موضوع درس: اخلاق
شماره درس: 21
تاريخ درس: ۱۳۷۵/۵/۲۴
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث گذشته ما در مراتب خلوص بود و درباره خلوص و اخلاص و مراتب آن تا كنون صحبت كرديم و گفتيم كه رسيدن به مراتب آن كارى بسيار مشكل است لمّا براى همه ـ مخصوصا ما طلبهها ـ كارى بسيار واجب است و اصولاً از نظر عرفان، از نظر اخلاق بحث حساس و دقيقى است و آن بحث آخر ما اين بود كه آيا مىشود انسان به مقامى برسد كه عبادت او فقط براى خدا باشد داعى و محركى در كار نباشد جز خدا و به عبارت ديگر اصلاً داعى نباشد. عبادت براى خدا و داعى هم خدا.
محرك دنيا نباشد محرك آخرت نباشد محرك آن حجب نور ـ به قول اينها ـ نباشد حتى شكر و محبت خدا نباشد آن هفت شهرى را كه از نظر گفتار گشتيم و انشاءاللّه شما از نظر عمل گشتهايد ما كه هنوز نه اندر خم يك كوچهايم بلكه هنوز واردش هم نشدهايم گفتنىها خيلى شيرين است ولى وقتى به عمل مىرسيم خيلى لنگانيم بالاخره حق اين است بسيارى گفتهاند نمىشود. گفتهاند مىشود به سر حد محبت و عشق رسيد و امّا رسيدن به مقام هفتم منحصر به اهل بيت است حتى بسيارى هم مدعى شدهاند كه انبياء هم نمىتوانند و به همان حديث مراجعيه تمسك كردهاند كه «ثم دنا فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى»[1] مختص به پيغمبر اكرم (ص) است و ما از نظر عرفان از نظر فلسفه از نظر اخلاق فهميدهايم كه ائمه طاهرين (ع) و حضرت زهرا (س) نفْس رسول اللّه هستند و چون از نظر قرآن «انفسنا» به ما مىگويد اميرالمؤمنين، امام حسن، امام حسين (ع) اينها نفْس رسول اللّه هستند لذا ايشان رسيدهاند به انقطاع الى اللّه صد در صد و آنها هم رسيدهاند و امّا غير اهل بيت كسى بتواند ادعا كند كه مىتوانم به اين مرتبه برسم نه اين تخيل است نمىشود بالاخره اگر داعى دنيا نباشد اگر داعى آخرت نباشد ديگر بالاخره در آن منازل بعدى كه استحياء و شكر و محبت است مىماند و به قول امام صادق (ع) آن كسى كه توانسته تمام بتها را بشكند و راستى حر باشد به تمام معنا عبادت او «حبا للّه» است و امّا «و جدتك اهلاً للعبادة فعبدتك» مختص اميرالمؤمنين سلام اللّه عليها است در آن دو جلسه من عرض مىكردم كه مىشود به اين مرتبه رسيد اين خليفة اللّه مىتواند به آن مقام برسد و مىگفتم كه آن توحيد بالا به ما نشان مىدهد راستى اگر كسى توحيد ذاتى، توحيد صفاتى، توحيد افعالى، توحيد عبادىاش تمام باشد مىتواند ادعا بكند «وجدته اهلاً للعبادة فعبدته» در هفته گذشته مىگفتم دعاها به ما مىگويد مىشود به اين مرتبه رسيد و از جمله مناجات شعبانيه مىگفتم مناجات شعبانيه به ما مىگويد مىشود به اين مقام رسيد براى اينكه اين مناجات شعبانيه را دستور داده شده كه ما بخوانيم همين دليل بر اين است كه از خدا آن مقام را بخواهيم و معنايش اين است كه مىتوانيم به آن مقام برسيم و راجع به مناجات شعبانيه يك قدرى وارد شدم و بنا شد امروز فرازهاى آخر مناجات شعبانيه را بخوانيم و معنا كنيم و ببينيم آيا مىشود انسان اين دعا را بخواند و دعايش مستجاب بشود و اين آخر مناجات شعبانيه همين است كه مىگويد خدايا مرا به آن مقامى برسان كه جز تو هيچ كس و هيچ چيزى را نبينم يعنى جز تو هيچ كسى و هيچ چيزى براى من محرك نباشد آنكه مىبينم فقط تو باشى و آنچه عبادت مىكنم فقط براى تو و ديگر محركى در كار نباشد و اين آخر مناجات شعبانيه از اسرار اهل بيت (ع) است و اينكه حضرت امام رضوان اللّه تعالى عليه در آن درسهاى خصوصى شان به ما اسرار مىكردند و بعد هم در اين اواخر در رسانههاى گروهى مرتب سفارش مىكردند كه اين مناجات شعبانيه را همه اهل بيت (ع) مىخواندند از مفاتيح هم فهميده مىشود كه اين دعا دعاى اهل بيت عليهم السلام بوده است ولى آنچه مهمتر از اين است اينكه اسرار اهل بيت (ع) است اين حرفها را غير اهل بيت (ع)، نه مىفهمند، نه گفتهاند نه مىتوانند بگويند و اين مناجات شعبانيه از اسرار است مختص به شيعه است كه رئيس شيعه گفتهاند و انصافا مناجات شعبانيه از اوّل تا آخرش مخصوصا اواخرش خيلى بالاست و من از فضلاى جلسه تقاضا دارم، از همه تان تقاضا دارم اين مناجات شعبانيه را بخوانيد اگر هر روز نمىخوانيد لااقل هفتهاى يك روز بخوانيد امّا از فضلا تقاضا دارم بر اين مناجات (شرح) بنويسيد و دعاهاى ما از نظر سند و از نظر دلالت قريب مانده است حالا نه مفاتيح محدث قمى قريب است پيش همه، حتى پيش ما طلبهها، صحيفه سجاديه كه اصلاً بسيارى از ما نديدهايم يا مطالعه نكردهايم يا در كتابخانه مان نيست و اينها معنايش اين است كه قريب ماندهاند و شما فضلا هستيد كه بايد اينها را از قربت در بياوريد و من جمله اين مناجات شعبانيه را.
فرازى از مناجات شعبانيه اين است: «الهى هب لى كمال الانقطاع اليك» كه اين را منقسم به سه قسم كردم گفتم انقطاع عن الناس داريم كه مرتبه اوّل است يعنى هيچ چشم داشتى به كسى يا چيزى ندارد اين انقطاع عن الناس است. اين عن الناس، ناساش از باب مثال است كه انقطاع عن غيراللّه منظور است آن كسانى كه اصطلاح كردهاند مرادشان البته همين است ولى اگر اين مراد را در كلمات ديگرى ريخته بودند و گفته بودند كه انقطاع عن غير اللّه خيلى شيرينتر بود براى اينكه بسيارى از ما دلبستگىمان به مردم نيست دلبستگىمان به چيز ديگرى است نه به كس و همين دلبستگى به چيز است كه بعضى اوقات انسان را بت پرستى به تمام معنا مىكند لذا اين قسم اوّل انقطاع عن غيراللّه است.
قسم دوم «الانقطاع الى اللّه» است يعنى انسان به آنجا برسد كه براى هر كسى و چيزى اميدش به غير خدا نباشد كه آن انقطاع عن غير اللّه بُريدن است و انقطاع الى اللّه وصل شدن است كه يك دفعه ممكن است انسان از همه چيز و همه كس بريده شود ولى به غير خدا وصل نمىشود گاهى علاوه بر اينكه از همه چيز مىبرد به خدا هم وصل مىشود اين وصل شدن به خدا مراتب دارد يك مرتبهاش اين يك مقام تدلى است كه اينجا خواسته است «كما الانقطاع اليك» مرتبه اولش الانقطاع الى اللّه است كم رنگ است انسان توانسته خود را وابسته به خدا بكند دل وابسته به خدا امّا يك دفعه به آنجا مىرسد كه دل صد در صد وابسته به خدا مىشود كمال الانقطاع اليك عرفا علماى علم اخلاق به اين مىگويند تدلى و اين را از قرآن گرفتهاند و معناى تدلى يعنى يك چيزى كه وابستگى صد در صد به چيزى داشته باشد نظير در ادبيت كه ما رابطه درست مىكنيم و مىگوئيم اين رابطه صد در صد خوديت از خود ندارد و وابسته به موضوع و محمول است يك دفعه انسان به آنجا مىرسد كه برايش تدلى پيدا مىشود «ثم دنا فتدلى» دنا يعنى معراج فتدلى يعنى رسيد به آنجا كه ديگر نظير وجود ذهنى شما و شما.
در وجود ذهنى شما اين وجود ذهنى صد در صد وابسته به شماست يك چشم از او بپوشانى معدوم مىشود به اين مىگويند تدلى يعنى دابستگى صد در صد به پروردگار عالم اله هب لى كمال الانقطاع اليك از عبارات بعدى منجات مىفهميم ـ اگر هم نبود مىفهميديم ـ اين «كمال الانقطاع اليك» يعنى رسيدن به مقام از خلوص مقام هفتم از خلوص اين بود كه محرك چيزى نباشد، كسى نباشد جز خدا. انقطاع الى اللّه خودش يعنى چيزى و كسى نباشد جز خدا ديگر اگر آن مرتبه والايش هم پيدا شود ـ كمال الانقطاع ـ معلوم است تدلى صرف است و چيزى نيست در دل كسى اين دل وابستگى ندارد به كسى و به چيزى جز خدا حتى نمىبيند محبتش را، نمىبيند خودش راـ اگر خودش را اكر خودش را ببيند ديگر تدلى نيست اگر خودش را ببيند ديگر انتقاع الى اللّه نيست ـ ديگر خود نمىبيند تا وصف خود بيند اينكه شما مىبينيد اميرالمؤمنين (ع) اين همه تزرع و زارى داشت براى اين بود كه اميرالمؤمنين خود نمىديد تا اينكه عصمت خود را ببيند خود نمىديد تا اينكه علم خود را ببيند وقتى عبوديت خود را نمىديد ديگر خواه نا خواه گريه مىكرد كه چرا عبد خالص نيستم؟ نمىديد نمىشد ببيند.
بعدش اين «كمال الانقطاع اليك» را معنا مىكند «و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك» خدايا يك نور چشم دل به من بده يك نورى به چشم دل من بده كه من به واسطه آن نور نظر به سوى تو كنم «بضياء نظرها اليك» كه در قرآن شريف براى مؤمن مىفرمايد «وجوه يومئذ ناضرة الى ربها ناظرة»[2] كه مىدانيد مفسرين معنا مىكنند در روز قيامت نظر مؤمن به رحمت خدا و اين انصافا خيلى كم لطفى است يعنى مجاز در تقدير «وجوه يومئذ ناضرة الى رحمة ناظرة» ولى اگر كمال الانقطاع اليك شد ـ كه حتى مىگفتم گاهى براى انسان پيدا مىشود در بن بستها هم همين طور است مىيابد نظير آدم تشنه كه مىيابد تشنگى را يعنى با چشم دل مىبيند خدا را مىبيند و آن چشم براى افراد عادى خيلى قوىتر از اين چشم است امّا اگر آن نور چشم خدا پيدا كند خوب وقتى چشم نور دل خدا پيدا كرد ديگر خدا ديدن براى آن چشم خيلى آسان است و ما داعى نداريم آن آيه را كه نظيرش هم زياد است بگوئيم در روز قيامت يك چهره هايى هست خيلى بانشاط، نشاط شان از چيست؟ از بهشت؟ نه ـ از اينكه حورالعين مىبينند؟ نه ـ نشاط شان از اين است كه خدا مىبينند «يومئذ ناضرة الى ربها ناظرة» چون خدا مىبيند اين مؤمن يك نشاط خاصى دارد اين كار را هم در دنيا هم مىتوان انجام داد امّا خوب الان مىگويد در دنيا پرده هست هرچه انسان پردهها را پاره كند باز بالاخره كدورات دنيا او را مىگيرد براى اينكه در دنيا يعنى كدورت از اين جهت در دنيا كم پيدا مىشود اگر نور خدا در چشم دل ما آمد خدا ديدن كارى ندارد ولى خدا ديدن دو قسم است «و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور» خدايا مىخواهم به آنجا برسم علاوه بر اينكه حجابهاى ظلمت را پاره مىكنم، حجاب نفس اماره، حجاب رذائل، حجاب اين دنياى دنى با اين رزق و برقش را پاره مىكنم برويم بالاتر حجاب نور را هم پاره مىكنم.
حجاب نور در آخرت؛ بهشت و نعمتها، بهشت عدن، بهشت رضوان است امّا در اين دنيا حجب نور ديگر همين است يعنى خدا مقام استحياء، مقام شكر، مقام حب، من از اين منزلها بگذرم از باب مثال انسان گاهى جاهل است جهلش حجاب است گاهى عالم پول پرست است، همين علمش حجاب است، علم حجاب است وقتى علم براى ما غرور بياورد وقتى علم براى ما تكبر بياورد همين علم نورانى است، امّا حجاب است. اهل دل اينها كه نور خدا در دلشان آمده حجابهاى مادى را پاره مىكنند، حجابهاى نور را هم پاره مىكنند گذشتن پيغمبر (ص) از آسمان اول، دوم، سوم، چهارم، به عرش، به كرسى، به لوح، به قلم، وقتى رسيد به آنجا «گفت جبرئيلا بيا اندر پيم گفت رور رو من حريف تو نيم»
لودنوت انمله لا حترقت گفت حجابها و نورهايت را تا اينجا ما پاره كرديم امّا ديگر تو برو و حجابهاى بالاتر را پاره كن ظاهرا ديگر همين مىشود كه آن محبت پيغمبر به خدا ديگر اين حجاب هم پاره شد اين حجب النور در اينجا همين است يعنى حجابهاى نور در آخرت، مثل بهشت، در دنيا مثل مقام استحياء كه دربارهاش صحبت كرديم مثل مقام شكر، مثل مقام محبت، وقتى حجب نور پاره شد به كجا مىرسد؟ «فتصل الى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقة بعز قدسك» خدايا وقتى حجابهاى نور پيدا شد تدلى پيدا مىشود ديگر به معدن العظمة مىرسد كه اينها را معنى كردن در لفظ نمىگنجد. مسلما بسيارى از شما، همه شما درك مىكنيد چه مىگويم امّا بعضى اوقات لفظ ديگر گنجايش ندارد. اگر آن را بخواهيم در لفظ ببريم يم نحو ركاكت و توهينى به مقام عز خدا پيدا مىشود و على كل حال آدم اين لفظ را بگويد و رد بشود مىتواند درك بكند چه خبر است «فتصل الى معدن العظمة» از اين برو بالاتر «و تصير ارواحنا معلقة بعز قدسك» خدايا به آنجا برسم كه من تدلى صرف باشم وابسته به تو، فقط و فقط، آن هم وابسته به نحو تدلى ـ وابستگىها دو قسم هستند گاهى انسان وابسته به خودش و خداست گاهى نه ديگر وابسته به خود نيست فقط وابسته به خداست ـ اين رسيدن به آن مقام هفتم است بعد براى رسيدن به مقام هفتم يك لذتى نقل مىكند راستى چه لذت بالاست.
مىفرمايد «الهى و اجعلنى ممن ناديته فاجابك» خدايا مرا به آنجا برسان كه تو صدا كنى و من جوابت را بدهم گاهى ما صدا مىكنيم خدا، خدا، خدا خوب خيلى بالاست انسان راستى با زبان دل ـ امّا نه هر دلى بلكه آن دلى كه مال خداست ـ بگويد خدا، خدا، خدا و او هم بگويد لبيك و اين لبيكش را بشنود خوب اين يك مقام است كه انسان به جايى برسد كه راستى بشنود امام صادق سلام اللّه عليه در آن روايت مىگويند وقتى مىگويم «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» مىگويم و مىگويم تا بشنوم صداى خدا را مىروم جلو. يكى از اهل دل به من مىگفت وقتى كه به «السلام عليك ايها النبى» مىرسم تا صداى پيغمبر را نشنوم، تا جواب از پيغمبر (ص) نشنوم جلو نمىروم خوب اين خيلى ساده است يعنى آدم دل پيدا كند و با آن دلى كه مال خداست بگويد خدا، خدا، خدا. «فاجابه» يعنى خدا جوابش را بدهد بگويد لبيك، لبيك خدا را بشنود امّا گاهى عكس اين مطلب مىشود به قول شاعر كه مىگويد گاهى انسان دنبال صيد است، گاهى صيد دنبال انسان است و مزه دارد اينكه صيد دنبال صياد باشد.
صياد پى صيد دويدن عجبى نيست صيد از پى صياد دويدن مزه دارد.
لذا به آنجا برسد كه صيد دنبال صياد بدود يك بزرگى به من مىگفت دنبال امام زمام (عج) نباشد يك كارى بكن امام زمان (عج) دنبال تو باشد اين مزه دارد يك طلبهاى مىخواست با رمز اسطرلاب امام زمان (عج) را پيدا بكند مىگفت در يكى از حجرههاى صحن مطهر ابى عبداللّه الحسين (ع) نشسته بودم با رمز اسطرلاب ديدم كه امام زمان در صحن مطهر است وقتى بيرون آمدم نتوانستم سلام كنم ابهت آقا من را گرفت ايستادم آقا آمدند رد شدند بدون اينكه به من سلام كنند گفتند يك كارى بكن خودم بيايم نمىخواهد با رمز اسطرلاب من را مرا پيدا كنى لذا يك كارى بايد بكنيم كه او بيايد به قول اين آقا به من مىگفت نمىخواهد دنبال امام زمان (عج) باشى يك كارى بكن او بيايد او دنبال تو باشد و اين جمله همين را مىگويد خدا، خدا، خدا و تو جوابم را بدهى تو بگويى بنده، بنده، بنده و من بگويم لبيك بگويد عبدى، عبدى، عبدى، بگويم لبيك «الهى و اجعلنى ممن ناديته فاجابك و لاخطته» خدايا به جايى برسم كه تو ملاحظهام بكنى نگاهم بكنى چه نگاهى؟ به قول عرفان نگاه معشوق به عاشق. به عبارت زيباتر نگاه مولى به عبد وقتى «لاخطته» چه مىشود؟ يك نگاه است كه «فصعق لجلالك» خدايا مدهوش مىشوم كه در روايات مىخوانيم «سلامٌ قولاً من رب رحيم» كه در قرآن شريف در سوره يس است يك سلام از خدا به بنده هاست (البته نه هر بندهاى) يك سلام مدهوش مىشود هفتصد سال (البته اين هفتصد سال از باب مثال است) مدهوش مىشود نه بيهوش شدن. «و خرّ موسى صعقا» [3] موسى بيهوش نمىشد وقتى كه پروردگار عالم تجلى كرد موسى مدهوش شد چنانچه اميرالمؤمنين غش نمىكرد اميرالمؤمنين مدهوش مىشد يعنى وقتى مىگفت «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» و خدا مىگفت لبيك يا برعكس خدا مىگفت عبدى، عبدى و اميرالمؤمنين مىگفت «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» اميرالمؤمنين مدهوش مىشد «فصعق لجلالك فناجيته سرا و عمل لك جهرا» خدايا تو با او مناجات مىكنى در آن حال مدهوشى بله آن به حسب ظاهر در بين مردم دارد نماز مىخواند امّا به حسب ظاهر پيش تو است و تو دارى با او مناجات مىكنى «و عمل لك جهرا» مردم خيال مىكنند اين دارد نماز مىخواند امّا در واقع خدا دارد با اين مناجات مىكند، به جاى اينكه اين عبادت كند، او عبادت مىكند، به جاى اينكه او مناجات كند، او مناجات مىكند، به جاى اينكه او خدا، خدا، خدا كند، او عبدى، عبدى، عبدى مىكند.
خوب اين حرفها و اين مراتب را ديگر نمىتوان گفت مقام هفتم است معلوم مىشود اين انسان يعنى شما عزيزان مقام هفتم كه هفتم است به مقام هفتصدم هم مىتوانيد برسيد براى اينكه آن مقام هفتم، اين منزل، منزل لايتناهى است وقتى منزل لايتناهى شد هر قدمى كه انسان بردارد يك منزل است و همين طور كه خدا غير متناهى است عزّتا و عدّتا و مدّتا ديگر اين بنده هم وقتى بيفتد در مقام فنا و در مقام لقاء منزلش غير متناهى است معلوم است هرچه خدا با اين مناجات كند ديگر حد يقف ندارد هر ماجاتى ديگر چقدر ارزش خواهد داشت؟ مىشود گفت بهشت؟ اگر يك كسى بگويد كه دائما در بهشت بودن ارزشش بيشتر است و يا اينكه خدا يك آن به او بگويد بندهام و او بشنود؟ خوب معلوم است آن يك به آن دوام در بهشت ارزش دارد اينها همان است كه در آن حديث معراجيه دارد كه خطاب مىشود به اينها بگذاريد بنده هايم در بهشت در نعمت خود متنعم باشند از حور و قصورشان فايده ببرند لذت شما، حرف زدن من با شما، حرف زدن شما با من كه در آن روايت مراجعيه دارد خطاب شد يا رسول اللّه من در هر نظرى به اينها سعه وجودى مىدهم كه از اين سعه وجودى معلوم مىشود آنجا استكمال هم هست امّا البته براى شما نه براى همه استكمال هم هست نمىشود انسان حد يقف داشته باشد نه اين آمده، اين را خدا موجودش كرده براى اينكه به كمال مطلق برسد و اگر بخواهد به كمال مطلق برسد بايد كمالش غير متناهى بشود و كمال هم غير متناهى است در بهشت خيلى كمالها را پيدا مىكند همين كه در دنيا خدا به او مىگويد عبدى، عبدى، عبدى او هم مىگويد لبيك در بهشت بايد كمالاتى براى او پيدا بشود كه معقول نيست كه اين كمالات در دنيا براى او پيدا بشود.
خلاصه حرف اين است كه آقا، انسان مىتواند به جايى برسد كه واقعا بفهمد ـ نه بگويد ـ اين را كه «وجدته اهلاً للعباده فيعبته» خدا را قسمش مىدهم به حق آن كسانى كه اين جمله را گفتهاند ـ يعنى اميرالمؤمنين (ع) ـ لذت اين گونه مطالب را رسيدن به اين مقامها را به همه ما عنايت كند.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد
[1]- سوره النجم، آيه 8.
[2]- سوره قيمامة، آيه 22 و 23.
[3]- سوره اعراف، آيه 143.