موضوع درس:
شماره درس: 229
تاريخ درس: ۱۳۷۷/۱۲/۱۳
متن درس:
تتمه بحث ماه مبارک رمضان بود وآن بحث راجع به انسان در قرآن بود،بحث رسید به آنجا که این انسان وقتی می توان سعادتمند باشد،به مطلوب برسد،به مقصود برسد که منازلی راطی کند ،که عرفا به آن می گویند منازل هفت گانه عشق .قرآن به آن می گوید سیر الی الله ،علمای علم اخلاق می گویند سیروسلوک.واین منازل هفت گانه عبارتند از پیمودن منزل یقظه،توبه،تقوی،تخلیه ،تحلیه،تجلیه ولقاء.که اسم هر هفت منزل در قرآن شریف آمده است.و در ماه مبارک رمضان وبعد راجع به ششض منزل از این منازل صحبت کردم.وبحث ما در منزل ششم بود یعنی تجلیه .ومعنای تجلیه را اینطور کردم یعنی اگر انسان پیمود راه را،می رسد به آنجا که نور خدا در دل او حکمفرما می شود پروردگار عالم او را از ظلمتها می کشاند به نور مطلق .اللهُ وَلیُّ الذَّین ءَامَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النّور آن کسانی که خدا دوست آنهاست ،آن کسانی که سرپرست دل آنها خداست نه چیز دیگری ،نه کس دیگری .آن کسی که درک کرده است خدا ولی اوست نه طاغوت،نه کس دیگری،نه چیز دیگری.وقتی چنین شد آن خدا ،این را می کشاند از ظلمتها به نور.از ظلمت هوا وهوس .از ظلمت نفس اماره،از ظلمت شیطان جنّی،شیطان انسی.وبالاتر از همه،از صفات رذیله ؛از ظلمتهای صفات رذیله .از ظلمت حبّ به این دنیا.از ظلمت شهوت پرستی ،پول پرستی،ریاست طلبی ،از ظلمت حسد،منیّت،نفسیّت . خدا معلم اخلاق او می کشاند از این ظلمتها به نور مطلق.دیگه جای حسد نور خدا در دل او حکمفرماست.به جای بت پرستی،به جای خود پرستیپ به جای هوا وهوس، نور خدا بر دل این حکمفرماست. به جای متابعت از نفس اماره،از شیطان درون ،از شیطان برون.به جای اینکه هوا وهوس بپرستد پروردگار عالم او را می کشاند به نور مطلق.معلوم است دیگه انسان زنده می شودبه قول قرآن ،به زندة انسانیت،دیگه آدم می شود.از حیوانیت کشیده می شود به آدمیّت.دیگه همین جاست که وقتی متصل به نورخدا شد خیلی چیزها می فهمد.خیلی چیزها می یابد .طیر المارض ها از اینجا پیدا می شود.بصیرتها از اینجا پیدا می شود،وبالاخره می رسد به آنجا که آنها که اهل بصیرتند می بینند این با نور خدا راه می رود.یعنی آن نورانیت سرایت می کند حتی به جسم این ،و می بیند اهل بصیرت این سرتاپا نور است.یکی از بزرگان گفته بود من از حرم حضرت رضا «س» اول اذان صبح بیرون می آمدم در خیابان یک کسی را از دور دیدم نفس می کشید اما نور از دهن او بیرون می آمد.جلو رفتم دیدم محدّث قمی صاحب مفاتیح الجنان است.وقتی که انسان روایات اهل بیت ،نور اهل بیت بر دل او حکمفرما شد.وقتی انسان سرتاپا برای خدا برای اهل بیت شد،محدّث قمی می شود که قرآن شریف می فرمایدبا نور خدا راه می رود.دیگه آنها که بصیرت دارند می بینند نفس آن نور خداست.می بیند سرتاپا با نورخدا .اَفَمَن کانَ مَیتاً فَاَحیَیناهُ وَ جَعَلنا لَهُ نوراً یَمشی فی الرض کَمَن مَثَلُه فی الظلّمات لَیسَ بِخارجِ منها.یعنی انسان آیا کسی که ما اورا زنده کردیم دیگه آدم است نه حیوان.دیگه زنده است نه مرده.این با نور خدا در میان مردم راه می رود این مثل کسی است که در ظلمتها باشد ونتواند از ظلمتها خود را بیرون بکشد.اینها مثل هم است؟ نه.پیغمبر اکرم می فرمود: اِتّقوا مِن فَراسَه المُومِن فَاِنّه یَنظُر بِنور الله.بترسید از فراستمومن، برای اینکه مومن با نور خدا راه می رود.مومن با نور خداست.آن کسانی که چشم بصیرت دارند می بینند نماز شب خوان ها چه نورانیّتی .حائلی از نور سرتاپای او را گرفته است .آن کسانی که چشم بصیرت دارند می بینند که نفساو،رفت وآمد او،نشست او با نورخداست خوبه اما معلوم است مشکل است .خوبه اگر کسی بتواند این منازل را طی کند تا به اینجا برسد اما معلومه مشکل است .همین مرحوم محدّث قمی یک عمر برای خدا ی اما برای خدایش ،این مشکل است.مرحوم محدّث قمی نوشته بود من منازل الاخره را نوشتم؛ یک کتاب خوبی است مربوط به قیامت ،مرحوم حاج آخوند «رض» که آنهم یک آدم مقدسی ،یک آدم با نورانیّتی بوده است مسجد گوهرشاد منبر می رفت،این منازل الخره من را دستش می گرفت وبرای مردم روایاتش را می خواند.یک روزی بابای من آمد مشهد دیدن من رفت پای منبر مرحوم حاج آخوند ،مرحوم حاج آخوند کتاب دستش بود. و گفت این منازل الخره است،این روایتش است.پدر مرحوم آشیخ عباس قمی خیلی از کتاب خوشش آمد.از طرز گفتن مرحوم حاج آخوند لذت برد،آمد خانه. مرحوم آشیخ عباسگفته بود که من رفتم پای منبر حاج آخوند، وایشان کتاب منازل الاخره را نمی دانم از که بود، روایاتش را می خواند.ای کاش تو هم یک جور کتابی می نوشتی . مرحوم آشیخ گفته بود که من دوسه مرتبه به ذهنم آمد بگویم که کتاب مال من است اما ترسیدم ریا بشود.ترسیدم منیّت باشد .نفسیّت باشد.بالاخره نگفتم که کتاب مال من است .مرد می خواهد .ما با توجیه گری ها هم درستش می کنیم .خوب پدرم خوشحال می شود.چقدر خوبه پدر را خوشحال کنم، باباجون این کتاب مال من است.اگر دیگران استفاده می کنند واگر حاج آخوند رو منبر می گوید از من استفاده می کند اما آن کسانی که مرد خدا باشندچیزی نمی بینند جز خدا .دیگه نفسیت ندارد.تا اینکه بگوید علمم.دیگه اصلاً خود نمی بیند تا اینکه بگوید ملم،اولادم،حتی علمم ،کتابم.مشکل است به این جاها رسیدن .ولی اگر برسد این است که قرآن می گوید اللهُ ولیُّ الذّینَ امَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُلّماتِ اِلَی النّور.دیگه این است که قرآن می گوید شرح صدر پیدا می کند ،دریا دل،دیگه همه چیز در مقابل او پوچ است،جز خدا وآنچه منسوب به خداست.دریا را دیده اید این دریا همه چیز را در خود حصر می کند.نگرانی این دریا از لای وگل ها که وارد بر او می شود اصلاً،ابداً ندارد.هضم می کند هر ناملایمی را.دیگه این دریا نمی بیند جز خود چیز دیگری.هر لای وگلی ،هر لجنی،هر مرداری که در دیا باشد حصر می شود نابود می شودآنچه باقی می ماند همان آب دریا .اَفَمن شَرَحَ اللهُ صَدرَهُ لِلاِسلام فَهُوَ علی نُورِ مِن ربّه فویل لِلقاسیَه قلوبهم مِن ذِکرِ الله.آیا آنکه شرح صدر دارد دیگه ریا در دل او ریشه کن شده ،سوخته شده،راستی می تواند نگوید اینکه کتاب مال من است. می تواند کارهای بسیار ارزنده ای بکند اما به اسم دیگری .چقدر دیدیم،چقدر شنیدیم.دیگه می تواند پشت پا بزند به همه چیز برای خاطر خدا.در میان بزرگان،در میان مراجع تقلید این چیزها زیاد دیده شده است.یکی از مراجع تقلید بزرگ مرخوم آسیّد حسین کوه کمری،این در مسجد ترکا در نجف اشرف درس می گفت .خدا قسمت همه ما کنیم برویم نجف، چند روزی در نجف بمانیم مسجد ترکها را آنجا ببینیم.آنوقت مسجد ترکها محل درس مراجع بود.یک روزی این مرحوم آسیّد حسین کوه کمری زودتر آمد .مثلاً جایی بود ونیم ساعت مانده به درس آمد درس تا اینکه آقایان جمع بشوند ایشان درس بگوید نشست پای منبر.دید که چهار پنج نفر از شاگردهایش یک گوشه ای دارند درس می خوانند،درس می گویند دید یک شیخی دارد درس می گوید وسه چهارتا شاگرد هم دارد،گوش داد دید به عجب درس پر محتوایی.یک قدری بیشتر گوش داد دید درسش از درس خودش بهتر است .یک مقدار بیشتر گوش داد دید که اگر عوض بشود ،استاد بشودشاگرد،شاگرد بشود استادبهتر است.خوب آقایان فضلا آمدند مسجد ترکها پرشد،از مجتهدین ،از نیمه مجتهدین ،از فضلا واز جمله این چهار پنج نفر هم درسشان تمام شد نشستند درس آقا،از شاگردهای آقا بودند ایشان رفتند منبر گفتند که آقایان من امروز گوش دادم به درس این آشیخ ،نمی دونم اسمش چیه.اما دیدم درسش بالاتر منه،محتوایش بیشتر ازمنه تفهیم وتفهمش بیشتر از منه بنابراین فردا این آقا استاد من شاگرد می نشینم پای منبر آقا .شیخ انصاری بود.شیخ انصاری از آنجا شد شیخ انصاری.و بالاخره فردا مرحوم شیخ انصاری رفتند منبر، آسیّد حسین کوه کمری نشستند پای منبر او. معلوم است این چه مقامی دارد.معلوم است این همه چیز در مقابلش پوچ است جز نور خدا .دیگه معلوم است توانسته به جایی برسد که درخت رذالت را از دل برکنده،منیّتها،خودیّت ها،تکبّرها،منموعلمم،منم،مالمم،منم شهرتم اینها دیگه کنده شده است.اصلاً ریشه کن شده است.درخت فضیلت به جای آن غرس شده است.دیگه دیگر گرایی است نه خود گرایی.دیگه دیگر بینی است نه خود بینی.دیگه فضیلت است برای دیگران نه برای خود.وقتی برسد به اینجا دیگه معلوم است نور خدا خود می آید ،از این جهت هم ما مدعی هستیم که این مرتبه ششم پیدا شدنش آسان است.آنکه مشکل است انسان بتواند از منزل تخلیه و منزل تحلیه رد شود و اما مقام تجلیه و مقام لقاء دیگه آسان است ،خود می آید .دیگه وقتی توانست درخت رذالت را از دل برکند ،درخت فضیلت به جای آن غرس کند دیگه سرتاپا می شود نور خدا .نظیر این شبستان تاریک است ،یک چراغ در او روشن شود.شما کلید برق را بزنید خودبخود اینجا روشن می شود.حجابها باید پاره شود.حجابها را اگر بتوانیم پاره کنیم فطرت ما،خدایاب است ،فطرت ما خداجوست .فطرت ما نور خدا دارد وبالاخره فطرت ما حکومت خدا بر او به طور فهری ،بخواهیم یا نخواهیم .بخواهیم یانخواهیم به این معنا که تاریکی ها خودبخود رفع می شود .دیگه نور خدا سرتاپای این را،دل این را می گیرد وقتی دل را گرفت سرتاپای این را می گیرد.دیگه می رسد به آنجا که مرحوم شهید دوم «رض»را سربریدند کلمة لا اله الا الله از خون او نقش روی زمین شد.سعید بن جبر را هم درباره اش همین را می گویند در مقابل حجاج بن یوسف سقفی سر او را بریدند کلمه لا اله الا الله نقش روی زمین شد.همین شهید دوم بدن مبارکش را آن ظالم گذاشت،سر را برداشت رفت وشب شد مردم دیدند که کنار دریا نور است .دیدند چه نورانیتی آنجاست رفتند دیدند از جسد شهید دوم نور به آسمان ساطع است. دیگه نور خدا روی جسم این هم سرایت دارد نور خدا ساطع است از جسداو، از نفس او، وبالاخره از گفتار او، از کردار او.اگر راستی چشم بصیرت باش وقتی انسان نگاه کند به کتابهای شهید دوم می بیند نور دارد.به جوانها می گفتم که قرآن نور دارد.قرآن معرفی می کند که من نورم .قد جاءکُم مِنَ اللهِ نور یَهدی به الله مَن اتَّبع رضوانه سبُلَ السلام .به واسطه این نور راههای سلامتی را می توانیم درک بکنیم. ماراه مستقیم را می توانیم درک بکنیم.به واسطه نور قران می توانیم از ظلمتها به نور مطلق برویم.اینجا مرادم است.قران نوره چشم می خواهداین نور را ببیند.خود من دیدم که مرحوم کربلایی کاظم اراکی،بی سواد اما دل پاک.اما نظر امام زمان روی دل روی چشم قران را می بیند.مرحوم آیت الله العظمی خویی فرموده بود که دیدم یک نفری در اتاق تاریک قران می خواند.دیگه نور قران را می بیند.وقتی که راستی شهید دوم شدکتابش نوردارد.چشم بصیرت اگر باشد،شرح لمعه را طلبه می خواندنورش هم لمعه را می بیندچشم می خواهد.آنکسی که نفس مرحوم محدث قمی را دید که نور دارد ،نور از دهن او بیرون می آید اگر یک دقتی رو مفاتیح بکند می بیند مفاتیح نور دارد.می بیند منتهی الامال مرحوم محدث قمی نور دارد.برای اینکه کتاب را نوشت هیچ چیزی ،هیچ کسی در دلش نبود جز خدا .معلوم است که این افراد ،چه نورانیتها چه حربها ،چه لذتها وبالاخره چه فایده ها .کتابشان مفید است قلمشان مفید است عمرشان پربرکت است علمشان پربرکت است.دیگه یک نفر می شود مثل علامه مجلسی «رض» شصت ودوسه سال عمر می کند اما بیش از 200 جلد کتاب می نویسد .می شود مرحوم شهید دوم،54 سال عمر می کند،بیش از 200 جلد کتاب فقهی ،اصولی ،اخلاقی می نویسد.اگر می خواهید بتوانید از این ظلمتها که در این جهان است بگذرید وبالاخره اگر می خواهید اولاد صالح خدا به شما عنایت کند،اگر می خواهید قبر شما پرنور باشد.اگر می خواهیدعالم برزخ شما نور داشته باشد .اگر می خواهید قیامت شما نور داشته باشد،اگر می خواهید بهشت شما نور داشته باشد،باید این منازل را طی کرد.در سورة حدید سه چهار تا آیه است ،این سه چهار تا آیه از نظر اخلاقی خیلی پرمحتوا است.معلوم است قرآن همه اش پرمحتواست .اما به اندازه فهم ما،به اندازه شعور ما،این آیات درجاتشان عالی ،عالی تر ،مرحوم حضرت امام «رض» بارها برای ما می خواندند،حالی که می دادند،جذبی می کردند،جاذبه ای می دادندواین آیات را به عنوان اخلاق برای ما می خواندند؛ یَومَ تَری المُومنینَ وَ المُومنات یَسعی نُورهم بینَ اَیدیهُم وَ بِاَیمانُهِم بُشراکُم الیَوم جنّات تجری مِن تحتها الانهار خالدینَ فیها ذلک هُوَ الفَوز العظیم. یعنی در روز قیامت مومنین با نورشان،آن نوری که در دنیا داشتند،آن نوری که خدا به آنها عنایت کرده بود با آن نور قیامت را روشن کردند.می بینی که با نورشان دارند بهشت می روند.ملائکه اطرافشان،داد می زنند ملائکه...بهشتی که همه چیز دارد،بهشتی که عالم خلد است برای شما .خوب این مومن ونور خدا .منافق در ظلمت است.این منافقی که الان می خواهم آیه اش را بخوانم این در مقابل مومن است یعنی آن کسی که نور خدا را در دنیا کسب نکرده است.خوب این در ظلمت عجیبی است .دنیایش ظلمت بوده است ،ظلمت نفس اماره،ظلمت صفات رذیله بالاترین ظلمتهاست.شما خیال نکنید آدم حسود ،این می تواند در این دنیا لذت ببرد.نه به آتش حسد می سوزد.چه سوختنی.شما خیال نکنید اگر یک کسی نفسیّت و منیّت داره،دنیا طلب است این لذت می برد،نه آدم دنیا طلب هیچ وقت نمی تواند زیردستش را ببیند.همیشه بالا نگاه می کند.وقتی بالا نگاه کرد دیگه ناراحت است.قصر دارد اما نگاهش به قصربه قصر دیگران می افتد می بیند قصر دیگران بهتر از قصرش است نگران میشه. امیدوارم در جلسه ما نباشد خانمی،آقایی که این حسود باشد.منیّت داشته باشد،بعض اوقات اینجوری جلسه برای او تنگ می شود.جلسه برای او تاریک می شود.خودش بهترین لباسها را پوشیده،بهترین زینتها را کرده،اما یک دفعه چشمش می افتد به انگشتر آن کسی که پهلویش نشسته .آن انگشتر دلش را می برد .دیگه وقتی آن آنگشتر دلش را برد جلسه برای او می شود تاریک.دیگه به فکر این انگشتر است .اصلاً آدم هایی که صفات رذیله دارند ،آدم هایی که هواوهوس دارند،سرتاپا ظلمتند .به حسب ظاهر زیباست اما تاریک است تاریک .یکی از رفقا در بید آباد اصفهان من طلبه بودم گفت من رفتم منزل کسی دیدم به چه ارگی ،چه حوضی،چه بیدهای سرکجی،فوّاره بالا دارد جستن می کند.من نشستم روی یک تخت لب حوض بیاید من حرفم را بهش بزنم.این اومد.اما از پشت سر من اومد .دید که من دستم را گذاشتم به صورتم دارم حسرت این فواره وبیدهای سرکج واین آب و این قصر واین وضع را.رسید یک دستی زد به صورت من گفت فلانی مثل اینکه حسرت اینها را می خوری؟من به جان شما یک ذره لذت از اینها نبرده ام نخواهم برد وراستی چنین است.دیگه قصر برای او تاریک است،دیگه نمی بینه بید سرکج را تا از او لذت ببرد.این جمله عوامانه جمله خوبی است که می گویند بیرونش دیگران را کشته است و توخودش را.معمولاً آدم های رذل،آدم های اوباش ،یعنی آدم هایی که صفات رذیله دارند اگر پولدار حسابی باشند،اگر حتی زن خوب،زندگی خوب،اما زن خودش را نمی بیند.زیبایی زن خودش را اصلاً درک نمی کند.چی درک میکند؟چشم چرانی.حسرت وندامت بعد از چشم چرانی.یعنی می رود تو کوچه ناگهان چشمش می افتد به یک زنی مثلاً بزک کرده ،او بزک این زنه این را می برد.دیگه باید تا شب هی بسوزد بسازد به آن بدبختی آن نگاه آلوده.در حالیکه مثلاً خانمش بهتر از آن زن.زندگی اش بهتر از همه چی .برای ارضای شهوت جنسی اش بهتر از همه کس چیز دارد اما وقتی که آلوده شد زندگی برای او تاریک است.زندگی برای او وحشتناک است.وقتی دنیایش ظلمت است قبرش ظلمت است،عالم برزخش ظلمت است روز قیامتش ظلمت است آنوقت نگاه می کندبه آن مومنین می بیند که آنها نور دارند.قرآن می فرماید به این مومنین بنا می کنند التماس کنند صبر کنید که ما از نور شما استفاده کنیم .یَومَ یَقُولُ المنافِقونَ والمُنافِقات لِلَّذِین ءامنوا اُنظرونا نَقتَبِس مِن نورِکم .میگن او،ما در تاریکی هستیم صبر بکنید ما از نور شما استفاده بکنیم.مسخره شان می کنن .حالا نمی دانم این ،قیلَ ارجِعوا وَراءَکُم فَلتَمِسوا نورا.این مال ملائکه است که اطراف این آقای مومن را گرفته اند یا مال خود مومنین است بالاخره مسخره می کنند مسخره اش می کنند قیلَ ارجِعوا وَراءَکُم فَلتَمِسوا نورا برگرد به دنیا این نور را از آنجا تهیه کنی.مگه میشه اینجا دیگه نور تهیه بکنی .قیامت اگر جهنم است خود ما تهیه می کنیم ،اگر هم نور است خود ما تهیه می کنیم،اگر هم بهشت است خود ما تهیه می کنیم. قیلَ ارجِعوا وَراءَکُم فَلتَمِسوا نورا فَضُرِبَ بَینَهم بسور لَهُ باب باطِنُهُ فیه الرَّحمَه وظاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ العذاب.ناگهان بهشتی ها بهشت،جهنمی ها جهنم،اما یکدیگر را می بینند.این حسرت خیلی بالاست.که بهشتی ها در بهشت ،جهنمی ها در جهنم.آنوقت می بینند آن کسانی که در بهشتند چه نوری چه نعمتی .و خودشان حرف می زنند.می گویند.مگر ما باشما نبودیم پس این زندگی نکبت بار برای ما چرا وآن زندگی لذت بخش برای شما چرا؟بهشتی ها جواب می دهند.می گویند برای خاطر این ،شما گول زدید خود را، کار نکردید نور تهیه نکردید،شما با شک شبه یک زندگی را گذراندید وبالاخره گول خوردیدبا آمال آرزوها شیطان شما را گول زد. ما بهشتی شدیم شما جهنمی.ما دارای نور شدیم شما تاریک.ما دارای بهشت شدیم شما دارای آتش جهنم.قالوا اَلَم نَکُن مَعَکُم قالوا بلی و لکنَّکُم فَتَنتم اَنفسکُم وارتَبتُم و تَرَبَّصتُم و غَرَّتکُم الاَمانی حتّی جاءَ اَمرالله وَ غَرَّکُم بِالله الغَرور.مثل کرم ابریشم در خود تنیدید هر ساعتی هم چیزی گفتید.گاهی با غفلت،گاهی هم وقتی غفلت نه گفتید که همه غرق گناهیم یک حسین داریم،همه رحمت خدارا داریم که خدا برا چی نماز بر چی زندگی برا چی خدا رحم می کند خدا به اینجا ترحم کرده آنجا هم ترحم می کند. با این حرفها گذراندیدما شدیم بهشتی شما شدید جهنمی.به عبارت دیگر ما شدیم دارای نور ،شما شدید دارای ظلمت.لذا آتش جهنم آتش است اما نور ندارد.بهشت درو دیوار است اما درو دیوار بهشت نوردارد.عالم حَیَوان است.حیات دارد.خلاصه حرف این است که این منزل ششم منزل خوبی است.باید پیمود راه را،مشکل است معلومه. اصلاً تکلیف یعنی مشکل فلانی مکلّفه یعنی مشکل دارد.خوب معلومه نماز شب خواندن مشکل است.اما به نتیجه نگاه کن.معلوم است صفت رذیله را ریشه کن کردن خیلی مشکل است به قول مرحوم آشیخ در سر حد محال است اما بالاخره نتیجه این است که می تواند به واسطه کندن درخت رذالت نور خدارا با خود همراه کند.نور خدا در این دنیا،نور خدا در عالم برزخ.نور خدا در قیامت.