موضوع درس:
شماره درس: 211
تاريخ درس: ۱۳۷۷/۱۰/۱۶
متن درس:
فصل سوم بحث ما درباره ي اين بود كه آيا انسان از نظر ذات از نظر سرشت سعيد بالفطره يا شقي بالفطره به عبارت ديگر آيا سعادت در ذات اونهفته است يا اين كه نه شقاوت در ذات اونهفته است ديروز گفتم اقوال مختلفه اي در مسئله ديده مي شود. بعضي ها گفته انداين انسان به حسب ذاتش شقي است درنده است، خود محور است ، خود خواه است . حاضر است عالم را فداي خود كند و آن حب به ذاتش وا مي دارد، اين كه تا بتواند ظلم كند براي اين كه جلب منافع كند گفتم كه معمولاً فلاسفه ي غربي از قرن هجدهم بعد از جنگ جهاني اول مخصوصاً جنگ جهاني دوم اين قول را گفته اند، شهرت به سزايي در اروپا پيدا كرده است قول دوم اين كه انسان سعيد بالفطره است و گفتم كه معمولاً متشرعين ، متمدنين ، فلاسفه ي بزرگ نظير صدر المتالهين ، علماي بزرگ نظير علامه مجلسي و امثال اينها فرموده اند اين انسان سعيد بالفطره است اگر خود محوري ، خودگرايي ، اگرظلم ، جنايت، شقاوت از او ديده شد يك امر عرضي است نه يك امر ذاتي باشد و قول سوم قول ابن مسكويه و بعضي از بزرگان علم اخلاق بود ومن جمله ي اين بانوي مجتهده كه گفته بودند اين انسان لا اقتضاست اگر سعيد شد يك امر عرضيست اين انسان در سعادت و شقاوت نظير آب بي رنگ است. اگر آب سرخ شد سرخي را از خارج گرفته است اگر هم سفيد شد سفيدي را از خارج گرفته است اما خود آب بي رنگ است اين انسان هم سعادت را شقاوت را از نظر تربيت از نظر محيط و بالاخره از نظر تعليم و تعلم پيدا مي كند يا سعيد مي شود يا شقي مي شود يا بد بخت مي شود يا خوشبخت مي شود و قول چهارم هم آن قول مرد محقق ، صاحب كفايه بود كه مردم را دو قسم كرده بود يك قسم سعيد بالفطره و دوم شقي بالفطره و آن روايت مشهور را هم تمسك كرده بود السَعيدُ سعيدُ في البَطنِ امِه و الشَقيُ شقي في بطن اُمِه. از پر قنداقش هر كسي سعادت يا شقاوت را به دست مي آورد ديروز گفتم اگر بحث هاي اين ماه مبارك رمضان را خوب بررسي كرده باشيد خوب دنبال كرده باشيد يك قول پنجمي از اين چند روز بحث پيدا مي شود و آن قول پنجم در بردارد همه ي اين چهار قول را و حل مسئله، حل اين موضل ، اين مشكل هم مي شود و آن چيزي كه ما ازاين چند روز بحث ما راجع به انسان شناسي استفاده كرديم اين است كه از نظر قرآن از نظر جسم از نظر آن بعد ناسوتي ، بعد مادي شقي بالفطره است. خود محوري .خودگرايي ، همه چيز را براي خودش بخواهد حاضر باشد عالم را فداي خودش بكند اين در آن بعد مادي انسان خوابيده است. به قول قرآن شريف « اِنَ النَفسَ الاَمارَةُ بالسّوء اِلاّ ما رَحِمَ رَبّي ». خدا بايد ترحم كند خدا بايد لطف كند و الا اين انسان از نظر غريزه ي جنسي از نظر غريزه ي حب به مال ، از نظر غريزه ي حب به رياست و بلاخره از نظر تمايلات بسيار خطرناك است. حاضر است دو ثلث جهان را بكشد براي اينكه بر اون يك ثلث ديگر حكومت كند حاضر است نظير افراد جنايتكاري كه از اروپا به عنوان مهاجرت رفته اند آمريكا ، سرخ پوست ها كه وطنشان بودند از وطن بيرون كند بلكه آنها را نابود كند براي اينكه آن لقمه ي شيرين را ، آن لقمه ي چرب و نرم آمريكا را ببلعد حاضر است اين كه بكشد دربه در كند، اسير كند. ازآفريقا يك سياه پوستي را بياورد به عنوان بردگي و آمريكا را آباد كند بعد هم كه آمريكا آباد شد يا بكشد يا با ذلت وخواري آنها را نگاه داري كند كه الان سياه پوستان در آمريكا به ذلت فراواني به يك ، ذلت خاصي در آمريكا زندگي مي كند در حالي كه پدرانشان اين آمريكا را آباد كردند اين وضع انسان است. واين آمريكا و اروپا و شوروي و خاور ميانه ندارد اين انسان از نظر بعد مادي بسيار خطرناك است اما از نظر بعد معنوي ، بعد ملكوتي يعني از نظر روح ، آنكه منصوب به خداست و دميده شده در اين بعد مادي به اندازه اي مقدس است و اندازه اي ديگر به اندازه ي ايثار ، گذشت ، فداكاري ، كه حاضر است خودش را براي ديگران به شهادت بدهد حاضر است براي معنويت خودش را ، زن و بچه اش را در معرض شهادت بگذارد در معرض اسارت بگذارد و اگر ببيند نتوانست كار بكند نه فقط دلش تپيد ، گريه كند ، تضرع كند ، زاري كند كه چرا نتوانستم معنويت را پياده كنم و بالاخره اگر بشنود آه و ناله ي يك كسي بلند است مثل باران گريه مي كند راوي مي گويد كه اميرالمومنين عليه السلام مثل باران گريه مي كردند، اشك جلوي پاي مبارك مي ريخت و مي فرمود مرگ براي همه ي ما شربت است، بشنويم يك دختر يهودي داد زده است و ما نتوانستيم به فرياد اين دختر يهودي برسيم. شنيده ام خلخال از پاي دختر يهودي برده اند. و من نتوانم ظالم را در سر جاي خود بنشانم مظلوم را ياري كنم. و اين دو بعد يعني بعد ناسوتي ، بعد ملكوتي بعد مادي كه در فلسفه به او مي گويند جسم ، بعد ملكوتي كه در فلسفه به او مي گويند روح تركيب شده يك انسان شده و اين انسان حيوان فقط نيست اين انسان ملك فقط هم نيست هم بعد ملكي هم بعد حيواني و نحوه ي تركيب را هم ديروز مي گفتم به غير خدا كسي نمي داند بحث مفصلي در فلسفه شده است كه نحوه ي تركيب چه تركيبي است. مرحوم صدرالمتالهين رضوان الله تعالي عليه با يك ادّله فراواني مي گويد تركيب، تركيب اتحادي است. مرحوم حاجيه سبزواري شاگرد اين صدر المتالهين در منظومه نمي پذيرد مي فرمايد: تركيب، تركيب انضمامي است. از نظر روايات ما ، فقهاي ما، محدثين ما مي گويند تركيب تركيب تعلقي است اما واقع چيست حالا تركيب تعلقي يعني چه تركيب انضمامي يعني چه ؟ تركيب اتحادي يعني چه؟ اينها اصطلاحاتي است كه فهم او بسيار مشكل است كه ديروز مي گفتم اين تركيب به اندازه اي ممضود شده كه تمام آلام آن بعد معنوي لذت است. براي آن بعد مادي و برعكس تمام لذات آن بعد معنوي علم است براي آن بعد مادي و در حالي كه ضد دين اند، دو ضدند ، مثل برف و آتش اند به قول پيغمبر اكرم اين برف و آتش به قدري ممزود شده اند كه نمي شود او را از او جدا كرد. نه مي شود او را از او جدا كرد. يك است اما در حالي كه يك است مي دانيم تركيب است مي دانيم مي فهميم اين انسان دو بعدي است وقتي چنين شد صد و بيست و چهار هزار پيامبر آمده براي اينكه بعد مادي را اراق كند. براي آن بعد معنوي . و آن بعد معنوي از اين بعد مادي استفاده كند. همه ي پيامبرها براي اين آمده اند از آدم تا خاتم بعدش هم همه ي اوصيا كتاب ها، همه و همه براي اينكه انسان حركت كند حركت به كجا؟ « يا اَيُها الانسان اِنَّكَ كادحُ الي ربِّكَ كدحاً فَمُلاقيه » حركت به سوي خدا، بپيماييد راه را به قول قرآن شريف راه مشكل، راه خاردار، خطرناك و راه سددار، درياي پرموج ، و درياي جزر و مد دار، بپيمايد اين راه را. اما بالاخره منتهي سير خداست. رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند، خدا نداند راستي مي رود جلو اما براق مي خواهد يعني اين جسم ، اين براق نظير آن اسبه بايد رام باشد. اما خود به خود رام نمي شود، دهنه مي خواهد روح بايد سوار او بشود. بايد مسلط بر او بشود. همين جوري نمي شود و مسلط شدن روح بر جسم كار مشكلي است. دهنه زدن دم دهنه ي اين اسب چموش كار مشكلي است. اما همه ي انبيا آمده اند براي همين. اصلاً اين انسان آمده در دنيا براي اين كه پرودگار عالم استعداد خليفة الهي را در انسان قرارداده است و اگر بخواهد خليفه ي بالفعل بشود بايد خودش خليفه ي بالفعل شود اول حضرت آدم را خلق كرد بالفعل خليفة الله بعد به اين انسان گفت، انسان تو اين هستي اما اگر بخواهي مثل آدم بشوي ، خود بايد بشوي خودت بايد جلو بروي رياضت مي خواهد عبادت ميخواهد ، نماز اول وقت مي خواهد، نماز شب مي خواهد، ارتباط با خدا مي خواهد، دادن خمس و زكات رسيدن به فقرا خدمت به خلق خدا، و بلاخره اهميت به واجبات ، اجتناب از گناه اهميت مستحبات ، حتي اهميت دادن به مكروهات، اهميت دادن به شبهات تا حركت كند. مشكل است اما آمديم در اين دنيا براي همين مشكل« يا ايها الاِنسان الانسان اِنَّكَ كادحُ الي ربِّكَ كدحاً فَمُلاقيه » اي انسان تو در اين راه پررنجي ، در اين دنيا آمده پر رنج است . خيلي رنج دارد. خيلي اين راه خار دارد. خطر دارد. شياطين جني. انسي سر راهند. به قول شيطان قرآن مي فرمايد: « فَبِما اَغوَيتَني لا تَعدُنَ صِراطكَ المُستَقيم» خدايا حالا كه من براي اين آدم گمراه شدم بهت بگم سر راهشان مي نشينند. نشستن شيطان اون هم با اون علمش با اون مكرو شيطنتش ، با اون زرنگيش سر راه نشسته : لا تَعدُنَ صِراطِكَ المُستَقيم ثمَ لاسَتينَهُم مِن بينَ ايديهِم و مِن خَلفِهم و اَن ايمانِهِم و اَن شَماء لِهِم و لا تَجِدُ اكثَرُهُم شاكرين خدايا مي نشينم سر راهشون از جلو مي آيم، از عقب مي آيم، از طرف راست مي آيم، از طرف چپ مي آيم كه امام باقر سلام الله عليها مي فرمايد: كه معنايش اين است كه از هر راهي كه بتواند براي اقوا مي آيد براي اين كه انسان را نگذارد حركت كند از راه جلو مي آيد. مِن بَينَ ايديهم يعني از راه دنيا دنيا را جلوه مي دهد ، زرق و برق دنيا را در چشم انسان جلوه مي دهد از راه عقب مي آيد يعني نمي گذارد آخرت را به فراموشي مي اندازد از طرف راست مي آيد حتي از راه دين مي آيد به قول امام باقر « اَن شماءِلِهم » به عبارت ديگر شيطان در اين آيه ي شريفه تشر زده به خدا گفته خدايا از هر راهي كه بتوانم مي آيم براي اقوا هر راه كه بشود. حالا ولو اينكه نصف شب خوابت مي كند به يكي از پيامبرهاي خدا گفته كه دسترسي به تو ندارم اما تا اين اندازه كه يك غذايي به توبه هم بخوري سنگين شوي بخوابي و يك خوابي بروي اقلاً نماز شب تاخير بيفتد از راه بشود مي آيم ،هر راه بشود. خوب خطرناك است. اما بالاخره خلق شديم براي همين كه اين روح ، تسلط پيدا كند بر جسم ما آن جسم را براق كند سوار اين براق بشود حركت كند از اسمان اول به دوم ، از دوم به سوم، برسد به آسمان هفتم ، برسد به عرش خدا، برسد به لوح و قلم، برسد به محضر خدا. يك وقتي به شما عزيزان مي گفتم كه ما بالاخره خلق شديم براي اينكه برسيم به محضر خدا اگر در اين دنيا خودمان رفتيم رسيديم به محضر خدا خوشا به حالمان همه جا محضر خداست و ما برسيم به عرش خدا بالاتر از عرش خدا، به محضر خدا خود را هميشه بيابيم در محضر او و الا اگر خودمان نرفتيم بالاخره روزي ما را مي برند. در روايات مي خوانيم ، فاسق ، فاجر، كافروقتي كه مرد اين بايد برود در محضر خدا از آنجا برگردد به جهنم لذا مي برندش به آسمان اول مي رسد ملائكه مي گويند كافر آمد ، فاسق آمد با آن شعار غضب ملائكه به آسمان دوم با همين عقاب و سرزنش تا برسد به محضر خدا آن جا خطا به قهر الهي مي شود، برش گردانيد به جهنم آن جايي كه خود براي خود تهيه كرده است و از آن جا برمي گردد سقوط مي كند به آنجايي كه خود براي خود تهيه كرده يعني جهنم دنيا تا اين كه به جهنم اخرت برسد مومن اش هم همين است ديگر خود رفته است در محضر خدا در اين دنيا و اونم روايت داريم وقتي به آسمان اول مي رسد. استقبالش مي كنند. مي گويند آقا آمد خانم آمد تابع زهرا آمد و تا برسد به آسمان دوم ، آسمان سوم هي استقبال ملائكه مي شود تا برسد به عرش خدا تا برسد به محضر بوبي و او هم آنجا خطاب مي شود عبد من بارك الله برگر به همانجا كه خود تهيه كرده اي يعني بهشت برزخي بهشت موعود برگرد در نعمت برگرد در شادي برگرد در رفاه تا اين كه قيامت بشود منتهي سير آن بهشتي كه در آن بهشت محضر خداست هميشه ما در اين دنيا آمديم براي همين كه بپماييم راه را و برسيم به محضر خدا. يكي از علماي علم اخلاق مي گفت كه شبها مرا بيدارم مي كردند اما مختلف مرا صدا مي زدند يك روز مي گفتند آقا پشو و يك روز به من مي گفتند كه فلاني اسم را مي آوردند اما با لقب ، آقا حسين ، مي گفت پا مي شدم گاهي هم مي گفت حسين حسيني ، پا مي شدم اون عالم اخلاق تا اينجا مي گشت يكي از بزرگان مي گفت كه يك جورديگه هم براي من اتفاق افتاده است . مثل الاغي كه سوكش بزنند سوكم مي زدند پامي شدم اينا همه نظر بهشون دارند كه بيدارشون مي كنند چه بسيار افرادي كه مي خواهند بيدار شوند سوكشون هم نمي زنند چه برسد اسمشون را بياورند آن عالم علم اخلاق مي گفت كهمن فكر كردم اين تفاوت صدا در عالم ملكوت چيه ؟ فكرم الهامم رسيد به اينكه اعمال روز من سرايت مي كند در صدا كردن شب من. اگر روز آقا بودم در عالم ملكوت هم آقا بودم ، صدايم مي كردند آقا و اگر روز متوسط بودم آنجا صدا متوسط بود و اگر هم آدمهاي معمولي بودم ديگه حسين و حسيني بودم به قول آقا ديگه سوك مي زدند تا پاشم و به قول آن عالم جلي مي فرمود صداكردن شب ديدم كه اعمال روز من ، اعمال روز من سرايت كرده در صدا كردن شب من همه ي ما كه بميريم چنين است ما را مي برند به محضر خدا از آسمان اول ، دوم ، سوم عرش تا برسد به محضر خدا و ملائكه آنجا ميهمانند گاهي عقاب ، كافرآمد، فاسق آمد، بت پرست آمد، گاهي هم نه آن كساني كه در روايات مي خوانيم ، آن كساني كه سر و كار با شراب دارند، اينها در روز قيامت خطاب مي شود ، بت پرست يا « عابد الوصَن » و ان چيزي كه باهاش قمار كرده اند به گردنش افتاده آن چيزي كه با آن شراب خورده اندآن ليواني كه باآن شراب خورده اند بتشان است به گردنشان آويخته است. اينجوري مي آيند صف محشر و در عالم ملكوت هم اينجوري مي روند بالا، اي بت پرست. در روايات مي خوانيم ان زني كه عفت ندارد آن مردي كه غيرت ندارد عفت ندارد معنا كرده زني كه حاضر است كه نامحرم به او نگاه كند و مردي كه حاضر باشد نامحرم به زنش مادرش به خواهرش نگاه بكنه اينها در روز قيامت خطاب مي شه « ديّوس» كه در روايات مي خوانيم « سُمِيَ في السماء ديوس » اصلاً در ملكوت اين جور ناميده مي شود وقتي روحش را مي برند بالا ملائكه مي گويند ديوس آمد بعد مادي را براق گويند يك اسب دونده سوار اين اسب شويم يعني تسلط بر اين بعد مادي حركت كنيم و برسيم به جايي كه جز خدا ندانيم به جز خدا نبينيم اما اگر توجه نكرديم توجه نكرديم چيز خطرناكي جلو مي آيد ؟ ان چيه؟ خود به خود آن طبيعت ما يعني آن بعد مادي ما روح ما را استحمار مي كند يعني آن روح ملكوتي مي شود است براي همين بعد مادي حالا اسمش را اسب نگذاريم بگوييم الاغ براق كه ديگه اسمش نيست ديگه روحي كه قوه ي شهوت بتواند آن را استثمار كند همان الاغه ديگه ديگه مي شود گفت براق ديگه نمي شه گفت است بلاخره گاهي اينجور مي شود خود به خودي آن بعد مادي ما تسلط پيدا مي كنه بر روح ما آن روح مي شود مركب براي اين بعد مادي اين هم حركت مي كند اما حركتش حركت سقوطي است يعني آن به آن پايين مي رود اولش اين قدر شقاوت ندارد اين قدر بدبخت نيست اما يك وقتي مي رسد به جايي كه آن تمايلات، روح را به رنگ خود در آورده و آن تمايلات به قول قرآن شريف « اِنَ المنافِقينَ في الدَّركِ الاَسفَلِ مِنَ النّآر » رفته تا ته جهنم ـ تا ته جهنم آن طبقه هفتم شده مالش خود سقوط كرده ، به جاي آن كه روح سوار شود براق ، آن بعد مادي بره به محضر خدا برسد اين رفته پايين. « اِنَ المُنافِقينَ في الدَّرك الاَسفَل مِن النّار» بعضي اوقات مي رسد به همان طبقه ي اول جهنم ، طبقه دوم ، طبقه سوم ، گاهي هم تا طبقه ي هفتم و هر چه سقوط بيشتر شقاوت اين بيشتر ديگه متوقف در شقاوت مي شود و مي رسد به آن جايي كه راستي از خون ريختن لذت مي برد الان چنين است يعني آن اين استكبار جهاني از كشتن مظلوم لذت مي برد حجاج بن يوسف شقفي در راه مي رفت ، يك آدم خشني بود يك كسي پرسيد؟ او كيه ؟ خودش جواب داد گفت من اونم كه صد و بيست هزار نفر شيعيان علي را كشته ام به جرم شيعه گري هيچ جرمي نداشتند ـ و همين موقع ناهارش يك شيعه مي آوردند غل و زنجير كرده و در مقابلش سرش را مي بريدند يك مجمع داغ مي گذاشتند روي گلوي اين تا خون بيرون نيايد يك ساعت دست و پا بزند خوب اگر خون بيرون نيايداين مرده اما همين جور دست و پا مي تواند بزند يك ساعت اين شيعه دست و پا مي زند يك ساعت اين شيعه دست و پا مي زند در خون خود فراوان داريم فراوان مي داند شام ندارد افطار ندارد خود هم افطار دارد هم شام دارد سفره اش تلون دارد اما اصلاً و ابداً به فكر خواهرش نيست فراوان داريم حالا در جلسه ي ما انشاء الله نيست كه سفره خودش اگر تقسيم بشود براي چهار خانواده براي ده خانواده كفايت مي كند براي اين كه اين شكم پر مي شود حالا ما، انسان وقتي كه گرسنه شد به هر چه كه بخورد سير مي شود خدا رحمت بكند پدرم مي گفت كه من پيش يك معلم اخلاق در نجف درس مي خواندم اين معلم اخلاق خودش كفش فروش بود و وقتي مي رفتم مي ديدم اين كفش ها را ريخته يك جا يك چيزي انداخته رويش براي خاطر اينكه نخواهد بنمايند يك تقلبي بشود غش در معامله بشود آن وقت مي ديدم كه ناهارش يك مقداري خرما اما از آن خرماهي بيخودي بهش مي گفتم آقا خرما كه اينجا ارزان است چرا اين خرما؟ مي گفت آقا وقتي چرخ جوع به تلاطم در آمد هر چه به اين چرخ بدهي اين ، چرخ مي كند خرماي خوب بدهي چرخ مي كنه خرماي بدهم باشد چرخ مي كنه بالاخره شكم پر مي شود و راستي هم شما اول افطار ارگ يك نان و پنيري بخوري شكم پر مي شود و راستي هم شما اول افطار اگر يك نان و پنيري بخوري شكم پر مي شود نان خالي هم بخوري شكم پر مي شود اگر هم هفت هشت ده قسم يه قدري از اين يه قدري از ان شكم پر مي شود خب اين شكم پر مي شود بتعاتش البته باقي مي ماند حالا اگر يك انسان باشه به جاي اين كه خودش اين هفت هشت ده قسم را بخورد هفت هشت ، ده قسم را مي دهد به هفت ـ هشت ـ ده نفر. هفت ـ هشت را سير كرده خودش هم سير شده يك دفعه مي گفتم موسس حوزه علميه قم اينها چه كساني هستند مي گفت يكي از مراجع بزرگ تقليده ديكه مي گفت نشسته بودم باعلما. يك تاجري يك عبا آورده اين عبا خيلي بالا بود از آن عباهاي خيلي پرقيمت مرحوم آشيخ خم ديدند كه هديه است ديگه بايد قبول كنه قبول كردند رو كردن به تاجره گفتن قيمت اين عبا چند تا عباي معمولي مي شود ؟ گفت آقا شانزده تا گفت اين عبا كه مال من شد مي شود اي عباي من را ببري و شانزده تا عبا براي من بياري ؟ گفت: بله . طولي نكشيد در بازار قم عبا را داد شانزده تا عبا گرفت و مقابل حاج شيخ گذاشت حاج شيخ يكي داد به اين آقا يكي داد به اين آقاي تاجر گفتند حالا بهتر نشد يك نفر پوشيده باشد يا شانزده نفر. كدام بهتر است؟ كدام بهتر است. همين امشب ام كلثوم مي گويد اميرالمومنين سلام الله عليه افطار منزل ما بود من براي آقا افطار آوردم يك مقداري نان ، نان جو يك مقدار شيريك مقدار نمك، ديدم آقا ، قيافه تغيير كرد فرمودند عزيزم كي ديدي من دو تا خورش بخورم؟ كي ديدي؟ مي گويد من متنبه شدم متوجه شدم دست بردم نمك را بردارم فرمودند نه شير را بردارمن با نمك افطار مي كنم نان و نمك خوب افطاركرد ديگه شكم سير شد راوي مي گويد: كه همين اميرالمومنين سلام الله عليه در باغ داشتند قنات مي كندند. در آن بيست و پنج سال بيست و شش مزرعه آباد كردند و يكي از آن مزرعه ها ـ بعضي از اين مزرعه ها قنات بودند ظهر از قنات بيرون آمدند نماز خواندند بعد از نماز به من گفتند نهارداري ؟ گفتم آقا كدو پخته دار همان كدوهايي كه خود اميرالمومنين سلام الله عليه به دست مباركشان كاشته بودند فرمودند بيار يك كدو پخته بنا كردند به خوردن خوب معلوم است شكم گرسنه ديگه كدو پخته براش بالاترين لذتهاست ديگه اگر انسان سير باشد چلو كباب براش بدترين غذاهاست تو دهن مي گذارد هر چه مي خواهد بجود جويده نمي شود اما اگر گرسنه باشد همان كه وي پخته ، همان نان جو ، اين را تجربه كرده ايم هممون ديگه اني نان جو لذيذ ترين غذاهاست مي گويد اميرالمومنين كدو پخته مي خورند با يك لذتي كدوي پخته را مي خورند اما يك مزمزه هم داشتند هي مي گفتند لعنت خدا باد بر آن كسي كه به واسطه ي شكم جهنم برود. شكم كه با يك كدوي پخته سير مي شود حيف نيست با مال مردم ، از راه حرام ، از راه غش در معامله ، از راه گرانفروشي ، شكم را پر كني چي بشه؟ ابراهيم ادهم را مي گويند در آن قصر كذايي اش بود ناگهان ديد يك فَعله اي تكيه داده به ديوار آمده بود نهارش را بخورد ، برود سر كارش. يك نان جويي سفره اش را باز كرد شروع كرد به خوردن ديد كه عجب لذتي مي برد اين فعله تشنه شد يك نهري همانجا بود دستش را زد ديد دستش نرسيد بيلش را زد با بيلش آب را آورد بالا آب را خورد يك مقدار وقت داشت همان بيل را گذاشت زير سرش همانجا خوابيد چه خوابي ابراهيم ادهم ديد تو آن قصرش در آن رختخوابهاي كذايي پرقويش نه چنين خوابي رفته ، نه چنين خوراكي خورده نه چنين شربتي خورده خوب آخه دنيايي كه اين باشه آدم بتواند شكم را سير بكند با يك نان جو. اب را بردارد ولو بابيل و بخوابد ولو اينكه متكاي او يك بيل باشد و اين جور خواب گوارا اين جور خوراك گوارا حيف نباشد قصر انسان ، انسان را جهنمي كند؟ ما پرت هستيم خيلي هم پرت هستيم ما غافليم خيلي هم غافليم. بابا يك عمر اميرالمومنين سلام الله عليه زندگي كرد ديگه. زندگي كرد اين زندگي چه قدر شيرين بود به قول حضرت امام بعضي اوقات مي فرمودند ببين يك كوخي بيش نبود به دست مبارك اميرالمومنين ساخته شده بود با ديوار گلي سقف هم يك مقدار ليف خرما، شاخه هاي خرما را روي ان ريخته بودند شده بود يك اتاق خوب شب عروسي است. ديدند اميرالمومنين يك بغچه روي دوششان است. گفتند اين چيه؟ شن ، گفتند مي خواهم بروم پهن كنم كف اتاق نرم بشود يك حصير هم جهيزيه حضرت زهرا بود يك رختخواب از ليف خرما جهيزيه حضرت زهرا بود اما در اين خانه در اين كوخ به اين چنيني مثل حسن ، مثل حسين ، مثل زينب ، مثل ام الكلثوم ، را تحويل جامعه داد. حالا كاخ معاويه يزيد را تحويل جامعه داد چي شد دنيا مي گذرد شنيدم كه محمود غزنوي شب دي شراب مي خورد و شبش جمله در سمور گذشت ـ عل الصباح بزد نعزه كاي محمود لب تنور گذشت ، شب سمور گذشت اما اميرالمومنين سلام الله عليه مي گويد اين شاعر اشتباه كرد نه نگذشت آن شت سمور آن آقا جهنم شد و اين جهنم را تهيه كرده است بايد برود. اما لب تنور آن بينوا بهشت شد. آن بهشتش را بايد برود : شَتانَ بَينَ عَمَلَين يك عملي كه بتعاتش تمام شود اما لذتش باشد و يك عملي كه به عكس باشد لذتش تمام بشود اما بتعاتش بماند. آن بتعاتش بدبختيهايش باقي باشد. به قول اميرالمومنين چه قدر فرق بين اين دو تاعمل است. چه قدر فرق بين علي و معاويه است. چه قدر فرق است بالاخره ما بايد يه مقداري برويم توي اين قضايا، آقا، خانم ، نيامديم اينجا ، بوديم، بياشاميم، اطفاء غريزه ي جنسي كنيم بخوابيم و بالاخره هفتاد سال به قول قرآن آن شاعر عوام ، خري زاييده خري خورد و خري مرد. اي كاش فقط اين بود اين طوري نيست. پيامبر اكرم با اصحاب نشسته بودند و جبرئيل هم بود. پيغمبر اكرم يك گوش شنوا به اصحاب داد يك صداي مهيبي شنيده شد. پيغمبر اكرم فرمودند مي دانيد اين صداي چيه؟ هفتاد سال قيل از يك سنگي افتاد در يكي از چاههاي جهنم الان رسيد به قعر ناگهاي صداي ضبحه از خانه اي كه همسايه ي مسجد هم بود از خانه ي يك يهودي متقلب بدجنس بلند شد. پيغمبر تفسير كردند فرمودند مي دانيد چيه؟ اين آقا هفتاد سال پيش به دنيا آمد سقوط، راه سقوط هي سقوط و سقوط تا حالا رسيد به ته جهنم مردنش يعني ته جهنم. يك دفعه انسان هفتاد سال در دنيا سقوط راه سقوط چشمها را باز كنيد ببينيد ته جهنم. مي گويند يك كسي از آن بالا افتاد پايين و مرد شب خوابش را ديدند گفتند آقا حالت چه طوره؟ گفت اين را بهتون بگم اين كه مشهوره نكير و منكر و نمي دانم فشار قبر و فشار تابوت و اينا نه من از آنجا كه افتادم صاف رفتم ته جهنم آقا بعضي اوقات اينجوريه چي شد. كي چنين است؟ غافل كي چنين است؟ وقتي كه بتواند اين بعد مادي غلبه كند بر روح ملكوتي ، آقا از خدائيم ما روح اللهيم ، مسجود ملائكه هستيم ما اشرف مخلوقاتيم ما را خدا در اين دنيا مهمان كرده گفته عزيزم بهترين غذا ؟ را برايت تهيه كردم. بهترين مركبها برايت آوردم. اشرف همه ي مخلوقات كردم. ما اين هستيم ، امانت اللهيم. امانت خدا يعني عرش خدا در درون ما. چه قدر ما اهميت داريم عرش خدا در درون ما. قلب المومن عرش الرحمن . حالا اين قلب المومن عرش الرحمن يك كسي كه قلبش عرش خداست يعني عرش خدا در درون اوست يك دفعه بشود عاشق. عاشق كي ؟ يك دختر يك دخترچي؟ غيرخدا. به قول امام صادق مي فرمايند وقتي عشق خدا نباشد ديگه همينها مي شود گاهي عشق دنيا، گاهي عشق يك زن، گاهي عشق يك دختر، چي شد به كجا رسيد؟ ديگه وضعمان اين مي شود كه راستي ها و مي آيد توي خيابان با اين وضع نكبت باريُ ديگه مي آيد توي خيابان با اين نگاههاي الوده اش هم مزاحم خودش هم مزاحم ديگران. بابا در درون تو عرش خداست حالا يك ميمون شدي براي اجتماع چه قدرزشت است چقدر بده. يك مزاحم شدي براي دخترها؟ همه براي اين است كه غافليم همان كه آيه اش را خواندم مي فرمايد: همين كه آدم غافل شد ها اين ديگه خلق شده براي جهنم راه جهنم را گرفته ، تند تند مي رود. وَ لَقَد ذَرانا لِجَهَنَم كَثيراً من الجِّن و الاِنس لَهُم قلوبٌ لا يَفقَهونَ بِها و لَهُم اَمينُ لا يُبصِرون بِها و اذانَ لا يَسمَعونَ بِها اُولئِكَ كَالانعام بَل هم اَضَّل اولئكَ هُمُ الغافِلون. از الاغ پست تر. اين اُولئِكَ كَالانعام بَل هم اَضَّل. از الاغ پست تري اين آدم غافل باشد از اين كه كي هست، براي چه آمده است، كي مي خواهد برود واقعيتش چيست.