موضوع درس:
شماره درس: 205
تاريخ درس: ۱۳۷۷/۱۰/۹
متن درس:
الحمدلله رب العالمين و الصلوة و السلام علي خيرخلقه اشرف بريه ابي القاسم محمد صلي الله عليه و علي آله الطيبين الطاهرين و علي جميع الانبياء و المرسلين سيما بقية الله في الارضين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين
بحث امسال ما درباره ي انسان در قرآن بود. از نظر قرآن انسان كيست ؟ انسان چيست؟ هدف از اين خلقت انسان چيست؟ اين انسان براي چه خلق شده است در اين دنيا برا چي آمده است ؟ فقهي سيركجاست ؟ وامثال اينها بحثهايي كه از نظر قرآن مربوط به انسان است.
از نظر قرآن يه مقداري درباره ي تعريف انسان ، درباره ي امتيازهاي انسان صحبت كردم.
بحث امروز ما كه بحث بسيار ارزنده اي است براي همه مخصوصاً براي سير و سلوكي ها ، براي جوانها اگر بخواهند خود سازي كنند بحث ارزنده اي است و اين بحث مربوط به آيه ي امانت است در قرآن. ما در قرآن آيه اي داريم بنام آيه ي امانت كه پروردگار عالم مي فرمايد : من امانتم را در اين انسان وديعه گذاشتم اون امانتي كه هيچ كس ، هيچ چيزي لياقت پذيرش نداشت عالم وجود، از عالم ملك ، از عالم ملكوت از عالم جبروت، نتوانست بپذيرد لياقت نداشت استعداد نداشت واين انسان خيلي ظالمه به خودشه علاوه بر اينكه خودش را نشناخت و جاهل به خودشه ظالم به خود هم هست و اين آيه مفسرين عالي قدر مخصوصاً اون افرادي كه در عرفان اسلامي كار كردند در اين آيه خيلي صحبت ها كردند اصل آيه اين است كه پروردگار عالم مي فرمايد:
« اِنا عَرَضنا الاَمانَة علَي السَمواتِ و الارض و الجِبال فَاَبَينَ اَن يَحمَلَنها و اَشفَقنَ مِنها وَ فَحَمَلَها الانسان اِنَه كانَ ظلوماً جهولاً »
ما امانتمون را عرضه داشتيم به عالم وجود، همه و همه فَاَبَينَ اَن يَحمَلَنها و اَشفَقنَ مِنها لياقت پذيرش نبود، استعداد نداشت عالم وجود، اما ، َ فَحَمَلَها الانسان، انسان اين لياقت را داشت اين امانت را قبول كرد پذيرش از انسان بود لذا قبول كرد اما اين امانتدار خدا انه كان ظَلوماً ظَلوم صيغه ي مبالغه است يعني پذيرش اما خيلي ظلم كرد ، البته به خودش، يعني امانتداري نكرد اِنَه كانَ ظلوماً جهولاً جهول هم صيغه ي مبالغه است معناش اينه كه خيلي جاهله به خودش يعني نتوانست قدر و منزلت خود را بشناسد نفهميد كيست ؟ نفهميد چيست ؟ و قدر و منزلت خود را چون ندانست قدر و منزلت خود را هم نگاه نداشت اِنَه كانَ ظلوماً جهولاً يك حرف اينه كه اين امانت چيست؟ هر كسي يه چيزي گفته معمولاً اهل حديث ، قبلاً مثل صاحب برهان رضوان الله تعالي عليه ، صاحب نورالثقلين ، علامه ي مجلسي رضوان الله تعالي عليهم اجمعين ميگن اين امانت ولايت است يعني ما ولايتمون را عرضه داشتيم بر عالم وجود نپذيرفت اين انسان پذيرفت اما ظلم به ولايت كرد و حقيقت ولايت هم نتوانست درك كند. اين آيه را اينجور معنا مي كنند استاد بزرگوار ما مرحوم علامه طباطبايي اين مردي كه از نظر ولايت خيلي بالاست و تخصص در عرفان و فلسفه ي اسلامي دارد و مرد آشنا به روايات اهل بيت عليهم السلام است ، آشنا به قرآن شريف است ايشون مي فرمايد: مراد از اين امانت عقل ما، اراده ي ما ، انتخاب ما كه اين مختص به انسان. انسان است مي تواند انتخاب كند اول فكركند تمييز بين حق و باطل بده حق را بپذيرد ، باطل را رها كند يا انسان است باسوء اختيارش مي تواند شر را انتخاب بكند. بلاخره انتخاب، اراده ، اختيار، اين مال انسان است و مراد از اين امانت اينه براي اينكه سعادت هر كسي هم مربوط به همين اراده و انتخاب است. بعضي ها هم گفتند مراد روحه ، مراد عقل ، اون بعد ملكوتي مختص انسانه.
براي اينكه قبلاً هم درباره اش صحبت كردم كه وقتي پروردگار عالم جسم انسان رو ساخت به ملائكه فرمود: « فَاِذا سَوَيتُهُ و نَفَختُ فيه من روحي فَقَحوا لَهُ ساجِدين » وقتي روحم را در او دميدم به او سجده كنيد وقتي روحم رو به او دميدم اين كه وجود مقدسي مي شود روح الله مي شود به اين روح الله سجده كنيد همه تون چه ملك عادي باشيد چه ملك مقرب، فَسَجَد الملائكه كُلُهم اَجمعون الا اِبليس همه همه به اين آدم سجده كردند گفتند: مراد از اين امانت يعني روح اون روحي كه از خداست يعني به اندازه اي كه بالاست كه ازنظر تشريفات روح الله شده ، به اندازه اي بالاست كه پروردگار عالم نسبتش را به خودش داده است و فرموده است روح من. سَوَيتُهُ و نَفَختُ فيه من روحي اين حرفهايي كه زده شده با هم منافات هم ندارد يعني اينطور نيست كه نشه جمع كرد. يه جمله اي براي فضلاي جلسه مخصوصاً براي جوانها بگم راجع به قرآن و اون اينه كه قرآن الفاظش عامِ ، تاب همه ي معاني داره و قالب براي معاني عامه است يك لفظ ممكنه هفتاد معنا داشته باشد بعضي معناي ظاهري ، بعضي فضاي تاويلي ، لذا ممكنه هر كسي يه معناي ظريفي يه معناي دقيقي از لفظ بكنه و همون معنا مراد باشد مثلاً از باب مثال الفاظ قرآن نظير انسانه وقتي كه من به شما مي گم انسان خب انسان شامل زيد مي شه ، شامل حسن مي شه ، شامل حسين مي شه ، پنج ميليارد شش ميليارد ، جمعيت الان هست اين لفظ انسان شامل همشون مي شود اين رو مي گند لفظ عام يا ميگن لفظ غالب براي معاني عام.
قرآن اينه و يكي از معجزات بزرگ قرآن هم همينه كه تاب معاني دارد و اين هم كه تا روز قيامت زنده است همين معنا مي شه كه هر كسي بيايد معنايي بكند اون لفظ اون آيه تاب اون معنا را دارد بعضي اوقات پيغمبر اكرم مي فرمودند كه فارسي زبون ها ، دست مي زنند روي شانه ي حضرت سلمان مي گفتند: « اينا» مي ياند قرآن معنا مي كنند بطوريكه شما نمي تونيد اونجور قرآن معنا بكنيد ، مصداق اوناند و اونا دقت مي كنند تتبع مي كنند و از قرآن چيزهايي در مي يابند كه شماها كه اصحاب منيد نمي توانيد اونجورها استفاده بكنيد. لذا اين فرمايش استاد بزرگوار ما علامه ي طباطبايي يا فرمايش محدثين نظير علامه ي مجلسي يا فرمايش مثل مرحوم صدر المتالهين كه فرموده روح اينها مانعي ندارد همش باشد اما يه معناي ديگري هم هست كه خيال مي كنم اين معنا بهتر از همه باشد كه مورد بحث ماست و اون اينه كه مراد از اين امانت دل انسانه. اين قلبه اين قلبي كه هيچكس ندارد جز اين انسان .
حالا چرا امانتش مي گند براي اينكه جاي خداست خانه ي خداست قلب المومن حرم الله و لا يَدخُل في حرمِ الله غيرُ الله ديدي خانه ي شما حرم شما هيچكس حق ندارد در خانه ي شما وارد بشه اگر كسي بدون اجازه در خانه شما وارد بشه بايد به او كتك رد حتي نگاه نمي تواتد بكند. فعلاً در خانه ي كسي بازه حالا شما مي تواني در خانه ي او نگاه بكني ؟ نه. حرام است شما همسايه ي كسي بره روي پشت بام اونجا براي كولرتون مثلاً كار داري حالا مي تواني در خانه ي مردم نگاه كني ولو زن مردم در وسط خانه هم نيست مي تواني ؟ نه . خانه ي مردم حرم مردم. هيچكس نمي تواند بدون اجازه تصرف در او بكند حتي نمي تواند نگاه در او بكند و قلب مومن حرم الله است.
« لا يَسعي ارضي و لا سَماء و لكن يَسعي قلبُ عَبدي المومن » يعني بشر مرا بشناس من جاندارم من مجردم نمي شود براي من جا قرار بدي من همه جا هستم پروردگار عالم همه جا هست همه جا محضر خداست ما در محضر خداييم اين جمله ي حضرت امام را فراموش نكنيد كه اين اواخر عمرشون بارها سفارش مي كردند مي فرمودند همه جا محضر خداست ما در محضر خداييم لذا خدا همه جا هست اين روايت ديگه خدا همه جا هست اما اگه مي خواي جا، خانه براي خدا درست بكني قلب مومن خانه ي خداست اگه مي خواي جا براي مومن درست بكني قلب مومن. و لكن يَسَعني قلبُ عبدي المومن اگه راستي مومن مومن شد قلبش به اندازه اي وسعت دارد كه خدا مي تواند توجهش روي اون قلب باشه و روايت زياد داريم راجع به اينكه قلب ما خانه ي خدا ، قلب ما جايگاه خدا ، قلب ما امانت خدا ، لذا اين آيه ي شريفه به ما مي گويد كه اي انسان در تو پروردگار عالم چيزي امانت گذاشته است كه اين چيز را جبرئيل ندارد ميكائيل ندارد حمله ي عرش ندارد حيوانها و در اين روايت ناسوت جاي او خاليست و اون چيه كه تو داري و هيچكس ندارد قلب است اونجا كه جاي عشق به خداست ، اونجا كه جاي عاطفه به بنده هاي خداست ، اونجا كه جاي احساسات ما انسان هاست و بلاخره اونجا كه بواسطه ي اونجا انسان مي تواند برسد به خدا. اونجا كه اگر صاحب خانه وارد خانه شد اگر بتوانيم اغياررا بيرون كنيم و صاحب خانه داخل در خانه بشه ديگه براي ما وحي پيدا مي شود الهام پيدا مي شود.
ما آيا مي توانيم مثل حضرت موسي ، حضرت عيسي وحي بهمون بشه الهام بهمون بشه در حاليكه پيغمبرم نيستيم ؟ آري آري. انسان مي تواند مورد وحي خدا بشه . كي ؟ در وقتي كه دل او بشه مال خدا خدا بشه در دل ، توجه خدا در دل انسان وحي پيدا مي كند « اِن تَتَقوالله يَجعَل لَكُم فرقانا» اگه تو متقي باشي اگه بتوني دل را بدي به خدا ديگه تميز حق وباطل به دست خودته ديگه خوب مي تواني بفهمي كه اين حرفي كه زده مي شه حق است يا باطل اين روش و منشي كه در جامعه هست درسته يا نه و بلاخره مي تواني بفهمي اين تصور اين فكري كه برات جلوآمده اين واقعيت دارد يا نه ؟ ديگه معمولاً اگه راستي قلب شد مال خدا ، علم خدا در اون دل مال مال ، پر مي شود از علم خدا ، پر مي شود از قدرت خدا پر مي شود از اراده ي خدا به قول قرآن مي گويد: وَ ما تَشاء ونَ اِلا اَن يَشاء الله وضعش مي رسد به اينجا ديگه اراده اش تابع اراده ي خداست هر اراده اي كه بخواد مي تونه بكنه اما تابع اراده ي خداست و وَ ما تَشاء ونَ اِلا اَن يَشاء الله ديگه قدرت قدرت خدا جابر جغمي ميگه كه دلم هواي امام صادق رو كرده بود يه كسي يكي از اصحاب امام صادق مي گه دلم هواي امام صادق رو كرده بود به جابر جغمي گفتم جابرجغمي كيه ؟ اون كسي كه دلش شده مال خدا اون كسي كه اراده اش شده اراده ي ولايت اراده اش شده اراده ي خدا ميگه خارج كوفه بوديم به جابرجغمي گفتم آقا دلم هواي امام صادق رو كرده گفت مي خواي ببرمت خدمت امام صادق گفتم آره گفت دستت رو بده به من دست گرفت گفت چشماتو هم بذار چشماشو هم گذاشت باز كن باز كردم ديدم در كوچه هاي مدينه در خانه ي امام صادق سلام الله عليه ام . ميگه مرا واهمه گرفت. جابر جغمي گفت اين خانه ي امام صادق برو خدمت امام صادق منم حالا ميام . ميگه جابر رفت منم شدم تنها. تخيل برام اومد جلو گفتم نكنه اين مروسحرم كرده و مدينه نباشم همونجا كوفه باشم اين مرا سحرم كرده تخيل مرا گرفته گشتم اين طرف و اونطرف گفتم يه ميخي پيدا كنم به ديوار امام صادق بزنم سال ديگه كه ميام ببينيم اون ميخه هست يا نه اگر ميخه باشه بفهمم مرا سحرم نكرده ، ميگه ناگهان ديدم جابر اومد يه سنگ و به ميخ دستش گرفت بفرماييد بكوب به ديوار ببينيم خدمت امام صادقي يا نه ؟ ميگه رفتم خدمت امام صادق ديدم كه اصحاب نشستند آقا امام صادق داره باهاشون حرف مي زنه اما واهمه مرا گرفته است. ابهت اين كار مرا گرفته بود نشستم خدمت امام صادق ديدم جابر اومد جابر رفت پهلوي امام صادق نشست ديدم كه نظيرعاشق و معشوق نظير دو تا همراز گاهي امام صادق سر ميذاره به گوش اين، مي خونه به اين دل ، معلومه كه وقتي كه دل مال خدا نشد به همين جاها مي رسه گاهي ام اين سر ميذاره به گوش امام صادق مي خونه به دل امام صادق مي گند هي گفتند همراز با هم گفتند منم واهمه گرفته بود مي لرزيدم اين چه صحنه ايد اونا رازشون تمام شد اجازه ي مرخصي گرفت اومد گفت: پاشو بريم اومديم بيرون گفت مي خواي بريم كوفه گفتم آره گفت يه دستتو بده به من چشماتو هم بذار چشمام رو باز كردم ديدم كه همونجام همونجا پشت دروازه ي كوفه گفت برو خونتون.
اگه دل مي شد مال خدا ديگه خواه ناخواه علمش قدرتش اراده اش و ما بقي صفات ديگه مي شه مظهر اسماء و صفات حق همونكه روزهاي اول از قرآن استفاده كرديم. وَ عَلَم آدم الاسماء كلها ثُم عَرَضَهُم عَلَي المَلائكه ديگه براش طي الارض خيلي آسانه ديگه براش فهميدن واقعيات خيلي آسانه ديگه حتي مي رسد به اونجا البته نمي كنه اما مي توند براشون فهميدن واقعيات آسانه .
مي رسد به اونجا كه ميگه خدمت امام صادق سلام الله عليه بودم طوافمون را كرديم اومدم خدمت امام صادق نشستم يه گوشه من و امام صادق به طواف به مطاف نگاه مي كرديم مسجد پربود لَبَيك لَبَيك ميگه من به امام صادق گفتم يا بن رسول الله چقدر حاجي فراوانه امسال !
آقا يه آهي كشيدند فرمودند ما اكثَر الضجيج و اَقَل الحجيج سرو صدا بله خيليه اما حاجي كمه ميگه تعجب كردم يعني چه ؟ امام صادق سلام الله عليه اون دل خدا يعني ولايت به من چشم بصيرت دادند گفتند نگاه بكن از درز انگشتان من نگاه بكن ، تو دل نداري كه با اون دل بتواني با چشمت نگاه كني ، از درز انگشتان من نگاه بكن ميگه نگاه كن مي گه نگاه كردم تو مطاف ديدم كه موش و بقر و پلنگ و خرگوش زين چار بگذرد نهنگ آيد و ما ديدم حاجي هست اما خيلي كمه تو ميان اين حيوانها يه كساني ام هستند كه ميگه لبيك ، آدما خب معلومه وقتي دل نباشد ديگه مي شه يه الاغ وقتي دل نباشه ميشه يك ميمون . معلومه يك خانمي كه شبانه روز در شهوت مي لولد حالا هم رفته طواف بكند براي هوي و هوس اين يك ميمون بيش نيست اونايي كه دل دارند وقتي بهش نگاه مي كنند مي بينند خانم ميمون داره طواف مي كند معلومه خدا دل بده اگر دل اومد خيلي چيزا مياد خيلي.
يه روايتي داريم از پيغمبراكرم يه روايت شيريني است مي فرمايد: فَلَولا اَنَ الشَياطين يَحومونَ عَلي قُلوبِ بَني آدم نَنظَروا اِلي ملكوت السَموات و الارض » مي فرمايد: اگر دل انسان چراگاه شياطين نباشد خب وقتي دل چراگاه شياطين نشد خدا مي ياد در اون دل وقتي اومد چي ؟ قيوميت حق را در جهان درك مي كند مي بيند ، مي بيند اين عالم تدلي وجوه واقعي خدا .
درك مي كند اين آيه را كسرابٍ بقيعة يَحسَبُها الضَمانُ مائاً يعني آب نما پس آب كجاست ؟ خدا همه تشنگي آور پس كي انسان رو آب حيات مي ده ؟ خدا
درك اينگونه مطالب. انسان درك بكنه قيوميت حق را وقتي درك كنه قيوميت حق را ديگه خودش قدرتمند مي شه مي تواند عصري دلش هواي طواف كرده عصري بره طوافش را بكنه برگرده افطار پيش زن و شوهر چه بسيار ديديم چه بسيار عالي . يه افرادي كه راستي پينه دوزه اما دل دارد دل دارد. گفت در نجف يه پينه دوزي بوددل داشت اين شب جمعه همه شب كربلا بود براي اينكه ما طلبه ها بدونيم راستي كربلاست يه نامه نوشتيم داديم گفتم اين نامه را برسون به فلاني و با تلفتم درست كرده بوديم كه كي اين نامه را مي رسه ديديم كه عصر پنج شنبه در مغازه ي پينه دوزي ، شب جمعه در حرم حسين عليه السلام فروانه.
يكي از علماي بزرگ ، علماي بزرگ اصفهان به من مي گفت كه من عصباني شدم در خانه لذا به خانمم بي جا برگشتم بعد پشيمون شدم گذشتم اومدم روز جمعه هم بود صبح جمعه اومدم تو مدرسه ، تو مدرسه ي خان نجف ، ميگه نشستم لب ايوون و عصباني بودم يه آقاي ديگرم مثل من اومد نشست لب ايوون با من بنا كرديم حرف بزنيم دو تا .... بله بعضيا عصباني ميشن از دست زنشون جسارت به زنشون مي كنند حالا اومدن اينجا نشستند به عنوان طلبه اين چه طلبه ايه كه جسارت به زنش مي كنه بله بعضيا ديگه از بس عصباني ميشن استكان رو مي اندازند رو زمين مي شكنند و اسراف می کنند حالا اومدند تو مدرسه به عنوان خانه ی امام زمان این چه طلبه ایه که استکان می شکند میگه من نگاه به و کردم او نگاه به من گفت : بله منم عصبانی شدم از دست زنم و استکان را زدم زمین شکستم بله این علی دیوونا اون کسانی که دل دارند اون کسانی که بعضی اوقات پیش ما دیگه دیوانم هستند اما وقتی دل باشه جای خدا باشه خدا حاکم بر اون دل باشه دیگه می رسد به اونجا بهلول می شود بهلول می شه یعنی چه ؟ به قول امیرالمومنین وَالله لا اُعطیتُ الاقالیمَ السَبعة و ما تَحتَ اَفلاکها عَلی اَن اَعصی من نملة اَصلُبِها جُلبَ الشَعیرة ما فَعَلَ این مال امیرالمومنین نیست. این یه پیامه برای من و شما یعنی شیعه باید این باشه.
به خدا قسم عالم هستی رو بدن به من بگن ظلم کن به یک مورچه پوست جو را بی جا از دهان مورچه بگیر ن که علی هستم نمی کنم. چرا؟ چون دلش شده مال خدا دیگه معنا نداره هوی و هوس، دیگه معنا نداره تجاوز، دیگه معنا ندارد گناه از این دل سر بزند می دانید چرا ما گناه می کنیم ؟ برای این که دل ما جای شیطان است خب وقتی دل جای شیطان شد دیگه غیبت می شه ، دروغ می شه، ظلم می شه ، تجاوز می شه، و امثال اینها وقتی به جای خدا هوی وهوس بر دل حکمفرما شد یه خانم که اگر عفت را مجسم کنند یک خانم می شود خانم یعنی این عفت مجسم کن میشه یک خانم اما همین خانم عصری روزه هم هست اما با فکلش با یه وضع نکبت بارش می یاد در خیابون برای اینکه دیگران او را ببینند. یعنی احتیاج شدید داره به نگاه نامحرم . ببین چه قدر پستی می خواهد یعنی کسی که باید بی نیاز باشه از همه جز خدا هیچ چیزی ، هیچ کسی نخواهد جز خدا کارش می رسد به اینجا که بهش نگاه می کنند خوشش می آید اصلاً خودش را آرایش کرده برای اینکه بهش نگاه بکنند چقدر این انسان پست می شه چقدر باید یه خانم پست بشه باید رذل بشه که نگاه نامحرم را یک امتیاز برای خود بداند. ما پرتیم خیلی پرتیم ما وضعمون بده خیلی بده همشم برای اینه که جای دل ما یعنی جای دل ما جای خدا نیست دل ما پر از هوی و هوس دیگه باد داره دیدی یه توپ رو بادش بکن ببین چی می شه این توپ باد شده بعضی اوقات انسان باد شده دیگه تکبر داره فیس و افاده داره نمی دونم به زیباییش می نازه به ماشینش می نازه ، به شوهرش می نازه ، به پوشش می نازه همین طور می نازه و می خواد تحمیل بر دیگرانم بکنه یعنی تکبر می کند بر دیگران چون پول داره خب بابا خودت این پول رو استفاده می کنی خودت این استفاده رو داری چرا باید دیگران ناز تو را بکشند. دیوانه است دیگه دیوانه .
پیغمبر اکرم رد می شدند دیدند شلوغه فرمودند: چه خبره گفتند: که یک خانم دیوانه داره خرمای دیوونگی می زنه پیغمبر فرمودند: بابا این خانم مریضه این که دیوانه نیست برای اینکه یکی از رگهای مغزش نمی تونه کار بکنه شده دیوانه فرمودند این دیوانه نیست این مریضه بگید یه مریض باید مریض داری کنید. سر به سرش نگذارید بعد فرمودند می خوای دیوانه نشونت بدم دیوانه آن خانمی که بیاد تو خیابون جوری که نامحرم را جلب خودش بکند طرز راه رفتنش ، طرز نگاه کردنش ، طرز آرایشش، طرز لباسش این دیوانه اون خانمی که شانه بندازه برای اینکه جوانها را جلب خودش بکند این دیوانه.
لذا تفسیر خدا و پیغمبر راجع به خیلی از لغات غیر تفسیرهایی است که ما می کنیم غیر تفسیرهایی است که ما می کنیم اگر انسان درک کند واقعیت را ، بعبادت دیگر نه اونکه بحثمونه به اون بحث بپردازیم اگر خدا بیاید در این دل دیگه حرفها نورانیت دارد دیگه حرفها جاذبه دارد دیگه کارها مفید برای اجتماع است دیگه منش روش خداست و بلاخره سرتا پای کارهای این روش و منش این خداییه چرا؟ برای اینکه چشم او، گوش او، دست او، پای او، روش او، منش او، گفتار و فعالیت او، از دل او سرچشمه می گیرد و چون دل جای خداست پس همه ی کارهاش خدائیه. اما اگر دل جای هوی و هوس شد دیگه خواه نا خواه گفتار او ، کردار او ، منش او، منش او روش او سرچشمه می گیره از هوی و هوس. دیگه ایناست که بعضی اوقات می بینیم تو گفتارها ، تو کردارها ، می بینیم چه خبر است. چه چیزها گفته می شه چه کارها کرده می شه. خدا نکنه انسان هوسی بشه. یعنی خدا نکنه هوی و هوس بر دل انسان حکمفرما بشه و قرآن می گوید: این مشرک است قرآن می گوید: که این در حالی که میگه موحدم اما مشرکه اَفَرَاَیتَ مَنِ اتَخَذَ الهَهُ هواه وَ اَضَلَهُ الله علیَ العِلم. پیغمبر می خوای یک مشرک نشونت بدم . مشرک اونکه هوی و هوس بر دل او حکمفرما باشه که دانسته جهنمی می شود یعنی می فهمه این کارها زشته اما در حالی که می فهمه این کارها زشته می کند و اَضَلَهُ الله عَلی عِلم . خدا نکند شیطان بر دل کسی حکمفرما باشه خدا نکنه چراگاه دل ما، دل ما چراگاهی برای حسادت باشد. یک آدم حسود آقا آتش می سوزاند آتش می رسد به اونجا حتی با خواهرش حسادت بازی می کند و قرآن می گوید: می رسد به اونجا که اول قتلی که روی این کره ی زمین واقع شد زیر حسادت بود. قابیل هابیل کشت. پسر پیغمبر باشه دیگه ژن و انرژی و نمی دونم واقعیت و اینا نمی تونه کاری بکنه اون حسادته کار می کنه اون حسادته قابیل، هابیل رو کشت چرا کشت؟ قرآن می فرماید: برای اینکه هردوشون قربانی کردند از هابیل قبول شد از قابیل قبول نشد و علامت قبولی ام این بود که آتش می آمد اون قربانی رو می سوزاند از هابیل سوخته شد از قابیل سوخته نشد. گفتند: قربانیت هم مال خودت ، حسادتش گل کرد قابیل رو کرد به هابیل گفت: می کشمت گفت خب بابا به من چه ؟ حالا نمی تونه بگه خدا تو را می کشم با خدا نمی تونه جنگ بکنه میاد رو برادرش گفت: می کشمت گفت خب ما که هیچ کار با تو نداریم اما به من چه؟ و نصیحتش ام کرد گفت: می دونی چرا قبول نشد چون گناهکار بودی دیگه خب وقتی گناهکار باشی خدا رابطه باهات نداره تو رابطه با خدا نداری قربانی ات را هم قبول نمی کنه.
اِنَما یَتَقَبَلُ الله مِنَ المُتَقین ولی آیا این نصیحت پذیرفته شد پسر پیغمبر فکر کرد که بابا برادرشو که نمیشه کشت اونم بی تقصیر اما بلاخره وقتی برادر خواب بود یه سنگی آورد زد تو سر هابیل و قابیل، هابیل رو کشت.
این آیات در اول سوره ی بقره به ما این را می گه آقا ، خانم اگر دل ما چراگاه شیاطین شد اگر دل ما چراگاه حسادت ، تکبر، شهوت ، پول پرستی ، ریاست طلبی شد دیگه اون دل این جور می شود هر چه که ما می کنیم از اون دل سرچشمه می گیرد چنانچه اگر دل ما جای خدا شد هر چه بکنیم هر چه بگوییم از آنجا سرچشمه می گیرد یه آیه ای است در قرآن این آیه را من هدیه بدهم به جوانها و بحث امروزم را تمام کنم تا ببینیم از خدا فردا چه می آید؟ و من تقاضا دارم این آیه ی کوچک اما رسا همیشه در نظر شما باشد. می فرماید: قُل کُل یَعمَلُ عَلی شاکِلَه . پیغمبر به اینا بگو همه چی از دل سرچشمه می گیرد
هر چیزی از دل سرچشمه می گیرد از کوزه برو تراود آنچه در اوست
حالا می شه یه کوزه در او شراب باشه اما تراوش او آب گوارا باشه نه اما اگر آب گوارا در کوزه شد تراوش او آب گوارا است اگر دل ناپاک شد فکر او ناپاک است گفتار او ناپاک است کردار او ناپاک است چنانچه اگر دل پاک شد جای خدا شد گفتار او طیب ، کردار او پاک و طیب، گفتار و کردار طیب فکر او هم طیب است. فکر او هم فکر خدائیست. خدا را قسمش می دهم به حق حضرت علی اکبرحسین با اون دلش با اون مقام و عظمتش خدا به همه ی ما دل بدهد خدا به همه ی ما دلی که جای ولایت باشد دلی که جای خدا باشد تا افکار ما ، کردارما ، نیات ما، از اونجا سرچشمه بگیرد.