پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس: اخلاق

شماره درس: 16

تاريخ درس: ۱۳۷۵/۴/۶

متن درس:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسّر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث ما درباره مراتب خلوص بود. از نظر داعى بر داعى. آنكه محرك ماست براى درس خواندن ما، براى عبادات ما، يكى دنيا بود يكى آخرت، براى رفتن بهشت يا نرفتن جهنم. و مهمتر از اين سه تا، داعى استحياء بود يعنى رسيدن به مقام شهود و پنجم كه هفته گذشته درباره‏اش صحبت كردم رسيدن به مقام شكر بود و همينطور كه عرض كردم رسيدم به اين منزل كار مشكلى است. كه انسان برسد به جايى كه از نظر دل، تسليم باشد هم در تكوين، هم در تشريع و همه مصائب را از الطاف خفيه خدا و همه نعمت‏هاى ظاهرى را از الطاف جليهخدا بداند. رسيدن به اين مقام مشكل است امّا از يك طرف هم ما از قرآن استفاده مى‏كنيم كه پروردگار عالم اين حالت و منزلت را از همه مى‏خواهد.

فلا و ربّك لا يومنون حتى يُحكّموك فيها شجر بينهم ثم لا يجدوا فى أنفسهم حرجا ممّا قضيت و يسّلموا تسليما (النساء ـ آيه 65) به خدا مسلمان نيست آن كسى كه درمرافعاتش كه به تو مراجعه مى‏كند وقتى حكمى مى‏شود بايد برسد به آنجا كه هيچ نگرانى از نظر دل نداشته باشد «لايجدوا فى أنفسهم حرجا ممّا قضيت» بعد دوباره تكرار مى‏كند «و يسلّمون تسليما» يعنى انسان وقتى ايمان واقعى دارد كه آنچه از طرف حق بيايد «لا يجدوا فى أنفسهم حرجا ممّا اوتوا» و اين خيلى مقام مشكلى است كه انسان برايش نعمت و نقمت مثل هم باشد. بگويد نعمت از طرف حق است و نقمت هم از طرف حق است و چون از طرف حق است، لطف جلىّ است، لطف خفى است، بنابراين من تسليم در مقابل پروردگار عالم هستم. مقام خوبى است ولى رسيدن به اين مقام كار مشكلى است. ولى «فلا و ربّك» با اين قسم و دو تأكيد، هم لا دلالت بر تأكيد دارد هم قسم دلالت بر تاكيد دارد و اينكه مى‏خواهيم اينگونه چيزى را از بنده مان، كه اگر اينطور نباشد اصلاً مسلمان واقعى نيست. بعد هم «ويسلّمو تسليما» تاكيد آخر بر مى‏گردد به اينكه تقريبا پنج شش تاكيد شده به اينكه مسلمان نيست، آن كسى كه در مقابل مقدّرات الهى تسليم نباشد، شكرگزار نباشد. رسيدن به آن مقام مشكل، از آنطرف خواستن خدا هم با تاكيد.

و بالاخره اين مقام يعنى مقام شكر، مقام تسليم و رضا، يك مقامى است كه اگر انسان پيدا بكند ديگر آسوده و راحت است. ديگر غم و غصه و دلهره و اضطراب خاطرى نيست، دنيايش راحت است و از آن طرف هم بالاترين ثواب را دارد. براى اينكه اين مراتب خلوص، آن مرتبه آخرش «محبّت» است كه عشق به خداست و بعد در رابطه آن صحبت مى‏كنيم و آن مرتبه هفتم آنجا كه هيچ داعى نباشد كه ظاهرا آن براى ما ميسور نيست.

و بعد از محبت به خدا، بعد از عشق به خدا، از نظر قرآن و روايات اين مقام تسليم و رضا است و امّا پيدا شدنش كار مشكلى است. ممكن است انسان با زبان بگويد، ممكن است انسان به مراتب ضعيفش برسد، امّا برسد به مرحله‏اى كه روى آن حساب شود، راستى از نظر دل برايش فرقى نكند نعمت يا نقمت. بلكه «البلاء للولا ثم الاولى فالأولى». مى‏گويند نقمت بهتر از نعمت الله از نظر خودسازى پيش بعضى از اولياء الله. و سازندگى نقمت و مصيبت خيلى بيشتر از سازندگى نعمت و الطاف جليه خداست. ولى على كل حال يك كسى برسد به جايى كه برايش مصيبت و نعمت مثل هم باشد يعنى بتواند شعر بابا طاهر در موردش صدق كند:

يكى درد و يكى درمان پسندد

يكى وصل و يكى هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

 

حالا اين شاعر به اين مقام رسيده يا نه؟ نمى‏دانم فقط اين اندازه مى‏دانم كه رسيدن به اين مقام مشكل است. امّا اين آيه‏اى كه خواندم مى‏گويد اين را مى‏خواهيم.

براى اهل علم معلوم است بيشتر مى‏خواهد. فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا ممّا قضيت و يسلّموا تسليما مى‏گويد اين مرتبه را مى‏خواهيم. مى‏گويد مومن واقعى آن است كه در مقابل حق تسليم و رضا داشته باشد. و من يرغب عن ملة ابراهيم «إلّا من سَفِهَ نفسه و لقد اصطفينه فى الدنيا و انّه فى الاخرة لمن الصلحين (البقره ـ آيه 130) چرا؟ اذ قال له ربّه أسلم قال أسلمت لرب العالمين (البقره ـ آيه 131)

اولش با طنطراق زيادى مى‏گويد سفيه است آنكه سنّت حضرت ابراهيم را نداشته باشد. و من يرغب عن ملة ابراهيم «إلا من سفه نفسه» سفيه است كسى كه اعراض از آن روش كند. حضرت ابراهيم دنيا و آخرتش خيلى بالا بود. حالا براى چه؟ براى اينكه: اذقال له ربّه اَسلم قال اسلمت لرب العالمين.

اذقال قال تكوينى است. يعنى از نظر تكوين و حالت رسيده بوده به جايى كه مقام تسليم پيدا شده بود. كه بر او گفتند (همانطور كه از قرآن فهميده مى‏شود) زن و بچّه‏ات را در آن بيابان بى آب و علف بگذار و برگردد. انّى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع (ابراهيم ـ آيه 37) رفت گذاشت گفت خدايا چون تو مى‏خواهى، چون براى نماز توست، چون براى خانه توست، چون براى شروع توست، براى دين است من اينكار را مى‏كنم. بعد هم بالاخره به آنجا رسيد كه به پسرش گفت:

قال يبنى إنّى أرى فى المنام أنّى اذبحك فانظر ماذاترى قال يأبت افعل ما نؤمر ستجدنى إن شاء الله من الصبرين (الصافات ـ آيه 102)

اين خودش آن پسرش، اينها هم تكوينى است و تشريعى نيست. يعنى برسد به آنجا كه چون و چرا در دل نداشته باشد نه در زبان، حالا در زبان كه خيلى از ماها چون و چرا نداريم. از نظر دل چون و چرا نباشد. توجيه‏گرى نباشد.

چرا پسرم را سر ببرم؟ حضرت اسماعيل بگويد براى چى؟ ممكن است اين تخيل باشد. اينها ديگر نيست. يأبت افعل ما تؤمر ستجدنى إن شاء الله من الصبرين. از يك طرف مى‏فرمايد اگر به مقام تسليم و رضا نرسيده باشى سفيه هستى. از يك طرف رسيدن به اين مقام را خود قرآن مى‏گويد كار مشكلى است. براى اينكه قرآن مى‏فرمايد و إذا ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فأتّمهن (البقره ـ 124) آن وقت به او گفتند انى جاعلك للناس اماما. (البقره ـ آيه 124) خوب اين مقام تسليم و رضا است كه او را به امامت رساند. معلوم مى‏شود كه خيلى مشكل است. پيمودن راه خيلى مشكل است. امّا درجه و مقام هم خيلى بالاست. انى جاعلك للناس اماما. اين از يك طرف، از طرف ديگر هم اين مشكل را جدّى مى‏خواهند. از يك طرف مى‏گويد «فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم» (النساء ـ آيه 65) وقتى كه گفت ديگر «ثم لا يجدوا فى أنفسهم حرجا مما قضيت و يسلّموا تسليما» (انساء ـ آيه 65) از يك طرف مى‏فرمايد «و من يرغب عن ملة ابراهيم إلّا من سَفِهَ نفسه» (البقره ـ آيه 130) يعنى حتما مى‏خواهيم از طرف ديگر هم مى‏فهماند رسيدن به اين مقام مشكل است. از مقام شهود هم مشكل‏تر است. مخصوصا از ما طلبه‏ها مى‏خواهند. يك اختلافى در ميان بزرگان هست كه اوامر و نواهى تابع مصالح و مفاسد نفس الامرى است.

اين مسلّم است در شيعه ولى اشعرى مى گويد نه، و شيعه مى‏گويد اصلاً اگر كسى چنين نگويد اسلامش اشكال دارد. ولى در ميان شيعه اين اختلاف هست. كه اين مصلحت و مفسده در مأمورٌ به است يا در نفس امر؟ مشهور در ميان اهل اصول اين است كه مصالح و مفاسد در مامورٌ به؛ يعنى اگر مى‏گويد نماز بخوان آن نماز مصلحت دارد. اگر مى‏گويد نماز شب بخوان، نماز شب خواندن مصلحت غير تامه غير ملزمه دارد. اگر مى‏گويد غيبت نكن، غيبت مفسده تامه ملزمه دارد. اين مشهور است. امّا بعضى مثل مرحوم آيت‏الله العظمى آقاى كمپانى و من جمله استاد بزرگوار ما حضرت امام (ره) اينها مى‏گويند نه، مصلحت و مفسده در نفس امر ؛ و لازم نيست در مامورٌ به باشد. مى‏خواهد در مامورٌ به باشد يا نباشد. مى‏خواهد من بفهمم يا نفهمم. مصلحت و مفسده در نفس خود امر. براى اينكه امر مولى و پذيرفتن من، تسليم در مقابل امر مولى، تسليم در مقابل نهى مولى اين مصلحت است كه انسان را مى‏رساند به مام تسليم و رضا. و اگر اين حرف را بپذيريد بر مى‏گردد به اينكه اصلاً همه او امر و نواهى آمده است براى اينكه ما مقام تسليم و رضا پيدا كنيم. ولوا اينكه در مامورٌ به هم مصلحت باشد، تابع است، تبعى است. ولو در منهىٌ عنه مفسده باشد آن هم تبعى است. آنكه اصل است اين است كه من تسليم در مقابل امر و گفته مولا باشم اين اهميت دارد. كه اسم اين را مى‏گذارند «تسليم تشريعى». اين تعبّد در مقابل مولى. يعنى هر چه او مى‏گويد بدون چون و چرا قبول كردن. اصلاً تعبّديات به آن مى‏گويند زيرا از اين باب است. مى‏گويند نماز تعبّدى است. يعنى ما بايد بپذيريم ولو اينكه ندانيم چرا نماز صبح دو ركعت است و حمد و سوره‏اش را بايد بلند خواند. خوب نمى‏شود كسى بفهمد چرا حمد و سوره نماز ظهر و عصر بايد آهسته خواند و حمد و سوره نماز مغرب و عشاء را بايد بلند خواند؟ نماز مغرب چرا سه ركعت؟ خوب بود پنج ركعت باشد! نماز ظهر چرا چهار ركعت؟ خوب اينها يك چيزهايى است كه نمى‏فهميم مى‏گويند تعبّدى است. اهل دل مى‏گويند اينهاست كه انسان را به مقام تسليم مى‏رساند. اگر آدم بفهمد چرا، خيلى انسان را به استكمال و مقام بالا نمى‏رساند. وقتى نداند چرا؟ تعبّدى باشد لذا تعبّديات بهتر از عقليات انسان را سير مى‏دهد. چون كه در مقابل مولى تسليم است صد درصد. كه هفته گذشته مى‏گفتم از نظر عقل و دل اگر باور كند خدا حكيم است، باور كند خدا عالم است، قدير است، جواد است، رحيم است... وقتى باور كرد معنا ندارد مقام تسليم براى او پيدا نشود. ديگر معلوم است مصيبت باشد همين است، نعمت باشد باز هم همين است. براى اينكه خداى حكيم عالم قدير است كه از خود من به من مهربان‏تر، اين را براى من جلو آورده است.

آن باور كم كم انسان را به آنجا مى‏رساند كه تعبديات براى او بهتر از توصليات و تعبّديات براى او بهتر از عقليات است. آدم بفهمد مولى چه مى‏گويد و آن كار را انجام دهد يك حرفى، امّا نفهمد مولى چه مى‏گويد و آن كار را بكند اين خيلى بهتر است. يعنى رساندن به مقام تسليم، رسيدن به مقام تسليم اينجا خيلى مهم است. كه بگويد در آتش بيفت بگويد چشم. من نمى‏دانم اين روايت درست است يا نه امّا از نظر سير و سلوكى همين گونه است كه حضرت ذكريا فرار كرد، دشمن تعقيب كرد، از درخت پناه خواست، رفت داخل درخت، آنوقت ارّه دو سر را آوردند دو نيمش كنند و اين كفاره‏اش هم بوده است! كفاره اينكه به درخت پناه برد. همان وقت كه اره دو سر را گذاشتند ببرند به او گفته شد چرا نگفتى خدا، گفتى درخت؟ به حضرت يوسف«ع» گفتند چرا گفتى: اذكرنى عند ربك حالا كه اين را گفتى فلبث فى السجن بضع سنين حالايى كه گفتى اذكرنى عند ربك بايد هشت سال در زندان باشى. و هشت سال كيفر. اين را قرآن مى‏گويد. ولى آن روايت را سير و سلوكى‏ها نقل مى‏كنند. نمى‏دانم صحيح السند هست يا نه. وقتى ارّه دو سر را گذاشتند به ذكريا گفتند اين كفاره گناهت است.

البته گناهى كه به او بخورد، گناه كه نبود، براى اينكه ساحت مقدس حضرت زكريا اقتضا نمى‏كرد بگويد درخت مرا بگير. بايد مى‏گفت خدا مرا بگير. خوب بالاخره مرادم اين‏ست كه در آن روايت مى‏گويد كه حضرت جبرئيل به او گفت اگر آهى بكشى ديگر از درجه نبوت هم ساقط مى‏شوى!! اين معنايش چيست؟ چگونه مى‏شود؟ واقعا اگر آيه قرآن را در نظر بگيريم و اين روايات هم درست باشد مى‏بينيم راستى اين سير و سلوك‏ها، اين مقام تسليم و رضا بودن‏ها، انسان را به جاهاى بالايى مى‏رساند. از يك طرف مشكل، از يك طرف مى‏خواهند جدا هم مى‏خواهند. هر كه در اين دنيا تقربش بيشتر، جام بلا بيشترش مى‏دهند. خوب اين جام بلا بيشترش مى‏دهند براى اين است كه دشمنش هستند؟ نه اينكه دوست و عاشق خداست، خدا هم عاشق اين فرد است. مسلّم اگر اين يك قدم بيايد آن ده قدم مى‏آيد. اگر اين يك عشق ورزيد آن هزارها عشق مى‏ورزد. و چه مى‏شود؟ چرا؟ همه‏اش براى اين است يك بلا در مقابل ده تا درجه، يك تسليم در مقابل يك مصيبت مساوى با پنجاه سال راه را پيمودن. هر كه در اين بزم مقرب‏تر است، البلاء للولا ثم الاولى فالاولى نه اينكه بعضى‏ها تخيل كرده‏اند معنايش بلا باشد نه اين از الطاف خفيه است. بالاتر از لطف جلّى و واقعا يك نعمت فوق العاده است. و خودش هم درك مى‏كند از سير و سلوك پيشرفت عالى داشته است. پروردگار عالم خيلى لطف كرده است.

اين‏ها كه من مى‏گويم و شما مى‏شنويد، گفتن و شنيدنش آسان است. اصلاً علم اخلاق اينگونه است. گفت و شنود آسان است امّا موقعى كه به آن ظرافت‏ها و لطافت‏ها يعنى به عمل مى‏رسد، پاى نود و نه درصد لنگ است. رسيدن به مقام شكر رتبه بالايى دارد. انسان خيالش راحت مى‏شود. ديگر نه غمى دارد نه غصّه‏اى از لطف خفىّ لذت بيشترى مى‏برد. نه دلهره‏اى، نه نگرانى از آينده دارد. همانطور كه قرآن مى‏گويد: الّا إن اولياء الله لاخوف عليهم و لا هم يحزنون (يونس ـ 62) لاخوف عليهم از آينده، و لا هم يحزنون از گذشته، نه غم و غصه دارد از گذشته نه از آينده نگرانى دارد.

خوب اگر كسى به همين مقام شكر (يك درجه قبل از مقام محبّت) برسد ديگر غم و غصه در زندگى او راه ندارد و تخصصا بيرون است. دلهره، اضطراب خاطر و نگرانى در زندگى اين معنا ندارد. خوب اين دنيايش است. در همين دنياى سير و سلكوش هم به جايى مى‏تواند برسد كه نظير آدم تشنه كه مى‏يابد تشنگى را، بيابد خدا.

يك نماز بخواند يك معاشقه، نصف نماز معشوق با عشاق حرف مى‏زند و مى‏يابد، نصف نماز مى‏يابد كه خدا دارد با زبان او با او حرف مى‏زند. (اين حرفهاى من گفتنى است، دانستنى است. هم من و هم شما اين‏ها را مى‏دانيم. اين‏ها فايده ندارد. اصل يابيدن است) نصف نماز حرف زدن عاشق با معشوق است. يعنى بنده با مولى. يعنى بيابد كه خدا مى‏شنود، بيابد كه خدا مى‏بيند، بيابد كه دارد با خدا مكالمه و معاشقه مى‏كند. اين مقام تسليم و رضا اين حالت را به سير و سلوكى‏ها مى‏دهد.

مقام تسليم و رضا در آخرت معلوم است كه مقام عنداللهى است. ديگر قطعا بهشت برايش كوچك است. بهشت عدن و بهشت رضوان مسلما براى او كوچك است.

جاى او كجاست؟ «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربّك» نفس مطمئنة چه كسى است؟ كسى كه به مقام تسليم و رضا رسيده باشد. و از «توبه ويقظه» و «تخليه و تحليه» گذشته باشد. از اينكه نماز بخواند براى بهشت و جهنم گذشته باشد، بلكه از مقام «حضور و استحياء» هم گذشته باشد و به اينجا رسيده باشد كه نعمتى بزرگتر از نماز براى او نباشد. رسيدن به اين مقام مشكل است ولى خيلى لذت دارد.

دنيايش اين چنين است. مقام مطمئنه هم كه پيدا كرد در آخرت بايد پيش خدا باشد و بايد هم اين چنين باشد. وقتى اين دنيا عَرَضش تمام شد ديگر باطل مى‏شود. تمام شدن عرض، رسيدن به حقيقت، مى‏شود آخرت. باطن همين دنيا مى‏شود آخرت. اگر اينجا نفس مطمئنه باشد، آنجا پيش خداست. اگر اينجا متقى و مقدس است، آنجا در بهشت است. تا ببينيم اين مراتب را چقدر سير كرده است. از قرآن مى‏فهميم كه رسيدن به اين مقام شدنى است. قرآن كه اين قصه‏ها را مى‏گويد مى‏خواهد از آن يك نتيجه اخلاقى بگيرد. مى‏خواهد بگويد به مقام تسليم و رضا مى‏شود رسيد. حالا اگر نتوان به مقام ابراهيمى رسيد آنقدر استعداد نداشته باشيم امّا بالاخره مى‏شود به مقام تسليم و رضا رسيد. لذا امر مى‏كنند كه به اين مقام برسيد. و اگر به اين مقام نرسيد سفيه هستيد. براى اينكه استعداد داشته‏ايد به اين مقام برسيد و چون و چرا جلو آمده و اين چون و چرا يعنى سفاهت.

مطلب ديگرى كه عرض مى كنم و انتظار دارم به آن اهميت بيشترى دهيد اين است كه تعبّد در گفته‏هاى خدا، پيغمبر و ائمه طاهرين داشته باشيد. يعنى تعبد تشريعى و اين تعبد تشريعى براى ما طلبه‏ها خيلى لازم و واجب است. و به تجربه اثبات شده ـ و براى من هم اثبات شده ـ نود و نه درصد طلبه‏ها يا جوجه فوكولى‏هايى كه مقدارى در دين كار كرده‏اند، سرچشمه انحرافشان از همين جاست. يعنى عقلشان يك چيزى مى‏گويد، مى‏خواهند براى اين عقلشان يك دليلى پيدا كنند. در قرآن جستجو مى‏كنندو وقتى چيزى مشابه با آن فكرشان يافتند مى‏گويند اين دليلش!! يعنى تحميل فكر بر قرآن! تحميل فكر بر روايات اهل بيت! مى‏خواهند قرآن و روايات با فكرشان بخواند. هر كجا روايات با فكرشان متناسب نبود يا منكر مى‏شود يا مى‏روند دنبال توجيه. اينكه مى‏بينيم كسانى ميگويند روايت بى‏خود است، اين روايت مخالف با عقل است، اين روايت را كنار بگذار، اين روايات است كه تحجّر مى‏آورد اين روايات است كه انحراف عوامانه مى‏آورد و... همه اينها از اينجا سرچشمه گرفته است. كه مى‏خواهند روايت با عقلشان بخواند، نمى‏خواهد عقلش بخواند با روايت. به عبارت ديگر تعبّد در مقابل گفته اهل بيت ندارد و مى‏ترسد بگويد امام صادق(ع) بى‏خود گفت. اولش مى‏ترسد و گرنه آخر كار نه؛ اگر جلو رفت آنوقت مى‏شود كسروى.

اين كسروى در اوّل يك ممبرى و روضه‏خوان و واعظ خوبى در تبريز بود و موجه هم بود. ممبرهاى خوبى هم مى‏رفت. امّا اينطور كه براى ما گفته‏اند از همان اوائل طلبگى تعبّد در مقابل گفته‏هاى اهل‏بيت(ع) نداشت. يعنى هميشه مى‏خواست روايات با فكرش بخواند. نمى‏خواست كه فكرش با روايات بخواند هميشه مى‏خواست فكرش را بر قرآن تحميل كند، فكرش را بر روايات اهل‏بيت(ع) تحميل كند، خوب كم كم روضه خوانى را كنار گذاشت. ـ روضه‏خوانى كه چيز مقدسى است و بالاترين تقدس‏ها براى ما طلبه‏ها همين است كه ما نوكر امام حسين باشيم و من از همه شما تقاضا دارم در حالى كه شاگرد امام زمان هستيد اين رنگ امام حسين را در اعمالتان داشته باشيد ـ روضه خوانى را كنار گذاشت. گفت ممبر خرافت است، اصلا اين عزاها خرافت است. اين اولش بود. (كم‏كم و پله پله مخصوصا اگر راه باز شود كار به جاى باريك مى‏رسد. در زمان كسروى راه باز شد. يعنى در زمان پهلوى بود و روحانيت را كنار زدند. كم كم به آنجا رسيد كه پسر رضا شاه، محمدرضا مى‏خواست از راه فرهنگى روحانيت را كنار بزند، به اين جور افراد راه مى‏داد) كسروى كم كم كتاب نوشت. اوّل كتاب نوشت عليه صوفيه، خوب بود. كتاب نوشت و آن كتاب را من ديده‏ام. خدا لعنتش بكند. بسيارى از جاها نه جسارت به شيعه مى‏كند بلكه بعضى اوقات با اسم جسارت مى‏كند به امام صادق سلام الله عليه. بعدش هم ادعاى پيامبرى كرد. خدا رحمتش كند آن جوان عزيزى را كه جواب پيامبرى‏اش را در دادگاه با گلوله داد.

اين قاعده كلى است، شيطان از كم شروع مى‏كند ولى به كم قانع نيست. نفس اماره ما هم همين طور است از كم شروع مى‏كند ولى به كم قانع نيست. چه موقع قانع مى‏شود؟ وقتى كه ادعاى پيامبرى كند. چرا كسروى كسروى شد؟ وقتى مطالعه كنيم در مى‏يابيم كه چون تعبد در مقابل گفته‏هاى امام صادق سلام‏الله عليه نداشت. مرحوم حضرت امام(ره) پانزده سال كه در نجف بودند حتى يك شب زيارتشان ترك نشد ـ چه توفيق‏هايى ـ و يك وقت خاصى سر ساعت نه ايشان مانند عوام به زيارت مى‏رفتند. درب حرم را مى‏بوسيدند. (اينگونه باشيد ببوسيد. اگر يكدفعه خداى نكرده جمله‏اى از كسى شنيديد يا اگر خلجان ذهنى پيدا شد اوّل كارى كه مى‏كنيد برويد مقبره علامه مجلسى و ابتدا ضريح را ببوسيد. به قول آقا باقر بهبهانى(ره) كه مى‏گفتند توسل به اين‏ها يعنى توسل به فقهاء پيدا كنيد.)

حضرت امام درب حرم را مى‏بوسيدند و وقتى وارد مى‏شدند چون خلوت هم بود خود را به ضريح مطهر مى‏چسبانيدند و مى‏بوسيدند و بعد زيارت جامعه را مى‏خواندند، اين رسم حضرت امام(ره) بود در پانزده سال.

مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) گفته بودند يك شب خيلى طوفانى بود. طوفان مى‏آمد، شن مى‏آورد، هوا سرد بود. بيرون رفتن از منزل مشكل بود. ناگهان ما ديديم آقا مهيا شده‏اند براى رفتن حرم، من رفتم به آقا گفتم آقا اميرالمؤمنين سلام الله عليه دور و نزديك دارد؟ گفتند نه همه جا محضر اميرالمؤمنين سلام الله عليه است. گفتم خوب اگر دور و نزديك ندارد و همه جا محضر اميرالمؤمنين است شما اين زيارت جامعه را امشب در محضر اميرالمؤمنين در همين اتاق بخوانيد. (در اينجا حاج آقا مصطفى از راه عقلى جلو آمده بودند).

مرحوم حاج آقا مصطفى مى‏گفتند كه حضرت امام(ره) تبسم كردند گفتند: «مصطفى خواهشم مى‏كنم ذهن عوامانه ما را از ما نگير.» اين خيلى معنا دارد. اين خيلى حرف است. آن وقت مى‏شود ملاصدرا. صدرالمتألهين در اوّل اسفار يك جمله شيرينى دارد. مى‏گويد من مدتها فلسفه مشاء خواندم ديدم تاريك است. مدتها فلسفه اشراق خواندم ديدم غرور است. ضميمه كردم اشراق را با مشاء، ترسيدم. متوسل شدم به قرآن و اهل بيت (ع)، راحت شدم. لذا بعضى اوقات ايشان مى‏فرمايند: «هذا يحصل لنا عقيب كشف و الخلوات و اقمنا عليه البرهان» معمولا ايشان در اسفار ـ مخصوصا موقعى كه بحث ابتكارى باشد مثل حركت جوهرى ـ رسمشان اين است كه تمسك مى‏كنند به قرآن و روايات اهل بيت (ع). يك بحث ابتكارى ديگر هم در تجسم عمل دارند كه اسمش را «تناسخ لطيف» گذاشته‏اند همانجا به آيات و رواياتى تمسك مى‏كنند.

حضرت امام (ره) يك مرتبه در درس اخلاقشان ملاصدرا را اينگونه معنى مى‏كردند كه ملاصدرا همان معادى را قبول دارد كه يك پيرزن قبول دارد. يعنى آقاى طلبه وقتى كه آن معاد پيرزن را قبول داشته باشى آنوقت مى‏شود به تو ملّا گفت. و امّا اگر چهار تا اصطلاح فسلفه و چهار تا اصطلاح فقهى و چهار تا اصطلاح اصولى برايت غرور بياورد و آن تعبد را از تو بگيرد، اوّل مصيبت است. از اينكه بحث طولانى شد معذرت مى‏خواهم در اين زمينه باز هم صحبت خواهيم كرد.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group