شماره درس: 158
تاريخ درس: ۱۳۷۹/۱۱/۲۶
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث روز چهارشنبه ما بحث ارزندهاى است و آن بحث اين بود كه مسئله خودسازى، مسئله تهذيب نفس مسئله مشكلى است و قرآن هم مىگويد
مشكل است چارهاى نيست جز اينكه معلم اخلاق ما خدا باشد اگر معلم اخلاق ما خدا شد مسئله آسان مىشود بعضى اوقات هم مىتواند راه هزار ساله را يك شبه بپيمايد و اگر معلم ما، معلم اخلاق ما خدا نباشد نمىشود به جائى رسيد همان است كه مىگويند آدم شدن محال است انصافا محال است پس چه كنيم خدا معلم اخلاق ما باشد بحثهاى گذشته به ما اين را فهماند كه اگر اين راه را خود بخواهيد برويد نمىشود «و لولا فضل اللّه عليكم و رحمته ما زكى منكم من احدا ابدا» [1] سه چهار تا تأكيد دارد نمىشود «و لكن اللّه يزكى من يشاء» خوب اگر بخواهيم خود بپيمائيم نمىشود محال است پس بايد معلم اخلاق ما خدا باشد «و لكن اللّه يزكى من يشاء»[2] چه كنيم كه ما اين معلم را پيدا كنيم و دست عنايت خدا روى سر ما واقع بشود چه كنيم در جلسه قبل گفتم 1ـخلوص، اگر ما بتوانيم اين كلمه مقدس را جدى در كارهايمان بياوريم حتما حق به خدا پيدا مىكنيم و پروردگار عالم به آن حقى كه ما به آن پيدا مىكنيم معلم اخلاق ما مىشود اين هم سند قرآنى دارد «و كان حقا علينا نصر المومنين» [3] كه با دو سه تا تأكيد خدا مىفرمايد بندهام به من حق پيدا مىكند «كان حقا علينا نصر المومنين» اين فعل ماضى دلالت بر تأكيد حقا مقدم شده دلالت دارد بر تأكيد علينا مقدم شده دلالت دارد بر تأكيدو پروردگار عالم سند قرآنى جور داده كه مومنين به ما حق دارد مخلص به ما حق دارد و اين كلمه مقدسى است انصافا خيلى و همان مرتبه اولش را انسان بتواند بياورد خيلى خوب است حتما پروردگار عالم نظر لطف به او مىكند و مىتواند جلو برود و مىشود جلو برود امّا مشكل است اگر بشكافيم قضيه را بدست آوردن همان مرتبه اول هم مشكل است لذا مثال مىزنيم به آن قضيه بهلول و مسجد ساختن رفيقش مثال زدم به منازل الاخرة مرحوم محدث قمى راستى مشكل است امّا از آن طرف هم اگر آن مرتبه اول نباشد عمل باطل است «لا تبطلوا صدقاتكم بالمن والاذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤمن باللّه و اليوم الاخر»[4] و اگر نباشد گناه در سر حد كفر است اگر باشد خوب به حسب ظاهر مىشود گفت نماز بخوانم قربة الى اللّه عمل را به جا مىآورم براى خدا امّا بشكافيم به دست آوردنش مشكل است اين همان مرتبه اولش كه اسمش را مىگذارند خلوص در عمل مشكلتر از اين، خلوص از نظر دل كه انسان مخلص باشد از نظر دل اين ديگر خيلى مشكل است امّا معلوم است خيلى لذت دارد معلوم است خيلى نتيجه دارد معلوم است انسان را به عالم ملكوت مىرساند خيلى بالا است و معناى خلوص در دل معنايش اين است كه انسان برسد به جائى كه مصداق اين آيه بشود «لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه» [5] دل او مشغول به چيزى نباشد جز خدا هيچ چيزى نتواند دل او را ببرد جز خدا خيلى مشكل است امّا اصرار هم روى آن زياد شده است «قلب المومن حرم اللّه» بَهْ چه روايت خوبى «و لا يسكن حرم اللّه غير اللّه» اين دل ما جاى خدا حرم خدا نگفته خانه خدا، حرم خدا و نبايد در حرم خدا غير خدا وارد شود و معناى حرم خانه شما كه خانم شما، دختر شما ناموس شما آنجا است به اين مىگويند حرم اينقدر مهم است و «قلب المومن بيت اللّه» دارد «قلب المومن عرش اللّه، بيت اللّه» اينها است اين روايت مىگويد «حرم اللّه، قلب المومن و لا يسكن غير اللّه» و يا «لا يسكن فى حرم اللّه غير اللّه» انسان اگر بخواهد به يك جاهائى برسد بايد اين جورها باشد به اين مىگويند خلوص از نظر قلب، خلوص در عمل، خلوص در قلب، قلبش مال خدا و خدا هم بارها فرموده كه اين قلب مال من است مال تو نيست مال غير تو نيست «لا يسعنى ارضى و لا سماعى و لكن يسعنى قلب عبدى المومن» و راستى هم اگر جاى خدا باشد سعه وجودىاش مىشود لا متناهى مثل همين جا كه دارد «لا يسعنى ارضى و لا سماعى و لكن يسعنى قلب عبدى المومن» يعنى لا متناهى جاى خدا دل مومن اينها خيلى معانى خوبى است براى اهل دل اين معانى خيلى لذت بخش است براى آن كسانى كه راستى توانستهاند ديو را بيرون كنند و فرشته را در آوردند خيلى لذت بخش است ديگر لذتى بالاتر از اين فرض نمىشود بالاتر از بهشت همين است شعر در بارهاش زياد گفته نمىدانم اين شاعرها چقدر رسيدهاند به اين مقامها امّا اشعار خوبى گفتهاند
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار
اللّه چه كنم چيز دگر ياد نداد استاد ازل
يعنى خدا. خدا اين را در ازل ياد داد كه ما بيابيم در اين دنيا و دلمان بشود خانه خدا حرم اللّه خدا در دل ما ديگر «لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه» و آن به آن پروردگار عالم دست ما را بگيرد و برويم بالا «فى بيوت اذن اللّه ان ترفع» كه همين آيه هم همين بحث ما را مىفرمايد، مىفرمايد اگر دل شد مال خدا، خدا مىشود معلم اخلاق ما «فى بيوت اذن اللّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه» [6] ديگر مىشود دائم ذكر دائم توجه و مىشود معلم اخلاق او ديگر اگر راستى برسد به اينجا عالم ملكوت براى او مىشود شهود «فلولا ان الشياطين يحومون على قلوب بنى آدم لنظروا الى ملكوت السموات و الارض» درك مىكند به درك شهودى نه درك علمى درك حضورى درك مىكند قيوميت خدا را يعنى گاهى انسان مىداند خوب ماها مىدانيم عالم وابسته به خدا است اين را مىدانيم عالم تجلى ذات خدا است خوب اين هم فلاسفه، عرفا مىدانند امّا گاهى مىبينيم مىيابيم «فلولا ان الشياطين يحومون على قلوب بنى آدم لنظروا الى ملكوت السموات و الارض» يعنى مىيابد قيوميت حق را ديگر راستى مىيابد به دريا بنگرم دريات را بينم به هر جا بنگرم از كوه و از دشت ديگر خدا بينم نشان از روى زيباى تو بينم خوب اشعارى است نمىدانم اينها رسيدند واقعا به اينجا يا اين كه مثل من و تو مىگوئيم و مىشنويم رسيده باشد خيلى مقام بالا است خيلى خوب است راستى خوب است راستى لذت بخش است همين كه نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار ديگر بهشت براى او پوچ است بهشت او دل شب اوست بهشت او سبوحٌ قدوس اوست بهشت او حورالعين او نماز شب او و خوب معلوم است مقام خيلى بالا است خيلى خوب است «فلولا تكثير فى كلامكم» اين روايت را من در كتابهاى اصلى نديدم ظاهرا در بحار است مىگويند امّا مرحوم محقق نراقى در جامع السعاده و استاد بزرگوار ما در الميزان اين روايت را آوردند «لولا تكثير فى كلمكم و تمريج فى قلوبكم لرأيت ما راى و لسمعتم ما اسمع» خيلى بالا است من جائى نديدم اين جمله را از پيامبر اكرم مگر درباره اميرالمومنين عليهالسلام قبل از بعثت در حرا آنجا هم پيغمبر اكرم به اميرالمومنين عليهالسلام مىفرمايد كه «انتترى ما راى و تسمع ما اسمع انك لا نبى بعدى» اين جمله در نهج البلاغه اميرالمومنين عليهالسلاميكى از افتخارهايشان اين است كه در حرا قبل از بعثت اين را به من مىفرمودند اين جمله الان نظيرش براى بندههاى كه دلشان مال خدا پيغمبر اكرم فرموده «لولا تكثير فى كلامكم و تمريج فى قلوبكم لرأيت ما راى و لسمعتم ما اسمع» اگر زبان ول نباشد اين زبان از باب مثال است يعنى غرائز كنترل شده باشد، چشم كليد داشته باشد، زبان كليد داشته باشد، گوش كليد داشته باشد، دل هم كليد داشته باشد اين «تمريج فى قلوبكم» يعنى همين طور كه چشم كليد دارد چراگاه شيطان نيست دل هم چراگاه شيطان نيست اين دل هم كليد دارد توانسته دل را خالى كند از غير خدا ديگر مقامش اين است كه هر چه پيغمبر مىبينند اين مىبيند آنچه پيغمبر مىشنود اين هم مىشنود و اينها سند قرآنى هم دارد قرآن مىفرمايد راستى اگر مومن باشد «تتنزل عليهم الملائكة» «ان الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون نحن اولياؤكم فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة» [7] بعضىها مىخواهند بگويند دم مرگ ولى «نحن اولياؤكم فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة» مثل اين كه آن روايتى كه هست دم مرگ اين از باب مصداق است قرآن اين كلى است اگر راستى كسى بگويد اللّه و پا بر جا بر روى اين كلمه اللّه باشد توحيد افعالى داشته باشد، توحيد عبادى داشته باشد، توحيد صفاتى و ذاتى داشته باشد، توحيدش درست باشد بگويد اللّه خدا جان مستجمع جميع صفات كمالات دروغ نگويد «تتنزل عليهم الملائكة» يا اين كه اين ملك ببيند ملائكه مىآيند پائين مثل ملائكه براى انبياء ظاهر مىشدند چى بهش مىگويند «الا تخافوا و لا تحزنوا» از گذشته غم نداشته باش از آينده ترس نداشته باش «نحن اولياؤكم فى الدنيا و فى الاخره» ما كمك كار تو هستيم خدا امر كرده است كه ما كمك تو بكنيم هم در دنيا و هم در آخرت ولى تو هستيم، دوست تو هستيم، هم در دنيا، هم در آخرت لذا اينها روايت و روايت قدسى و اينها نيست راستى سند قرآنى دارد اگر كسى بتواند علاوه بر اينكه اعمالش مال خدا، دلش هم مال خدا باشد اين علاوه بر اينكه معلم اخلاق مىشود خدا عالم شهود پيدا مىكند كشف هم نه شهود عالم شهود پيدا مىكند آنهم به بهترين چيزها به بالاترين چيزها به قيوميت حق و انسان علما بداند قيوميت حق را خيلى مقام بالا است ديگر چه برسد با شهود ببيند قيوميت حق را ديگر ببيند كه وجود واقعى، وجود حق حقيقيه خدا است ديگر مابقى هر چه هست «كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء» [8] يك همچنين حالتى ديگر كجا دنيا مىتواند اين را گولش بزند ديگر كجا مىتواند غرائز اين را ببرد وقتى كه ببيند بيابد «كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء» كجا مىشود اين گول بخورد، كجا مىشود شيطان اين را ببرد همين جا را بلكه آن مرتبه اول قرآن مىگويد شيطان كاربرد به اين ندارد راجع به مخلص ان شاءاللّه هفته آينده صحبت مىكنم كه شيطان مىگويد هفت، هشت جا بهش كاربرد ندارم امّا نه راجع به شيطان به مرتبه اول و دوم هم اگر راست باشد، دروغ نباشد، راستى مخلص باشد، مخلص عملى، مخلص قلبى، قرآن بايد با يك تأكيد فراوانى مىگويد ديگر شيطان كارى با او ندارد «انه ليس له سلطان على الذين امنوا و على ربهم يتوكلون» [9] اگر راستى توكل يعنى راستى معلم اخلاقش خدا باشد اين هم با يك تأكيد نه دو تا تأكيد «ليس له سلطان على الذين امنوا و على ربهم يتوكلون» بعد دو دفعه «انما سلطانه على الذين يتولونه» دو دفعه دو سه تا تأكيد سلطنت شيطان سلطه شيطان آنجا است كه ما دوست شيطان باشيم، شيطان دوست ما باشد تا عنايت شيطان روى سر ما باشد «انما سلطانه على الذين يتولونه» اگر يتولونه شد آن وقت «انما سلطانه عليه» و الا اگر «يتول اللّه» باشد ديگر شيطان كاربرد ندارد ديگر شيطان نمىتواند اين را گول بزند معلوم است اين اگر انسان باور كند قيوميت حق را ديگر آن حال توكل براى او پيدا بشود دست عنايت خدا روى سرش باشد معلم اخلاقش خدا باشد معلوم است ديگر شيطان نمىتواند كار بكند خلاصه حرف اين است كه اين كلمه خلوص خيلى كلمه مقدسى است مثل اينكه انسان تصورش را بكند نور از سر تا پاى او ساطع است از همان طمعه ساطع است و اين منقسم مىشود به سه قسم يكى خلوص در عمل كه مشكل است ولى لذت بخش است يكى خلوص در قلب اينها بود كه صحبت كردم كه حتى مىرساند انسان را به آنجا كه نه تنها دست عنايت خدا روى سرش هست به هدف مىرسد به مقام شهود مىرسد به مقام يابيدن قيوميت حق يكى هم راجع به خلوص در خودش، خودش بشود مال خدا خوشا به حال اينها، ما مال شيطان هستيم. ما مال شهوت هستيم، ما مال نفس اماره هستيم ما مال همه چيز هستيم برسد انسان به آنجا كه بشود بنده خدا مال خدا اگر اين به اين مقام برسد معلوم است معلم اخلاقش خدا است ديگر آن عالم شهود برايش خيلى بالاتر خيلى بهتر و روايت «من اخلص للّه اربعين» همين را مىگويد «من اخلص للللّه اربعين يوما جرت ينا بيع الحكمه من قلبه الى لسانه» اگر انسان چهل روز خودش مال خدا باشد علاوه بر اينكه دلش، عملش مال خدا است خودش مال خدا است نه مال شيطان نه شهوت نه نفس اماره نه هوى و هوس مال خدا اين ديگر علم لدنى پيدا مىكند اين ديگر راستى علاوه بر شهود دل، منبع علم خدا مىشود «جرت ينا بيع الحكمه من قلبه الى لسانه» اين الى لسانه از باب مثال است ديگر دل منبع علم خدا وقتى چنين باشد چشم او چشم خداى، گوش او گوش خداى، زبان او زبان خداى و روايت صحيح سند ظاهر الدالة داريم كه مرحوم كلينى در كافى نقل مىكند ان شاءاللّه باشد براى جلسه آينده.
خدايا
به حق خودت به نورانيتت آنچه گفتيم ولو به طور كمرنگش به همه ما عنايت بفرما.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
[1]- سوره نور آيه 21.
[2]- سوره نور آيه 21.
[3]- سوره روم آيه 47.
[4]- سوره بقره آيه 264.
[5]- سوره نور آيه 37.
[6]- سوره نور آيه 37.
[7]- سوره فصلت آيه 30.
[8]- سوره نور آيه 39.
[9]- سوره نحل آيه 99.