موضوع درس:
شماره درس: 203
تاريخ درس: ۱۳۷۷/۱۰/۷
متن درس:
بحث ديروز بحث ارزنده اي بود ناقص ماند و شايد اين فصل اررنده تر از همه ي فصلهاي بحث باشد و من از همه مخصوصاً جوان ها تقاضا دارم بيش از اين به اين بحث اهميت بدهيد شايد شود سرمشقي در زندگي به شما بدهم وهم براي سعانت دنياي شما براي سعادت آخرت شما مفيد باشم.
فصل بحث ما راجع به اين بود كه هدف از خلقت انسان چيست ؟ چرا پروردگار عالم اين انسان را خلق كرده است اين دنيا با اين همه جزر و مدش اين دنيا با اين همه مشكل هايش چرا خدا اين انسان رو در اين دنيا آورده است. دنيايي كه به قول اميرالمومنين سلام الله عليه نظير يك دريا كه پر از جزر و مد ، پر از موجها يكي پس از ديگري و بلاخره مشكل سر تا پاي انسان را دارد يك نفر در اين دنيا بيايد مشكل نداشته باشد يك نفر بگويد من گره در كارم نيست ، معقول نيست . اين دنيا يعني مشكل اين دنيا يعني گره روي گره و براي چي ما به دنيا آمديم ؟ ديروز عرض كردم كه از نظر قرآن بايد اولاً ما توجه به اين كنيم كه همه چيز براي ما يعني پروردگار عالم كه خالق ما سوي الله است مي فرمايد كه ما سوي الله را براي تو خلق كردم نه فقط مي فرمايد: « خَلَقَ لَكُم ما في الارضِ جَميعاً » زمين و آنچه در زمين است براي تو مي فرمايد: « اَلَم تَرَو اَنَ الله سَخَرَ لَكُم ما في السموات و ما في الارض » عالم وجود عالم هستي از عالم ملك ، ملكوت، جبروت همه و همه براي تو بايد مالك ما سوي الله بشي تو بايد ما سوي الله را مسخر كني براي اينكه ما سوي الله مال توست. از اين نظر صحبت كردم و بلاخره از قرآن استفاده كرديم اينكه عالم ما سوي الله مال توست. از اين نظر صحبت كردم و بلاخره از قرآن استفاده كرديم اينكه عالم ما سوي الله ، خلق شده بر اين انسان است و هدف از خلقت اين انسان است يه رواياتي هم از قدسيات كه خيلي رسا مي فرمايد خدا فرموده است « خَلَقَتُ الاشياء لِاَجَلِكَ » همه ي اين دنيا همه ي ما سوي الله را خلق كردم براي تو از اني نظر عالم تكوين يعني از نظر چيزها چه مجرد و چه مادي عالم تشريع هم براي اين انسان است كه اين قضيه مهمتر از عالم تكوين است يعني پروردگار عالم صد و بيست و چهار هزار پيامبر فرستاده است براي اين انسان و اين مهمتر از اينه كه بگوئيم عالم ما ده براي اين انسان بگوييم ملائكه خلق شده براي حفظ اين انسان براي اينكه براي انسان كار بكند نه مهمتر از عالم تكوين عالم تشريعه يعني به قول حضرت امام رضوان الله تعالي عليه در يكي از بحث هاي اخلاقي شون مي فرمود كه پروردگار عالم به اندازه اي لطف به بنده ها دارد قبل از آنكه بنده اي روي كره ي زمين باشد پيامبرش رو فرستاده است يعني اول كسي كه روي كره ي زمين آمد حضرت آدم بود و حضرت آدم پيامبر بود مبعوث از طرف خدا براي هدايت اين انسان. انساني نبود اما پيامبرش بود و خدا صد و بيست و چهار هزار پيامبر براي هدايت اين انسان فرستاده است. چيزي كه بايد توجه كنيم قرآن مي فرمايد اين پيامبرها بي سلاح هم نبوده اند هم قوه ي مقننه داشتند ، هم قوه ي مجريه داشتند، هم قوه ي قضائيه . يعني اين صد و بيست و چهار هزار پيامبر كه آمدند همه شون هم قاضي بودند و هم مجري بودند از طرف پروردگار عالم و هم تقنين داشتند قانون داشتند. قانون را وضع مي كردند براي سعادت اين انسان خود اجرا مي كردند در اختلافات هم خود قضاوت مي كردند در اين باره قرآن مي فرمايد: « وَ قَد اَرسَلنا رُسُلَنا باالبَينات و اَنزَلنا مَعَهُم الكتابَ و الميزان لِيَقومَ الناسُ با القسط و اَنزَلنا الحديد فيه باسُ شديد و منافعَ لِلناس »
اين آيه از شاهكارهاي قرآن است اين آيه نظير همون آيه اين كه ديروز خوندم راجع به عالم تكوين ، راجع به عالم تشريعه اما براي انسان مهمتر از اون آيه ي ديروز است. مي فرمايد كه ما پيامبرها فرستاديم يعني صد و بيست و چهار هزار پيامبر مي فرمايد اين پيامبرها رو اولاً با معجزه فرستاديم به طوري كه بتوانند روي عقل انسان ، وجدان انسان ، روي فطرت انسان كار بكنند. « و لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا باالبَيِنات » با معجزه، پيامبر خاتم را فرستاديم با قرآن حضرت موسي را فرستاديم با اون عصاي كزايي حضرت عيسي را فرستاديم با اون معجزه يعني مرده زنده كردن و بلاخره هر پيامبري آمد نظير اين سه پيامبري كه گفتم معجزه داشت براي اينكه عقل ديگران رو حجاب كند بتواند تسلط تشريعي بر عالم انسان پيدا كند. بعد مي فرمايد اينها در حاليكه معجزه داشتند تقنين هم داشتند ، در حاليكه تقنين داشتند قضاوت هم داشتند در حاليكه تقنين داشتند قضاوت داشتند اينها اجرا هم مي كردند شمشير داشتند آدم متخلف را با شمشير شون سر جاي خودش مي نشوندند اگر كسي به قضاوتشون گوش نمي داد به زور او را از سر جاي خودش مي نشوندند. « وَاَنزَلنا الحديد فيه باسُ شَديد و مَنافِعُ للناس» خب اين آيه مي فرمايد صد و بيست و چهار هزار پيامبر آمده با سلاح اولاً با معجزه بعدم با سلاح تقنين با سلاح قضاوت با سلاحِ اجرا برا چي ؟ « لِقَومُ الناسُ بالقسط » براي اينكه اين مردم آدم شوند اين مردم در عمق جانشون در عمق ذاتشون عدالت حكم فرما بشه نمي فرمايد كه لِاِقامَةِ القسط مي فرمايد: « لِيَقومُ الناسُ باالقسط» آمدند آدم بسازند، آمدند عادل بسازند آمدند جوري بكنند يك مدينه ي فاضله اي براي انسان ها به قول امروزي ها يه جامعه ي مدني اللهي همه ي مردم عادل باشند همه ي مردم به حق خودشون اكتفا كنند هيچ كس متجاوز به حقوق ديگران نباشد آمدند براي اينكه تبعيض در جامعه نباشد فقردر جامعه نباشد براي اينكه اگر فقر در جامعه ببينيم براي خاطر تبعيض هاست براي خاطر ظلم هاست و الا معنا ندارد فقر در اجتماع باشد همه آمدند براي اينكه بيكاري در جامعه نباشد اگر بيكاري ببينيم اگر تورم ببينيم اگر گراني ببينيم همه و همه زير سر تبعيض هاست زير سر اينكه بعضي حق ديگران را مي خورند كار به اينجا مي رسد و الا اگر عدالت ، قسط در جامعه حكمفرما باشد معنا ندارد فقر در جامعه باشد اميرالمومنين مي فرمايد: اگر كوخي ديدي بايد پهلوي او كاخي ببيني و الا اگر كاخ نباشد معنا ندارد كوخي باشد معنا ندارد كسي بي خانه باشد اسلام مرعيت اگر اقتضاد من پياده شود ديگه فقر در جامعه نيست در همين باره خودم چهار جلد كتاب قبل از انقلاب نوشتم بنام ( سيستم هاي اقتصادي ) يه مقايسه بين سيستم هاي اقتصادي يه مقايسه كردم بين اقتصاد سرمايه داري ، اقتصاد كمونيستي كه انوقت خيلي شايع بود و اقتصاد اسلام و واسلام، قرآي روايات فقه ما مدعيت اگر اقتصاد اسلام پياده شود ديگه تبعيض نيست ديگه فقر نيست ديگه تورم نيست و بلاخره ديگه بيكاري نيست اگر بيكاري هست اگر تبعيض هست اگر گراني هست همه همه زير سر اين است كه اقتضاء دين ، اين عملي نمي شود اين پياده شده است لذا اين جمله « ليَقوم الناس باالقسط » مي فرمايد صد و بيست و چهار هزار پيامبر آمده براي اينكه همه ي مردم به حق خودشون قانع باشند صد و بيست و چهار هزار پيامبر آمده كسي حق كسي را حيف و ميل نكند همه عادل باشند همه برسد به اونجا كه اگر در مغازه باز باشد ولو يك هفه كسي به اون مغازه نكند. صد و بيست و چهار هزار پيامبر آمده براي اينكه اگر يك خانمي از بياباني از نقل از روايات ما از كوفه به شام رود در اون بيابون احدي به او نگاه نكند اينكه شما شنيديد زمان حضرت ولي عصر چنين مي شود براي اين است كه اسلام صد در صد زمان حضرت ولي عصر پياده مي شود در روايات مي خوانيم زمان حضرت ولي عصر مريض نيست ، فقر نيست ، غم و غصه نيست ناامني نيست مردم نمي توانند زكات بدهند براي اينكه فقير ندارند و مردم به اندازه اي در امنند كه اگر يك زني بخواهد تنها از كوفه به شام رود در اون بيابان بي كس در اون بيابان بر و بحر مي رود نه ترسي دارد نه واهمه اي و نه دزد ، موسي هست براي اينكه اسلام پياده مي شود « ليَقومُ الناسُ باالقسط » مصداق پيدا مي كند.
همه ي پيامبر ها براي اين آمده اند متوانستند مانع نگذاشت دشمن نگذاشت و الا همه ي پيامبر ها از حضرت آدم تا حضرت خاتم بعدم احياشون همه همه من جمله ائمه ي طاهرين براي اين آمدند « لِيَقوم الناس باالقسط » براي سعادت اين انسان براي اينكه اين انسان به حد خود قانع باشد براي اينكه انسانيت در هر مملكتي در هر خانواده اي در هر دهي شهري صد در صد پياده باشد گفتم شاهكاري كه در آيه آمده نمي فرمايد: « لِاِقامَةِ الناس باالقسط » مي فرمايد: « لِيَقوم الناس باالقسط » براي اينكه اين انسان خود به خود بطور خودكار عادل باشد اصلاً معناي اينكه فلاني عادله يعني خود به خود عادلِ همينه خود به خود از خدا مي ترسد عمق خدا ترسي در عمق جان او حكمفرماست به اين مي گيم عادل و اسلام اين رو در فقه ما مي خواهد امام جماعت بايد عادل باشد يعني در عمق جان او بايد عدالت باشد خداترسي باشد معناي عادل باشه يعني اگر دنيا را بدند به يك امام جماعت و بگند يك گناه كن يه دروغ بگو نگويد معناي عدالت اينه اگر تمام اين استان اصفهان رو بدهند به يك قاضي و بگن يك حكم ناحق كن نكند قاضي بايد عادل باشد اون كساني كه امور اجتماعي دارند رياست مثل استاندار ، شهردار ، مدير يه اداره است اينها بايد عادل باشند عادل باشند يعني چه ؟ اميرالمومنين در نهج البلاغه معنا مي كنه مي فرمايد : عادل اينه : « و اللهِ لا اعطيتُ الاَ قاليمَ السبعة و ما تحت افلاكها علي ان اَعصي في غلةٍ اَسلِبُها جلب الشعيرة ما فعل » به خدا قسم اگر عالم هستي را نه فقط اين كره ي زمين را عالم هستي را به من بدهند و بگن ظلم كن به يك مورچه پوست جو را بي جهت از دهان مورچه بگير من نمي كنم. اين يك پيام اميرالمومنين ميگه من رئيس ام وضعمم اينه سلاح رياست دارم سلاح رياست چيه ؟ عدالت عدالت چيه؟ دنيا را به من بدهند و بگن به يك مورچه ظلم كن نمي كنم اسلام اين را مي خواد.
صد و بيست و چهار هزار پيامبر آمدند براي اين انسان خودكار متجاوز نباشد انسان به طور خودكار دروغگو، متقلب، دغل ، غيبت كن حقه باز نباشد اگر در خانه اش است عادل اگه تنهايت عادله اگرم در ميان مردم عادله معلومه اگر جامعه اينجور شد ديگه دزدي در اين جامعه نيست ديگه ظلم در اين جامعه نيست ديگه عمر اين جامعه عمر انسانيت است يه حكايتي الان يادم اومد اين حكايت را براي جوانها بگم ببينيد معناي دين يعني چي ؟ اي خوشا به حال اون جامعه اي كه در آن جامعه دين حكمفرما باشد ما بايد بريم دنبال اين دانشگاهمون ، دبيرستانمون دين در اونجا حكمفرما باشد. خانمون ، بازارمون ، ادارمون ، دين در اونجا حكم فرما باشد اسكندر ذوالقرنين مي گشت اينطرف اونطرف رسيد به يك دهي چيزهاي عجيبي در اين ده ديد اولاً ديد نعمت در اين ده فراوان است همه غرق در نعمت ، همه بي نياز ، همه در رفاه تعجب كرد چرا اين مردم اين قدر در رفاه اند بعد ديد كه اينها با هم خيلي خوبند همه با هم مثل پدر و پسر، مثل دو تا برادر، همه كوچك ها احترام بزرگترها ، بزرگترها احترام كوچكترها ، تلطف به كوچكترها ، همه با هم يك ، به قول پيغمبر اكرم مسلمان چيه ؟ « كُلٌ يَدً علي ما سِواهم » همه مثل پنج تا انگشت ، يك دست در مقابل جنايتكارها ، در مقابل امريكا، اما همه يك ، همه با هم تلطف ، همه با هم مهرباني . اينا هم قضيه ي دوم ، قضيه ي سوم ديد كه مغازه هاي اينها در نداره مغازه شب بازه و دزدي ، دغلي ، حقه بازي نيست اينجا هر چه گشت ديد كه دزدي ، تقلب ، گران فروشي ، حقه بازي نيست اينجا خانه هاشون درهاش بازه. مغازه هاشون در نداره درش بازه . تعجب كرد و چهارم چيزي كه از همه تعجب بيشتر بود ديد كه قبرستان اينها در مقابل خانه هاشون . مهمتر از اين نگاه كرد روي سنگ قبرها ديد كه نوشته است مثلاً فلاني پسر فلاني از دنيا رفته سال او چهارده سال . تعجب كرد! سال او بيست سال ، هيجده سال اين خانم دختر فلاني از دنيا رفت سال او هفده سال گفت : پيرهاي اينها چه شد؟ بلاخره جلسه اي گرفت و از پيرمردها از آزموده ها سوال كرد نديده بودم چنين دهي ، ده نيست اين شهر است.
قرآن شريف مي فرمايد: بگو شهر نگو ده قرآن در سوره ي « يس» يه شاهكاري داره مي فرمايد كه « انطاكيه » وقتي كه اون دو تا پيغمبر در انطاكيه نبود ده بود لذا قرآن در سوره ي يس مي فرمايد : وَضرِب لَهُم مَثَلاً اصحابَ القَريَة » پيغمبر افراد اون ده را براي مردم مثال بزن يعني قبل از آنكه پيغمبر در انطاكيه بياد ده بود در حالي كه آباد بود . شهر متمدني بود. شهر بزرگي بود. اما ده بود. وقتي دو تا پيغمبر اومد همين ده شهر شد به چه شاهكار خوبي لذا قرآن يه مقدار كه مي ره جلوتر مي فرمايد: « وَ جاءَ رَجُلٌ مِنَ اَقصا المَدينة » از اون اول شهر يه مردي دوان دوان آمد و گفت: متابعت از اين پيامبرها بكنيد اگر سعادت بخواهيد.
يعني اسلام مي گويد جامعه ي مدني اگر بخواهيد بايد اين روحانيت ، مسجد، محراب ، در اون جامعه حكم فرما باشد و الا توحش است نه جامعه ي مدني والا بدبختي است نه جامعه ي مدني جامعه ي مدني جامعه ي مدني قرآن مي گه وقتيست كه پيامبر در اونجا حكم فرما باشد روحانيت در اونجا حكم فرما باشد اگر دين حكم فرما شد در خانه مون در ده و شهرمون در دبيرستان و دانشگاهمون اون جامعه ي مدني است اون جامعه سعادتمند است.
اسكندر ذوالقرنين جلسه گرفت از بزرگان از ريش سفيدها از تجربه كرده ها گفت من نديده بودم چه ده با خُضرتي چه ده عالي اين همه نعمت از كجا؟ گفت اسكندر مي دوني از كجا ؟ براي اينكه خدا وعده داده است اگر يك ملتي با خدا شد براي اون ملت نعمت مثل بارون مي بارد قرآن همين را مي گه.
قرآن مي فرمايد: « وَ ضَرَبَ الله مَثَلاً قَريَةً آمِنَةً مطمئنة يااَيَتها رِزقُها رَغَداً مِن كُل مَكان فَكَفَرت بِاذحُمِ الله فَاِذا قَهَا الله لناس الجوع و الخوف بما كانو يَصنَعون »
پيغمبر مثال بزن بگو يه دهي بود شايد همين ده بود يه دهي بود كه نعمت مثل بارون براي اينها مي باريد اينها در رفاه بودند اينها در امنيت بودند اينها يك زندگي منهاي غم و غصه داشتند و از نظر نعمتم همه بي نياز. « فَكَفَرَت باَنعم الله » اينها كفران نعمت كردند اينها گناه كردند وقتي گناه مي كردند. « فَاِذا قَها الله لباس الجوع و الخَوف بما كانو يَصنعون » امنيت آنها مبدل شد به ناامني سلامت آنها مبدل شد به ناسلوكي و سلامت روحي آنها مبدل شد به غم و غصه نعمتهاي آنها مبدل شد به نقمت. رفاه آنها مبدل شد به گراني به تورم به بيكاري. قرآن مي فرمايد چرا ؟ ما كرديم ؟ نه خودتون كرديد « بِما كانوا يَصنَعون» خودتون كرديد گناه وقتي بياد معلومه بدبختي مي آورد لذا اين پيرمردها تجربه كرده به حضرت اسكندر ذوالقرنين گفتند آقا گناه در اينجا نيست براي اينكه رابطه ي با خدا در اينجا هست از اين جهت مي بيني كه ما در رفاهيم ما در آسايشيم فقر نيست در اينجا و تورم نيست در اينجا و نعمت مثل بارون براي ما مي بارد گفت: خيلي خب از اين رو مي دانستم . حالا چيزهايي كه تعجب مرا برافروخته است اينه
(1 من مي بينم كه مغازه هاي شما در ندارد خانه هاس شما درش بازه مال شما در ميان كوچه ها اما تجاوزي دزدي گفت : آقاي اسكندر خب معلومه وقتي دين حكمفرما باشد دزدي چرا؟ حيف و ميل در اداره كسي مي كند اهل اون اداره دين نداشته باشد و الا اگر در عمق جان او روح خدا ترسي حكمفرما باشد معلومه رئيس اداره دزد از كار در نمي آيد رشوه خوار از كار در نمي آيد مي دانيد چرا ؟ اداره هاي ما فعلاً رسيده به اونجا.
و بره تو اداره ببينه يك سال دو سال سه سال برو فردا بيا برو يكسال ديگه بيا اين حرفها چيه برو بابا دنبال كارت روزه هستم. چرا چنين است ؟ چون دين در اداره حكم فرما نيست. وقتي كه قرآن در اداره حكم فرما نشد ديگه بيكاري بد كاري بد اخلاقي در اداره فراوان مي شود. ديگه حيف و ميل در اداره فراوان مي شود چرا در بازار ما مقدم هست براي اينكه ربا در بازار فراون است بازاري كه ربا بدهد. بازاري كه ربا بخورد اين بازار نابود است . « يَمحَقُ الله الرَبي و يُربي الصَدَقات » اين قرآن ديگه قرآن. نابود مي شود بازاري كه در اون ربا خواري باشد ربا دادن باشد ربا گرفتن باشد بازاري كه در اون بازار گراني اما چند نرخي تبعيض ، تقلب ، غش در معامله معلومه اين بازار نابود است لذا گفتند كه آقاي اسكندر اينجا دين هست چون دين هست دزدي نيست اينجا دين هست چون دين خست گراني نيست تبعيض نيست چند نرخي نيست تقلب نيست غش در معامله نيست گفت: يه چيز ديگري كه مرا به تعجب در آورده اينه كه همه ي شما با هم خوبيد، چرا ؟
خب پيرمردها گفتند: آقاي اسكندر معلومه چرا وقتي دين باشه غيبت نيست وقي دين باشد تجاوز نيست وقتي دين باشدنه اين بدي به او مي كند نه او بدي به اين مي كند وقتي دين در خانه حكمفرما باشد معلومه زن در برابر شوهر متواضع معلومه شوهر بايد دنيا تلطف با يه دنيا مهربوني وارد خانه مي شه وقتي يك دنيا تلطف در خانه باشد ديگه اختلاف براي چي ؟ اگر پرخاشگري هست براي خاطر اينكه ما بجاي دين مي خواهيم تمدن غربي باشد يعني ما مي خواهيم ياد بديم زن هامون كه نظير زنهاي غربي پرخاشگر باش در مقابل مرد ايستادگي كن معلومه روز به روز طلاق زياد مي شود چه برسد محبت حكمفرما باشد معلومه ديگه وقتي دين نباشد در خانه اختلاف است چه اختلافهايي ديگه سلامت خانه از بين مي رود كي همه با هم خوبيم ؟ وقتي دين بر ما حكمفرما باشد. وقتي پيامبر در خانه ي ما باشد وقتي حضرت زهرا در خانه ي ما حكمفرما شد زن ما مي شه متواضع صد درصد. زن ما هميشه عفيف صد در صد. مي رسد به اونجا كه زهرا دم مرگش به اميرالمومنين گفت: يا علي مرا حلالم كن اما بهت هم بگم نه ساله يه بدي در خانه ي تو نكردم چرا ؟ چون زهرا دين دارد وقتي زهرا دين داشت دين بالا عصمت دارد وقتي عصمت داشت در مقابل شوهر تواضع دارد صد در صد قرآن مي فرمايد: مي خواهي يك زن نمونه بهت بدم معرفي كنم زن نمونه! آقا ، خانم ، جوانها زن نمونه را غربي ها سال به سال تعيين مي كنند جايزه ي نوبل را هم بهش مي دن تو روزنامه ها امروز رو ديدم چند روز هي مي نويسند مي خواهند جايزه بدهند به خانم ها به زن نمونه به چند تا زن مي خواهند جائزه بدهند حالا قرآن زن نمونه را تعيين مي كند دنياي روز زن نمونه را تعيين مي كند اون زني كه پرخاشگر باشد اون زني كه خوب بتونه العياذ بالله جلسات بد اداره كند اون زني كه بتونه جاذبه ي نامحرم داشته باشد و...... كه مي تونم الان خوب تشريحش بكنم اما در مسحد و روي منبر و اونم جلسه ي اخلاق نبايد چيزهاي ركيك گفته بشه بعضي اوقاتم يه چيزهايي مي گم بسيار پشيمون مي شم اما چاره اي ندارم. حالا اون كه مي خوام بگم اينه قرآن زن نمونه تعيين مي كند مي فرمايد: « و الصالحاتِ قانِتاتِ حافظاتُ للغيب بِما حَفِظَ الله » زن نمونه دو تا صفت دارد:
(1 متواضع در برابر شوهر حالا خانم ها خوششون بياد يا بدشون بياد. روح غربي در اينها حكم فرما باشه و بگه كه آقا متواضع در برابر شوهر يعني چه ؟ قرآن ميگه اگه مي خواي من امضا كنم زن نمونه اي بايد در مقابل شوهر متواضع باشي.
(2 عفت چه در خلوت چه در جلوت چه پيش خويشان خودت ، خويشان نامحرم چه پيش مردم عادي مثل كاسب ، سوفوره چه در خيابان ها ، چه در كوچه ها در خلوت و جلوت بايد عفت داشته باشي لذا زن ب نمونه ، زن بد از نظر قرآن چه زينت اون زني كه فكل داشته باشد در خيابون حالا ولو اينكه متخصص هم باشد و لو اينكه جوان زيبايي ام باشد. قرآن مي گه نه من نمونه من نمره ي نمونه به كسي مي دم كه :
(1 متواضع در مقابل شوهر باشد.
(2 عفت داشته باشد چه در خلوت و چه درجلوت. « حافظاتُ لِلغَيبِ بِما حَفَظَ الله »
اگر دين در خانه حكم فرما شد زنهاي ما ميشن نمونه مردهاي ما هم مي شون نمونه اگر دين در بازار ما حكم فرما شد اين بازار از تورم نجات پيدا مي كند ، اين بازار يك بازاري مي شود. سلامت در اون بازار حكم فرما مي شود بابا تجربه كنيد ببينيد مي شه يا نه ؟ اگر دين در اداره هاي ما حكم فرما باشه بيكاري، بد كاري ، رشوه خواري، رشوه دادن از اين اداره رخت بر مي بندد و بلاخره اگر دين در مملكت ما حكمفرما شد جامعه ي مدني اسلامي براي ما قطعاً پيدا مي شود. و جامعه ي مدني اسلامي اينه كه « ضَرَبَ الله مَثَلاً قَريَة آمِنَةً مُطمَئنه يااَيَتُها رِزقُها رَغَداً مَن كُل مَكان » يك جامعه ي سالم يك جامعه ي منهاي غم و غصه يك جامعه ي منهاي فقر يه جامعه ي منهاي تبعيض يك جامعه ي آزاد اما تا اين نباشد همين است كه مي بيني روز به روز هم بدتر مي شود براي اينكه « فَكَفَرَت بِاَنعُم الله فَاِذا قَها الله لباس الجوع و الخوف بما كانو يَصنَعون » وقتي در جامعه بي عفتي حكم فرما شد، وقتي كه در جامعه ي ما گناه حكمفرما شد اين جامعه نابود است نابود. وقتي كه راديو و تلويزيون ما اون آهنگهاي كزايي رو داشتند اين فيلم هاي كذايي رو داشتند اين خانه نابود است اين جامعه نابود است مرحوم زيد خدا رحمتش كند پسر علي بن حسين ، اين آقا قيام كرد وقتي قيام كرد كه بني اميه مضمحل شده بود در ضعف شديدي بودند وقتي قيام كرد كه جوانها بسيجي ها حزب اللهي ها اينا نفرت عجيبي از بني اميه پيدا كرده بودند با صد و بيست هزار بسيجي قيام كرد معلومه بايد ببره معلومه بايد بني اميه رو نابود كنه راوي مي گه حضرت زيد پا شدند براي نماز شبشون من همراهش بودم ناگهان ديدم تو لشكر صداي ساز و آواز مياد به قول امروزي ها موسيقي سنتي ، صداي ساز و آواز مياد ، داريه و تنبك ، گفت: حضرت زيد ايستاد بنا كرد گريه كند گفت : اشكها به اندازه اي كه مي ريخت در مقابل پاي مبارك وقتي بغضش تركيد و گريه هاش تمام شد رو كرد به من و گفت : هذا القوم لَن يُفلَحُ اَبَدا
گفت : اين ملت رستگار نخواهد شد. اين لشكر رستگار نخواهد شد. اتفاقاً چنين شد صبحي دو تا لشكر با هم يه لشكر ضعيف ، لشكر بني اميه ، يه لشكر قومي ، لشكر حضرت زيد . اما تير آمد به پيشاني حضرت زيد حضرت زيد افتادند روي زمين و لشكر هم فرار كرد از آتش ساز و آواز لشكر تيري شد بر پيشاني حضرت زيد. آتش وقتي بگيرد حضرت زيد را مي سوزانه مگه مي شود يه ملتي گناه كند و اين ملت رستگار بشه معقول نيست. جوانها اگر بخواهند رستگاري را ـ كه مي خواهند ـ بايد دين در اون جامعه حكم فرما باشه. بايد در اين خانه ، در ده ، در شهر حكم فرما باشد پيغمبر اكرم بايد اونجا باشد ، بايد مسجد و محراب باشد و الا اگر ملت منهاي مسجد و محراب شد اين ملت نابود است شما خيال مي كنيد الان اروپا اين آباد است قطعاً در جلسه ي ما هستند يه افرادي كه سر و كار دارند با رسانه ها ، سرو كار دارند با كتابها مي دونند كه دنياي غرب الان چه لجن زار شهوتي دارد در لجن زار شهوت غوطه وره ، دادش بلنده ، دادش هم به جايي نمي رسد ناامني در امريكا به اندازه ايست كه ديگه خانم ها مي ترسند بچه هاشون رو مدرسه روانه كنند. براي اينكه مي ترسد بچه اش را وسط راه بدزدد ببره . دختر كوچك بي عفت شه عصري بياره . وضع امريكا الان اينه ! چرا ؟ وقتي دين در امريكا حكم فرما نباشد وقتي دين در اروپا حكم فرما نباشد همينه ديگه آتش شهوت ، آتش جنايت و خيانت ، آتش گناه اونها را مي سوزاند چه سوزاندني رسيده است به اينجا كه الان در همين مثل فرانسه ، آلمان ، بلژيك در روزي چندين ميليون قرص خواب آور مي خورند. براي اينكه يك ساعت بخوابه. در همين آلمان با اين همه تمدنش يك زن پيدا نمي كنيم كه اين زن ضعف عصب نداشته باشد چرا ؟ معلومه گناه. ضعف عصب مياره كه مي تواند يه دهي ، شهري ، خانه اي درست بكند كه سالم باشد ؟ قرآن ، اهلبيت ، دين ، لذا به اسكندر ذوالقرنين گفتند: آقا اينجا دين حكم فرماست. وقتي دين حكم فرماست فقر نيست بي ديني فقر مي آورد. گفت: خب اينم كه همين جورها بايد باشد. اين تلطف و مهرباني هم فهميديم از اثر دينه. اما اين قبرستانها چرادر مقابل صورت ؟ گفت : خب اينم معلومه. براي اينكه ما بايد متذكر باشم براي هميشه. اين انسان اگر يك روز غافل باشد بد بخت مي شود.
يه وقت به شما گفتم كه استاد بزرگوار ما علامه طباطبايي رضوان الله تعالي عليه دم مرگشون ، چهارـ پنج روز قبل از مرگشون من و يك دسته اي از مدرسين رفتيم ديدن ايشون ، ايشون حالشون بد بود نمي توانستند حرف بزنند براي احترام ما دو زانو نشسته بودند حرفم نمي زدند طول كشيد من مي خواستم جلسه تمام بشه مزاحم ايشون نشيم به ايشون گفتم آقا يه نصيحتي به ما بكنيد ما بلد بشيم ايشون فرمودند: چيزي يادم نيست اما بلافاصله فرمودند كه : « فَاَذكُروني اَذكُركُم » قرآن مي گه متذكر باش ، غفلت نباشد، تذكر، توجه، تا دست عنايتم روي سر شما باشد خب خيلي نصيحت بالايي است اونم قرآن. دوـ سه روز بعدش يكي از بزرگان صبحي اومد در خونه ي ما. اتفاقاً ما مهمان هم داشتيم من رفتم دم در. گفت : كه آقا مريضند بيا بريم يه سري به آقا بزنيم گفتم : مهمان دارم گفت : الان برمي گرديم حتي با پاي بي جوراب مرا نشوندند توي ماشين. رفتيم مريض خانه وقتي كه وارد شديم ديديم كه ايشون نفس مصنوعي دارند دم مرگند وضع حالشون بده . يك مقدار من و اون آقا ايستاديم نگاه به جمال يار مي كرديم به جمال مقدس ايشون كه مي دانستيم ديگه بي آقا شديم. خانم ايشون هم بودند ما ديگه نتونستيم بايستيم از اتاق اومديم بيرون كه يك دقيقه ـ دو دقيقه بعدش هم آقا از دنيا رفتند. اينجا مرادمه. خانم ايشون فرمودند: كه دم مرگ به زبان آمدند خوشا به حال اينها يك عمر توجه دادن به مردم ، يك عمر خدمت به مردم حتي برسه به اينجا كه به جاي كلمه ي لا الهَ الي الله حالا مثل آقاي طباطبايي كه نفس لا اله الي الله اما باز هم به جاي لا اله الي الله خدمتِ به مردم گفت ايشون چشم هاشون رو دوختند به يك گوشه اي به زبان درآمدند. دوـ سه مرتبه فرمودند: توجه توجه توجه و از دنيا رفتند چه نصيحت بالايي. اون نصيحت قبلشون. « فاذكروني اذكركم » اينم نصيحت آخرشون توجه توجه توجه. من از زمان اين استاد بزرگوار اين افتخارعالم تشيع اين فيلسوف زمان مفسر كم نظير به شما مي گويم مخصوصاً جوانها توجه توجه توجه. اگر انسان متوجه باشد كار نمي رسد به اينجا كه الان رسيده است . غفلت. از اينها به اسكندر ذوالقرنين گفتند بابا جون ما مي خواهيم وقتي از خانه مي يايم بيرون نگاه بكنيم به بابامون بگيم بابامون مرد منم مي ميرم بايد متوجه باشم نيروي كنترل كننده در روايات مي خوانيم وقتي كه غفلت تو را گرفت برو به قبرستان. قبرستان ما هم عجيب شده برو به قبرستان زن هاي فكلي را ببين اونجا چه خبره برو رو قبرستان غيبت كن، تهمت بزن، اوه وضع نكبت بار قبرستانهاي ما. گفت : خيلي خوب همه را فهميدم حالا اين عمر چهارده ساله چيه ؟ عمرهفده ساله چيه ؟ گفت : آقاي اسكندر ما دروغ نمي گيم ما اين كه مي گيم حسن پسر حسين از دنيا رفت يعني آدم از دنيا رفت. آدم كه هفتاد سال عمر نمي كنه، كسي كه نصف عمرش خوابه. خواب كه عمر انسان نيست خود و خوراك و بازار و اينها كه عمر انسان نيست عمر انسان ده ساله اون عمري كه خدمت به خلق خدا اون عمري كه رابطه ي با خدا اون عمري كه در معنويت ، اين ده ساله بيست ساله ما حساب مي كنيم ببينم چند سال عمر آدما كرده. لذا روي اون مي نويسيم آدم حسن پسر حسين مرد عمرش بيست سال. مقدار خدا بود اينكه ما اينجور امروز بحث بكنيم اينها كه از اون بحثم تا امروز به شما گفتم هيچ كدومشون را غير از اون آيه ي اول در نظر نداشتم با شما حرف بزنم اينجور، مقدر الهي اينجور بوده حالا اين بحث ناقص موند و خلاصه ي بحث اينه تا فردا درباره اش صحبت كنم اين كه:
نه فقط عالم تكوين هدف انسانه ، عالم تشريع هدف انسانه ، صد و بيست و چهار هزار پيامبر آمده هدف چي ؟ آدم بسازد. هدف چي ؟ « لِيَقومُ الناسُ باقسط ».
حسين اومد كربلا براي چي ؟ علي اكبرش را داد به دنيا ارزش داشت براي چي ؟ براي اينكه آدم بسازد. شايد بتواند يك نفر را پيدا كند. اين همه هي مرتب خودش اصحابش تبليغ كردند آمدند. گفتند: چندين مرتبه ابي عبدالله الحسين اومد براي تبليغ هرچه گفت هر چه كرد نشد.