موضوع درس:
شماره درس: 202
تاريخ درس: ۱۳۷۷/۱۰/۶
متن درس:
بحث امسال ما درباره ي انسان در قرآن بود امتيازهاي انسان هدف از خلقت انسان و بلاخره اين انسان كيست؟ فتهي سير اني انسان كجاست؟ يه مقداري درباره ي امتيازهاي انسان از نظرقرآن صحبت كردم فهميدم اشرف موجودات است فهميدم خليفه ي خداست فهميدم مسجود همه ي ملائكه است فهميدم دشمن او رانده ي درگاه خداست هر كه باشد و بلاخره فهميدم روح الله است واز نظر قيمت هم فهميديم كه به دنيا قيمت دارد بلكه به دنيا و آخرت قيمت دارد بلكه قيمت او از عالم وجود از عالم ناسوت، از عالم ملكوت ، از عالم جبروت بالاتراست فهميدم از نظر عظمت از كعبه كه مهمترين چيزهاست در اسلام بالاتراست.
فهميدم از نظر عظمت از جبرئيل از ميكائيل از اسرافيل از عزرائيل و از ملك مقرب الهي ازحمله ي عرش بالاتراست.
بحث امروز كه مهمتراز بحث هاي قبل است و اگر بتوانيم اين بحث را به جايي برسانيم و من بتوانم اين بحث را در فكر شما جا بيندازم. امتياز بالايي مهمتر از همه ي امتيازها را از نظر قرآن براي شما گفته ام و يك مطلب فوق العاده علمي را براي شما بيان كرده ام يه مشكل فوق العاده را هم براي شما حل كرده ام و اون مطلب اين است: هدف از خلقت انسان چيست؟
پروردگارعالم چرا اين انسان را خلق كرد؟ اين سواليست كه همه داريم اين سواليست كه معمولاً افرادي كه در مشكل واقع مي شوند معمولاًّ در محروميتها زندگي مي كنند اين سوال را از خود مي كنند يا از ديگران مي كنند ما براي چي به اين دنيا آمديم ؟ آمدن ما در اين دنيا چه فايده اي دارد؟ چرا خدا ما را خلق كرد؟ محرومين معمولاً مي گويند اگر خدا ما را خلق نكرده بود آيا بهتر نبود و بلاخره هدف از اين عالم خلقت چيست؟ در اين باره هر كسي چيزي گفته است آن كساني كه آدم هاي عقده اي هستند اما دانشمند. مخصوصاً بعيد جنگ جهاني دوم به فيلسوفهاي غربي در اين
باره چيزي گفتند. فلاسفه ي اسلامي در اين باره صحبت ها كردند علم كلام روايات اهل بيت در اين باره چيزها دارد و اما چون بحث ما بحث قرآنيست. من بحث را از نظر قرآن به شما گفتگو مي كنم باز مي كنم . قرآن اولاً مي فرمايد: كه عالم وجود مال تو. يعني هدف از عالم وجود تو انساني اگر من عالم ناسوت را يعني اين عالم ماده و اين دنيا را اين عالم طبيعت را از اتم تا كهكشانها خلق كردم و براي توست. اگر من اين عالم ملك را عالم ملكوت را عالم جبروت را خلق كردم براي توست.
پس هدف از عالم خلقت تويي اي انسان و در اين باره اياتي درقرآن شريف هست و از جمله آيات اين آيه است، مي فرمايد: « اَلَم ترو اَنَ الله لَكُم ما في السَموات و ما في الاَرض وَ اَثبَقَ عَلَيكُم نِعمَهَ ظاهرةُ و باطنه » اي انسان آيا فكر نمي كني ، آيا نمي بيني همه ي جهان را براي تو خلق كردم همه ي جهان مسخر توست تواون كسي هستي كه مي تواني تسلط پيدا كني براين عالم ماده و ملك. مي تواني تسلط پيدا بكني بر عالم ملكوت و بلاخره مي تواني تسلط پيدا كني بر عالم جبروت ، مي تواني همه ي عالم را زير سيطره ي خود در آوري يعني نه فقط اتم نه فقط اين كره ي زمين نه فقط اين كهكشانها نه بالاتراز اينها آسمان ها چه آسمان اول، چه آسمان دوم ، چه آسمان هفتم چه عالم لوح ، چه عالم قلم ، چه عالم عرش همه و همه براي تويِ انسان.
« اَلَم تَرَو اَنَ اللهَ سَخَرَ لَكُم ما في السَمواتِ و ما في الاَرض » اين انسان ايا نمي بيني چرا احترام براي خودت قائل نيستي؟ اي انسان عزيزي چرا خود را ذليل مي كني؟ اي انسان محترمي چرا احترام خودت را از دست مي دهي؟ آيانمي بيني كه عالم هستي براي تو و ما اگر امتيازي براي انسان نداشتيم جزهمين امتياز بس بود اينكه اين انسان ببالد به خود و بگويد خدا عالم را براي من خلق كرده است و سند قرآني هم داده است يعني علاوه بر اينكه خلق كرد عالم را براي من سند هم دارد اونم سند قرآني. اون كتاب آسماني كه كتاب دين است تا روز قيامت در اون سند گفته است انسان عالم موجود براي تو همه ي چيزها كه من خلق كردم براي تو.
اگر ملك است براي تو. اگر كره ي زمين است براي تو. اگر اتم است براي تو. اگر كهكشان است براي تو و خيال هم نكنيد كه معناي اينكه مثلاً كهكشان است براي تو يعني اين كره ي زمين با اين وسعتش نه اين كره ي زمين با اين وسعتش رو در آيات ديگر مي فرمايد: « خَلَقَ لَكُم ما في الاَرضِ جَميعاً » اي انسان من اين زمين را با آنچه در زمين براي تو خلق كردم بعد هم درآيات ديگر مي فرمايد كه من رضوان را خلق كردم براي تو كه از گوشت او از پوست او از شير او استفاده كني من اين زمين را رام كردم براي تو. نحوه ي حركتش كه تو بتواني روي اين كره ي زمين زندگي كني من اين زمين را نحوي خلقتش را جوري قرار دادم كه تو بتواني از اين زمين استفاده كني.
« خَلَقَ لَكُم ما في الاَرضِ جَميعاً » اما اين را بايد توجه كني كه اين كره ي زمين ما نسبت به عالم طبعيت يه ريگي در بيابان يه قطره اي در دريا. بعضي اوقات اين كهكشان هايي كه نورش به ما مي رسد چندين ميليون سال نوري طول مي كشد كه نورش به ما برسد و اگر ما قياس بكنيم منظومه ي شمسي را نه فقط اين كره ي زمين را منظومه ي شمسي را راجع به يكي از اون ستاره ها نظير يك قطره از دريا يك قطره از اقيانوس تازه همه ي اينها آسمان اول است همه ي اينها را قرآن مي گويد. اسمان اول مي فرمايد كه: « وَ زَيَنا السماء الدُنيا بِمَصابيح » ما اين ستاره ها را زينت قرار داديم اما براي آسمان اول همه ي اينها آسمان اولِ كه مسلم علم هر چه قدر ترقي كندـ علم عادي ـ نمي تواند كسي برسد به آسمان اول يعني طي كند اين ستاره ها را. بسياري از اين كهكشان ها هنوز علم آن را كشف نكرده است به قول نيوتون مي گويد: من شب اين تلسكوپم يه عوالم مجهولي را مي بينم اونچه كشف كرده ام ذره است از آن درياي مجهولات ما اين تازه آسمان اول. در روايات مي خوانيم آسمان اول نسبت به آسمان دوم يك قطره از درياست يك ريگ در بيابان ديگه آسمان دوم ببينيد چه خبر است! آسمان دوم كجاست؟ نمي دانم كسي مي داند؟ احدي نمي داند جزخداو اون كساني
كه در راه انسانيت افتادند به جايي رسيدند اونها مي دانند در روايات مي خوانيم كه وقتي آقا امام زمان اومد شماها مي دانيد « يَركَب و يَرقي الاَسباب، اسبابُ السَمواتِ السَبع و الاَرضينَ السَبع » اين انسان آقا امام زمان اطرافيانش سوار مي شوند از آسمان اول به آسمان دوم ، سوم ، چهارم، هفتم ، تا آنجا كه خدا مي خواهد. « يَركَب و يَرقي الاَسباب، اسبابُ السَمواتِ السَبع و الاَرضينَ السَبع » اصلاً زمين هفت گانه كه در قرآن آمده يعني چه ؟ نمي دانم كسي مي داند احدي نمي داند جز خدا و امام زمان شما. جز خدا و ائمه ي طاهرين شما، جز خدا و اون كسانيكه علمشون شهودي شده يعني افتاده اند در راه انسانيت . تسخير كردند عالم وجود را. اونها مي دانند، اونها مي بينند اونها مي توانند اونجا بروند.
معراج پيغمبر به ما مي گويد اين انسان خلق شده براي اينكه مثل پيغمبراكرم برود بالا از آسمان اول به دوم ، دوم به سوم، به آسمان هفتم از اونجا به لوح قلم عرش و بلاخره تا اونجا كه برسد به محضر خدا و اين همه قرآن مي گويد براي تو خلق كردم تو بايد تسخير كني اتفاقاً آيه اي كه خوندم نمي فرمايد: « الَا لَم تَرَو اَنَ الله خَلَقَ لَكُم السَموات و الارض» مي فرمايد كه: « اَلَم تَرَواَنَ اللهَ سَخَرَ لَكُم» يعني اي انسان تو وضعت استعدادت اين است مي تواني عالم وجود را مسخر كني نه فقط مي تواني مسلط بشي بر اين كره ي زمين نه فقط مي تواني مسلط بشي برمنظومه ي شمسي اين كم است اين ذره از درياست اين قطره از درياست. تو مي تواني مسخر بشي بر آسمان اول دوم هفتم بر عالم عرش بر عالم لوح و بلاخره تا محضر خدا اين وضع اين انسانه از نظرقرآن. لذا اگر از ما بپرسند كه اين عالم وجود براي كي خلق شده براي چي خلق شده بايد بگيم ما مسلمان از نظر قرانمون عالم وجود خلق شده براي اين انسان و اون آيه اي كه مي گه خلق شده براي اين انسان علاوه بر اينكه سند مي دهد علاوه بر اين مي گويد انسان استعداد اين را داري كه مسخر كني عالم وجود را كم و بيش در قرآن براي بعضي آمده كه همه ي اين مشاهدات همه ي اينها سند است براي اينكه اين
انسان از نظر استعداد خليفه ي خداست از نظر استعداد مي تواند مسخر بشه بر عالم وجود مثلاً قرآن بشريت راجع به حضرت سليمان و وزيراو كه نه پيغمبر بود نه وصي پيغمبر بود اما يك آدم الهي بود يعني افتاده بود در راه خليفة الهي به مقام خليفه ي خدا رسيده بود اما عاصف بي برخيا نه پيغمبر بود نه وصي پيغمبر.
به حضرت سليمان كه هدهدـ كه همه ي اينها حرف دارد همه ي اينها نكته دارد ـ به حضرت سليمان هدهد گفت كه در يمن حضرت سليمان سلطنتش از فلسطين بود گفت در يمن يك خانمي سلطنت مي كند اما اين خانم خورشيد پرستِ حضرت سليمان آمد نشست روي تخت كذائي اش روكرد به اطرافيان اش گفتي كي مي تواند تخت بلقيس را با بلقيس براي من بياورد يه كسي گفت آقا من مي آورم به نصف روز تخت رو با بلقيس به من اجازه بده، تخت سلطنتي بلقيس خانوم را ، سلطان بلقيس را با بلقيس. فرمودند: نه زياده قرآن مي فرمايد: يه كسي امي قرآني ها در روز قيامت ما جواب قرآن را چه جور ميتونيم بديم يه كسي كه يك قطره اي از درياي علم قرآن داشت اين گفت: من مي تونم به يك چشم به هم زدن تخت را بياورم. اجازه بده با يك چشم به هم زدن تخت رو ميارم. حضرت سليمان اجازه داد. چشم ها را بست باز كرد ديد بلقيس خانم با تخت بزرگشون در مقابل حضرت سليمان است. حضرت سليمان رو كردند به بلقيس گفتند كه: « هذا عَرشُك » گفت: « كَاَنَه هُو» گفت: مثل اينكه خودشه و بلاخره تسخير كرد يمن را تسخير كرد بلقيس را و اون بلقيس هم زن خوبي بود زن با صفايي بود زن لجوج و عنود نبود و لذا ايمان آورد. شايدم حضرت سليمان او را به زنيت قبول كرد حالا اين قرآنه . قرآن مي فرمايد: « وَ قالَ الَذي عِندَه علمٌ مِنَ الكتاب اَنا اتيك به قَبلَ اَن يَرتَدَ اِلَيكَ طَرفُك » اونكه يه قطره اي از درياي علم قرآن داشت اين « علمٌ مِنَ الكِتاب » به قول اهل ادب تنوين او دلالت بر قلت مي كند تنوين تنكير است دلالت بر قلت مي كند كه امام سجاد سلام الله عليه مي فرمايد: معناش اينه اون كسي كه قطره اي از درياي علم ما داشت اون كسي كه قطره اي از درياي علم قرآن داشت اون به
واسطه ي اون قطره علمش گفت من مي توانم تخت را به يه چشم به هم زدن بياورم حضرت سليمان اجازه داد به واسطه ي اون قطره ي علمش تخت را آورد كه اين سند قرآني خيلي چيزها را براي ما درست مي كند از جمله بحث ما اينكه انسان تو قرآن داري اين قرآن را اگر قطره اي از درياي علمش را داشته باشي مي تواني مسخر بشي نه فقط بر كهكشانها مي تواني مسخر بشي بر عالم ملكوت بر عالم جبروت و بلاخره بر ما سوي الله
آقا امام زمان كه تشريف مي آوردند وضع همين است يعني امام زمان كه مي آيد نه جنگ اتمي مي كند نه بايد بكند جنگ اتمي مال كلينتوهاي ظالم جنايتكار است پس به چي به شش روز مسلط بر اين عالم شيوه؟ با اون علمي كه عاصف بي برخيا يه قطره اش رو داشت توانست مسلط بشه با يه چشم برهم زدن بره يمن و تخت بلقيس را بياورد با اون علم. اون علم همه اشم مال امام زمان. در آيه ي ديگر مي فرمايد:
« وَ يَقولُ الَذينَ كَفَرو لَستَ مُرسلاً قُل كَفَي بِاللهِ شَهيدا بَيني و بَينَكُم و مَن عِنده عِلمُ الكِتاب» پيغمبر مي گويد : تو پيغمبر نيستي نگو هستم دليلم خدا ، شاهدم خدا و شاهدم علي بن ابيطالب عليه السلام اما بجاي اينكه بگويد شاهدم علي بن ابيطالب مي گويد: شاهدم اون كه تمام علم قرآن پيشش است. در اون آيه ي عاصف بن برخيا مي گه «عِلمً مِنَ الكِتاب » يعني يه تنويني مي آورد دلالت مي كند بر قلت يعني بسيار كم در اينجا علم را اضافه مي كند به كتاب و ( الف و لام ) استقرار دلالت مي كند بر استيعاد يعني همه ي علم قرآن همه ي علم قرآن رو امام زمان دارد خب وقتي يه قطره اي از اون دريا را عاصف بن برخيا داشت و توانست به يك چشم به هم زدن يمن را كشف كند يمن را فتح كند آيا امام زمان كه همه ي علم قرآن را دارد به يه چشم به هم زدن نمي تواند آمريكاي جنايتكار را سر جاش بنشاند كشف كند؟ آري مي تواند اصلاً امام زمان نمي كند شما اون سيصد و سيزده نفر اون سيصد و سيزده نفر علم قرآن دارند به يه چشم به هم زدن يك كدامشون امريكا و يه كدامشون شوروي و يه كدامشون اروپا را
فتح مي كنند به يك شبانه روز.
اين علم قرآن اينا قرآن براتون مي خونم اينا گفتني هاي من نيست روايتم نيست يه كسي بگه روايته، روايت قبول ندارم، قرآن اين انسانه اين قرآن اومده براي اين انسان. « اَلَم تَرَو اَنَ الله سَخَرَ لَكُم ما في السَموات و ما في الاَرض واَسبَقَ عَلَيكُم ظاهرةً و باطِنَه » اي انسان كوري نمي بيني چرا كوري؟ كور دل كه اين قرآن تو اين كتاب استعداد تو اين استعدادِ كه مي تواني مسلط بشي بر عالم وجود. من عالم وجود را براي تو خلق كردم من خلق نكردم تو را مثل كرم ابريشم در خود بلولي تا خفه شوي من خلق نكردم تو را تا در شهوتت بلولي و خفه شوي من خلق نكردم تو را مثل يك مگسي در اون تار عنكبوت بلولد تا از بين برود نه اون تار عنكبوت غلط است اون دام تار عنكبوت براي مگس غلط است و بلاخره اون تنه براي كرم مختص كرم است تو برتر از اينها هستي. تو عالم وجود مال تو بيدار شو ببين چه خبرهاست تو از اين دام بيرون بيا ببين كجا بايد رفت؟
تو را ز كنگره ي عرش مي زنند سفير ندانمت كه در اين دامگه چه افتادند
چرا در اين دام افتادي اين دام را پاره كن اين بندها را پاره كن بند انسانيت را براي خود تهيه كن حركت كن وقتي حركت كردي به كجا مي رسي ديگه بر سر انسان به جائي كه جز خدا نبيند برود آسمان اول ، آسمان دوم ، آسمان هفتم اعمال ما چنين است وقتي ما ترديم چنين ايم العياذ بالله.
اگر آدم بدي باشيم ما را مي برند در محضر خدا اعمال ما را هم مي برند در محضرخدا يعني اين روزه ي ماه مبارك رمضان ما را روزه ي موقع افطار ما را مي برند در محضر خدا مي گذرد از آسمان اول به دوم به سوم به هفتم به عرش به لوح به قلم تا مي رسد در محضر خدا اگه يه روزه ي خوبي گرفتيم خدا قبولش مي كند مي گويد: بنده ام بارك الله با اين روزه ات اما اگه روزه ناقص باشه اگر در روزه گناه باشه اگه در روزه غذاي حرام باشه خطاب مي شود اين روزه را بزنيد بر سر صاحبش
براي اينكه اين روزه اين اشكال را دارد اعمال ما مي تواند به واسطه ي اون ملك مقرب الهي كه گفتم قرآن مي گه نوكر ما اوبراي ما خلق شده اعمال ما را مي برد به محضر خدا. ما هم وقتي كرديم اولاً هر كه باشيم ما را مي برند در محضر خدا.
به آسمان دوم بالاتر به آسمان هفتم بره مي تواند از لوح و قلم و عرش بگذرد به محضر خدا برسد. آنوقت يكي از بزرگان نصدق مي گفت: روايت داريم اين اگر آدم خوبي باشه وقتي كه مي رسد به آسمان اول مي گن آقا اوند تا ببينيم چقدر آقاست آقا اومد خانم اومد ملائكه مي آيند استقبالش برايش درود مي گويند با يك احترامي از آسمان اول مي رود به آسمان دوم آسمان دوم مي گند آقا اومد خانم اومد استقبالش مي كنند به او درود مي فرستند با يه احترام خاصي تا برسد در محضر خدا وقتي رسيدند در محضر خدا پروردگار عالم اون رحمت تلطف اون رحمت و صميمت خود را شامل جان او مي كند مي گويد: بنده ام را برگردانيد به اونجا كه خود تهيه كرده است يعني بهشت برزخي برش مي گردانند در اون جاده مكاني كه خود در اين دنيا براي خودش تهيه كرده است و در اونجا محشور است با اولياي خدا محشور است با پيغمبر اكرم محشور است با ائمه ي طاهرين تا قيامت به پا شود ولو اينكه چندين ميليون سال هم طول بكشد براي اين يك آن است يك آن . خيال نكنيد حالا عالم برزخ مثلاً صد ميليون سال هم طول بكشد براي شما صد ميليون سال نه براي شما يه آنِ .
در روايات مي خوانيم كه حضرت عيسي به قبري را كه اصلاً آثار قبر نداشت مرده اش را زنده كرد ديدند كه يك پيرمردي است اما اين پيرمرد بسيار با نشاط شده گويا جواني اش برگشته ، شاداب با نشاط خوشحال. حضرت عيسي بهش گفتند چند وقته مردي؟ گفت: همين الان . كه بعد معلوم شده بود هزار سال بيشتر مرده بود گفت: همين الان. وقتي مرا در قبر گذاشتند روي قبر را پوشاندند يه باغي پيدا شد من وارد اون باغ شدم يه حورالعين اومد استقبالم سلام سلام دست به گريبان، گلوبندش پاره شد، نشستيم با هم گلوبند جمع مي كرديم شما مرا صدا كرديد. فرضيه ي نسبيه ي انيشتين
مي گويند اينجوريه هزار سال ، يك آن. لذا عالم برزخ براي شما اينجورهاست از همين جهت هم در قرآن مي خونيم كه وقتي كه قيامت بشه اين مومنين اينهايي كه با حورالعين ها با اولياي خدا دست و پنجه نرم مي كنند در عالم برزخ مي گند: اِ ما كه الان مرديم چه جورشد عالم قيامت شد. اما فرضيه ي نسبيه ي انيشتين نه روايات ما به ما يه چيز ديگرم مي كه براي اين انسان اگه بد بخت شد. همين حضرت عيسي يه كسي رو زنده كرد هنوز آب قبرش تربود جواني بود اما پژمرده براي او پيري زود رس رسيده به اندازه اي بدبخت ژوليده حضرت عيسي گفتند: چه شد؟ وقتي روي قبر را پوشاندند قبر من يك وادي شد از وادي هاي جهنم. پر از آتش شد و من داشتم مي سوختم و مي ساختم كه شما مرا صدا كرديد يك آن اما هزار سال. هزار سال اما يك آن.
بلاخره اين انسان بلاخره در محضر خدا مي رود اين انسان بالاخره اين تسخير عالم فضاي كند اگر به دست خودش كرد بسيارخب. اين به دست خودش دو جوره. يك دفعه آقا امام زمان مي آيد علم ترقي مي كند ماها مسخر مي شويم بر عالم وجود همين كه روايتش را خوندم مرحوم مفيد در اختصاص مي گن: « يَركَبَ و يَرقَبَ الاَسباب اسباب السموات السَبع و الاَرَضينَ السَبع » مثلاًَ نمي دونيم اينها چيه كه خانم بعد كارهاش. ظهر. دمش به جاي اينكه مسجد حكيم بياد. دمش مي خوره بره بقيع، فوراً بقيع. اونجا زيارتش را مي خونه در مسجد رسول الله نمازش رو مي خونه تا ببينه امام زمانش كجاست؟ امام زمان گاهي كربلاست، گاهي مكه، گاهي مسجد رسول الله اونجا نمازش رو پشت سر امام زمانش مي خونه بعد مي ره مكه طوافش رو مي كنه بعد مياد ميره قبر حسين رو زيارت مي كنه بعد مياد ميره نجف و سرمن راي و كاظمين از ساعت دو بعدازظهر، سه بعد از ظهر مي ياد خانه .
اين وضع خانم خوبه در زمان امام زمان. علم ترقي مي كند. اين آيه ي « وَ لَم تَرَو اَنَ اللهُ سَخَرَ لَكُم ما في السَمواتِ و ما في الاَرض » جامه ي عمل مي پوشد و گرنه ما
سراغ داريم يه افرادي وارسته اي اين افراد وارسته توانستند بند ها رو پاره كنند هم زنش رو سراغ دارم هم مردش را سراغ دارم كه اين مسلط بر عالم وجود هستند يه افرادي كه اينها مسلط برعالم وجودند. هستند يه افرادي كه ملائكه نازل بر اينها مي شوند هستند يه افرادي كه در محضر خدا مي توانند با خدا درد و دل بكنند حالا ديدن هاي ما گفتني هاي ما در مقابل قرآن ارزش ندارد قرآن مي گويد:هست. « سَجَا في جُنوبُهم عَنِ المضاجِع يَدعونَ رَبَهُم خَوفاً و طَمعاً و مِما رَزَقنا هُم يُنفقونَ فَلا تَعلَمُ ما اَخفِيَ لَهُم مِن قُرَةِ اَعيُن جَزاءً بِما كانوا يَعمَلون » يه افرادي هستند در دل شب پشت به رختخواب پشت پا به رختخواب مي زنند پا مي شوند اون وقتي كه مي گويند: « سُبوحٌ قُدوس رَبُنا و ربُ المَلائكةِ والروح » برايش ارزشش بيشتر از دنيا و آنچه در دنياست نه ارزشش بيشتراز عالم وجودِ اين در محضر خداست وقتي مي گه الله اكبر مي يابد خدا را نظيرآدم تشنه اي كه مي يابد تشنگي را. داره نماز شب توخونه، تنهايي تو اتاق مي خونه اما مسلط بر عالم وجودِ يعني يافته است معشوقش را يافته است گمشده اش را يافته است محبوبش را يافته است نه مي داند يافته است چه جور شما يافته ايد تشنگي را اول افطار غذا مي خوريد مي يابيد. سير شديد ديگه وقتي مي شود كه مثلاً يك ليوان آب مي خوريد ديگه نمي تونيد آب بخوريد چون يافتيد سرِ آب را. تو دل شب مي يابد خدا را. بي كس است اما كس او خداست، بي پناه است اما پناه او خداست، هيچ ندارد حتي اون اتاقش هم مال خودش نيست اما همه چيز دارد و او خداست. ديگه معلومه لذت يعني چه؟ به قول قرآن ديگه هيچ كس نمي تونه اين لذت را درك بكنه مگر اينكه برسد به اين مقام برسد ، به اين مقام برسد اون وقت حمد مي خواند. بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحيم ، اَلحَمدُلله ربِ العالَمين ، يه گوش ديگه داره، گوش چي؟ خليفة الهي يعني مي شنود صداي خدا را مثل حضرت موسي در كوه طور كه شنيد صداي خدا را اين مي شنود صداي خدا را. خدا داره با اين حرف مي زنه كلام الله ديگه. كلام الله يعني قرآن كه ما مي خوانيم خدا داره باهامون حرف مي زنه. همين
الآن شما قرآن مي خونيد مستحب وقتي مي رسيد به « يا اَيُهَا الَذينَ امَنوا » بگيد لَبَيك يعني خدا مي گويد اُي مسلمان تو بگو بله
كي مي تونه بگه بله كسي كه بياد خدا را اون كسي كه بشنود كلام خدا را خُب حمد تمام مي شه اما دلش نمي خواد حمد تمام بشه خُب معلومه نمي خواد تمام بشه ديگه مثل امام صادق مي رسد به اِياكَ نَعبُدُ وَ اياكَ نَستَعين تو دل شب هفتاد مرتبه مي گوييد: اِياكَ نَعبُدُ و اِياكَ نَستَعين ناگهان مدهوش ميشه مدهوش مي دوني يعني چه ؟ بيهوش نه امام صادق بيهوش هيچوقت نشده هميشه نبايدم بشه. مدهوش مي شه يعني غرق در كلام خدا. يعني مستفرق در ذات خدا. يعني رسيده است به اونجا ديگه هيچ توجهي براي او نيست جز توجه به خدا اينكه اميرالمومنين سلام الله عليه در دل شب شبها غش مي كردند نه غش نمي كردند بيهوش نمي شدند مدهوش مي شدند زهرا دردل شب بارها مدهوش مي شد يعني هيچ چيزي را ديگه نمي ديد جزخدا هيچ چيزي را نمي فهميد جز خدا. تير را از پاي اميرالمومنين بيرون كشيدند نمي فهميد براي اينكه اونچه مي فهميد اونچه مي ديد اونچه درك مي كرد خدا بود فقط به اين مي گوييم غش اميرالمومنين اسمش را مي گذاريم مدهوش نگوييد بيهوش. مدهوش مي شد لذا امام صادق هفتاد مرتبه مي گفت: اِياكَ نَعبُدُ وَ اياكَ نَستَعين
آيا عاشق مي خواد معشوق كه دارد باهاش حرف ميزنه كلامش تموم بشه؟ نه بلاخره مي رود به ركوع سُبحانَ رَبيَ العَظيمِ و بِحَمدِه مي رود به سجده سُبحانَ رَبيَ الاَعلي و بِحَمده امام صادق سلام الله عليه هفتاد مرتبه، همه تون شنيديد موسي بن جعفر سلام الله عليه وقتي كه اول اذان صبح مي شد نماز صبحشون رو مي خوندند مي رفتند به سجده به سجده بودند تا ظهري و ظهري پاشدند با همان وضو نماز ظهر و عصرمي خواندند خسته نمي شدند خب نه قيايه معشوقي در مقابل عاشقش تواضع سجده كرده باشد اين خسته مي شود؟ نه ديگه يك شبانه روز، دوشبانه روز خستگي معنا ندارد براي اينكه مي بيند داره با خدا حرف مي زند مي يابد توجه حق را مي يابد مي بيند توجه حق را.
خُب اين تسلط به اين وجودِ تسلط بر عالم وجود راستي مي يابد عالم وجود را. قطره اي از درياي ذات پروردگارعالم از درياي ربو بيت پروردگار عالم، خودش و همه ي اين عالم وجود يك ذره اي يك قطره اي از ربوبيت خدا اين نمازش است. بعد قرآن ميگه اين نماز اينجوري چقدر مزه دارد هيچكس نمي تواند بگويد. هيچ كس نمي تواند درك كند مگر اين كه خودش هم از اين نمازكلاهي داشته باشد. مگر اينكه خودش هم اين كاره باشد اونوقت اون درك مي كند كه معناي نماز يعني چه معاشقه در نماز يعني چه مكالمه در نماز يعني چه اي انسان عالم خلقت مال تو تو بايد اين عالم خلقت را مسخر كني اگر بتواني و علم امام زمان و قرآن و اين عالم خلقت مال توست بايد تسخير كني اگه نه برو در معنويت اين عالم خلقت را با معنويت تسخير كن يعني در دل شب در اتاقت با يك چشم به هم زدن از اين عالم ماده بيرون شو از عالم ملكوت و جبروت بيرون شو برس به محضر خدا. وقتي رسيدي به محضر خدا ديگه پشت پا زدي به دنيا و آنچه در دنياست نه پشت پا زدي به عالم ملكوت و آنچه در عالم ملكوته به عالم جبروت و آنچه در عالم جبروته پس تو كجا ؟ به اون مبداي كه اين ها را خلق كرده است.
حسن يوسف را به عالم كس نديد يه شاعري اين شعر را گفت مابقي اش را نتوانست بگه يكسال مونده بود كه حالا مصرع دوم چي؟ يه الهام بهش شد تو خواب ، حسن آن دارد كه يوسف آفريد. اي خوشا به حال اون كساني كه مي يابند حسن خدا را مي بينند مي بينند جمال خدا را ـ كدام جمال؟ اون جمالي كه يوسف آفريد. كدام جمال را كدام حسن را؟ كدام جاذبه را؟ اون جاذبه اي كه همه ي جاذبه ها را آفريد. همه ي حسن ها همه ي خوبي ها را او آفريد.