موضوع درس:
شماره درس: 226
تاريخ درس: ۱۳۷۷/۱۱/۱۵
متن درس:
بحث ما راجع به این بود که این انسان سیری دارد بسوی الله ،حرکت بسوی خدا،و دراین حرکت اگر به انتها برسد مقصود خود را ،مطلوب خود را،گم شده خود را پیدا می کند.اما رسیدن به این مقصود،رسیدن به این مطلوب کاری است بسیار مشکل.هفت منزل را باید طی کند تا به مقصود برسد ودرباره این هفت منزل فی الجمله صحبت کردم .منزل اول یقظه و توجه بود .منزل دوم توبه وتوجه به قصور وتقصیر.ومنزل سوم تقوی ،روح خداترسی در عمق جان .منزل چهارم تخلیه ،یعنی درخت رذالت را از دل کندن ومنزل پنجم تحلیه بود.یعنی درخت فضیلت را در دل کاشتن ،آبیاری کردن ،از میوه آن استفاده کردن دربازه این پنج منزل فی الجمله صحبت شد ودیدیم که گذشتن از این منازل ،طی کردن این منازل کاری است بسیار مشکل اما کاری است بسیار لازم که اگر طی نکند در جا بزند العیاذبالله سقوط است وسقوط آن هم جهنم است .اگر توجه به این منازل نداشته باشد اگر ولو کم رنگ این منزل را نپیماید این یک انسان نیست.در حیوانیت سیر کرده است ویک حیوانی بیش نیست .به قول قرآن پست تر از حیوان.اولئِکَ کَالاَنعام بَل هُم اَضل.اما همه این منزلها طی کردنش خیلی مشکل است وما آمدیم برای همین مشکلها .والا داعی نبود از برای خدا اینکه ما را خلق کند.این معنا ندارد پروردگار عالم ما را خلق کند،یک مدتی در حیوانیت غوطه ور باشیم وبعد بمیریم جهنم رویم.این معلوم است ظلم است معلوم است لااقل عبث است .کار بیهوده کار بازیچه است.لذا هدف از خلقت این است که ما آدم شویم.به قول صدرالمتاهلین یک حیوان بالفعل یک انسان بالفعل شود .یک حیوان بالفعل برسد به جایی که از ملکه پران شود از ملکه کقرب خدا بالاتر شود.آن ملکه مقرب خدا افتخار کند که به این آدم سجده کند لذا من از همه مخصوصاً از جوانها تقاضا دارم راجع به اخلاق کار کنید.راجع به این منازل کارکنید.ما سراغ داریم بعضی هفت شهر عشق را گشتند به مطلوب رسیدند.یک آدم کاملی یک انسان کاملی شدند.هفت شهر عشق را بعضی گشتند و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم .بسیاری از ما هنوز وارد کوچه هم نشدیم تا ادعا کنیم اندر خم یک کوچه ایم.اما جوانها بدانند من جوانهایی را سراغ دارم که با فعالیتشان با توسلهایشان،با رابطه هاشون این مازل را طی کردند.به منزل لقاء به منزل فنا که منزل هفتم است رسیدند البته مزه او را چشیدند ،میوه او را خوردند،آن میوه ای که از میوة بهشت بسیار لذتش بیشتر .باید کار کرد.از جوانها می خواهم کارکنید در اخلاق .کار کنید در این سیر الی الله توجه داشته باشید که باید این راه را پیمود والا سقوط است والا بدبختی است والا ذلت است. قرآن هم می فرماید وای به کسی که بماند،نپیماید .آنکه امشب یک مقداری درباره اش صحبت می کنم تا ببینم از خدا چه می آید منزل ششم است. منزل ششم اسمش تجلی است .معنای تجلی یعنی نور خدا در دل انسان آمدن .وبا آن نور پیمودن .با آن نور به قول قرآن راه رفتن .وقرآن شریف اولاً می فرماید اگر کسی این نور را نداشته باشد مرده است .قرآن شریف می فرماید وای به کسی که این نور را نداشته باشد .یعنی باید ما این منازل را طی کنیم به منزل ششم برسیم از نور خدا استفاده کنیم والا وای به ما.می فرماید که اَفَمَن شَرَحَ صَدره لِلاِسلام فَهُوَ عَلی نُور مِن رَّبِه فَوَیلٌ لِلقاسیه قُلُوبُهُم مِن ذِکر الله یعنی آیا کسیکه خدا شرح صدر به او داده است.معنا می کند آیاکسیکه نور خدا در دل او تابیده شده است این مثل کسی است که قساوت دل دارد،سیاهی دل دارد یعنی نور خدا در دل او نیست . می فرماید خیلی تفاوت دارد .خیلی تفاوتش این است قرآن می گوید خوشا به حال کسی که این نور در دل اوست و وای برکسی که بی بهره از این نور است .ما اگر برای لزوم علم اخلاق،برای واجب بودن اینکه ما باید سیر الی الله داشته باشیم آیه ای نداشتیم جز همین آیه بس بود اینکه هممون پیر،جوان،زن،مرد،باسواد،بی سواد ،مخصوصاً جوانها از دختر وپسر مهیا باشد توجه داشته باشد ،در راه باشد نگذریم از این جمله ای که قرآنی که رحمت خداست.قرآنی که مظهر رحمان ورحیمیت خداست بگوید وای به آن دلی که نور خدا در این دل نباشد.در آیه دیگر می فرماید اگر نباشد مرده است.اَوَمَن کان میتاً فَاَحیَیناه وَ جَعَلنا لَهُ نوراً یَمشی به فی النّاس کَمَن مثَلُهُ فی الظُّلمات لَیسَ بخارجٍ مِنها.آیا کسی که مرده است خدا او را زنده می کند ،نور خدا در دل او جلوه گر می شود وبا آن نور خدا در میان مردم راه می رود سیرش بواسطه آن نور خداست این مثل کسی است که در ظلمتها باشد.مثل کسی است که در ظلمت جهل، در ظلمت صفات رذیله ،در نفس اماره، در ظلمت شیطان درون وبرون راه برود.در ظلمتی که نتواند از آن ظلمت بیرون بیاید ،اینها مثل هم اند؟یعنی عقلت چه می گوید ؟احساساتت ،فطرتت چه می گوید؟می گوید خیلی تفاوت دارد آدم مرده تا آدم زنده.خیلی تفاوت داردآن کسی که خدا او را زنده کرده باشد تا آن کسی که خود را مرانده باشد.خیلی تفاوت دارد.خیلی تفاوت دارد آن کسی که نور خدا دارد وبا نور خدا راه می رود تا کسی که در ظلمتهاست و از این ظلمتها نمی تواند بیرون رود تا بمیرد.تا مثل کرم ابریشم در خود بتند در آن ظلمتها بتند تا خفه شود.خیلی تفاوت دارد وقرآن می فرماید اگر نور خدا نباشد ظلمت است .آنهم نه یک ظلمت ،ظلمتها.اگر یادتان باشد قبلاً آیه ای در سوره نور است می گفتم یک تشبیه معقول به محسوس شده اما خیلی رسا.شما دریا رفتید به شما می گفتم جوانها دریا ذاتاً تاریک است ظلمت دارد .ولو در وسط روز باشد وقتی نگاه به وسط دریا بکنی می بینی که تاریک است واگر ابر محیط بر این دریا باشد وببارد تاریکی دوم است.واگر دریا موجدار باشد موج روی موج،تاریکی سوم است .دریا ذاتاً ترسناک است .حتیبرای آنکه شنا خوب بلد است اما دریا با خشکی برایش خیلی تفاوت دارد.دریا ذاتاًوحشتناک است .اگر ابر محیط بر دریا باشد وببارد وحشت دوم. اگر دریا موج دار باشد دیگه برای همان هم که شنا خوب بلد است،درآن دریا نمی رود وحشت سوم.یعنی دریا تاریک است تاریک،وحشتناک است وحشتناک است وحشتناک.قرآن می فرماید زندگی منهای نور خدا چنین است.زندگی منهای نور خدا تاریک است تاریک است تاریک.وحشتناک است وحشتناک است وحشتناک.اَو کَظُلُماتٍ فی بَحرٍ لُجّی یَغشاهُ مَوجٌ مِن فَوقِهِ مَوجٌ مِن فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض .بعد می فرماید به اندازه ای زندگی منهای خدا وحشتناک است ،به اندازه ای زندگی منهای خدا تاریک است که یک از خود گم شدگی به انسان رخ می دهد.گیجه نمی داند چه کند.به اندازه ای از خود گم شدگی که دیگه نه زندگی واطرافیانش را فراموش کرده خود را فراموش کرده.دیدی بعضی ها همه چیز را فراموش کرده اند گیجند،گمند در زندگی.گاهی غرب زده می شودمی بیند که بدتر شد.گاهی جدید زدگی می شود بدتر می شود. قدیم زدگی می شود بدتر می شود وبالاخره به هر کجا می زند نمی شود .قرآن می فرماید این نظیر آنکسی که تو دریا دارد غرق می شود اِذا اَخرَجَ یَدَه لَم یَکد یَراها دیگه دست خودش را هم نمی بیند.زندگی منهای خدا به اندازه ای گیجی می آورد که دیگه خودش را هم درک نمی کند.نه شخصیت خود را، نه دین خود را ،نه جامعه خود را ،نهو خودیّت خود را دیگه درک نمی کند. اِذا اَخرَجَ یَدَه لَم یَکد یَراها بعد یک جمله که اینجا مرادم است که این جمله را در ماه مبارک رمضان به جوانها می گفتم جوانها این عیدی شما،این هدیه از من به شما،همیشه در نظر شما.وَ مَن لَم یَجعَل اللهُ لَهُ نوراً فماله مِن نور.اگر کسی نور خدا داشته باشد این نور دارد زندگی اش.این با نور خدا می رود.این زندگی لذت بخش است این زندگی روشن است ،این زندگی تاریکی ندارد.این زندگی وحشت ندارد.واما اگر نور خدا نباشد هیچ چیزی نمی تواند زندگی را روشن کند.شوهر خوب،زن خوب،تشکل خانوادگی خوب،امکانات بالا،پول فراوان،ریاست خیلی بالا ،اینها می تواند زندگی را روشن کند؟نه ابدا.اگر نور بخواهیم وَ مَن لَم یَجعَل اللهُ لَهُ نوراً فماله مِن نور.نور خدا باید باشد والا همان امکانات هم خود تاریک است.علمش هم تاریک است.العلم حجاب الاکبر.حتی می رسد به آنجا که علم توحید می رسد اما همان علم توحیدش شرک است. می رسد به آنجا علم اخلاق می نویسد اما همان اخلاقش کفر است. وَ مَن لَم یَجعَل اللهُ لَهُ نوراً فماله مِن نور.اگر بخواهد نورانی باشد علمش پربرکت باشد،جوانی اش پرنشاط باشد وبالاخره بخواهد یک عمر با برکت داشته باشد قط نور خدا.پیمودن این راه ،رسیدن به منزل ششم.والا وَ مَن لَم یَجعَل اللهُ لَهُ نوراً فماله مِن نور .در قرآن شریف،این نور را یعنی دادن این نور را گاهی نسبت می دهد به خود خدا واین در قرآن تکرار شده که خدا باید این نور را عطا کند. در آیه الکرسی که آیه بسیار رسایی است و دستور داده اند که این آیه را ما زیاد بخوانیم برای حفظ دنیامان برای حفظ آخرتمان برای حفظ مالمان برای حفظ بچه هایمان ومن در این اوضاع متلاطم از همه از جوانها می خواهم هر روز بخوانند ،یک مرتبه،دو مرتبه،سه مرتبه .و از پدر و مادر می خواهند بخوانند،بدهند به بچه هاشان ،به دختر مخصوصاً به پسر برای اینکه خدا آنها را حفظ کند در این آیه الکرسی اینطور می خوانیم اللهُ وَلیُّ الذینَ ءامنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلماتِ الی النّور وَ الّذین کفروا اَولیاءُهُم الطّاغوت یُخرِجنَهُم مِن النّور الی الظُلُمات اولئک اَصحاب النّار هُم فیها خالدون یعنی خدا دوستان خود را،دوست خدا کیه؟ بتونه این منازل را طی کند .دوست خدا کیه؟ آن کسیکه توانسته باشد درخت رذالت را از دل بکند،درخت فضیلت به جای آن غرس کند،بارورکند،از میوه او استفاده کند.می گوید اللهُ وَلیُّ الذینَ ءامنوا خدا دوست آن کسی است که مومن است .خوب حالا دوسته چه می کند؟ چون خدا دوست او ،این دوست خدا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلماتِ الی النّور پروردگار عالم به این کمک می کند،می کشاند این را از ظلمتها به نورمطلق .یعنی از ظلمت جهل ،از ظلمت صفات رذیله ،از ظلمت نفس اماره.از ظلمت شیطان درون ،شیطان برون،از همه اینها بالاتر ،از ظلمت هوا وهوس.خدا از این ظلمتها این را می کشاند به کجا؟به نور مطلق.یعنی به آن نوری که دیگه در آن نور هوا وهوس نیست،نفس اماره نمی تواند گول بزند،نمی تواند فرمان بدهد.شیطان درون وبرون آنجا کمیتشان لنگ است دیگه صفات رذیله نمی تواند تاثیر بگذارد.واین پناهش خدا. دلش منور است به نور خدااین مومن.در اینجا این نور نسبت داده شده به خدا. یعنی خدا این کار را می کند.وخوشا به حال آن کسانی که خدا معلم اخلاق اینها باشد.در اخلاق،قرآن می فرمایدوَ لَولا فَضلُ اللهِ علیکُم و رَحمَتُهُ ما زکی مِنکُم مِن اَحَدٍ ابدا ولکنَّ اللهَ یُزکی مَن یَشاء.اگرفضل خدا نباشد،اگر فضل خدا، عنایت خدا نباشدهیچ کسی نمی تواند حرکت بکند.هیچ کسی نمی تواند خودسازی بکند.بعد هم می فرماید اصلاً این را بدان معلم علم اخلاق خداست. ولکنَّ اللهَ یُزکی مَن یَشاء این در اخلاق. اما بعض اوقات دیگه علاوه بر این که خدا معلم اخلاق است به انسان خیلی کمک می کند.اگه راستی تو راه باشیم این منازل را طی کرده باشد به منزل تحلیه رسیده باشد دیگه خدا نورش را در دل این جلوه گر می کند.واین همینه که می فرماید در قرآن مقام فرقان پیدا می کند. ومن هرکه تقوا داشته باشد یَجعل لَه فرقانا .دیگه تمیز حق وباطل را خود می دهد .دیگه می تواند الهام داشته باشد،الهام از کجا؟ از طرف حق .ما دیدیم بزرگان را که اینها تمیز حق وباطل می دهند،در بن بست ها از طرف خدا الهام دارند ونظیر وحی پیامبر ها،پیامبرها وحی می شود راجع به دین .خوب اسلام دیگه این احتیاج ندارداما دوش به دوش پیامبرها این اولیای خدا وحی دارد.رابطه دارد.الهام دارد.دیگه وقتی که رابطه وصل می شود نظیر این است که شما کلید را بزن اینجا می شود روشن.دیگه رابطه وصل می شود وقتی رابطه وصل شد مثل یک رادیو که کلیدش را بزن رابطه وصل می شود. می گوید آنچه در مرکز است خوشا به حال اینها.و این اللهُ وَلیُّ الذینَ ءامنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلماتِ الی النّور این معناش است.اگر راستی مومن باشیم،اگر راستی بپیماییم راه را، خدا می شود سرپرست دل ما. این دلی را به معنا دوست می شود معنا کرد.یعنی خدا می شود دوست ما رفیق ما.این ولی را به معنای صاحب اختیار می شودمعنا کرد مهمتر از اینها این ولی رابه معنا سرپرست دل ما میشودمعنا کرد.دل ما مال خدا،سرپرست دل ما خداست.وقتی سرپرست دل ما خدا شد نور خداهم اگر مومن باشیم در دل ما جلوه گر می شود. اما می دانید رسم قران اینه که آن لنگه را هم مهمل نگذارد. وَ الّذین کفروا اَولیاءُهُم الطّاغوت اما آنهایی که کافرند.این کفر در اینجا در مقابل ایمان است.یعنی کفرعملی .یعنی فاسق ها،فاجرها.آن کسانی که هوا وهوس بر دل اینها مسلط شده آن کسانی که شیطان درون، شیطان برون اینها را برده.آن کسانی که نتوانسته اند تخلیه کنند،نتوانستند تخلیه کننداینها .اینها هم اَولیاءُهُم الطّاغوت دوستان اینها طاغوتند .این طاغوت کیه؟ هوا وهوس. وبالاخره طاغوتها هرچه غیر خداست. هرکه مسلط بر دل انسان است غیر خدا ،قرآن به این می گوید طاغوت.هر که سرپرست دل ما باشد .هرکه سرپرست دل ما باشد واین غیر خدا باشد، این طاغوت است. این غاصب است. هرچه ،هرکه دل ما را برده باشد این غاصب است،این ظالم است.این طاغوت است از نظر قرآن .برای اینکه دل ما مال خداست ،قَلبُ المومن عَرش الرَّ حمن لا یَسعَنی اَرضی ولا سَمائی ولکن یَسعَنی قَلَبَ عَبدی المومن این دل مال خداست. اگر ما کس دیگر ،چیز دیگر را در این دل بیاوریم ما واداشتیم کسی،چیزی دل ما را غصب کرده باشد وبالاترین ظلم هم همین است. لذا هرکه ،هرچه مسلط بر دل ما باشد این غاصب است،این ظالم است ،این طاغوت است. و می فرماید وَ الّذین کفروا اَولیاءُهُم الطّاغوت.حالا چه می کند ؟ یُخرِجنَهُم مِن النّور الی الظُلُمات.کارش این است زندگی را تاریک کند کارش این است نور خدا را از ما بگیرد،خوب وقتی نور خدا را از ما بگیرد چی به ما می دهد؟ ظلمتها. یه تاریکی نه تاریکی روی تاریکی. تاریکی روی تاریکی. وقتی انسان خدا را نداشت دیگه معلوم است که چه تاریکی ها ،چه وحشت ها، چه طاغوتها،برای انسان جلو می آید.خوب نتیجه چی ؟ اولئک اَصحاب النّار هُم فیها خالدون اینه دیگه مال جهنمند،اینها دیگه باید بروند در جهنم. آنجا هم خیلی باشند تا اینکه اگه شیعه هستند پاک بشوند،بهشتی شوند. اگه هم شیعه نیستند در آنجا بمانند تا خدا خدایی می کند .در این سوره نسبت اخراج ما از ظلمت به نور خود خدا قرار داده شده یعنی این نور را خدا می دهد.که ما باید با دعا با راز ونیاز با خدا ،با سروکار داشتن با قرآن ،با سروکار داشتن اینگونه مجالس ،با خود سازی،با نماز اول وقت، وبالاخره با رابطه با خدا دل را مهیا کنیم برای اینکه خدا نور خودش را جلوه دهد در دل ما ،بیاورد در دل ما. تحیّا از ما امادادن نور از خدا .گاهی هم این نور را نسبت داده است به پیغمبر اکرم،گاهی نسبت داده است به قرآن، دیگه بیش از این مزاحم نشوم .ان شاءالله برای جلسه بعد مان