سه شنبه 13 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس: اخلاق

شماره درس: 17

تاريخ درس: ۱۳۷۵/۴/۱۳

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسّر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

رسيدن به مقام تسليم و رضا كار بسيار مشكلى است امّا فضيلتى است بسيار لازم. در باب تسليم و رضا بحث ما به اينجا رسيد كه دو قسم است. يكى راجع به الطاف جليه خدا و ديگرى راجع به الطاف خفيه خدا، كه در مباحث قبلى از قرآن و روايات اهل بيت (ع) فهميديم كه هر چه از طرف حق باشد، لطف است. گاهى لطفى است كه همه مى‏فهمند پروردگار عالم سلامتى و عقل و اسلام و شيعه گرى به ما داده است. اينها را مى‏فهميم. اينها از الطاف جليه خداست. امّا گاهى انسان مبتلا به مصيبت مى‏شود خوب اين هم لطف از طرفحق است. و درك اين لطف براى عموم مردم كار مشكلى است. از نظر عقلى ما طلبه‏ها مشكل نيست كه بدانيم لطف خفى است. گفتم كه با دليل «لّم» خوب مى‏فهميم كه لطف خفى است. پروردگار عالم حكيم است، قادر است، عالم است، جواد است، پس اينكه براى من جلو آمده است (اين مصيبت) صد در صد در آن حكمت است. خدا عالم به اوست و اگر حكمت نبود، خدا قادر به اوست نمى‏گذاشت اين مصيبت بيايد. مخصوصا اينكه خدا از من بر من مهربان‏تر است، نمى‏گذاشت اين مصيبت بيايد پس اين مصيبت كه آمده معلوم مى‏شود صد در صد مصحلت من در آن است. مى‏شود لطف خفى.

دانستن اين امر براى ما طلبه‏ها آسان است. براى يك موحد آسان است امّا باور كردنش كه اين لطف خفى است كارى است بسيار مشكل. كه به او مى‏گوئيم مقام تسليم و رضا. و مراتبى هم دارد، در آن حديث معراجيه خطاب شد به پيامبر اكرم (ص) يا رسول الله بنده‏هايى هستند كه اگر بداند رضايت من در اين است كه پاره پاره شود يا هفتاد مرتبه با شكنجه كشته شود، اين را بهتر از هر چيزى مى‏خواهد، بهتر از هر سلامتى، بهتر از هر مالى. ـ اين در روايت نيست ولى يك قدرى بالاتر: بهتر از بهشت و آنچه در بهشت است ـ بهتر از همه اين‏ها رضايت خدا را مى‏خواهد. حالا اين رضايت خدا ولو به اين باشد: صار عرضا عرضا پاره پاره شود. يا قتل سبعين مرّةً باشدّ القتل هفتاد مرتبه با شكنجه كشته شود، امّا مورد رضايت خدا.

خطاب شد يا رسول اللّه‏ اين براى بنده من محبوب‏تر است از اينكه مثلا سلامتى داشته باشد، يك عمر اولاد خوب داشته باشد، يك عمر تمكن مالى داشته باشد، يك عمر بلكه يك مقدار بالاتر بهشت داشته باشد «هم فيها خالدون».

خوب اين مقام را پيدا كردن مشكل است. امّا از اين حديث معراجيه مى‏فهميم مربوط به پيامبران و اوصياء و ابى‏عبداللّه‏ الحسين و حضرت زينب(س) نيست. بنده‏هاى خدا هم مى‏توانند اين مقام را پيدا كند. اين جمله حضرت زينب «ما رأيت الّا جميلا» از اين روايت فهميده مى‏شود بنده‏هاى خدا مى‏توانند اين حالت را پيدا كنند. و على كل حال اين مقام شكر در الطاف خفيه بدست آوردنش مشكل است. امّا اگر كسى با مبارزه نفس و مجاهده و دعا و راز و نياز با خدا، توسل به مثل حضرت زينب بتواند ولو مرتبه ضعيفش را بدست آورد انصافا مقام بالايى است.

يعنى انسان بتواند اين حالت را پيدا كند كه بگويد خدايا من دو ركعت نماز مى‏خواهم بخوانم (حالا نافله يا واجب)، ولو اينكه به من دنيا ندهى، ولو اينكه به من بهشت ندهى، ولو اينكه من را جهنم هم ببرى، ولو اينكه به آن مقام حضور را به من ندهى، (از تمام اين منازل بگذرد و) برسد به اينجا كه بگويد خدايا من اين دو ركعت نماز را مى‏خوانم براى خشنودى تو ولو اينكه مرا جهنم هم ببرى.

خوب اين حالت را پيدا كردن مشكل است امّا انصافا لذت عجيبى دارد. همين دو ركعت نماز اينطورى است كه بهشت را برايش واجب مى‏كند، مقام عنداللهى به او مى‏دهند و بالاخره هم دنيا دارد هم آخرت. دنيا و آخرتى كه به قول قرآن «فلاتعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانو يعملون (السجده ـ آيه 17).

مطلبى كه امروز مى‏خواهم عرض كنم اين است كه:

رسيدن به اين مقام تسليم و رضا مشكل است. يعنى شكر در الطاف خفية خدا امّا اگر ما شكر در الطاف جليه خدا نداشته باشيم خيلى بى‏وفايى است و اتفاقا شكر در الطاف جليه خدا هم: «و قليل من عبادى الشكور». معمولا انسان بى وفاست. اين جمله قتل الانسان ما اكفره (عبس ـ آيه 17) را فراموش نكنيد. اين آيه ظاهرا منحصر به فرداست كه خدا اين قدر با غضب و تَشَر مى‏فرمايد مرگ بر اين انسان كه چقدر بى وفاست. يعنى اگر يك مصيبت كوچكى براى ما جلو بيايد تمام نعمت‏هاى خدا فراموش مى‏شود. معمولاً همه ـ إن‏شاءالله شما نه ـ منفى‏باف هستيم. يعنى از مثباتى كه داريم مغفول عنها هستيم و آنچه كه منفى است و به عقيده ما نعمت است، هميشه «متوجه اليها» است. مثلا يك آدمى كه فقير است اين فقرش هميشه در نظر اوست. مقايسه نمى‏كند كه فقيرم امّا سلامتى دارم، عقل و شعور دارم. بخاطر نعمت عقل و شعور و سلامتى الحمدلله رب العالمين بگويد و بعدش هم از خدا بخواهد فقرش را برطرف كند. اين كم است «و قليل من عبادى الشكور». يكى از روانشناسان خارجى يك مقايسه شيرينى كرده است: مى‏گويد تو كه فقيرى، من دو تا چشم تو را مى‏گيرم و تمام دنيا را به تو مى‏دهم. قبول مى‏كنى يا نه؟ مسلم مى‏گويد نه، تمام دنيا مال تو امّا دو تا دستت را مى‏گيرم. قبول مى‏كنى يا نه؟ مسلم مى‏گويد نه، كرباش همه دنيا مال تو، ديوانه باش همه جهان مال تو، مريض باش همه جهان مال تو، دو تا پا نداشته باش همه جهان مال تو.....

پس معلوم مى‏شود ما دارايى‏هاى زيادى داريم. امّا منفى‏باف هستيم. مى‏گويند مرحوم مدرس ـ كه در مسجد رحيم خان دفن است ـ خدا رحمتش كند ايشان در همين مدرسه صدر آمدند براى درس گفتن و به شوخى به آقايان طلبه‏ها گفتند شما روزى صد تومان داريد. اين‏ها تعجب كردند روزى صد تومان داريم يعنى چه؟ گفتند يكى از متموّلين محله ما اين حبس البول پيدا كرده و يك دكترى از خارج آورده‏اند روزى يك مرتبه بول اين فرد را خارج مى‏كند و روزى صد تومان از او مى‏گيرد. خوب شما خودتان روزى چهار پنج مرتبه بول مى‏كنيد بنابراين روزى پانصد تومان داريد. ولى اين روزى صد تومان كه مرحوم مدرس مى‏گويند، بالاتر از اين هاست.

به بهلول نسبت مى‏دهند كه پيش هارون آمد و به هارون گفت اگر تشنه شوى و در جايى باشى كه به تو آب ندهند چقدر حاضرى بدهى يك ليوان آب بخورى؟ گفت نصف دارايى و سلطنت ام را، گفت حالا اگر حبس البول پيدا كردى چكار مى‏كنى؟ گفت آن نصف ديگر دارايى و سلطنت ام را مى‏دهم براى اينكه بول كنم. بهلول گفت سلطنتى كه به يك ليوان آب خوردن و يك بول كردن ارزش داشته باشد غرور ندارد. ديگر نبايد من من بكند. حالا ما اين نتيجه اخلاقى را بايد در اينجا بكار بريم. اگر انسان يك روز قوه بلع نداشته باشد نتواند يك ليوان آب بخورد. يا قوه بلع داشت اين آب را خورد ولى حبس البول پيدا كند آيا حاضر نيست همه دنيا را فداى اين قوه بلع يا حبس البول بكند؟ البته كه حاضر است.

آيا هيچ وقت شده بگوئيم الحمدلله قوه بلع داريم؟ يا بگوئيم الحمدلله كه مى‏توانيم تطهير كنيم؟ الحمدلله رب العالمين كه چشم و پا و دست داريم؟ همين لقمه‏اى كه مى‏گذارند در جلوى ما، به قول سعدى:

ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند

تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى

اينها همه لقمه را آماده كردند و لقمه جلوى ما گذاشته شده، تازه اوّل نعمت‏هاى خداست. اگر لقمه غذا را در دهان بگذاريم و غدد بزاقى ترشح نشوند يا قوه بلع از بين رفته باشد، يا اپيگلوت نباشد كه دهانه ناى را ببندد تا غذا وارد ريه‏ها نشود، يا غذا در معده بماند و وارد اثنى‏عشر نشود، يا غذا وارد اثنى‏عشر بشود ولى آن رگ‏ها جوهر را نگيرد و مواد غذايى دفع شود، يا كليه‏ها كار نكنند اگر گلبول‏هاى قرمز (گارد پخش ارزاق) نباشند، اگر گلبولهاى قرمز اكسيژن را به سلول‏ها نرسانند و دى اكسيد كربن را از آن دور نكنند و جهت خروج از بدن به ريه‏ها نرسانند،....

خدا رحمت كند سعدى را چقدر عالى گفته:

هر نفسى فرو مى‏رود ممد حيات و چون باز گردد مفرّح ذات. پس در هر نفسى دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شكرى واجب.

آيا تا به حال شده كه بگوئيم الحمدلله كه مى‏توانم نفس بكشم؟ خدا رحمت كند، درجاتش عالى است خدا متعالى كند، استاد بزرگوار ما آيت‏الله العظمى بروجردى مى‏فرمودند كه سعدى اشتباه كرده گفته در هر نفسى دو نعمت موجود است. نه در هر نفسى چهار نعمت موجود است. چون اكسيژن به مغز مى‏رسد باعث مفرح ذات و ممد حيات مى‏شود. از نظر طبى مى‏گويند درست نيست و نمى‏دانم مراد ايشان چيست؟ از نظر تجربه اينگونه هست. يعنى وقتى انسان يك جايى برود كه آب و هواى خوب و پاكى دارد، مخصوصا اگر نفس‏هاى عميق بكشد، مغزش حال مى‏آيد. حالا نمى دانم از نظر طبى چگونه مى‏شود درستش كرد امّا على اى حال مرحوم بروجردى مى‏فرمودند در هر نفس چهار نعمت موجود است.

حالا چهار نعمت هم نه، بلكه يك نعمت؛ آيا ما براى اين يك نعمت تاكنون شكر كرده‏ايم؟ اگر گلبولهاى سفيد كار خودشان را انجام ندهند و با ميكروبهايى كه وارد بدن مى‏شوند (از راه چشم، گوش، دهان و....) مبارزه نكنند ما مى‏ميريم. اگر گلبولهاى سفيد ناتوان بشوند آن تلگراف، آن تبى كه براى ما پيدا مى‏شود گوشزد مى‏كند كه من نيرو مى‏خواهم. آيا تاكنون از اينكه تب كردن ما را از عفونت در بدن باخبر مى‏كند شكر خدا كرده‏ايم.

آيا تاكنون گفته‏ايم الحمدلله كه سلامت هستم؟ الحمدلله كه مى‏توانم بنشينم، راه بروم؟ الحمدلله چشم، گوش، دست و پا دارم؟ ولى مهمتر از اين‏ها الحمدلله كه عقل دارم؟ خوب اگر حالا يك ديوانه بوديم و مى‏آمديم در مدرسه صدر و همين علم را هم داشتيم. ـ من هيچ وقت فراموش نمى‏كنم يكى از شاگردهاى مرحوم حاج شيخ رضوان الله تعالى عليه، ديوانه شده بود و در زمان طلبگى ما در قم اين فرد در مدرسه ما مى‏آمد و مى‏رفت، تمام خصوصيات دقى مرحوم حاج شيخ در نظرش بود. لذا ما بارها از او استفاده مى‏كرديم. حتى آن الفاظ يزدى كه مرحوم حاج شيخ گاهى بكار مى‏بردند در نظرش بود من يادم هست در باب استصحاب يك مساله از او پرسيدم گفت كه استصحاب در اينجا جارى نيست براى اينكه بيل به كتش خورده است. اين اصطلاح يزدى است و مرحوم حاج شيخ رضوان‏الله‏تعالى‏عليه روى ممبر وقتى مى‏خواستند بگويند اين معارض دارد. اين معارض، استحصاب را كمرنگ و ناتوان كرده است. مى‏گفتند بيل به كتش خورده است. و اين ديوانه اينها را يادش مى بود و مى‏گفت و ما از او استفاده مى‏كرديم. امّا خوب ديوانه بود. به آن اندازه ديوانه بود كه وقتى نماز نمى‏خواند و ما به او مى‏گفتيم نماز بخوان مى‏گفت: اخذ ما وهب و سقط ما وجب!! خوب مى‏فهميد ديگر. حالا راستى اگر ما اينطور بوديم. مى‏آمديم در مدرسه و ظهر نماز هم نمى‏خوانديم و مى‏گفتيم اخذ ما وهب و سقط ما وجب. اينها شكر ندارد انصافا جمله رسايى در قرآن هست براى همه مان هم هست. الا شاذا الا نادرا آيه چنين است: «قتل الانسان ما اكفره» (عبس، آيه 17) مرگ بر اين انسان كه چقدر بى‏وفاست. بى‏وفايى ما عجيب است. راجع به خدا بى وفا هستيم. راجع به پيامبر(ص) بى‏وفا هستيم، راجع به ائمه طاهرين (ع) من جمله حضرت ولى عصر (عج) بى‏وفا هستيم، راجع به مردم بى‏وفا هستيم. معمولا زن و شوهر راجع به هم بى‏وفا هستند. يعنى زن از صبح تا ظهر خانه را جارو مى‏كند. خوب خانه‏دارى، بچه‏دارى و شوهردارى سخت است. اين سه كار سه تا آدم حسابى مى‏خواهد. اين زن كار سه نفر را انجام مى‏دهد. حالا شما ظهر برويد خانه و ناهار نيم ساعت دير شود، چه غوغايى به پا مى‏كنيد. اين را مى‏گويند بى وفايى! يعنى خوبى‏ها فراموش مى‏شود. در مورد زن هم همين طور است. مى‏داند كه خرج و مخارج تامين كردن در اين زمان كار مشكلى است. امّا يك چيزى خواسته و شوهرش نپذيرفته است. چه قهر و تلخى!! اگر اين «قتل الانسان مااكفره» را عامش بگيرد همين جورى مى‏شود ديگر، راستى اين انسان بى‏وفاست. و اخلاق مى‏گويد پست‏ترين انسان كسى است كه بى وفا باشد. اين شعر سعدى را فراموش نكنيد. خوب شعرى است:

آنكس كه نمك خورد ونمكدان بشكست

پيش رندان حقيقت، سگ به از اوست

 

راستى چنين است. يك روايتى داريم نمى‏دانم چگونه مى‏توان درستش كرد. همين جورهاست شايد كشف و شهودى باشد براى او؛ كه براى يك عابدى مرتب روزى مى‏رسيد. حالا بنا شد امتحان بشود. ـ خدا نكند امتحانى كه نتوانيم در آن موفق شويم برايمان پيش بيايد. مرتب در معرض امتحان هستيم. بايد دعا كنيم اقلاً در اين امتحان‏ها نمره يازده دوازده بدست بياوريم و رفوزه نشويم گر چه معمولا رفوزه هستيم ـ اين فرد عابد بنا شد امتحان بشود پس دو سه روز روزى برايش نيامد. رفت در خانه يك گبرى گدايى كرد و آن گبر دو سه تا نان به اين داد. وقتى كه مى‏خواست برود سگِ اين گبر به اين فرد حمله كرد و او از ترسش نان اوّل را داد و سگ خورد و همين طور تانان سوّم را هم خورد و باز هم او را دنبال كرد. اين فرد به سگ گفت بى حيا رهايم كن من كه ديگر چيزى ندارم. صاحب خانه سه تا نان به من داد، مى‏گويد سگ به زبان در آمد ـ حالا نمى‏دانم كشف بوده يا خودش توجه پيدا كرد، خدا به او الهام كرد ـ گفت بى حيا تويى، يك عمر در خانه خدا بودى، پروردگار عالم به تو روزى مى‏داد، حالا سه روز يك ابتلا براى تو پيش آمد، يك امتحان براى تو جلو آمد، اينطور كردى. آمدى درب خانه دشمن خدا. و ما نظيرش را زياد داريم. آقايان، زياد، كه دو سه روز يك ابتلا، ناگهان مى‏رسد به كفر.

پروردگار عالم بايد به ما تسامح كند و براى يك طلبه اين خوب نيست. نبايد وضع به گونه‏اى باشد كه خدا با ما تسامح كند ـ البته شما ان شاءالله در بهشت از اولياء خدا هستيد. شما ان شاءالله دنبال اميرالمؤمنين (ع) يك انسان كامل هستيد و بهشت مى‏رويد ـ ولى در مورد ما، خدا رحمت كند باباطاهر را كه مى‏گويد:

خداوندا به حق هشت و چهارت

اگر گويد شتر ديدى نديدى

اگر اينطور نباشد در اين دنيا ما همه مان لنگ هستيم. و بايد ما طلبه‏ها ولو به صورت ضعيف، به مقام شكر رسيده باشيم. حالا اگر به مقام شكر خفى نرسيده باشد آيا به مقام شكر جلى هم نبايد رسيده باشد؟ يعنى ما طلبه‏ها نبايد به آنجا رسيده باشيم كه اين روايت معراجيه مربوط به ما باشد؟

«يا احمد اگر كسى را هر روز ذره ذره كنند، اگر هفتاد مرتبه كشته شود با شكنجه، و بداند كه مورد رضايت من است، همه چيز را فداى اين فرد مى‏كنم و او را دوست دارم.» بايد برسيم به اينجا، بايد برسيم به لطف خفى. بايد برسيم به شكر در لطف خفى. حالا نه، به اين نتوانستيم برسيم لااقل به شكر در لطف جلى بايد برسيم. چرا اينطورى هستيم؟ يعنى چرا دو سه روز كه مريض مى‏شويم ناشكرى بالا مى‏رود؟ چرا يك گرفتارى كه جلو مى‏آيد، اگردل ما را بشكافند گرچه به زبان نياورده‏ايم ولى دل راضى از خدا نيست؟ كم پيدا مى‏شود دلى كه از خدا راضى باشد. تسليم باشد در مقابل خدا، آن هم شكر در الطاف جليه نه در الطاف خفيه!! آيا مى‏شود ما از همه چيز بگذريم؟ اگر انصافا شما مريض شديد و مرض سختى گرفتيد مثل سرطان و از آن طرف هم فقر بسيار شديدى داشتيد، از آن طرف زن از آن زنهاى بد، اولاد از آن اولادهاى ناصالح، همه بلاها به شما هجوم آورده و به شما بگويند آقا تمام اين بدها را از تو برطرف مى‏كنيم و امكانات به حد عالى، زن و اولاد عالى و صالح به تو مى‏دهيم، سلامتى در حد بالا به تو مى‏دهيم امّا در مقابلش شيعه‏گرى را از تو مى‏گيريم، آيا مى‏دهيد؟ اينجا ديگر همه‏مان نمره بيست مى‏گيريم. الحمدلله اصفهانى و ايرانى نبوغ دارد. نبوغش هم اين است كه آن وقتى كه ولايت زير لايه‏هاى ظلم، زير لجن‏هاى ظلم بنى‏اميه و بنى‏العباس بود همه وقت، همان اوّل، ايرانى مخصوصا اصفهانى توانست ولايت را پيدا كند.

لذا همه‏مان كه اينجا نشسته‏ايم، ولايت داريم و حاضر هم نيستيم اين ولايت را با چيزى معاوضه كنيم. حتى من به شما عرض مى‏كنم (مى‏دانم نمره بيست مى‏آورى) به تو مى‏گويند آقا يا جهنم، يا شيعه گرى، كدام را انتخاب مى‏كنى؟ حتما حاضريد جهنم برويد امّا شيعه‏گرى را رها نكنيد. آن جمله در دعاى كميل اميرالمؤمنين(ع) كه مى‏فرمايد خدايا «صبرت على حرّ نارك و كيف اصبر على فراقك» اين خيلى بالاست و اين براى اميرالمؤمنين نيست. الآن من مى‏دانم اكثر شماها اينطورى هستيد يعنى اگر به شما بگويند ولايت على(ع) را از شما مى‏گيريم. ولى تو را جهنم نمى‏بريم. شما مى‏گويند نه، حاضرم جهنم بروم امّا تو جهنم يا على يا على بكنم. خوب اين نعمت تا حالا شده هر روز بگويى الحمدلله الذى جعلنى من ولاية اميرالمؤمنين سلام‏الله‏عليه. الحمدلله الذى جعلنى من امّة محمّد(ص) الحمدللّه‏ الذى جعلنى من شيعة اميرالمؤمنين و الائمة المعصومين(ع)؟ اين دعا هم اتفاقا هست. بايد اين‏ها را بگوئيم. و البته نه به زبان، مى‏خواستم امروز در مراتب شكر يك مقدارى صحبت بكنيم كه مراتب آن زبان و عمل و دل و هويت است ان شاءالله براى بعد از محرم و صفر باشد. امّا اينجا مى‏خواهم عرض كنم شكر اين نعمت‏ها فقط نبايد به زبان باشد. واقعا ما بايد در مقابل الطاف جليه خدا مثل عقل، بالاتر مثل شيعه‏گرى بايد اجر اينها را داشته باشيم اينها از الطاف خداست. اگر يك ذره لطف جلى برداشته بشود العياذبالله يك دفعه انسان چشمش را باز مى‏كند مى‏بيند شيعه نيست. چكار مى‏كند؟ چه بسيار من سراغ دارم كه اوّل عمرش مفاتيح زير بغل، در حرم حضرت معصومه(س) مثل باران گريه مى‏كرد، زيارت دختر موسى بن جعفر(ع) را با حالى مى‏خواند. امّا پير شد. ناگهان ديگر موسى بن جعفر را قبول نداشت چه برسد به دختر موسى بن جعفر(ع). خدا نكند يك آن لطف خدا و دست عنايت خدا از سر ما برداشته شود. اين‏ها شكر دارد. اين دعايى كه دعاىِ مختص پيامبر اكرم(ص) است را فراموش نكنيد كه عايشه مى‏گويد امّ سلمه مى‏گويد، معلوم مى‏شود اين ذكر پيامبر(ص) در مواقع خاصى و حساسى بوده! «اللهم لاتكلنى الى نفسى طرفة عين فى الدنيا و الاخرة».

تعجب هم نكنيد. يك اهل دلى به من مى‏گفت: كه در جوانى مبتلا شدم به يك زنى، من بودم و آن زن، از اوّل شب تا صبح، هر چه اين زن كرد كه من گناه كنم، نكردم، زن جوان، من جوان، خلوت، احدى نبود، زير كرسى از اوّل شب تا صبح و صبح با نمره بيست از آن اتاق بيرون آمدم. مى‏گفت پير شدم. (آن وقت كه اين قضيه را براى من مى‏گفت پير بود) مى‏گفت كه چند سال قبل مبتلا شدم به همان زن، در همان اتاق، از اوّل شب تا به صبح خوابم نمى‏برد، منتظر بودم آن زن بيايد و بالاخره نيامد و با يك رفوزه گرى صبح از زير كرسى بيرون آمدم. ناگهان انسان به اين وضعيت بد مبتلا مى‏شود. شكر كنيد. «لئن شكرتم لازيدنّكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد». (ابراهيم، آيه 7) خوب شما آدم‏هاى متقّى هستيد براى اين تقوى شكر كنيد. الحمدلله متقى هستم، الحمدلله نگاه آلوده ندارم. اين‏ها شكر دارد آقا، الحمدلله نماز اوّل وقت مى‏خوانم، الحمدلله مواظب زبانم هستم، غيبت نمى‏كنم، تهمت نمى‏زنم، شايعه پراكنى نمى‏كنم. خوب اينها شكر دارد. تا به حال شكر اين‏ها را بجا آورده‏ايد؟ شكر بجا آورده‏ايد كه الحمدلله من دهانم كليد دارد، زبانم كليد دارد، چشمم كليد دارد، دلم كليد دارد.

خدا را قسمش مى‏دهم به افرادى كه راستى شكر گزارند. چه پيامبران، چه اوصياء، چه بنده‏هاى خوب خداكه اين مقام تسليم و رضا، اين مقام شكر را كه بالاترين فضيلت است، به همه ما عنايت كند. ان شاءالله.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group