موضوع درس:
شماره درس: 219
تاريخ درس: ۱۳۷۷/۱۰/۲۶
متن درس:
بحث ما امسال درباره ی انسان در قرآن بود فصلهایی را با شما گفتگو کردم فصل اول راجع به قدر و منزلت انسان بود در قرآن فصل دوم درباره ی این بود که لفظ انسان در قرآن گاهی مذمت شده است و درباره ی این صحبت کردم و گفتم انسان قدر دارد ، مقام دارد تا جایی که فاسق نباشد ظالم نباشد کافر نباشد. و الا انسان مخالف با خدا ارزش اصلاً ابداً ندارد فصل سوم بحث ما درباره ی این بود که این انسان دو بعد ملکوتی سعید بالفطره است روح خداست و اما از نظر بعد ناسوتی یک حیوان درنده ای بیش نیست یک شقی بالفطره است. اما اگر روح بتواند آب بعد جسمی را براق کند دهند دم دهن او بزند می تواند از این است چموش را رام کند پرواز کند ، بدهد به جایی که به جز خدا نداند فصل چهارم بخث ما درباره ی این بود که چه باید کرد به مقصود برسیم از فصل اول فهمیدیم ما در حر کنیم به نام حرکت به سوی الله چه کنیم به خدا برسیم چه کنیم که برسیم به آنجا که دل ما عرش خدا شود ؟ گفتم باید منازلی را طی کنیم منازل هفت گانه به قول عرفا هفت شهر عشق را باید پشت سر بگذاریم و این هفت منزل، منزل اول توجه بود یقظه بود درباره اش صحبت کردم منزل سوم تقوی بود درباره اش صحبت کردم . بحث امروز راجع به منزل چهارم است که از همه منازل مشکل تر و رسیدن گذشتن از این منزل هم در سر حد محال ، بسیار مشکل و آن هم آزاد شدن انسان از قید هوی و هوس ، آزاد شدن انسان از قید صفات رذیله . که به آن می گویند تهذیب نفس. قرآن شریف در این باره می فرماید: از این گردنه رد شدن بسیار مشکل است و ما اَدراکَ ما لعَقَبَه فَکُّ رَقَبَه. چه می دانی چه قدر مشکل است از این گردنه رد شویم و آن گردنه چیست ؟ آزاد شدن انسان از صفات رذیله. و این صفات رذیله زیاد هم هست بیش از چهل صفت رذیله انسان دارد که باید با این صفات رذیله مبارزه کند یکی پس از دیگری این صفات رذیله را نابود کند و بالاخره درخت رذالت را از دل برکند. برسد به آنجا که حسود نباشد خیلی مشکل است من خیال نمی کنم الان در جلسه یک کسی باشد که بگوید من حسود نیستم مسلم نیست اگر بگوید حسود نیستم جهل مرکب است ماها بسیار اوقات در چاه می افتیم برای همین نادانی ها ، جهل مرکب نمی دانیم که مریضیم این صفات رذیله نظیر سرطان می مونه کسی که سرطان می گیرد نمی دونه سرطان داره یک وقتی متوجه می شه که آن سرطان بهش می گه اِنّا لله و اِنّا الیه راجِعون. قضیه صفات رذیله این جوره غالباً نمی دونیم که صفات رذیله داریم و این صفات رذیله را هم دارند. مرد می خواهد که صفت رذیله نداشته باشد به این معنا که درخت رذالت را از دل کنده باشد مخصوصاً بحث فردامان توانسته باشد به جای آن درخت رذالت که کنده است درخت فضیلت در دل غرس کرده باشد بارور کرده باشد ؛ از میوه ی او استفاده کند که به او می گوییم آدم آدم شدن خیلی مشکل است. می گویند موسس حوزه ی علمیه قم رضوان الله تعالی علیه رو منبر بارها می گفتند که ملا شدن چه مشکل آدم شدن محال است. راستی یک کسی مرجع تقلید شود خیلی مشکل است هفتاد سال خون جگر می خواهد شبانه روز باید زحمت بکشد ، بشه یک مرجع ، اما می شود مشکل است اما می شود. اما یک کسی رسیده باشد به اینجا که درخت رذالت را از دل کنده باشد، حسود نباشد، متکبر نباشد ، خود خواه نباشد، نفسیت و منیت نداشته باشد. پول پرست ریاضت طلب نباشد. خسیس نباشد سوء زن به دیگران نداشته باشد کجا پیدا می شود؟ لذا اینجا که رسید قلم اینجا رسید سر بشکست از یک طرف قرآن می فرماید خیلی مشکله و ما ادراکَ ما العَقَبَه فَکُّ رَقَبَه اول هم می فرماید قرآن نمی شه می فرماید فَلَقتَحَممَ العَقَبه کی می تونه از این گردونه بگذرد گردونه چی ؟ فَکُّ رَقَبَه انسان آزاد شود آزاد آزاد از چی؟ آزاد از هوی و هوس. آزاد از نفس اماره ، آزاد از حسادت ، منیّت ، از کبر، از بخل از عجب از منیت از ریاست طلبی، از پول پرستی آزاد شود. غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است. و این آزادی خیلی مشکل است. و این راهم باید توجه داشته باشیم که اگه بی اعتنایی بکنیم حتماً آن صفت رذیله ما را به جهنم می کشاند و قرآن روی این مساله خیلی پافشاری دارد می فرماید: خانم ، آقا مواظب باش اگر حسود باشی برادرت را می کشی. پسر پیغمبر برای اینکه حسود بود برادش را کشت اون قتلی که در این دنیا واقع شد قابیل هابیل را کشت. پسر پیغمبر بود پسر حضرت آدم بود اما حسادت اینا سرش نمی شه اگه ریاست طلب شدی می رسی به انجا پسر امام هادیه اما فرستاد امام زمان را بکشند و ادعای امامت کرد. به اندازه ای دغل بود که اسمش را گذاشتند جعفر کذّاب. قانون وراثتش پسر امام هادی سلام الله علیه است اما اگه آلم ریاست طلب شد می رسد به آنجا که حاضر است پا بگذارد روی هر چیزی ، ادعای امامت بکند بعد هم وا دارد خلیفه وقت را بره امام زمان را بگیره بکشه. نتوانستند بکشد که امام زمان غایب شدند. و نظیرش زیاده ، زیاد پسرموسی بن جعفر مشهور شده بود به اونکه مدینه را به آتش کشید در یک جلسه ای نشسته بود حضرت رضا (س) هم بودند ، بزرگ تر از حضرت رضا بود هی من من می کرد. من اونم . من اونم . من اونم حضرت فرمودند چی می گی ؟ خوب اگر راستی به خاطر اینکه پسر پیغمبری ، بهشتی باشی ، امتیاز بر دیگران داشته باشی ، خوب پس موسی بن جعفر اشتباه کرده برای اینکه چهارده سال تو زندان موسی بن جعفر برا دین ، شبانه روز هم عبادت می کرد. قرآن راجع به این که اگه کسی صفت رذیله داشته باشد آن صفت رذیله بدبختش می کند خیلی صحبت کرده است اما مهمت از این قران می فرماید: یه من کتاب اخلاقم فکر کنید روی این حرفها قرآن می فرماید: صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمده برا اخلاق همشون معلم اخلاقند. « وَ لَقَد ارسَلنا رُسُلَنا بالبیّنات و اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ و المیزان لِیَقومَ الناسُ بالقِسط. » ما پیامبرها را فرستادیم ، با اسلحه هم فرستادیم هم قوه ی مجریه ، هم قوه ی مقننه ، هم قوه ی قضاییه به آن دادیم یعنی پیامبرهایی که آمدند هم مقنن بودند قانون وضع می کردند هم رفع اختلافات می کردند تا می بودند همم اجرای قانون می کردند شمشیر داشتند در حالی که خیلی مجهز بودند برای چی اومدند این پیامبرها همه و همه لِیَقوم َ الناسُ بالقِسط ، آدم بسازند برای اینکه همه ی مردم عادل بشوند آن حال افراطی ، حال تفریطی در میان مردم نباشد. اقامه ی قسط یعنی آن جامعه ای که مهذّب باشد یعنی آن جامعه ای که در ان اقامه ی قسط است. لِیَقومَ الناسُ بالقِسط. این آیه ی شریفه در قرآن تکرار شده ، می فرماید قرآن یک کتاب اخلاقه ، پیغمبر اکرم هم یک معلم آموزش و پرورش است من جمله در سوره ی جمعه می فرماید که : هوَ الذی بَعَث فی الاُمییّنَ رَسولُ مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ءایاتِه و یُزَکیهم و یُعَلِمُهُم الکِتابَ و الحِکمه . خدا که پیامبر اکرم را فرستاد با معجزه یعنی یک آدم بی سواد قرآن آورده و این قرآن معجزه اش است. خب برای چی اومده. خود قرآن کتاب اخلاقه ، این پیغمبر هم یُزَکیهِم و یُعَلِمُهُمُ الکتابَ و الحِکمه هم معلم تربیتی است وهم معلم آموزشی و تربیت را مقدم هم انداخته برآموزش اول می سازد آدم می کند و بعد هم چیز یاد می دهد یعنی بشر من صد و بیست و چهار هزار پیامبر فرستادم برای اینکه آدم بسازم برای اینکه بتونم از این گردنه چهارم ،منزل چهارم مردم را عبور بدهم و من جمله پیغمبر خاتم اومد برای اینکه در این گردنه چهارم منزل چهارم به فریادم برسه علاوه بر اینها قرآن شریف مرتب چراش را هم می گوید پیامبر اکرم بارها و بارها چراش هم می گوید روایت اهل بیت چراش هم می گویند اولاً قرآن شریف بارها می گوید صفت رذیله یک سد است خیلی هم سد محکم آن افرادی که جبهه رفته اند می دونن از خاکریز رفتن اون طرف کار مشکلی است و قرآن هم می فرماید که صفت رذیله اینجوره یک خاکریزه می فرماید: صفت رذیله سک چشمگیراست ازهمه ی اینها بالاتر می فرماید صفت رذیله یک غل جامعه است سک غلی که رو گردن انسان باشد خوب این انسان می تونه سر بالا بکنه ؟ چرا که حرکت حرکت بکند که به این می گویند تشبیه معقول به محسوس در اول سوره ی یاسین صفت رذیله را اینجور تشبیه می کند اگر یک کسی ، یک غل جامعه ای رو گردنش باشد یعنی غل را گذاشته اند دست و پاش را با زنجیر بسته اند خوب این نمی تونه سر بالا کنه چه برسد به اینکه حرکت کنه بسته شده دیگه این یک اگر یک کسی رانندگی اش خیلی خوبه به اتومبیلش هم خیلی خوبه اما جلو و عقبش دو تا سد است ، دو تا خاکریز می تونه حرکت کند؛ نه اگر کسی راننده است ، خوب می تواند حرکت کند اما در چشماش بسته می تونه به جایی برسه ؟ نه قرآن می فرماید کسی که صفت رذیله داره اینه هم غل جامعه به گردنش هست هم سد ره داره و هم کور است و من ازهمه مخصوصاً از جوانها تقاضا دارم این آیه همیشه در نظرشان باشد اِنا جَعَلنا فی اَعناقِهِم اَغلالاً فَهِیَ الَی الاَذقانِ فَهُم مُقمَحون و جَعَلنا من بینَ ایدیهِم سدّاً و مِن خَلفَهُم سداً فَاَغشَیناهُم فَهُم لا یُبصِرون یعنی کسی که صفت رذیله داره غل جامعه به گردن داره كسي كه صفت رذيله داره سد جلو و عقب داره كسي كه صفت رذيله داره يك چيزي در چشمش بسته است يعني ديگه نمي شود حركت كرد. اين بحث چهارم ما درباره حركت است ديگر بحث اينه چه كنيم از اين منازل بگذريم چه كنيم اين منازل را پشت سر بگذاريم خوب ممكنه انسان منزل اول و دوم و سوم را بگذره ، به منزل سوم آنجا بمان خيلي بايد مواظب باشيم يك آدم لجوج باشد هر چه بهش ميگن ديگه فايده نداره لج كرده پيغمبرهم به او بگه لج كرده اين جهل را مي گن دم مرگ وقتي كه ابن مسعود مي خواست سرش را ببره گفت يك وصيت دارم وصيتم اينه كه به اين پيغمبر بگو مي دونم هم پيغمبري هر كاري مي خواهي بكن من مسلمان نمي شم و خيال هم نكنيد ابي جمله نه ابي جهل ها هميشه هميشه بوده اند خدا نكند آدم لجوج باشد يك زن لجوج حاضره كه بچه هاش بيچاره بشن خودش در بدر بشه اما حرف خودش را به كرسي بنشاند. يك مرد لجوج مي رسد به آنجا كه هستي اش را به باد مي ده خدا نكند هب اين جاها برسه خدا نكند يك كسي حسود باشد مي رسد به انجا كه پدره اما وقتي كه مي بيند پسرش راستي داره كر و بارش مي ره جلو، رو پسر حسادت مي كنه يك مثال عوامانه اي مي زنن و اين مثال خيلي عوامانه است اما واقعيت است مي گن ملا نصر الدين پسرش مرده بود حالا اصلاً ملا نصر الدين نداريم اين يك چيز خرافي است ملا نصرالدين پسرش مرده بود رفته بود سر قبرش يك مقدار گريه مي كرد يك مقدار هم ، يك دو تا لگد رو قبرش مي زد. گفتن اگر گريه مي كني چرا لگد مي زني، اگه لگد مي زني چرا گريه مي كني؟ گفت اما گريه مي كنم پسرم مرده اما لگد مي زنم همكارم مرده ، راضي ام خوشحالم. راستي نكنه آدم حسود بشه با پسرش با دخترش حسادت مي كنه چه بسيار ديديم كه به طلاق و طلاق كاري مي رسه براي اينكه لج كرده چه بسيار ديديم به خاطر تكبر، منيّت ، مي خواهد حرف خودش را به كرسي بنشاند چه بلاها درست كرده و خيال هم نكنيد كه ما صفت رذيله نداشته باشيم اين را گفتم نمي شه گفت. ما اگر بتوانيم يك كاري بكنيم صفت رذيله ي ما طوفاني نشه همين مقدار بسه اما اگه يكي بتواند صفت رذيله را راستي ريشه كن كند به قول حضرت امام رضوان الله تعالي عليه مي فرمودند چهل سال خون جگر مي خواهد، كاركردن نه مثل شما كه اصلاً به فكرش نيستيد يعني كدام شما الان سك ساعت براي خود سازي گذاشته ايد مسلم نداريد الان در اين جلسه ، جلسه خوبيه ديگه خانم ها ، آقايان جلسه ي مقدسيه ؛ جلسه دنبال اخلاقه ، جلسه دنبال منبر و محرابه اما كدام هايتان بيست و چهار ساعت يك ساعت برا خود سازي خوب نيست در حالي كه واجبات، از هرنمازي لازم تر از هر حجي واجب تر همين خانم وقتي اسم عمره را بيارن غش مي كند اما حسادت هم سرتا پاي اين خانم را گرفته وقتي اسم بقيع را بيارن به اندازه اي گريه مي كند اما منيّت تكبر سر تا پاش را گرفته در حالي كه واجب تر از مكه واجب خودسازي در حالي كه لازم تر از عمره ي مفرده ، عمره ي مستحبي ، رفع تكبره ، رفع منيته رفع عجب است و بالاخره رفع حسادت. يك سوره اي داريم در قرآن ، در اين سوره منحصر به فرد است يعني مثلش را نداريم در اين سوره يازده تا قسم مي خوره و قسم خدا براي شما يعني حتماً چنين است اشتباه نكن حتماً چنين است اشتباه نكن اما گاهي در قرآن سك مرتبه دو مرتبه سه مرتبه قسم خورده مي شه اما يك جا پيدا كنيد يازده مرتبه خدا قسم خورده باشد به همه چي خدا قسم مي خوره در اين سوره بعد هم با سه چهارتا تاكيد مي گويد « رستگاري فقط و فقط مال كسي است كه مهذب باشد بد بخت است ، شقي است ، بي بهره است آنكه صفت رذيله اي بر دل او حكم فرما باشد و آن سوره ي والشمس است و اين سوره ي والشمس همه ي قرآن رنگ اخلاقي داره اما اين سوره مستقيماً براي اخلاقه . يازده تا قسم مي خوره بعد از يازده تا قسم مي فرمايد قَد اَفلَحَ مَن زكّاها و قَد خابَ من دَسّها حتماً بقيناً رستگار است آنكه درخت رذالت را از دل كنده باشدحتماً يقيناً بي بهره ، شقي و جهنمي است آن كسي كه صفت رذيله اي بر دل او حكمفرما باشد. اين صفت رذيله ببردش آنجا كه خاطرخواه آن صفت رذيله است. بعد هم قرآن براي اينكه ما اشتباه نكنيم ، تعجب نكنيم يك قصه اي در همين سوره مي فرمايد قصه عجيبه راستي مي فرمايد: كَذَّبَت ثَمودُ بِطَغواها قوم ثمود طغيانگر بودند اين روح طغيانگري روح منيّت نفسيّت مي فرمايد اين روح طغيانگري بر اينها حكمفرما بود چه شد. زير بار پيغمبر نرفتند خب حالا نرفتند اما پيغمبرشان گفتند اگر مي خواهي ما به تو بگوييم يك شتر با بچه اش از كوه بياري بيرون . پيغمبر به اين مردم رياست طلب گفت خدا گفته معجزه را مي دهم همه را جمع كرد پاي كوه زن اومد مرد اومد ، پير اومد جوان اومد همه ناگهان كوه شكافته شد يك شتر با بچه اش از كوه اومد بيرون قرآن مي فرمايد يك نفر اينها ايمان نياوردند نه ايمان نياوردند ، قرآن مي فرمايد تصميم گرفتند شتر را بكشند صالح پيغمبر ، آنكه مهذب است ببيند وقتي انسان مهذب باشد دلش مي تپد برا همه ، حتي براي همين طغيانگرها صالح پيغمبر بشون گفت خوب حالا اگه ايمان نمي آوريد نياريد اما جنگ با خدا صلح نداره ديگه با خدا نجنگيد اگه اين شتر را كشتيد بدبخت مي شويد خدا غضب مي كنه نابود مي شويد اين شتر يك چراگاهي داره بيابان ، يك آبگاهي داره چشمه ، خوب ميره علفش را در بيابان مي خوره آبش را سر اين چشمه ، بچه اش را هم شيرميد چه كار به شما داره حالا شما مي خواهيد برا اين شتر ايمان نياريد، نياريد اما مگه قبول كردند كَذَّبَت ثَمودُ بلَغواها اِذا بَعَثَ اَشقاها فَقال لَهُم رَسول اللهِ ناقَدَ الله و سُقياها فَكَذّبوه فَعَقَروها فَدَمدَمَ عَلَيهِم رَبُّهُم بِذَنبِهِم فَسَوّها و لا يَخافُ عُقباها اينا رفتند يك آدم شقي يك آدم از ارا ذل و اوباش رفت اين شتر را پي كرد شتر را كشت، بچه را كشت غضب خدا متلاطم شد و غضب خدا ديگه نمي گوييد چه شد، همين مقدار قرآن مي گويد: اينجور شد كه ناگهان ديگه نمي گويد چه شد همين مقدار قرآن مي گويد اينجور شد كه ناگهان ديگه از اين شهر هيچ مژيده بيش رفتند بيرون ناگهان همه فَسَوها اصلاً شهر شد بيابان حالا رفت زير خاك ممكنه بالاخره شهر شد زير خاك ديگه اصلاً اثري از شهر باقي نماند. بعد قرآن مي فرمايد: مي دوني چرا اينها نپذيرفتند ي داني چرا اينها زير بار نرفتند؟ مي داني چرا اينها شتر را كشتند؟ و لا يُخافُ عُقباها عاقبت انديش نبودند فكرش را نمي كردند خوب چرا فكرش را نمي كردند؟ براي اينكه آن صفت رذيله ديگه نمي گذارد انسان فكر كند العياذبالله يك فدري شهر تران يك زن شهوت سر تا پاي او را گرفته باشد. يعني هوي و هوس ، شهوت جنسي او را برده باشد، اين ديگه فكر نمي كنه كه ممكن است آبروي من از بين برود ممكن است من جامعه اي را به لجن بكشم ، نه كار خودش را مي كنه آن بي عفتّي خودش را در اجتماع مي كند يك مرد اما فساد اخلاقي داشته باشد. اين فكر نمي كند اينكه حالا بعد چه خواهد شد. كار خودش را مي كند وَلا يَخافُ عُقبها. اگرالعياذ بالله كسي يك صفت رذيله اي بر او حكم فرما باشد اگر خدايي ناكرده هوي و هوس بر كسي حكمفرما باشد هوي و هوس او را مي برد يك روايتي هست اين روايت را امروز هديه بدهم به جوانها اين روايت هم نبوي است ، هم علوي هم پيغمبراكرم فرموده ، هم اميرالمومنين هم روايت نبوي استهم علوي و هر دوشون هم يك مضموم است. پيغمبر اكرم فرمودند و اميرالمومنين فرموده اند: اِنَّ اَخوَفَ ما اَخافُ عَلَيكُم اِثنان اِتّباعُ الهَوي و طولُ الاَمل فَاَمّا اتّباع الهَوي فَيَصُدُّ عَنِ الحَق و اما طول الاَمل فَيسِنَ الاخِره از دو چيز برامتم مي ترسم از دو چيز براي شيعيانم مي ترسم بالاترين ترسي را از اين دو چيز داريم .
1) متابعت كردن از هوي و هوس انسان بشود هسي هوا و هوس بر دل او حكم فرما باشد يكي هم امال وآرزوهاي بي جا اين آمال و آرزوهاي بيجا كه اسمش را مي گذاريم تجملي آدم تجملي بشود يا هوسي بشود، خيلي خطرناك است آدم حسود باشد، متكبر باشد ، خودپسند باشد، عمل پسند باشد. پول پرست باشد رياست طلب باشد، بدبي به مردم ، خدا نكنه يك كسي سوءظن به خانمش داشته باشد چه بيچارگي براي خانمش و خودش جلو مي آورد يا خانمي سوء ظن به شوهرش داشته باشد، چه مصيبت ها بار مي آورد. وامثال اينها كه زياد است زياد است اين سوره ي والشمس يك سرمشق است. اين طغيانگري من باب مثال است. هرصفت رذيله اي باشد چنين است. خيال نكيند اينهايي كه در زمان پيغمبر بودند اينها نمي دانستند پيغمبر اكرم پيغمبر است ، نه بابا مي دانستند ، پيغمبر اكرم پيغمبر است. نه بابا مي دانستند به خدا مي دانستند هم شون مي دونستند، پس چرا زير بار نمي رفتند ؟ مرگ ورياست طلبي مرگ بر خودپسندي . مرگ بر اين كه انسان لجوج باشد زير بار نرود يك قصه اي هست در قرآن و اين قصه خيلي قصه ي مهمي است، از اين قصه سوره ي والشمس هم مهم تر است و آن قصه اين است ، يك كسي بنام وليد بن مقيره در زمان پيغمبر اكرم اين گل سرسبد عرب است. در فصاحت ، در بلاغت اين نشسته بود مكه در مكه خانه ي خدا پيغمبر اكرم آمدند. پيغمبر اكرم نشستند يك گوشه بنا كردند قرآن بخوانند جاذبه ي قرآن وليد بن مقيره را گرفت وليد بن مقيره كه گل سرسبد عرب است جاذبه ي قرآن گرفتش پاشد به اندازه اي در دهان پيغمبر را گرفت تو را به خدا قسم نخوان تو را به خدا قسم نخوان، تو را به آن رحمي كه بين من و توست نخوان بيچاره شدم . پيغمبر ساكت شدند. اومد و رفت توهم پلاكي ها توهم پياله هاش نشست. يعني عتبه ها، شيبه ها ، ابي جهل ها تو اين ها كه لجاجب، عنا رياست طلبي ، بر آنها حكم فرما شده بود. گفت كه رفقا اين قرآن چيه كه رفقا اين قرآن چيه و بعد يك جمله راجع به قرآن داره مثلش بعد از نهج البلاغه به اين فصاحت و بلاغت كسي در مورد قرآن نگفته. اِنَ اَعلاهُ لَمُثمِر و اِنَ اسفَلَه لَم اُزغ وَ اِنَ لَه لَطَراوَه وَ اِنَّه يَعلوا و لا يُعلا عليه بله گفت رفقا اين قرآن يك شيريني خاصي دارد. اين قرآن يك طراوت خاصي دارد. اين قرآن پايه هاي محكمي دارد. اين قرآن ثمره اش ميوه ي شيريني است انصافاً. اين قرآن كلام آدمي نيست هيچ كلامي روي اين كلام نمي تواند بيايد. يعني پيغمبر پيغمبر است. اين قرآن هم از طرف خداست. پا شد رفت خانه. اين رفقا ديدند. وليد بن مقيره هم رفت. اگر وليد بن مقيره برود واي به اينهاست. گفتند خوب چه كار كنيم اين رفت. ابي جهله خيلي پشت سر هم انداز بود گفت من الان درستش مي كنم. يك ساعت طول كشيد پا شد رفت خونه. همين وليد بن مقيره نشست. گفت راستي مردم مي گويند تو خرفت شده اي و مي خواهي مسلمان بشوي براي خاطر پول. اين بهش برخورد. و خدا نكند بتواند يك آدم ناجنسي يك كسي را تحريك بكند يكي از صفت رذيله اش را تحريك بكند. به قول عوام به قباش بربخوره . اين گفت پا شو برويم ببينيم . پا شد اومد تو جلسه نشست گفت : رفقا اين جورها كه نمي شود بياييد به من بگوييد چه كار بكنيم كه پيغمبررا از ميدان به درش بكنيم؟ چه كار كنيم ؟ گفت رفقا مي شه بگين چي بگيم؟ يكي گفت : بهش مي گوييم دروغ گو . گفت: اللهم لا، پيغمبر آخر چهل سال در ميان ما با صداقت، مي شود دروغ گو؟ گفت بهش مي گوييم كاهن از جن ها سرچشمه مي گيرد گفت: اللهُم لا، چهل سال در ميان ما زندگي كرده به عقل ، به درايت ، مي شود بگوييم مجنون ؟ نه بالاخره هر چه گفت گفت: اللهم لا اين كسي نيست كه اين انگ ها بهش بخوره . خودش فكر كرد قرآن مي گويد: هي فكر كرد هي فكر كرد فكر كرد ناگهان سرش را بالا كرد گفت: يك چيزي به نظرم آمد. اين انگ را مي شود به پيغمبر زد، و آن اين است كه بگوييم جادوگر است. براي اينكه بين زن و شوهر فاصله مي اندازند، جادوگر بين برادر و برادر را ، برادر و خواهر را ، پدر و پسر را ، و اين اين كارها را كرده . يكي مسلمان شده يكي نشده زن وشوهر با هم اختلاف پيدا كرده اند پدر و پسر با هم اختلاف پيدا كردند اين ننگ را مي شود گفت اللهم نَعم مي شود گفت. بنابر اين مشهور كنيم از فردا به بعد بگوييم اين پيغمبر جادوگر است. تا اين كه مردم زيربارش نروند. هفت هشت تاآيه آمد در قرآن در سوره مزمل خيلي آيه داغ است دو مرتبه قرآن مي گويد مرگ بر اين آقا با فكرش . مي فرمايد: اِنَهُ فَكَرَه و قَدَرَه فَقُتِلَ كَيفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيفَ قَدَّرَ فكر كرد مرگ بر اين فكر . دو دفعه قرآن مي گويد مرگ بر اين فكر بعد مي فرمايد كارش اين آقا به اينجا هي فكر كرد فكرش را برد و برگرداند و گفت: اِن هذا اِلا سِحرٌ يُوثَر اِنَ هذا اِلاّ قَولُ البَشَر اين قصه ها در قرآن برا چي نقل مي كند؟ مي خواهد بگويد آقا، خانم اگر صفت رذيله اي بر ما حكمفرما باشد واي به ما صدواي به ما و ما بايد كوشا باشيم لا اقل صفات رذيله را مهار كنيم اگر نتوانيم ريشه كن كنيم مهار كنيم جلويش را بگيريم نگذاريم طوفاني بشود. اگر طوفاني بشود آتش مي زند عالمي را مي سوزاند معلوم است اين بحث بحث مفصل است بحث ما يك ماهه است اما ما كه ديگه وقت نداريم ديگه به همين اندازه كفايت مي كنم بالاخره مشكل ترين منزل ها اين منزل چهارم است و واجبترين گذشتن از اين منزل منزل چهارم است گفتم از هر نمازي واجبتر، از هر مكه اي واجبتر، از هر جهادي واجبتر، از هرچي شما فرض كنيد واجبتر، لازمتر، اخلاق ، انسان مبارزه كند با صفات رذيله. اينها براي چي آمدند كربلا، آقا ابي عبدالله الحسين به آنها گفت براي چي مي خواهيد مرا بكشيد، براي چي؟ آقا حسين دو سه جلسه با عمرسعد، دو سه جلسه خيلي داغ مي گفت عمر، تو مرا نمي شناسي ؟ گفت چرا ؟ مي گفت مي دانم درباره ي شهر مي گويند سر مطهر ابي عبدالله را آورد با اسب رفت پيش ابن زياد گفت: ابن زياد : كسي كه باباش بهترين باباهاست جدش بهترين خلايق است، خودش بهترين افراد است كشتم. گفت خب اگه بهتر است چرا كشتي؟ گفت براي اينكه جايزه از تو بگيرم آدم پول پرست بشود عجيب مي شود. عجيب دو سه جلسه با اين عمر سعد ، گفت: نكش بدبخت مي شوي گفت من رياست ري را نمي خواهم رها كنم به من گفته اند استاندار تهران شو، من نمي توانم اين را رها كنم لذا آدم تو را بكشم بعد بروم حاكم ري شوم ديگه در آخر كار امام حسين عصباني شدند گفتند اميدوارم از گندمش نخوري . اين جسارت كرد به امام حسين گفت جوش هم ما را بس است. اما جُو ش هم را نخورد آتش جهنم را خورد بدبختي دنيا كشيد. همين عمرسعد كه حسين را خوب مي شناخت تلاقي دو لشكر شد اول تيري كه به خيام حرم زد همين عمرسعد بود. بعد هم رو كرد به لشگر گفت لشگر شهادت بدهيد اول كسي كه تير زد به حرم پيغمبر اكرم من بودم به ابن زياد بگوييد مي خواهم جايزه ي مفصل از او بگيرم. آقا اين قضيه ي كربلا يك پيام است ، يك پيام. حسين براي همين ها گريه مي كند دو سه جا حسين گريه كرده بلند بلند گريه كرده براي اينكه دلش سوخته از اين مردم كه اينها چه جور دارند مي روند جهنم به زينب گفت: زينبم دلم براشون مي سوزه اما چه كنم نمي توانم براشون كاري بكنم اِستَحوذَ عَلَيهِم الشَّيطان فَاَنساهُم ذِكرَ الله. مُلِئَت بُلونُهُم مِنَ الحَرام. شكمهاشون پر شده از حرام. شيطان يعني همان پول پرستي، رياست طلبي ، بر اينها حكم فرما شده نمي شود كار كرد نمي شود ديگه در آخر كار در حالي كه علي اصغرش را كشته بودند، درآخر كار هيچ كس را نداشت. با شتر و لباسهاي پيغمبر آمد جبهه ديدند حسين دارد مي ايد اما عمامه سرش است. قبا، شتر آمد ايستاد. آمد ايستاد معجزه هم آورد يعني تصرف ولايي كرد همشون خفه شدند ديگه نتوانستند تكان بخورند ديگه نه توانستند تير بياندازند و نتوانستند تكان بخورند بعد بنا كرد باهاشون حرف بزنه آي مردم من پسر پيغمبرم من حلالي را حرام نكردم من حرامي را حلال نكردم راستي انسان براي اين حرفها خون گريه كند جا دارد كه ببين امام حسين كه يك دنيا فضيلت است چه جوري داره با دشمنش حرف مي زند با كسي كه علي اكبرش را كشته با كسي كه اباالفضلش را كشته با كسي كه سر دستش علي اصغر ار تير زده اما باز هم دلش مي خواهد اينها بيدار بشن. بعد هم گفت مردم هنوز هم مي شه برگردين اما اگر حسين را كشتيد بد بخت ي شويد بيچاره مي شويد. حالا جواب چيست؟ وقتي تصرف ولايي را برداشت بنا كرد هو كنند ، داد و فرياد. مسخره . حسين حرف نزن هوا گرم است كار را تمام كن چه كند ابي عبدالله ، گريه كرد براشون گريه كرد بعد هم مالك بن يُسر جلو آمد در حالي كه آقا براشون روضه هم خوانده بود اما فايده اي نكرده مالك بن يسرجلو آمد شهامتت كرد بعد هم سنگي بر پيشاني ابا عبدالله ، پيشاني حسين شكسته شد. اَمَّن يُجيبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ و يَكشِفُ السّوء.