايد انتقاد داشته باشيم جامعه را بايد بسازيم و اين جامعه ساختن افراد ار ساختن يكى از راههاى بزرگ همين انتقاد است من عيب شما را بگويم شما عيب من را بگويى من درصدد رفع باشم شما درصدد رفع باشيد عيوب آداب و رسوم اجتماعى از بين برود جامعه مؤدب اسلامى پيدا بكنيم راهش همين است اما بد اين است كه روحيه انتقاد پذيرى نداريم و اگر كسى به ما بگويد بدمان مىآيد درصدد رفع آن نقص نيستيم درصدد رفع گفته اين آقا هستيم و اين خيلى ننگ بزرگ است و اگر براى سعه صدر ما چيزى نداشتيم جز همين بس بود اينكه بگوييم اين سعه صدر خيلى خوب است خيلى عالى است مخصوصا براى ما طلبهها روى منبرمان بايد تُنِ صدايمان معمولى باشد بايد طرز حرف زدنمان معمولى باشد تُنِ صدا بعضى اوقات ديديم پير مرد است اما تُنِ صدايش همان دهى است كه آنجا زاييده شده است بزرگ شده منبر مىرود درس مىگويد هنوز اينجور است معلوم است اين غلط است اگر از روز اوّل هم مباحثهاى تلقين مىكرد او مىپذيرفت كم كم يك ماه، دو ماه رفع مىشد طرز نشستم ما روى منبر بعضى اوقات خيلى بد است اگر او مىگفت او مىپذيرفت طرز صحبتهاى ما بعضى اوقات زشت است بد است اگر او مىگفت او هم مىپذيرفت كم كم اين نواقص رفع مىشد نمىگوييم اگر هم بگوييم نمىپذيريم اين نواقص پيدا مىشود كه زياد هم هست عيوب پيدا مىشود كه زياد هم هست لذا من از همه تقاضا دارم اوّلاً انتقاد بكنيد از رفيقتان، از بچهتان، از خانمتان مهمتر از اين انتقادپذير باشيد از خانمتان، از بچهتان بعضى اوقات مىبينيم بچه حرفهاى خوب خوب مىزند از رفيقان، از جامعه و جامعه ما مؤدب مىشود بواسطه انتقاد و انتقاد پذيرى و انتقاد و انتقاد پذيرى از آثار سعه صدر است اگر سعه صدر داشته باشيم هم انتقاد مىكنيم هم انتقادپذير هستيم.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
[1] ـ سوره صافات، آيه 102.
[2] ـ سوره زمر، آيه 18.