پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس: اخلاق

شماره درس: 21

تاريخ درس: ۱۳۷۵/۵/۲۴

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث گذشته ما در مراتب خلوص بود و درباره خلوص و اخلاص و مراتب آن تا كنون صحبت كرديم و گفتيم كه رسيدن به مراتب آن كارى بسيار مشكل است لمّا براى همه ـ مخصوصا ما طلبه‏ها ـ كارى بسيار واجب است و اصولاً از نظر عرفان، از نظر اخلاق بحث حساس و دقيقى است و آن بحث آخر ما اين بود كه آيا مى‏شود انسان به مقامى برسد كه عبادت او فقط براى خدا باشد داعى و محركى در كار نباشد جز خدا و به عبارت ديگر اصلاً داعى نباشد. عبادت براى خدا و داعى هم خدا.

محرك دنيا نباشد محرك آخرت نباشد محرك آن حجب نور ـ به قول اينها ـ نباشد حتى شكر و محبت خدا نباشد آن هفت شهرى را كه از نظر گفتار گشتيم و انشاءاللّه‏ شما از نظر عمل گشته‏ايد ما كه هنوز نه اندر خم يك كوچه‏ايم بلكه هنوز واردش هم نشده‏ايم گفتنى‏ها خيلى شيرين است ولى وقتى به عمل مى‏رسيم خيلى لنگانيم بالاخره حق اين است بسيارى گفته‏اند نمى‏شود. گفته‏اند مى‏شود به سر حد محبت و عشق رسيد و امّا رسيدن به مقام هفتم منحصر به اهل بيت است حتى بسيارى هم مدعى شده‏اند كه انبياء هم نمى‏توانند و به همان حديث مراجعيه تمسك كرده‏اند كه «ثم دنا فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى»[1] مختص به پيغمبر اكرم (ص) است و ما از نظر عرفان از نظر فلسفه از نظر اخلاق فهميده‏ايم كه ائمه طاهرين (ع) و حضرت زهرا (س) نفْس رسول اللّه‏ هستند و چون از نظر قرآن «انفسنا» به ما مى‏گويد اميرالمؤمنين، امام حسن، امام حسين (ع) اينها نفْس رسول اللّه‏ هستند لذا ايشان رسيده‏اند به انقطاع الى اللّه‏ صد در صد و آنها هم رسيده‏اند و امّا غير اهل بيت كسى بتواند ادعا كند كه مى‏توانم به اين مرتبه برسم نه اين تخيل است نمى‏شود بالاخره اگر داعى دنيا نباشد اگر داعى آخرت نباشد ديگر بالاخره در آن منازل بعدى كه استحياء و شكر و محبت است مى‏ماند و به قول امام صادق (ع) آن كسى كه توانسته تمام بت‏ها را بشكند و راستى حر باشد به تمام معنا عبادت او «حبا للّه‏» است و امّا «و جدتك اهلاً للعبادة فعبدتك» مختص اميرالمؤمنين سلام اللّه‏ عليها است در آن دو جلسه من عرض مى‏كردم كه مى‏شود به اين مرتبه رسيد اين خليفة اللّه‏ مى‏تواند به آن مقام برسد و مى‏گفتم كه آن توحيد بالا به ما نشان مى‏دهد راستى اگر كسى توحيد ذاتى، توحيد صفاتى، توحيد افعالى، توحيد عبادى‏اش تمام باشد مى‏تواند ادعا بكند «وجدته اهلاً للعبادة فعبدته» در هفته گذشته مى‏گفتم دعاها به ما مى‏گويد مى‏شود به اين مرتبه رسيد و از جمله مناجات شعبانيه مى‏گفتم مناجات شعبانيه به ما مى‏گويد مى‏شود به اين مقام رسيد براى اينكه اين مناجات شعبانيه را دستور داده شده كه ما بخوانيم همين دليل بر اين است كه از خدا آن مقام را بخواهيم و معنايش اين است كه مى‏توانيم به آن مقام برسيم و راجع به مناجات شعبانيه يك قدرى وارد شدم و بنا شد امروز فرازهاى آخر مناجات شعبانيه را بخوانيم و معنا كنيم و ببينيم آيا مى‏شود انسان اين دعا را بخواند و دعايش مستجاب بشود و اين آخر مناجات شعبانيه همين است كه مى‏گويد خدايا مرا به آن مقامى برسان كه جز تو هيچ كس و هيچ چيزى را نبينم يعنى جز تو هيچ كسى و هيچ چيزى براى من محرك نباشد آنكه مى‏بينم فقط تو باشى و آنچه عبادت مى‏كنم فقط براى تو و ديگر محركى در كار نباشد و اين آخر مناجات شعبانيه از اسرار اهل بيت (ع) است و اينكه حضرت امام رضوان اللّه‏ تعالى عليه در آن درسهاى خصوصى شان به ما اسرار مى‏كردند و بعد هم در اين اواخر در رسانه‏هاى گروهى مرتب سفارش مى‏كردند كه اين مناجات شعبانيه را همه اهل بيت (ع) مى‏خواندند از مفاتيح هم فهميده مى‏شود كه اين دعا دعاى اهل بيت عليهم السلام بوده است ولى آنچه مهمتر از اين است اينكه اسرار اهل بيت (ع) است اين حرفها را غير اهل بيت (ع)، نه مى‏فهمند، نه گفته‏اند نه مى‏توانند بگويند و اين مناجات شعبانيه از اسرار است مختص به شيعه است كه رئيس شيعه گفته‏اند و انصافا مناجات شعبانيه از اوّل تا آخرش مخصوصا اواخرش خيلى بالاست و من از فضلاى جلسه تقاضا دارم، از همه تان تقاضا دارم اين مناجات شعبانيه را بخوانيد اگر هر روز نمى‏خوانيد لااقل هفته‏اى يك روز بخوانيد امّا از فضلا تقاضا دارم بر اين مناجات (شرح) بنويسيد و دعاهاى ما از نظر سند و از نظر دلالت قريب مانده است حالا نه مفاتيح محدث قمى قريب است پيش همه، حتى پيش ما طلبه‏ها، صحيفه سجاديه كه اصلاً بسيارى از ما نديده‏ايم يا مطالعه نكرده‏ايم يا در كتابخانه مان نيست و اينها معنايش اين است كه قريب مانده‏اند و شما فضلا هستيد كه بايد اينها را از قربت در بياوريد و من جمله اين مناجات شعبانيه را.

فرازى از مناجات شعبانيه اين است: «الهى هب لى كمال الانقطاع اليك» كه اين را منقسم به سه قسم كردم گفتم انقطاع عن الناس داريم كه مرتبه اوّل است يعنى هيچ چشم داشتى به كسى يا چيزى ندارد اين انقطاع عن الناس است. اين عن الناس، ناس‏اش از باب مثال است كه انقطاع عن غيراللّه‏ منظور است آن كسانى كه اصطلاح كرده‏اند مرادشان البته همين است ولى اگر اين مراد را در كلمات ديگرى ريخته بودند و گفته بودند كه انقطاع عن غير اللّه‏ خيلى شيرين‏تر بود براى اينكه بسيارى از ما دلبستگى‏مان به مردم نيست دلبستگى‏مان به چيز ديگرى است نه به كس و همين دلبستگى به چيز است كه بعضى اوقات انسان را بت پرستى به تمام معنا مى‏كند لذا اين قسم اوّل انقطاع عن غيراللّه‏ است.

قسم دوم «الانقطاع الى اللّه‏» است يعنى انسان به آنجا برسد كه براى هر كسى و چيزى اميدش به غير خدا نباشد كه آن انقطاع عن غير اللّه‏ بُريدن است و انقطاع الى اللّه‏ وصل شدن است كه يك دفعه ممكن است انسان از همه چيز و همه كس بريده شود ولى به غير خدا وصل نمى‏شود گاهى علاوه بر اينكه از همه چيز مى‏برد به خدا هم وصل مى‏شود اين وصل شدن به خدا مراتب دارد يك مرتبه‏اش اين يك مقام تدلى است كه اينجا خواسته است «كما الانقطاع اليك» مرتبه اولش الانقطاع الى اللّه‏ است كم رنگ است انسان توانسته خود را وابسته به خدا بكند دل وابسته به خدا امّا يك دفعه به آنجا مى‏رسد كه دل صد در صد وابسته به خدا مى‏شود كمال الانقطاع اليك عرفا علماى علم اخلاق به اين مى‏گويند تدلى و اين را از قرآن گرفته‏اند و معناى تدلى يعنى يك چيزى كه وابستگى صد در صد به چيزى داشته باشد نظير در ادبيت كه ما رابطه درست مى‏كنيم و مى‏گوئيم اين رابطه صد در صد خوديت از خود ندارد و وابسته به موضوع و محمول است يك دفعه انسان به آنجا مى‏رسد كه برايش تدلى پيدا مى‏شود «ثم دنا فتدلى» دنا يعنى معراج فتدلى يعنى رسيد به آنجا كه ديگر نظير وجود ذهنى شما و شما.

در وجود ذهنى شما اين وجود ذهنى صد در صد وابسته به شماست يك چشم از او بپوشانى معدوم مى‏شود به اين مى‏گويند تدلى يعنى دابستگى صد در صد به پروردگار عالم اله هب لى كمال الانقطاع اليك از عبارات بعدى منجات مى‏فهميم ـ اگر هم نبود مى‏فهميديم ـ اين «كمال الانقطاع اليك» يعنى رسيدن به مقام از خلوص مقام هفتم از خلوص اين بود كه محرك چيزى نباشد، كسى نباشد جز خدا. انقطاع الى اللّه‏ خودش يعنى چيزى و كسى نباشد جز خدا ديگر اگر آن مرتبه والايش هم پيدا شود ـ كمال الانقطاع ـ معلوم است تدلى صرف است و چيزى نيست در دل كسى اين دل وابستگى ندارد به كسى و به چيزى جز خدا حتى نمى‏بيند محبتش را، نمى‏بيند خودش راـ اگر خودش را اكر خودش را ببيند ديگر تدلى نيست اگر خودش را ببيند ديگر انتقاع الى اللّه‏ نيست ـ ديگر خود نمى‏بيند تا وصف خود بيند اينكه شما مى‏بينيد اميرالمؤمنين (ع) اين همه تزرع و زارى داشت براى اين بود كه اميرالمؤمنين خود نمى‏ديد تا اينكه عصمت خود را ببيند خود نمى‏ديد تا اينكه علم خود را ببيند وقتى عبوديت خود را نمى‏ديد ديگر خواه نا خواه گريه مى‏كرد كه چرا عبد خالص نيستم؟ نمى‏ديد نمى‏شد ببيند.

بعدش اين «كمال الانقطاع اليك» را معنا مى‏كند «و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك» خدايا يك نور چشم دل به من بده يك نورى به چشم دل من بده كه من به واسطه آن نور نظر به سوى تو كنم «بضياء نظرها اليك» كه در قرآن شريف براى مؤمن مى‏فرمايد «وجوه يومئذ ناضرة الى ربها ناظرة»[2] كه مى‏دانيد مفسرين معنا مى‏كنند در روز قيامت نظر مؤمن به رحمت خدا و اين انصافا خيلى كم لطفى است يعنى مجاز در تقدير «وجوه يومئذ ناضرة الى رحمة ناظرة» ولى اگر كمال الانقطاع اليك شد ـ كه حتى مى‏گفتم گاهى براى انسان پيدا مى‏شود در بن بستها هم همين طور است مى‏يابد نظير آدم تشنه كه مى‏يابد تشنگى را يعنى با چشم دل مى‏بيند خدا را مى‏بيند و آن چشم براى افراد عادى خيلى قوى‏تر از اين چشم است امّا اگر آن نور چشم خدا پيدا كند خوب وقتى چشم نور دل خدا پيدا كرد ديگر خدا ديدن براى آن چشم خيلى آسان است و ما داعى نداريم آن آيه را كه نظيرش هم زياد است بگوئيم در روز قيامت يك چهره هايى هست خيلى بانشاط، نشاط شان از چيست؟ از بهشت؟ نه ـ از اينكه حورالعين مى‏بينند؟ نه ـ نشاط شان از اين است كه خدا مى‏بينند «يومئذ ناضرة الى ربها ناظرة» چون خدا مى‏بيند اين مؤمن يك نشاط خاصى دارد اين كار را هم در دنيا هم مى‏توان انجام داد امّا خوب الان مى‏گويد در دنيا پرده هست هرچه انسان پرده‏ها را پاره كند باز بالاخره كدورات دنيا او را مى‏گيرد براى اينكه در دنيا يعنى كدورت از اين جهت در دنيا كم پيدا مى‏شود اگر نور خدا در چشم دل ما آمد خدا ديدن كارى ندارد ولى خدا ديدن دو قسم است «و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور» خدايا مى‏خواهم به آنجا برسم علاوه بر اينكه حجابهاى ظلمت را پاره مى‏كنم، حجاب نفس اماره، حجاب رذائل، حجاب اين دنياى دنى با اين رزق و برقش را پاره مى‏كنم برويم بالاتر حجاب نور را هم پاره مى‏كنم.

حجاب نور در آخرت؛ بهشت و نعمتها، بهشت عدن، بهشت رضوان است امّا در اين دنيا حجب نور ديگر همين است يعنى خدا مقام استحياء، مقام شكر، مقام حب، من از اين منزلها بگذرم از باب مثال انسان گاهى جاهل است جهلش حجاب است گاهى عالم پول پرست است، همين علمش حجاب است، علم حجاب است وقتى علم براى ما غرور بياورد وقتى علم براى ما تكبر بياورد همين علم نورانى است، امّا حجاب است. اهل دل اينها كه نور خدا در دلشان آمده حجابهاى مادى را پاره مى‏كنند، حجابهاى نور را هم پاره مى‏كنند گذشتن پيغمبر (ص) از آسمان اول، دوم، سوم، چهارم، به عرش، به كرسى، به لوح، به قلم، وقتى رسيد به آنجا «گفت جبرئيلا بيا اندر پيم گفت رور رو من حريف تو نيم»

لودنوت انمله لا حترقت گفت حجابها و نورهايت را تا اينجا ما پاره كرديم امّا ديگر تو برو و حجابهاى بالاتر را پاره كن ظاهرا ديگر همين مى‏شود كه آن محبت پيغمبر به خدا ديگر اين حجاب هم پاره شد اين حجب النور در اينجا همين است يعنى حجابهاى نور در آخرت، مثل بهشت، در دنيا مثل مقام استحياء كه درباره‏اش صحبت كرديم مثل مقام شكر، مثل مقام محبت، وقتى حجب نور پاره شد به كجا مى‏رسد؟ «فتصل الى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقة بعز قدسك» خدايا وقتى حجابهاى نور پيدا شد تدلى پيدا مى‏شود ديگر به معدن العظمة مى‏رسد كه اينها را معنى كردن در لفظ نمى‏گنجد. مسلما بسيارى از شما، همه شما درك مى‏كنيد چه مى‏گويم امّا بعضى اوقات لفظ ديگر گنجايش ندارد. اگر آن را بخواهيم در لفظ ببريم يم نحو ركاكت و توهينى به مقام عز خدا پيدا مى‏شود و على كل حال آدم اين لفظ را بگويد و رد بشود مى‏تواند درك بكند چه خبر است «فتصل الى معدن العظمة» از اين برو بالاتر «و تصير ارواحنا معلقة بعز قدسك» خدايا به آنجا برسم كه من تدلى صرف باشم وابسته به تو، فقط و فقط، آن هم وابسته به نحو تدلى ـ وابستگى‏ها دو قسم هستند گاهى انسان وابسته به خودش و خداست گاهى نه ديگر وابسته به خود نيست فقط وابسته به خداست ـ اين رسيدن به آن مقام هفتم است بعد براى رسيدن به مقام هفتم يك لذتى نقل مى‏كند راستى چه لذت بالاست.

مى‏فرمايد «الهى و اجعلنى ممن ناديته فاجابك» خدايا مرا به آنجا برسان كه تو صدا كنى و من جوابت را بدهم گاهى ما صدا مى‏كنيم خدا، خدا، خدا خوب خيلى بالاست انسان راستى با زبان دل ـ امّا نه هر دلى بلكه آن دلى كه مال خداست ـ بگويد خدا، خدا، خدا و او هم بگويد لبيك و اين لبيكش را بشنود خوب اين يك مقام است كه انسان به جايى برسد كه راستى بشنود امام صادق سلام اللّه‏ عليه در آن روايت مى‏گويند وقتى مى‏گويم «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» مى‏گويم و مى‏گويم تا بشنوم صداى خدا را مى‏روم جلو. يكى از اهل دل به من مى‏گفت وقتى كه به «السلام عليك ايها النبى» مى‏رسم تا صداى پيغمبر را نشنوم، تا جواب از پيغمبر (ص) نشنوم جلو نمى‏روم خوب اين خيلى ساده است يعنى آدم دل پيدا كند و با آن دلى كه مال خداست بگويد خدا، خدا، خدا. «فاجابه» يعنى خدا جوابش را بدهد بگويد لبيك، لبيك خدا را بشنود امّا گاهى عكس اين مطلب مى‏شود به قول شاعر كه مى‏گويد گاهى انسان دنبال صيد است، گاهى صيد دنبال انسان است و مزه دارد اينكه صيد دنبال صياد باشد.

صياد پى صيد دويدن عجبى نيست صيد از پى صياد دويدن مزه دارد.

لذا به آنجا برسد كه صيد دنبال صياد بدود يك بزرگى به من مى‏گفت دنبال امام زمام (عج) نباشد يك كارى بكن امام زمان (عج) دنبال تو باشد اين مزه دارد يك طلبه‏اى مى‏خواست با رمز اسطرلاب امام زمان (عج) را پيدا بكند مى‏گفت در يكى از حجره‏هاى صحن مطهر ابى عبداللّه‏ الحسين (ع) نشسته بودم با رمز اسطرلاب ديدم كه امام زمان در صحن مطهر است وقتى بيرون آمدم نتوانستم سلام كنم ابهت آقا من را گرفت ايستادم آقا آمدند رد شدند بدون اينكه به من سلام كنند گفتند يك كارى بكن خودم بيايم نمى‏خواهد با رمز اسطرلاب من را مرا پيدا كنى لذا يك كارى بايد بكنيم كه او بيايد به قول اين آقا به من مى‏گفت نمى‏خواهد دنبال امام زمان (عج) باشى يك كارى بكن او بيايد او دنبال تو باشد و اين جمله همين را مى‏گويد خدا، خدا، خدا و تو جوابم را بدهى تو بگويى بنده، بنده، بنده و من بگويم لبيك بگويد عبدى، عبدى، عبدى، بگويم لبيك «الهى و اجعلنى ممن ناديته فاجابك و لاخطته» خدايا به جايى برسم كه تو ملاحظه‏ام بكنى نگاهم بكنى چه نگاهى؟ به قول عرفان نگاه معشوق به عاشق. به عبارت زيباتر نگاه مولى به عبد وقتى «لاخطته» چه مى‏شود؟ يك نگاه است كه «فصعق لجلالك» خدايا مدهوش مى‏شوم كه در روايات مى‏خوانيم «سلامٌ قولاً من رب رحيم» كه در قرآن شريف در سوره يس است يك سلام از خدا به بنده هاست (البته نه هر بنده‏اى) يك سلام مدهوش مى‏شود هفتصد سال (البته اين هفتصد سال از باب مثال است) مدهوش مى‏شود نه بيهوش شدن. «و خرّ موسى صعقا» [3] موسى بيهوش نمى‏شد وقتى كه پروردگار عالم تجلى كرد موسى مدهوش شد چنانچه اميرالمؤمنين غش نمى‏كرد اميرالمؤمنين مدهوش مى‏شد يعنى وقتى مى‏گفت «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» و خدا مى‏گفت لبيك يا برعكس خدا مى‏گفت عبدى، عبدى و اميرالمؤمنين مى‏گفت «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» اميرالمؤمنين مدهوش مى‏شد «فصعق لجلالك فناجيته سرا و عمل لك جهرا» خدايا تو با او مناجات مى‏كنى در آن حال مدهوشى بله آن به حسب ظاهر در بين مردم دارد نماز مى‏خواند امّا به حسب ظاهر پيش تو است و تو دارى با او مناجات مى‏كنى «و عمل لك جهرا» مردم خيال مى‏كنند اين دارد نماز مى‏خواند امّا در واقع خدا دارد با اين مناجات مى‏كند، به جاى اينكه اين عبادت كند، او عبادت مى‏كند، به جاى اينكه او مناجات كند، او مناجات مى‏كند، به جاى اينكه او خدا، خدا، خدا كند، او عبدى، عبدى، عبدى مى‏كند.

خوب اين حرفها و اين مراتب را ديگر نمى‏توان گفت مقام هفتم است معلوم مى‏شود اين انسان يعنى شما عزيزان مقام هفتم كه هفتم است به مقام هفتصدم هم مى‏توانيد برسيد براى اينكه آن مقام هفتم، اين منزل، منزل لايتناهى است وقتى منزل لايتناهى شد هر قدمى كه انسان بردارد يك منزل است و همين طور كه خدا غير متناهى است عزّتا و عدّتا و مدّتا ديگر اين بنده هم وقتى بيفتد در مقام فنا و در مقام لقاء منزلش غير متناهى است معلوم است هرچه خدا با اين مناجات كند ديگر حد يقف ندارد هر ماجاتى ديگر چقدر ارزش خواهد داشت؟ مى‏شود گفت بهشت؟ اگر يك كسى بگويد كه دائما در بهشت بودن ارزشش بيشتر است و يا اينكه خدا يك آن به او بگويد بنده‏ام و او بشنود؟ خوب معلوم است آن يك به آن دوام در بهشت ارزش دارد اينها همان است كه در آن حديث معراجيه دارد كه خطاب مى‏شود به اينها بگذاريد بنده هايم در بهشت در نعمت خود متنعم باشند از حور و قصورشان فايده ببرند لذت شما، حرف زدن من با شما، حرف زدن شما با من كه در آن روايت مراجعيه دارد خطاب شد يا رسول اللّه‏ من در هر نظرى به اينها سعه وجودى مى‏دهم كه از اين سعه وجودى معلوم مى‏شود آنجا استكمال هم هست امّا البته براى شما نه براى همه استكمال هم هست نمى‏شود انسان حد يقف داشته باشد نه اين آمده، اين را خدا موجودش كرده براى اينكه به كمال مطلق برسد و اگر بخواهد به كمال مطلق برسد بايد كمالش غير متناهى بشود و كمال هم غير متناهى است در بهشت خيلى كمالها را پيدا مى‏كند همين كه در دنيا خدا به او مى‏گويد عبدى، عبدى، عبدى او هم مى‏گويد لبيك در بهشت بايد كمالاتى براى او پيدا بشود كه معقول نيست كه اين كمالات در دنيا براى او پيدا بشود.

خلاصه حرف اين است كه آقا، انسان مى‏تواند به جايى برسد كه واقعا بفهمد ـ نه بگويد ـ اين را كه «وجدته اهلاً للعباده فيعبته» خدا را قسمش مى‏دهم به حق آن كسانى كه اين جمله را گفته‏اند ـ يعنى اميرالمؤمنين (ع) ـ لذت اين گونه مطالب را رسيدن به اين مقام‏ها را به همه ما عنايت كند.
و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 


[1]- سوره النجم، آيه 8.


[2]- سوره قيمامة، آيه 22 و 23.


[3]- سوره اعراف، آيه 143.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group