پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس: اخلاق

شماره درس: 14

تاريخ درس: ۱۳۷۵/۳/۱۶

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسّرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث ما درباره كلمه خلوص و اخلاص بود. اين دو كلمه كه انصافا يك نورانيت خاصى دارد. درباره اين خلوص گفتم كه مراتب هفتگانه دارد هفت منزل دارد. به قول اينها هفت شهر است كه بايد اين هفت شهر، هفت منزل را بپيمائيم و اين هفت منزل به اعتبار داعى و محرك است و الّا به اعتبار خود عمل، آن مراتب و منازلش كم است. يعنى افرادى مثل شما كه نماز مى‏خوانند براى خدا، خوب در خواندن نماز معلوم است قصد قربت هست. كم پيدا مى‏شود يك كسى نماز بخواند براى اينكه مردم ببينند. هم خدا در نظرش باشد هممردم. رياى فقهى. اين كم است اگر در ميان ما طلبه‏ها باشد و بخواهيم مثال بزنيم اينكه وقتى روى ممبر نشسته و دارد حرف مى‏زند هم براى خدا حرف بزند و هم براى پول و شهرت مثلاً و اين كم است. معمولاً ما وقتى روى ممبر داريم حرف مى‏زنيم حرفمان براى خداست. لذا از نظر نفس عمل كه تقرّب شرط آن است، معمولاً اين شرط مى‏آيد و اگر اين شرط نيايد معلوم است عمل باطل است و گناهش خيلى بزرگ است كه آيه‏اش را مى‏خواندم مى‏فرمايد: «لاتبطلوا صدقاتكم بالمنّ و الأذى كالّذى ينفق ماله رئآء الناس و لايؤمن باللّه‏ و اليوم الآخر» (البقره ـ آيه 264) كسى كه ريا كند علاوه بر اينكه عملش باطل است گناهش در سرحد كفر است، در سرحد شرك است. لذا در روز قيامت هم به او خطاب مى‏شود يا مشرك: آنچه بجا آوردى براى شريك من و من شريك خوبى هستم هيچى نمى‏خواهم و هرچه بجا آوردى ما او. آنكه بحث ما بود و مربوط به شما آقايان بود خلوص از نظر داعى، از نظر محرك بود و الّا از نظر نفس عمل معلوم است كه شما رياكار نيستيد. گرچه در ميان مردم ـ نه ما طلبه‏ها ـ زياد است راستى خدمت به خلق خدا مى‏كنند و يا خدا در نظرش نيست يا اگر خدا در نظرش باشد براى اين است كه به او بارك‏اللّه‏ بگويند و على كل حالٍ اين بحث ما نبود. بحث ما اين نبود كه اگر كسى شرك بكند در عملش، وضع اين عمل چيست؟ معلوم است اين عمل باطل است و اين مراتب را ندارد و اگر داشته باشد مراتبش كم است و اين بحث ما نبود. بلكه بحث ما داعى بر عمل بود. آنچه محرك ما است كه عمل را بجا بياوريم قربة الى اللّه‏ اين منازل دارد، اين مراتب دارد. يك مرتبه‏اش دنيا بود. مثل اينكه يك كسى ممبر برود و وقتى روى ممبر نشست براى خدا بگويد ولى داعى‏اش پول باشد. آن پول فقط داعى است كه او را واداشته است به اينكه ممبر برود. نظير نماز استيجارى. نماز استيجارى از همين باب داعى بر داعى است. پول مى‏گيرد نماز بخواند قربة الى اللّه‏. لذا نمازِ قربة الى اللّه‏ هم مى‏خواند. از همين جهت هم مقدس‏ها نماز استيجارى را اهميت بيشترى مى‏دهند تا نماز خودشان. قربت دارند. تقرب هست. در اين باره فى الجمله صحبت كردم كه گاهى محرك دنياست و مانعى هم ندارد. بسيار روايت داريم و بلكه قرآن كه مى‏گويد اگر داعى دنيا باشد عمل باطل نيست. ثواب هم دارد. رفع تكليف هم مى‏شود. مهم‏تر از اين مرتبه بعدى است كه نماز مى‏خواند امر به معروف و نهى از منكر مى‏كند براى اينكه جهنم نرود. براى نرفتن جهنم، ترس از جهنم نماز مى‏خواند. داعى آن است. كه اگر راستى جهنم نبود نماز نمى‏خواند. امّا نماز قربة الى اللّه‏. مى‏ترسد از جهنم، نماز مى‏خواند قربة الى اللّه‏. مى‏ترسد از جهنم، خمس مى‏دهد قربة الى اللّه‏. يا بعضى از ما طلبه‏ها مى‏ترسيم از جهنم، لذا ممبر مى‏رويم قربة الى اللّه‏.

مرتبه سوّم‏اش اين است كه ترس از جهنم نيست. براى اين است كه بهشت برود. مثل اينكه در دنيا پول مى‏گيرد براى اينكه نماز استيجارى بخواند، حالا پول از خدا مى‏گيرد. مى‏خواهد از خدا پول بگيرد. حيات طيب پيدا كند در آخرت، بهشت پيدا بكند، لذا نماز مى‏خواند، درس مى‏خواند، عبادت مى‏كند. خوب اين هم مرتبه سوّم كه اين مرتبه مثل مرتبه قبلى نمى‏توان گفت كه عمل باطل است و اينكه از شهيد دوّم و از سيد بن طاووس نقل شده كه عمل باطل است نمى‏دانيم اينها چه مى‏خواهند بگويند. در يك وادى ديگرى اين‏ها سير مى‏كرده‏اند كه ما آن وادى‏ها را نرسيديم و نمى‏توانيم درك كنيم چه مى‏خواهند بگويند. براى اينكه قرآن شريف راجع به همين مرتبه دوّم و سوّم خيلى پافشارى دارد. تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ينفقون (السجده ـ آيه 16). خوفا مقام خشيت باشد، خوفا خوف از آتش باشد، طمعا طمع به بهشت باشد، طمع رسيدن به مقام قرب الهى باشد... بالاخره اين آيه شريفه مى‏فرمايد بعضى نماز شب‏خوان‏ها وقتى به نماز شب مى‏ايستند گاهى صفت جمال، گاهى صفت جلال بر دل اينها حكمفرما مى‏شود. تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و ممّا رزقناهم ينفقون و اين ترغيب‏ها و تهديدهايى كه در قرآن شده است اينها هم به ما مى‏گويد اگر براى رفتن بهشت و نرفتن جهنم؛ نماز بخواند ـ روزه بگيرد ـ خمس بدهد ـ انفاقات داشته باشد ـ تبليغ داشته باشد ـ امر به معروف و نهى از منكر داشته باشد ـ درست است. (باطل نيست) اين آيات و روايات همه همه كه تهديد مى‏كند، ترغيب مى‏كند، همين را به ما مى‏گويد. حالا علّامه مجلسى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه و برخى ديگر كه در بحار نقل شده چه مى‏خواهند بگويند؟ راستى اينها يك وادى‏هاى ديگرى دارند كه ما نرسيديم يعنى من نرسيدم شايد در مجلس ما افرادى باشند و اميدوارم خداوند يك عنايتى بكند و ما بتوانيم درك بكنيم نظير كلام شهيد دوّم و سيد بن طاووس رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليهما. خوب اين هم مرتبه سوّم.

مرتبه چهارم كه باز به اعتبار داعى است عبادت مى‏كند استحياءً. حيا مى‏كند از خدا و اين ملكه حيا بر او حكمفرماست لذا آن ملكه او را وامى‏دارد كه اهميت به واجبات دهد و اجتناب از گناه داشته باشد و معلوم است اين مقام اگر براى كسى پيدا شود ديگر خواه‏ناخواه در وقت عبادت دنيا و آخرت را فراموش مى‏كند. يعنى رفتن بهشت و نرفتن جهنم را و اين استحياء انصافا چيز خوبى است. همه‏تان مى‏دانيد كه حيا يك كلمه مقدسى است يك صفت بسيار بالايى است كه انسان را از خيلى از گناهان باز مى‏دارد. حتى حياء از مردم. همين كه فرمودند اين لباس ما يك نيروى كنترل كننده براى ما است. يعنى معمولاً عمامه به سرها ـ اگر خداى نكرده در ميانشان كسى باشد كه آلودگى چشم داشته باشد ـ عمامه و عبايش مانع از اين است كه به زن نامحرم نگاه كند. حياء مى‏كند. خيلى بى‏حيايى مى‏خواهد كه با عمامه و عبا نگاه آلوده داشته باشد. همين عمّامه و قباىِ ما مانع مى‏شود كه ما پيش مردم يا پيش زن و بچه‏مان، نماز را در آخر وقت بخوانيم. همين طلبگى ما يك نيروى كنترل كننده است براى ما در خانواده‏مان. پيش زن و بچّه حتى اگر يك طلبه لاابالى باشد خيلى كارها را انجام نمى‏دهد براى اينكه طلبه است. لذا حياء دارد. اين حياء چيز خوبى است و اينكه در روايات داريم اگر كسى حياء ندارد دين ندارد از همين باب است. كه معمولاً افرادى كه حياء ندارند گناهان زيادى را انجام مى‏دهند كه افراد با حياء اين گناهان را انجام نمى‏دهند. حالا اين حياء اگر از خدا باشد يعنى خود را در محضر خدا ببيند، همه جا را محضر خدا بداند. اين ملكه باشد. البته نه عِلمى؛ ملكه همه ما مى‏دانيم خدا همه جا هست. همه ما مى‏دانيم إن اللّه‏ يحول بين المرء و قلبه (الأنفال ـ آيه 24) خدا از ما به ما نزديكتر است. اين ان اللّه‏ يحول بين المرء و قلبه (الأنفال ـ ايه 24) معنايش همين است خدا از ما به ما نزديك‏تر است. قيوميّت دارد وقتى قيوميّت داشته باشد بر ماسوى اللّه‏ ديگر خواه‏ناخواه علت مقدم بر معلوم است. قوام معلوم به علت است. لذا يار از من به من نزديك‏تر است خوب اينرا همه مى‏دانيد، امّا همه بيابيد. همه جا را محضر خدا ببينيم. به اين مى‏گوئيم استحياء. به اين مى‏گوئيم ملكه حيا. حكمفرما است بر دل. يافتن اينكه در محضر خدا هستيم. اين مقام بالايى است. خواه‏ناخواه وقتى خود را در محضر خدا بيابد (نه ببيند يا بداند) موقع عبادت هيچ توجّه ندارد بجز خدا. ديگر دنيا و بهشت و جهنم و... در كار نيست. حتى استحياء و ملكه حيا مقدم مى‏شود بر همان ملكه خوف و رجا. خوف و رجا از آن سرچشمه مى‏گيرند كه ديگر آنجا اسمش را بجاى خوف، مقام خشيت مى‏گذارند. اين آيه شريفه مى‏فرمايد تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا بعضى اينطور معنا كرده‏اند: آن خوف و رجايى كه از استحياء سرچشمه مى‏گيرد. يعنى ببيند، بيابد خود را در محضر خدا، در وقتى كه خود را در محضر خدا يافت ديگر خواه‏ناخواه مكالمه با خداست در نمازش. حضور قلب هم معنايش همين است. اينكه از ما مرتبا سؤال مى‏كنند حضور قلب يعنى چه؟ اينكه اين همه روايت داريم كه در نماز حضور قلب داشته باشيد معنايش يعنى چه؟ توجّه به معانى در نماز خوب است ولى اين حضور قلب نيست. انسان وقتى كه مى‏گويد سبحان ربى العظيم و بحمده اگر توجّه به معنا داشته باشد و همانطور كه با زبان پروردگار عالم را تنزيه مى‏كند با دل هم پروردگار عالم را تنزيه كند، اينكه حضور قلب نيست اين توجّه به معناست و خيلى خوب است. بجاى اينكه تو كاسبى‏اش باشد، تو درس خواندش باشد، تو حل كردن مسأله‏اش باشد، بجاى اين از وقتى كه اللّه‏ اكبر مى‏گويد تا وقتى كه السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته مى‏گويد توجّه دارد. اين مشكل است امّا حضور قلب نيست.

پس آن حضور قلبى كه اين همه سفارش شده كه اگر كسى در مدت عمر دو ركعت نماز با حضور قلب بخواند خدا او را مى‏بخشد و بهشت بر او واجب مى‏شود معنايش اين است كه وقتى گفت اللّه‏ اكبر بيابد خدا را، ببيند خدا را نظير آدم تشنه كه مى‏يابد تشنگى را، ببيند آن حضور را. از اوّل تا آخر نماز اينگونه باشد. اين پيدا شدنش مشكل است كه در آن روايت شريف كه صاحب وسائل هم نقل مى‏كند امام صادق(ع) به عمار مى‏فرمايد: عمار چقدر قبيح است يك كسى شصت هفتاد سال عمر كرده باشد هنوز دو ركعت نماز با حضور قلب نخوانده باشد، و آن هم مثلاً نماز شبش. در نماز شبش حضور قلب نداشته باشد و اين انصافا خيلى قبيح است ولى هست. اين قبح براى همه‏مان هست. حالا براى شما عزيزان كه در نماز توجّه به معنا داريد، توجّه به بهشت داريد، توجّه به جهنم داريد اين خيلى خوب است امّا مهمتر از اين آن استحياء است. آن توجّه بعدى، آن مرتبه چهارم. كه وقتى مى‏گويد اللّه‏ اكبر تا وقتى مى‏گويد السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته هيچ كسى و هيچ چيزى بر دلش حكومت نداشته باشد جز خدا. خوب اگر بتواند اين حالت پيدا شود با همان دو ركعت نماز بهشت بر او مسلما واجب مى‏شود. چرا نشود اين معلوم است كه واجب مى‏شود. اين روايات يك روايات عقلى است كه اگر انسان عقل عرفانى و اخلاقى را بكار بيندازد به خوبى اين را درك مى‏كند و اين درست است و انصافا اينطور است. آدم بتواند آنى در محضر خدا باشد. به قول سعدى كه خيلى عالى گفته است:

يار از من به من نزديك‏تر است

اين است عجب كه من از وى دورم

 

او از ما به ما نزديكتر است. ما هزارها فرسنگ يا بيشتر به اندازه عمر دنيا ما از او دوريم به عبارت ديگر برعكس است. او هرچه به ما نزديك‏تر است ما از او دوريم. اين معناى استحياء يعنى اين دورى تمام بشود. من بيابم قيوميت حق را. من خيال مى‏كنم اين آيه‏الكرسى كه خيلى روى آن پافشارى شده و هم از نظر ثواب، هم از نظر حفظ از شرور دنيا و آخرت، خيلى بالاست بخاطر اين است كه از اوّل تا آخرش قيوميت حق را زنده مى‏كند از همان اللّه‏ لا إله الا هو الحى القيوم تا آخر قيوميّت حق زنده بشود در دل انسان و خوشا بحال آنهايى كه در نماز حضور قلب دارند و حضور قلب يعنى خدا را مى‏بينند و مى‏يابند در نماز. راستى وقتى اللّه‏ اكبر مى‏گويد و دست‏ها را بالا مى‏برد يعنى پشت‏پا زدم حتى به خودم و هيچ چيزى نمى‏بينم جز تو و از اينها به سادگى نگذريد. خيال نكنيد اينها گفتنى است. نه. در اين عشق‏هاى مجازى چيزهايى نقل مى‏شود معلوم نيست اينها همه‏اش قصه باشد معلوم نيست كه مجنون در زد ليلى گفت كى است؟ مجنون گفت تو. نگذريد از اين‏ها راستى چنين است. يا شعر آن شاعرى كه مى‏گويد ليلى را حجامت كردند از گرده مجنون خون جارى شد اين را نگوئيد شعر است. البته من اين‏ها را نمى‏گويم واقعيت دارد نه يا آن جمله قَرَن را نگوئيد دروغ است. كه دندان پيامبر اكرم(ص) در احد شكسته شد دندان اويس قرن در يمن شكسته شد. يا مثلاً درباره سعيد بن جوبير وقتى كه سرش را بريدند كلمه لا اله الا اللّه‏ نقش بست. البته راوى اين ضعيف است و قاتل شهيد دوّم هم مى‏گويد من وقتى سر شهيد دوّم را جدا كردم كلمه لا اله الا اللّه‏ نقش بست و اين جمله‏اى كه امام سجاد سلام‏اللّه‏عليه وقتى مؤذن گفت اشهد أن لا اله اللّه‏ حضرت فرمودند خون من، پوست من، استخوان من، گوشت من مى‏گويد لا اله الّا اللّه‏. چيزى اگر رسوخ كند در دل، جزء دل مى‏شود. اگر پروردگار عالم حكومت كند بر دلِ انسان، خواه‏ناخواه اين دل مى‏شود عرش خدا. وقتى كه مى‏گويد اللّه‏ اكبر واقعا پشت‏پا مى‏زند حتى به خودش براى اينكه معناى اللّه‏ اكبرهمين است. پشت‏پا مى‏زند حتى به خودش و چيزى ديگر در نظر نيست جز خدا.

نمازهايى كه معمولاً مى‏خوانند براى رفع تكليف است. خوب نماز صحيح هم هست و از اوّل تا آخرش هم مى‏خواند و صحيح هم مى‏خواند. يك نماز هم مكالمه است. يعنى آن كسى كه توجّه به معنا دارد از وقتى كه اللّه‏ اكبر مى‏گويد تا آن وقت كه السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته مى‏گويد مكالمه مى‏كند با خدا. خوب اين هم خيلى بهتر از آن يكى است. عالى است. امّا مرتبه سوّم نماز، معاشقه است. يعنى وقتى كه نماز مى‏خواند واقعا مى‏يابد كه خدا دارد با اين حرف مى‏زند. حالا اگر اينها را ما نمى‏توانيم به عوام مردم بفهمانيم ديگر نبايد خودمان هم از آن غافل باشيم. اين كلام اللّه‏ قرآن است. دارد خدا حرف مى‏زند يعنى با زمان ما خدا دارد مى‏گويد بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم الحمدللّه‏ رب العالمين آدم بايد اين را بشنود. در وقتى هم كه مى‏گوييم سبحان ربى الاعلى و بحمده بايد ببينيم و بيابيم كه با خدا داريم حرف مى‏زنيم. دريابيم خدا را با چشم دل؛ نظير آدم تشنه كه درمى‏يابد تشنگى را، مى‏خورد آب را، سير مى‏شود.

خوب انصافا بعضى‏ها نماز مى‏خوانند سيراب مى‏شوند. مرحوم ديلمى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه در آخر ارشاد روايت عجيبى نقل مى‏كند كه خيلى مفصل است. مسلما اين روايت را ديده‏ايد مى‏گويد: خطاب شد يا رسول‏اللّه‏ بعضى از بنده‏هايم در بهشت لذتشان و خوردن و آشاميدن‏شان حرف زدن من با آنها و حرف زدن آنها با من است. خوب اين چطور زنده مى‏ماند؟ اين چگونه است؟ روحِ تنها نيست ما كه العياذباللّه‏ قائل به معاد روحانى نيستيم ما قائل به معاد جسمانى هستيم ما قائليم به حورالعين و اين غذاهاى بهشتى، اين‏ها در حالى كه براى روح است براى جسم است و در حالى كه براى جسم است براى روح است. امّا چطور مى‏شود يك كسى خطاب به او شود كه غذاى جسم تو، حرف زدن من با تو، حرف زدن تو با من.

اگر راستى انسان دريابد خدا را، بيابد، ببيند نه بداند، ديگر خواه‏ناخواه نماز برايش يك معاشقه مى‏شود. بالاترين لذتها. ديگر نماز برايش سنگين كه نيست بلكه بالاترين لذت‏هاست. بهترين حالات برايش نماز است و اين معناى استحياء را تقاضا دارم اگر نداريد با مَجاز بدست آوريد. راهش هم همين است. المجاز قنطرةُ الحقيقة بايد اوّل يك مقدار ادعا كنيم ادعاى دروغى و تخيّلى، يك مقدار كار كنيم لااقل حضور قلب به معناى دوّم پيدا كنيم، درصدد باشيم. بله بعدش هم پروردگار عالم مى‏فرمايد: (مخصوصا اينگونه چيزها را او بايد بدهد) مى‏فرمايد اصلاً تهذيب نفس مختص خودم هست. فلو لافضل اللّه‏ عليكم و رحمته مازكى منكم من احد ابدا و لكن اللّه‏ يزكى من يشاء (النور ـ آيه 21) معلّم اخلاق فقط اوست. ما مقدمات را بايد فراهم كنيم. مخصوصا با اين تأكيد كه مازكى منكم من احدٍ ابدا با اين حروفات زائد، با اين تقديم و تأخيرات، اينها خيلى تأكيد دارد. از خدا بخواهيم. درباره زليخا نقل مى‏كنند (نمى‏دانم چقدر درست باشد) وقتى كه به حضرت يوسف گفت «هَيْتَ لك» خيال مى‏كرد كه حضرت يوسف هم مثل خودش است. مى‏گويند قبل از آنكه بگويد «هيتَ لك» اوّل يك چيزى انداخت روى آن بت سلطنتى‏اش كه روى ميز خانم بود يا در اتاق خواب خانم بود. حضرت يوسف مى‏فهميد. حضرت يوسف مى‏خواست نصيحتش بكند گفت اين چيست؟ گفت اين بتم است. گفت اين را چرا روى آن انداختى؟ گفت از او حياء مى‏كنم. آن وقت با يك زبانى ـ كه ديگر معمولاً اينطور است اگر سنگ هم باشد به قول قرآن بايد آب شود. امّا خدا نكند يك صفت رذيله‏اى بر كسى حكمفرما بشود ديگر به قول قرآن از سنگ هم سخت‏تر مى‏شود. ـ ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجارة او اشد قسوة (البقره ـ آيه 74) وقتى شهوت جنسى حكمفرما بشود خيلى مشكل مى‏شود چه برسد به اينكه آن جاذبه يوسفى هم در ميان باشد. حضرت يوسف با يك لطافت خاصى با يك لطافت عرفانى گفت تو از اين بت چوبى حياء مى‏كنى من از خدا حياء نكنم خدايى كه حاضر و ناظر است. خدايى كه اگر من درك و شعور دارم او داده است و از اوست.

درباره حضرت آدم نقل مى‏كنند كه چندين سال سرش زير بود و سرش را بلند نمى‏كرد خجالت مى‏كشيد از اينكه سرش را بالا كند و اين به طور ناخودآگاه هم مى‏شود يعنى اگر آدم ملكه حياء از خدا (اين مرتبه استحياء) بر او حكمفرما باشد ديگر ملكه‏اش هم مى‏شود در حالت غفلت هم سر به زير است. در حالت غفلت هم دل استحياى از خدا دارد. ديگر حالا او كه غفلت ندارد. لاتلهيهم تجارة و لابيع عن ذكر اللّه‏ (النور ـ آيه 37) اگر به اين مقام استحياء برسد كه قرآن شريف مى‏فرمايد «فى بيوتٍ اذن اللّه‏ أن تُرفع و يُذكر فيها اسمه يُسبّح له فيها بالغُدوّ و الايصال رجالٌ لاتلهيهم تجارة و لابيع عن ذكراللّه‏... (النور ـ آيات 36 و 37) بله ممكن است تجارت بكند ممكن است درس بخواند ممكن است مسأله مشكل فقهى و فلسفى را در حال حلش باشد امّا آن ملكه كار بكند. ملكه توجّه اينكه در محضر خداست همه جا محضر خداست. اين جمله‏اى كه در قرآن شريف آمده اينجمله را فراموش نكنيد به ديگران بگوئيد «ألم يعلم بأن اللّه‏ يرى» اين ألم يعلم بان اللّه‏ يرى خيلى كوبندگى دارد و اين علم در اينجا مرادم همين است از اينجا شروع مى‏شود از همين مجاز شروع بكنيم، مومو جلو برويم، برسيم به يك جايى، در وقتى كه نماز مى‏خوانيم، در وقتى كه ممبر هستيم ديگر هيچ چيزى از دنيا، هيچ چيزى از آخرت نتواند ما را مشغول بكند. روى ممبر دريابيم حسين(ع) را نظير آدم تشنه كه درمى‏يابد تشنگى را.

خدا را قسمش مى‏دهم به حق امام حسين(ع) و آن مقام بالاى از خلوصش، كه اين مقام خلوص را به مراتبه عاليه‏اش به همه ما عنايت كند إن‏شاءاللّه‏.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group