شماره درس: 160
تاريخ درس: ۱۳۷۹/۱۲/۱۷
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
اين بحثى كه جلو آمده است بحث ارزندهاى است انصافا اين كلمه خلوص خيلى پر بها است بحث ما هم در همين مورد بوده است كه اگر راستى خلوص در كار باشد ديگر خود سازى آسان مىشود خدا معلم اخلاق ما مىشود راه مشكل بسيار آسان مىشود امّا حرفى كه هست اين است كه اين خلوص را به دست آوردن كار مشكلى است كه مرحوم بحرالعلوم «رضوان اللّه تعالى عليه» بعد از پيمودن راهها بعد از رسيدن به خيلى جاها از جمله تشرف ايشان و حتى به قول ايشان آقا امام زمان را بغل كردند سينه مبارك به سينه او چسبيده بود برايش حالتى پيدا شد كه مرحوم ميرزاى قمى مىگويند كه خيلى از بحرالعلوم مىگفتند در حالى كه هم مباحثه من بود در نجف من مىديدم كه نبايد اين الهامات باشد رفتم نجف و جلسه تنها شد شب جلسه تنها بود من بودم ايشان بود به ايشان گفتم آقا درباره ات مىگويند خيلى چيز پيدا كردى اينها از كجا بوده از نظر استعداد و ذهن و حافظه و اينها كه نيست گفت كه بله همين جورها بوده تا وقتى كه حضرت ولى عصر در مسجد سهله مرا در بغل گرفتند و سينه من قلب من آمد روى قلب آقا امام زمان به خيلى جاها رسيده بود انصافا خيلى ايشان در آخر كار روى منبر با شاگردها خيلى خوشحالى مىكردند مىگفت من آن هستم كه توانستم ريشه ريا را از دل بكنم و الان من خلوص دارم انصافا چنين است كار كار مشكلى است امّا براى همه لازم است اگر بخواهيم خود سازى بكنيم براى همه لازم است اگر بخواهيم از مراجع بشويم كار لازم است و اگر بخواهيم امام جماعت براى يك دهى بشويم يك منبرى براى چند نفر باشيم اين لازم است اين خلوص بايد باشد اگر ريشههاى ريا در دل رسوخ كرده باشد به قول علامه طباطبائى كارهايمان، گفتارمان، كردارمان به پر كاهى ارزش ندارد ريشه را هم در آوردن خيلى رياضت مىخواهد خيلى كار مىخواهد با بى تفاوتى و با نخواست از خدا اينها نمىشود بحث امروز ما اين است كه خلوص را معمولاً ماها داريم امّا به نحو داعى بر داعى داريم يعنى كم پيدا مىشود كه روى منبر وقتى دارد حرف مىزند براى خدا نباشد يك آدم شقى مىخواهد كه ديگر اين جور، باشد يا وقتى كه دارد نماز مىخواند قربة الى اللّه نباشد اين يك آدم بى دينى، يك آدم متظاهرى است. اين خلوص يعنى وقتى مىگويد چهار ركعت نماز قربة الى اللّه دروغ نمىگويد امّا حرف اينجا است كه اين خلوص اينجا هست نماز باطل نيست مصداق ريا نيست امّا براى اين چه كار را كرده است عموم مردم من جمله ما طلبهها براى اين كه جهنم نرويم معمولاً اين جورى است كه براى اينكه جهنم نرويم نماز مىخوانيم، روزه مىگيريم يا ما طلبهها به وظيفه عمل مىكنيم منبر مىرويم محراب داريم معلوم است بعضىها براى اينكه بهشت بروند يعنى وقتى كه حساب عموم مردم را مىكنيم صد و نود و نه از مردم براى اينكه آخرت مىخواهند بهشت مىخواهند جهنم نمىخواهند براى آخرت اعمالش را به جا مىآورد به اين مىگويند داعى بر داعى اين نظير اين است كه مثل يك طلبهاى نماز استيجارى مىخواند پول مىگيرد براى اينكه نماز بخواند اگر پول بهش ندهند مسلم نماز نمىخواند كى است كه ذمه ميت را برى بكند براى خدا مجانا براى پول است ديگر امّا در وقتى كه پول مىگيرد ديگر حتما آن نماز استيجارى را قربة الى اللّه مىخواند لذا مىبيند شرطش قربة الى اللّه راستى قربة الى اللّه مىخواند از همان جهت هم خيلى آن طلبهها مخصوصا كه متدين هستند به آن بيشتر اهميت مىدهند تا به نماز خودشان براى اينكه مىگويد آن حق الناس است حق اللّه است اگر شك و شبهه آمد شك و شبهه را يك كارى مىكنند كه تكرارش بكند يقين پيدا كنند و لا الضالين را مثلاً در دل شب دارد نماز استيجارى مىخواند شك مىكند ولضالين را درست گفت يا نه تكرارش مىكند شك كرد كه آيا چرتش گرفته يا نه استسحاب جارى نمىكند مىرود دوباره وضو مىگيرد همه اينها دليل است بر اينكه قربت است براى خدا است امّا حالا چرا اين براى خدا براى پول دنيا گرفته است قربة الى اللّه نماز مىخواند خوب اين صحيح است باطل كه نيست هدف گرفتن پول بوده است اسمش را عوض كردم تو فقه مىگويند داعى بر داعى هدف گرفتن پول بوده است امّا آن پول را كه مىگيرد ديگر مقيد است به اين كه نماز را بخواند اين هدف مىشود دنيا و اينها معلوم است نماز صحيح است ما در مفاتيح محدث قمى خيلى نماز حاجت داريم نماز حاجت يعنى ديگر دنيا دارد كه هر كسى چنين نمازى را بخواند چنين توسلى داشته باشد خدا قرضش را ادا مىكند فقها، مرحوم سيد «رضوان اللّه تعالى عليه» در عروه ايشان چند تا نماز حاجات نقل مىكند. دنيا، پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين عليهمالسلام هم گاهى بوده است گاهى همين نماز را مىخواندند براى دنيا، براى رفع مشكلها دستور مىدادند اين نماز را بخوانيد اين عبادت را به جاى بياور براى رفع مشكلها براى بهشتش هم همين طور «بل هذا ولمثل فليعمل العاملون» اين ترغيب مىكند تحريص مىكند براى بهشت نماز بخوان براى بهشت اعمال صالح به جاى بياور براى نرفتن به جهنم اجتناب از گناه داشته باش راستى به نامحرم نگاه نمىكند دروغ نمىگويد غيبت نمىكند براى اينكه از جهنم مىترسد چون از جهنم مىترسد اين غيبت نمىكند تهمت نمىزند زبانش كليد دارد خوب است امّا اين را بايد بدانيم كه اين خلوص اهل دل نيست خلوص اهل دل آن كم پيدا مىشود اينكه مشكل است آن است كه راستى اگر بگوئيم خيلى اشبه به شوخى است امّا آنكه مىگويد اشبه به شوخى نيست مىگويد كه «ما عبدتك خوف من نارك و لا طمعا فى جنتك بل وحدتك اهلاً للعبادة فعبدتك» اين ديگر داعى بر داعى نيست اين يابيده است خدا را و آن يابيدنش آن چيزى كه يابيده است مىبيند مستحق اين است كه در مقابلش كرنش بشود مثل اينكه يك نفر دارد خوب حرف مىزند خوب كار مىكند شما بطور ناخوداگاه در مقابل او تواضع مىكنيد حمدش را مىكنيد اميرالمومنين عليهالسلام مىيابد خدا را نظير آدم تشنه كه مىيابد تشنگى را مىبيند اين وجود مستجمع جميع صفات كمالات استحقاق دارد در مقابلش برويم به ركوع بگوييم «سبحان ربى العظيم و بحمده» حالا مىخواهد دنيا بهمان بدهد مىخواهد ندهد آخرت بده مىخواهد ندهد مىخواهد آخرت باشد مىخواهد نباشد اصلاً در آن وقتيكه دارد آن نماز را مىخواند غفلت دارد از همه چيز هيچ نمىبيند جز خدا هيچ نمىيابد جز خدا مخالفت اين خدا را بد مىداند امّا اينكه حالا جهنمى هست بهشتى هست از آن غفلت دارد نه اينكه بهشت نمىخواهد نه اينكه جهنم مىخواهد نه اصلاً غفلت دارد «بل وجدتك اهلاً للعباده فعبدتك» لذا گاهى دنيا است گاهى آخرت است گاهى خود خدا است همين خود خدا هم مراتب دارد گاهى براى شكر است گاهى براى عشق است، كه اينها در روايات ما هم آمده است عاشق خدا است لذا عبادت مىكند كه در روايات آمده است اين عبادت احرار است اين عبادت مردان آزاد است گاهى براى شكر است يعنى اين براى نعمتهائى كه دارد براى اينكه به غير نعمت از خدا چيزى سراغ ندارد كه در روايات هم مىخوانيم كه پيغمبر اكرم وقتى بهش اعتراض مىكردند اين عبادت مىفرمودند كه «الست عبدا شكورا» براى شكر است گاهى براى حيا است عبادت استحيايى و اين كه در مقابل عزت خدا در مقابل خشيت خدا آن حياى انسان موجب مىشود كه تنبل نباشد چه رسد اينكه العياذباللّه مخالف باشد عاصى باشد اينها برمىگردد باز به يك مقام معنويتى باز برمىگردد به خدا لذا اگر بخواهيم تقسيم بكنيم چنانچه بعضى از بزرگان تقسيم كردند اينكه اين عبادات ما گاهى براى دنياست گاهى براى آخرت، آخرت هم دو قسم است گاهى رفتن بهشت گاهى نرفتن جهنم گاهى براى حيا است گاهى براى شكر است گاهى براى محبت و آن محبت هر كدام جلوتر برود بهتر است لذا اگر براى آخرت باشد بهتر از اين است كه براى دنيا باشد اگر براى استحيا باشد بهتر از اين است كه براى آخرت باشد اگر براى شكر باشد بهتر از اين است كه براى استحيا باشد و اگر هم براى محبت باشد كه معلوم است ديگر آن يك لطافت خاصى دارد كه عاشق در مقابل معشوقش تواضع بكند ولى اين شش قسم همه غير از آن قسم هفتم است «فوجدتك اهلاً ما للعباده فعبدتك» عرض كردم ما بگوييم شوخى است يا توجه نداريم يا شوخى مىكنيم امّا راستى هستند يك افرادى كه به واسطه رياضتها بواسطه آن الطافى كه ائمه طاهرين عليهمالسلام بهشان كرده است اينها رسيدند به اين مقام كه مىتوانند بگويند كه «ما عبدتك لهذا الدنيا الدينه و لا عبدتك للاخرة ولا عبدتك لشىء من الاشيائى» كه برمىگردد به خودم از يك جهت «بل للمحبت بل جدتك اهلاً للعباده وفعبدتك» به اين مىگوئيم خلوص حسابى اين را نمىخواهيم اين را يعنى ديگر حالش را نداريم نمىشود انسان اينجور ادعاها بكند اگر عشق خدا بيايد اگر محبت خدا بيايد اين عبادتهايش عبادتهاى عاشقانه مىشود خوب است اگر هم وفا بيايد عبادت شاكرانه مىشود آن هم خيلى خوب است چنانچه بعضى اوقات هم عبادت حيايى ميشود استحيايى اسمش را مىگذارند اگر هم نه راستى خوديت باشد امّا مقام معنويتش بالا باشد اين آخرت است رفتن بهشت نرفتن جهنم و گاهى هم براى دنيا براى اينكه به مقامى برسد گفتم اينها همه صحتش در قرآن آمده است راستى پيامبران خدا ائمه طاهرين عليهمالسلامبزرگان گاهى عبادت مىكردند براى دنيا يعنى اين جمله «اللهم اجعلنى وجيهة فى الدنيا و الاخره» اين در قرآن آمده كه ما حضرت عيسى را اين جورى اش كرديم يا عبادتش اين جورى بود يا نماز حاجت در دعاهاى ما در مفاتيح در فقه ما آمده است كه جايز است انسان عبادت بكند به عنوان داعى بر داعى براى اينكه حاجتش براورده بشود. چنانچه گفتم صد و نود ونه مردم عبادت مىكنند براى آخرت براى اينكه بروند بهشت براى اينكه به جهنم نروند قرآن مىگويد «فليعمل العاملون» يعنى مردم همين جورها عبادت مىكنند و بايد هم بكنند ولى اگر بخواهيم بپيمائيم راه را ديگر بايد از آن عبادت استحيايى شروع كنيم عبادت شاكرانه، عبادت محبانه، عاشقانه آن هم معلوم است لذت هم دارد خيلى پاداش هم دارد خيلى، يعنى قطعى است اگر كسى بتواند فقط خدا باشد در زندگىاش نه چيز ديگرى نه كس ديگرى اين هم دنيا پيدا ميكند هم آخرت و ما روايت هم زياد داريم كه هر كس بين خودش و خدا را اصلاح بكند خدا بين خودش و مردم را بين خودش و دنيايش را اصلاح مىكند به تجربه هم اثبات شده همين جورها است راستى اگر ما بين خودمان و خدا يك اصلاحى بكنيم اهل دل مىگويند كه يك خانمى را ديدند كه گوسفندهايش را گرگ مىچراند بهش گفتند كى بين گوسفند و گرگ را آشتى دادى گفت وقتى كه خودم و خدا را آشتى دادم و راستى اگر انسان با خدا رفيق شود با خدا بشود رفيق آن طرفش درست است يعنى اين كه خدا عاشق ماست در اين باره هيچ اشكال نكنيد هم از نظر فلسفه، از نظر عرفان، از نظر روايات اين كه خدا از هفتاد پدر مهربان، مهربانتر است اين يعنى عاشق صد در صد ما همه كوتاهىها اينجا است همه كوتاهىها از اين طرف است كه بريده شده است مقام وصل مربوط است به ما، و اگر اين مقام وصل درست بشود هر چه درستتر دنياى ما، آخرت ما حتما آباد مىشود آبادتر مىشود مثال مىزنند مىگويند اين دنيا مثل سايه مىبينيد اگر ما دنبال سايه برويم سايه فرار مىكند هيچ وقت نمىتوانيم به سايه برسيم امّا اگر پشت به سايه بكنيم سايه دنبال ما است بخواهيم هم سايه نيايد مىآيد هر چه بكينم مىآيد ما راستى اگر فرار بكنيم از دنياى حرام راستى رد بكنيم به خدا هيچ چيزى هيچ كسى در نظرمان نباشد جز او ديگر دنيا و ما فيها مىآيد بدون اين كه ما علاقه داشته باشيم بدون اين كه آن بت براى ما بشود بدون اين كه آن دل ما را ببرد بدون اين كه آن بخواهد مانع راه ما باشد مىآيد، مىآيد بدون اينكه مانع باشد بدون اينكه بت باشد مىآيد بدون اينكه محبوب ما باشد حالا آن مقام كه اميرالمومنين مىگويد نمىشود آن مقام عبادت عاشقانه مىشود امّا خيلى طول دارد كه انسان برسد به جائى كه بخواهد همه چيز را فداى خدا كرد مثل امام حسين عليهالسلاممثل بعضىها همه چيز فداى خدا، با يك «سبوح قدوس ربنا و رب الملائكة و الروح» نه مالش را بدهد جانش را بدهد خودش را بدهد و اينها بعضى اوقات هم پيدا مىشود يادم نمىرود تو جبهه يك جوانكى بود كه همان وقت هم تير آمد و نابودش كرد، پاره پارهاش كرد، اين اين روايت را زمزمه مىكرد امّا حالى داشته راستى مىگفت كه «من طلبنى وجدنى و من وجدنى عشقنى و من عشقنى عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلى ديته و من على ديته فانا ديته» و مىگفت خدا، خودت را مىخواهم خدا خودت را مىخواهم و خدا خودش را بهش مىدهد مىديد، ممكن است اين جور افراد راه پنجاه ساله راه صد ساله را هم بپيمايند ولى مرادم هم اينجا است اگر بشود آن محبت عاشقانه پيدا بشود خيلى خوب است اقلاً آن وفا اقتضا بكند آن عبادت شاكرانه، ما خيلى ناشكرى مىكنيم انصافا پروردگار عالم خيلى به ما چيز داده است امّا ما ناشكرى مىكنيم ديگر، خيلى، يك دفعه بهتون مىگفتم اين مرحوم آقا سيد حسين قاضى ايشان خدمت آقا امام زمان مىرسيد به من مىگفت كه جمكران خدمت آقا رسيديم آقا فرمودند كه اگر بخواهى دعايت مستجاب بشود خدا را قسم بده به جيره خواران من تا دعايت مستجاب بشود گفتم آقا جيره خواران شما كيا هستند گفت طلبهها هيچ وقت شما گفتيد الحمد للّه رب العالمين اين مقام را دارم اين منزلت را دارم به دوستش مىگويد خدا را قسم بده به اين طلبه. اقلاً نمازمان عباداتمان، منبرمان براى اين شكر باشد منيت ديگر كم است حيا، وفا اقتضا مىكند كه ما حيا داشته باشيم در مقابل خدا راستى در ملك خدا در محضر خدا روزى خدا بخوريم و مخالفت خدا بكنيم شبانه روز آخر خيلى بدبختى مىخواهد راستى بدبخت هستيم ما كه در محضر خدائيم. مىشود كسى در محضر خدا نباشد هر كجا چه خلوت چه جلوت ملك خدا، «لللّه ملك السموات و الارض» خانه ما كه مال ما نيست ملك خداست روزى خدا مىخوريم ما از همه چيز بگذريم اين هوا الان هفتاد هشتاد تا نتيجه دارد من جمله نفس كشيدن ما اين هوا حالا در مقابل اين همه نعمتها يك كسى را شما دعوت كنيد بيايد خانهتان خيلى احترام بهش بكنيد خيلى شام خوبى برايش درست بكنيم نمىدانم وضع خوبى تا صبح يك دفعه كه مىآئيد برويد يك دفعه مىبينيد اين دارد از درز در نگاه مىكند به زن شما شما چه قدر ناراحت مىشويد در حالى كه كارى برايش نكرديد حالا يك شام بهش داديد يك احترامى بهش كرديد و اين معاصى اينها همه حرام است و ما حالا دل ما حريم خدا و كسى را جاى خدا نبايد راه بدهيم آن حرفى است آن مال اهل دل آن مال بزرگان ولى راستى با اين مخالفتها اينها جسارت به حريم خداست اين حرمات اللّه است اصلاً حرام را حرامش گفتند از همين باب است اقلاً عبادت بكنيم براى استحياء ديگر خواه ناخواه عرض كردم هر كدامش اين معقول به تشكيك است هر كدام بيايد آن يكى را در بر دارد اگر براى آخرت باشد دنيا در بر دارد اگر استحيايى باشد آخرت در بر دارد شاكرانه باشد استحيا در بر دارد اگر عاشقانه باشد همهاش را در بر دارد اگر هم برسيم به جايى كه راستى خدا، آن هم ديگر مستجمع جميع صفات كمالات است همهاش جميع است همه اينها را در بر دارد مثل مقام عنداللهى است كه مقام عنداللهى كسى داشته باشد ديگر هم بهشت معمولى دارد هم بهشت عدن دارد هم بهشت رضوان خدا درباره شما طلبهها مىگويد« ان المتقين فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر» يعنى بهشت معمولى هست هم بهشت عدن هست هم بهشت رضواناللّه هست آنكه مقام عند الهى دارد شما آن كس كه مقام عند الهى دارد همه چيز دارد ما هم اگر راستى بتوانيم هيچ چيزى هيچ كسى در دلمان نباشد جز خدا تو زندگى رنگ خوبى است من از شما تقاضا دارم اين آيه را هى تلقين كنيد به خودتان «صبقة اللّه و من احسن من اللّه صبغة» بعد هم معنا كنيد اين تلقين چيز خوبى است رنگ خدا چه رنگ خوبى، روزى صد مرتبه ما هى بگوئيم «صبقة اللّه و من احسن من اللّه صبغة» بعد هم معنا كنيم رنگ خدا چه رنگ خوبى است هم براى دنيامان براى آخرتمان براى سير و سلوكمان براى رسيدن به هدف و مقصود، براى دنيامان اگر كسى العياذ باللّه اگر دنيا بخواهد در كارهايش.
خدا را قسم مىدهم به حق اميرالمومنين با آن خلوصش اين خلوص را ولو كمرنگ به همه ما عنايت بفرمايد.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد