پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس: اخلاق

شماره درس: 18

تاريخ درس: ۱۳۷۵/۵/۳

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسّر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث اخلاقى ما درباره كلمه خلوص، كلمه اخلاص، اين كلمه مقدس بود كه همه عبادات متوقف بر اين كلمه است. و قصد قربت به مراتبش متحقق نمى‏شود الا با اين كلمه، و انسان مقامات را نمى‏تواند بپيمايد الا با اين كلمه. بالاخره مقدس‏ترين كلمات در اخلاق است. گفتم براى ما اصل مطلب در اينكه نماز مى‏خوانيم، عبادت مى‏كنيم، براى خداست اشكالى نيست. كم پيدا مى‏شود يك نفرى نماز بخواند براى خودش و براى ديگران. به اين معنا كه اگر ديگرى آنجا نبود نماز نمى‏خواند.اين ظاهرا كم پيدا مى‏شود در ميان ما آدم دو چهره‏اى، آدم رياكار، به اين معنا كه نماز را بخواند براى خدا و براى غير، به اين معنا كه نيتّش اين باشد كه نماز ظهر مى‏خوانم براى خدا و براى اينكه فلانى ببيند. اين ظاهرا كم است. اگر باشد خيلى شقى است. مخصوصا اگر توجه هم داشته باشد كه ديگر نمازش هم باطل است. آن چيزى كه به درد جلسه مى‏خورد كه بايد روى آن خيلى كار بكنيم مساله داعى بر داعى است. مساله محرك است. ما نماز مى‏خوانيم قربه‏الى الله. معلوم است. ما نماز را نمى‏خوانيم براى كسى يا چيزى، امّا محرك ما در نماز خواندن چيست؟ كه به آن مى‏گوئيم داعى بر داعى. گفتم كه از نظر علماى علم اخلاق و از نظر اهل دل اين محرك، اين داعى بر داعى، هفت مرتبه دارد. به قول اين‏ها هفت شهر عشق است كه بايد رفت تا پس از عبور و گذشتن از اين شهرها و كوچه‏ها، به گمشده و مقصود و مطلوب برسد. اوّل دنيا بود كه درباره آن صحبت كردم كه پست‏ترين مراتب عبادات همين است. كه انسان كارى بكند براى دنيا، و امّا نمازهاى اينگونه باطل نيست. اين همه نمازهاى حاجت در كتابهاى دعا داريم. مثلا كسى درمانده است مى‏گويد نماز جعفر طيار بخوان خوب نماز جعفر طيار مى‏خواند براى اينكه گره از كارش باز شود. اين داعى اوّل.

داعى دوّم رفتن بهشت بود. و لمثل هذا فليعمل العاملون (الصافات، آيه 61).

داعى سوّم نرفتن جهنم بود. كه معمولا نود و نه درصد مردم (اگر خيلى خوش بين باشيم نود و پنج درصد مردم) عباداتشان چنين است. براى اينكه عقاب نشوند. عقاب استيصالى نداشته باشند، جهنم نروند، و الا اگر از عقاب امن باشند كم كسى پيدا مى‏شود نماز بخواند، عبادت بكند، مخصوصا خمس و زكات بدهد. خوب اين هم مرتبه سوّم.

مرتبه چهارم، مرتبه استحياء بود كه به مقامى رسيده است كه خود را در محضر خدا مى‏بيند. لذا حيا مى‏كند از اينكه واجباتش را به جا نياورد يا حيا مى‏كند از اينكه گناه بكند. مرتبه پنجم آن بود كه محرك آن شكربود و به آنجا رسيده بود كه مقام تسليم و رضا برايش پيدا شده است. و آن مقام تسليم و رضا وا مى‏داد شكرا لله، كه الطاف خفيه و جليه خدا شامل حال او شده است. اين عبادت ميكند. فى الجمله در اين باره‏ها صحبت كردم. بحث امروز ما در مرتبه ششم است. كه امام صادق(ع) مى‏فرمايد عباده‏الاحرار، اينكه نماز مى‏خواند چون خدا را دوست دارد. و اين خدا را دوست داشتن، مراتب دارد. يعنى اينها براى محبت مراتب پانزده گانه درست كرده‏اند كه مرتبه چهارمش عشق است. يعنى در اصطلاح اهل ذوق به آن عشق مى‏گويند ولى بالاخره محرك اين، محبت خداست. چون محبت خدا در دل اين رسوخ كرده، اين محبت وا مى‏دارد كه متابعت از مولا بكند. مطيع خدا باشد. خوب معلوم است اين مقام بالاتر از مقام استحياء بالاتر از مقام شكر و بالاتر از همه اين مقام‏هاست. كه در آن روايتى كه مرحوم كلينى رضوان الله تعالى عليه از امام صادق(ع) نقل مى‏كنند كه امام صادق(ع) فرمودند: «قوم عبدوا اللّه‏ خوفا فتلك عبادة العبيد و قوم عبدوا اللّه‏ طلب الثواب، فتلك عبادة الاجراء و قوم عبدوا اللّه‏ حُبّاله فتلك عبادة الاحرار و هى أفضل العبادة.» بعضى عبادت مى‏كنند عبادت اجرا، عبادت بنده‏ها، يعنى ترس از جهنم يا طمع در بهشت امّا بعضى عبادت مى‏كنند چون خدا را دوست دارند. مى‏فرمايد تلك عبادة الاحرار.

اين كه احرار مى‏گويند بخاطر اين است كه اگر راستى محبت خدا در دل رسوخ كرد تمام بت‏ها سوخته مى‏شود، تمام تعلق‏ها پاره مى‏شود. همين طور كه آيه شريفه مى‏فرمايد «و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا يحبونهم كحب الله و الذين امنوا اشد حبا لله» (البقره ـ آيه 165) مؤمن عاشق خداست. وقتى عاشق خدا شد، ديگر بتى در دل او نيست. آنكه عاشق خدا نيست بت‏ها در دل اوست: بت منّيت، بت رذالت مثل حب به مال، حب به رياست، حب به مُشتهيات نفس، خوب اينها همه بد هستند. اين‏ها همه تعلقات نفس هستند. آيه شريفه مى‏فرمايد وقتى محبت خدا بيايد، همه اين تعلقات و بت‏ها از بين مى‏روند. يك جمله‏اى كه در اين آيه شريفه بكار رفته و من از همه شما تقاضا دارم كه اين ادب قرآن را هميشه در گفتارتان، مخصوصا در ممبرهايتان مراعات بكنيد اين است كه اينجا اين «اشدُّ حبّا» يعنى عشق و كلمه عشق در قرآن نيامده است. در سوره يوسف «قد شغفها حُبا» (يوسف، آيه 30) آمده آنهم نه از زبان قرآن بلكه از زبان آن زنهاى اراذل و بى عفت، و اين كلمه شغف بالاتر از عشق است ولى باز هم كلمه عشق در قرآن نيامده است. سببش هم اين است كه اين كلمه عشق مربوط به اراذل و اوباش و بى‏عفت‏ها و بى غيرت‏هاست. اين كلمه عشق و عشق بازى از اوّل، از قبل از تاريخ، از وقتى كه انسان تاريخ را مطالعه مى‏كند، بوده و مربوط به اراذل و اوباش هم بوده است. چقدر هم برايش شعر گفته‏اند و كارها كرده‏اند. امّا از اوّل قرآن تا آخر قرآن كلمه عشق نداريم. ظاهرا در روايات هم كلمه عشق نداريم. روايتى كه صحيح السند باشد و بشود به ائمه طاهرين(ع) نسبت بدهيم ظاهرا در اين باره نداريم. يك روايتى هست كه در مزمت عشق است كه سوال مى‏كنند عشق چيست؟ و امام صادق(ع) مى‏فرمايد: وقتى محبت خدا نباشد ديگر معلوم است مرضى بر دلى مستولى مى‏شود بنام عشق. يا در روايت ديگر دارد مرضٌ سودابى. يك چنين چيزهايى در برخى روايات آمده است و كلماتى هم به امام صادق(ع) نسبت مى‏دهند يا در قُصّيات نسبت مى‏دهند نمى‏دانم اينها چه اندازه درست باشد. و امّا دركافى شريف، در من لايحضر، در تهذيب ، ظاهرا اين كلمه عشق در يك روايت صحيح السند و ظاهر الدلاله‏اى نيامده است حتى عشق راجع به خدا. در قرآن كه مسلم نيامده است.

در اينجا هم عشق است. يعنى يك محبتى كه همه محبت‏ها را بسوزاند «و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا يحبونهم كحب الله...» (البقره، آيه 165) حالا يك كسى هم هست كه همه اين محبت‏ها را ندارد. يعنى يك چيزى مى‏آيد و همه اين محبت‏ها را مى‏سوزاند «و الذين آمنوا اشدّ حبالله ...» (البقره، آيه 165). خوب عشق است امّا به جاى عشق مى‏گويد اشدّ حبا. و اين ادب قرآن را مى‏رساند.

يعنى به ما مى‏گويد انسان بايد در كلماتش مؤدب باشد. ما بايد مواظب باشيم روى ممبر كلمات اراذل و اوباش را استفاده نكنيم. اين را بايد مواظب باشيم. ادب قرآن به ما مى‏گويد كلماتى كه مختص به مجالس لهو است، مختص به افراد ناباب است، استفاده نكنيم. لذا شما از اوّل قرآن تا آخر قرآن مى‏بينيد كه خيلى شاذ يعنى يك فصاحت و بلاغت خاصى مى‏خواهد تا يك كلمه غيرمتعارف استعمال بشود. مثلا كلمه حمار، كلمه كلب اين‏ها در قرآن خيلى كم آمده است. يك جا كه مى‏خواهد عالم بى عمل و عالم غير مهذب را بكوبد، فصاحت و بلاغت آنجا اقتضا مى‏كند كه بگويد «فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث اوتتر كه يلهث» (الاعراف، آيه 176) اين خود يك گونه فصاحت و بلاغت است. امّا به عبارت ديگر از درد ناعلاجى و براى اينكه فصاحت و بلاغت حفظ بشود، براى اينكه عالم غير مهذب را بكوبد، كلمه سگ آورده است. در مورد كلمه حمار هم همين طور است «مثل الذين حُمّلوا التورات ثمّ لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا» (الجمعه، آيه 5) در قرآن آمده امّا خيلى شاذ است. كجا آمده؟ آنجا كه فصاحت و بلاغت را قرآن اقتضا مى‏كند بيايد. بعبارت ديگر درد ناعلاجى. براى اينكه مى‏خواهد عالم غيرمتقى را بكوبد و كوبيدن بايد در سر حد بالا باشد، آنرا به الاغى تشبيه كرده كه مقدارى كتاب بارش باشد. و من از اوّل تا آخر قرآن با دقت مطالعه كردم ديدم جايى پيدا نمى‏شود كه بدون دليل قرآن شريف كلمات مستهجن استعمال كرده باشد. يعنى ادب قرآن و اين ادب قرآن به ما ـ مخصوصا ما طلبه‏ها ـ مى‏آموزد كه در مجالس‏مان خيلى مودب حرف بزنيم.

اين فصاحت و بلاغت كه همه شما شنيده‏ايد، فصاحت يعنى خوب حرف زدن، نه اينكه منظور از خوب حرف زدن، خطابه حرف زدن باشد، معلوم نيست اين فصاحت باشد. بلكه يعنى خوب بتواند استعمال لغت بكند. اين براى ما خيلى لازم است. مثلا مى‏بينيم فردى در شهر ريشش در علم سفيد شده امّا هنوز لغات دهاتى بكار مى‏برد. براى اينكه در ده بزرگ شده هنوز برخى لغات كه از نظر گفتار مستهجن هم هستند بكار مى‏برد. همچنين تُن صداى ما طلبه‏ها بايد متعارف باشد. اين از فصاحت است. يعنى فصاحت ممبر اين است كه تن صدا بايد متعارف باشد. نه اصفهانى باشد، نه قمى، نه دهاتى باشد نه شهرى. اين خيلى شيرين است و لغاتى را استخدام كنيم كه نه اصفهانى باشد، نه قمى، نه شهرى باشد نه دهاتى. اين را مى‏گويند فصاحت، خوب حرف زدن.

بلاغت يعنى بجا حرف زدن، بعضى اوقات بى جا حرف مى‏زند. كلمه سگ يا حمار را استعمال مى‏كند در صورتى كه مى‏توانست اين كلمات را بكار نبرد. اين بلاغت ندارد. امّا همين كلمات موقعى كه زمينه مناسب باشد و بخواهد قهر خدا را بفهماند و بكوبد بصورت شاذ استعمال مى‏شود. لذا من از همه شما تقاضا دارم اين فصاحت و بلاغت را در ممبر خيلى مراعات كنيد. از قرآن شريف بگيريد و مى‏دانيد كه يكى از معجزات بزرگ قرآن شريف كه بخاطر آن در صدر اسلام تحدى مى‏كرد همين فصاحت و بلاغت آن بود. مى‏گفت تمام حرفهاى من از نظر استخدام لغت بجاست. از نظر بلاغت هم تمام حرف‏هاى من بجاست. اگر شما بتوانيد يك ايراد به فصاحت و بلاغت من بگيريد، من دست از اين داعى‏ام بر مى‏دارم. كه آن عرب مى‏خواست كلمه عُجاب و امثال آن را به حضرت ايراد بكند كه وقتى حضرت وارد شدند، مرتب جلوى پاى ايشان بلند شد و نشست و خودش بطور ناخودآگاه همين دو سه كلمه‏اى كه مى‏گفت فصاحت و بلاغت ندارد را استعمال كرد!! حالا آنكه الان مى‏خواهم بگويم اين است كه در مورد «و الذين امنوا اشد حبا لله» (البقره، آيه 165) تقاضا دارم كلمه عشق و كلماتى كه اراذل و اوباش دارند ـ ولو اينكه بخواهيم ممبرهايمان بگيرد ـ استعمال نكنيم و على الظاهر نبايد از اين گونه كلمات در صحبت‏هايمان در ممبرها داشته باشيم. على كل حال وقتى اين كلمه عشق به قول قرآن «اشد حبا» بيايد تمام ندها، تمام بت‏ها از بين مى‏رود. ديگر اينكه براى چى عبادت بكند؟ مى‏شود سالبه به انتفاع موضوع، ديگر راستى مى‏تواند بگويد نماز من براى خداست. اين عشق به خدا و اشد حبالله باعث مى‏شود چيز ديگرى در دل نباشد. نه تعلق دنيا، حتى تعلق آخرت، همه اين‏ها را مى‏سوزاند. اين يك فايده كه از نظر قرآن معلوم مى‏شود اين محبت به خدا بالاترين فوايد است. لذا اگر از شما بپرسند كه چگونه خودسازى كنيم؟ خوب اين يك مساله مشكلى هم هست چگونه انسان مى‏تواند درخت رذالت از دل بركند و درخت فضيلت بجاى آن غرس كند؟ يكى از جوابها اين است كه عشق خدا در دل تو ريخته بشود به قول قرآن نسبت به خدا «اشد حبا» پيدا شود. وقتى اين اشد حبا پيدا شد به قول قرآن شريف تمام رذايل خود به خود سوخته مى‏شود. ديگر حب به مال نيست. اصلاً نمى‏بيند. اين تعلق پاره مى‏شود. حب به رياست نيست. ديگر حسادت، تكبّر، منيّت، لجاجت، عناد،..... نيست. چنانچه گناه هم ديگر نيست.

مرحوم علامه مجلسى در بحار دو بيت شعر را گاهى به امام سجاد(ع) نسبت مى‏دهند و گاهى همه به امام صادق(ع) نسبت مى‏دهند. يعنى در حالات امام سجاد(ع) اين دو بيت شعر را به ايشان نسبت مى‏دهند و در حالات امام صادق(ع) هم اين دو بيت شعر را به امام صادق(ع) نسبت مى‏دهند. حالا من نمى‏دانم شايد اين انشاد باشد نه انشاء يعنى اين دو بيت شعر را يك كسى گفته است، و امام سجاد(ع) به آن توسل كرده‏اند، امام صادق(ع) هم به آن توسل كرده‏اند. ممكن هم هست امام سجاد(ع) خودشان شعر گفته باشند و اين بعيد است. چون اينها معلوم شعر نمى‏گفتند. اين ديوان اميرالمؤمنين(ع) را هم نمى‏دانم مال اميرالمؤمنين(ع) هست يا نه؟ محتوا شايد مال اميرالمؤمنين باشد امّا شعرهايش را نمى‏دانم مال ايشان هست يا نه. بالاخره ممكن است امام سجاد(ع) شعر گفته باشد، انشاء بوده، و امام صادق(ع) همان شعر را إنشاد كرده باشند. على كل حالٍ دو شعرى است كه امام صادق و امام سجاد(ع) اين دو شعر را دوست داشتند و به آنها استشهاد كرده‏اند. مى‏فرمايند كه:

تعصى الاله و انت تظهر حبه

هذا لعمرك فى الفعال بديع

لو كان حبك صادقا لاطعته

المحب لمن يحب مطيع

مى‏فرمايد گناه مى‏كنى، اظهار هم مى‏كنى خدا را دوست دارم. به جان خودم قسم اين ادعاى تو يك ادعاى خيلى تازه‏اى است، يك ادعاى تعجب آورى است بعد مى‏فرمايند اگر در محبت به خدا صداقت دارى، بايد مطيع خدا باشى. براى اينكه محب در مقابل محبوب مطيع است. «ان المحب لمن يحبه لمطيعه». اطاعت صد در صد.

اين يك امر خارجى هم براى همه مان دارد، حالا نرويد در كلمات عشق و عاشقى و ليلى و مجنون‏ها و يوسف و زليخاها و... نه آنجاها هم نمى‏خواهد برويد. شما در مقابل بچه‏تان يك بچه داريد خيلى دوستش داريد. مسلما شما در مقابل اين بچه مطيع هستيد. تا آنجا كه براى اين بچه ضرر نداشته باشد اطاعت مى‏كنيد. حالا شما نه، بسيارى از مردم حاضرند دنيا و دين و آبرو و بهشتشان را براى اولاد بدهند. خوب اين كسانى كه خمس نمى‏دهند مى‏خواهند ارث زيادتر بشود. براى وارث. معمولا وقتى در مردم و حتى در خودمان تامل كنيم مى‏بينيم كه محب در مقابل محبوب مطيع است. خوب اين دو تا شعر به ما مى‏گويد، قرآن به ما مى‏گويد: اگر محبت خدا آمد، صفات رذيله ريشه كن مى‏شود.

كلمات امام سجاد(ع) و امام صادق(ع) به ما مى‏گويد اگر محبت خدا آمد، ديگر تقوا و عدالت پيدا مى‏شود. ديگر انسانى كه محبوبش خداست، مخالفت خدا نمى‏كند. نتيجه خيلى بالاست. به اندازه‏اى كه هم انسان را مهذب مى‏كند هم انسان را متقّى مى‏كند. از كجا پيدا كنيم؟ يعنى محبت خدا از كجا پيدا مى‏شود؟ اين هم يك امر خيلى واضحى است. همين طور كه مراوده با ديگران محبت مى‏آورد، مراوده با خدا هم محبت مى‏آورد. يعنى نماز شب، راز و نياز با خدا، اين‏ها محبت مى‏آورد. نماز اوّل وقت با توجه، اگر بشود با حضور قلب، اين‏ها محبت مى‏آورد. انفاق در راه خدا، محبت مى‏آورد. شايد اين را بتوانيد يك مصداق از اين آيه شريفه قرار دهيد: «تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا مما رزقناهم ينفقون» (السجده، آيه 17).

يك افرادى هستند كه در دل شب پا مى‏شوند پشت پا به رختخواب مى‏زنند گاهى صفت جمال خدا، گاهى صفت جلال خدا بر دل اينها حكمفرما مى‏شود. اين شبشان، روزشان هم به فكر ديگران هستند. و ممّا رزقناهم ينفقون. اين «فلا تعلم نفس» را مفسرين معنا كرده‏اند يعنى بهشت، يعنى آن مقام‏هاى آخرت، ولى شايد بشود معنا كرد: (قرآن يك معناى عامى دارد) فلا تعلم نفس در همين دنيا مقام عنداللهى پيدا مى‏كند. يعنى در همين دنيا به جايى مى‏رسد كه واقعا خود را صد در صد در محضر خدا مى‏بيند. يك معناى بهتر هم مى‏توان براى آن در نظر گرفت و آن اين است كه مى‏رسد به محبت خدا، مى‏رسد به آنجا كه محبت خدا در دلش رسوخ مى‏كند و هيچ كس نميداند چه خبر است. جز اينكه آن هم مثل او شود. اگر «فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعملون» اين قرة اعين را اينطور معنا كنيم (البته مصداق) كه يكى از نتايج عبادت در شب يكى از نتايج انفاق در روز، به عبارت ديگر يكى از نتايج مراوده با خدا و رابطه با خدا، محبت خداست. وقتى محبت در دل انسان ريخته شد، ديگر لذت دارد. هيچ كس نمى‏تواند اين لذت را بفهمد مگر اينكه خودش به اين لذت برسد. اين هم بشود محب خدا و خدا بشود محبوب اين. على كل حال اگر اين حالت براى ما پيدا بشود معلوم است مرتبه ششم از خلوص را بدست مى‏آوريم. چه بخواهيم چه نخواهيم، يعنى به طور ناخودآگاه، يعنى به طور خودكار عبادت ما مى‏شود براى خدا.

يك مرتبه ديگر هم دارد بعد درباره‏اش صحبت مى‏كنيم كه آن مرتبه رسيدن به محبوب است، رسيدن به گمشده است، و آن اين است كه عبادات همه و همه حتى حبا لله هم نباشد. محرك خود خدا باشد. اين محرك خود خدا باشد يعنى چه؟ ان شاءالله براى جلسه بعد.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group