پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 242

تاريخ درس: ۱۳۷۸/۳/۲۷

متن درس:

فصل چهارم بحث ما دربارۀ این بود که این راهی که قرآن تعیین کرده است برای رسیدن به خدا این راه چیست؟ این راه پر رنجی که قرآن می فرماید: منتهی سیر خداست اما راه پر رنج است پر مشقت است (یا ایها الاِنسانْ انَّک کادِحٌ الی ربِّکَ کدحاً فمُلاقیه) ای انسان تودر حرکتی، حرکت پر مشقت است حرکت پر رنج است اما منتهای سیر خداست. این پر رنج چه حرکتی است عرض کردم از نظر قرآن از نظر روایات اهل بیت از نظر علمای اخلاق این حرف منزل است و این حرف منزل را باید بپیمائیم منتهای سیر خداست. منزل اول توجه درباره اش صحبت کردم منزل دوم توجه بازگشت پیدا شدن حال تقصیر و قصور در مقابل خدا فی الجمله درباره اش صحبت کردم منزل سوم تقوا آن هم تقوای مثبت، یعنی اهمیّت به واجبات مخصوصاً نماز و حجاب برای زنها، اهمیّت به مستحبّات مخصوصاً خدمت به خلق خدا مهمتر از این دو اجتناب از گناه و اگر بشود که مشکل است اجتناب از شبهات، اجتناب از مکروهات، و اگر گناهی جلو آمد فوراً جبران تدارک می گفتند این تقوی تقوایی منفی است و تقوای مثبت آن تقوایی است که روح خدا ترس در عمق جان پیدا شود که به واسطۀ اهمیّت به واجبات به واسطۀ اهمیّت به مستحبّات به واسطۀ اجتناب از گناه آن ملکه پیدا شود آن روح خداترسی، به چه روحی آن روح ملکوتی که بازدارنده است چه بازدارنده ای و به این می گفتیم تقوای مثبت لذا منزل سوم این که برای انسان تقوای مثبت پیدا شود و اسلام این را جدی می خواهد و اگر یادتان باشد می گفتم که در همۀ کارهای اجتماعی اسلام این تقوا را شرط می داند یعنی تقوای مثبت را که فقها در رساله به آن می گویند مَلَکه.منزل چهارم که دیروز درباره اش صحبت کردم تهذیب نفس، خودسازی درخت رذالت را از دل کندن، دیروز می گفتم این کار کار مشکلی استبه این زودی ها نمی شود اما از نظر قرآن کار لازمی است کار واجبی است. و واجبی واجبتر و لازمی لازم تر در اسلام در ادیان از این کار نداریم. و گفتم همۀ انبیاء آمدند برای همین. همۀ انبیاء آمدند که این انسان بتواند درخت رذالت را از دل بکند و بعد از آن اگر بشود درخت فضیلت را به جای آن قرض کند بارور کند از میوه اش استفاده کند. اما آن که مهم است و همۀ انبیاء برای آن آمدند این کندن درخت رذالت است و خیلی مشکل است خون جگر می خواهد، مبارزه می خواهد و بالاخره کار

می خواهد دیدن استاد می خواهد گفتگو با استاد می خواهد سؤال از شبهات

می خواهد و حوصله، به این زودی ها نمی شود. این طور نیست که مثلاً یک جوانی بتواند یک ساله آدم بشود ده ساله آدم بشود حوصله می خواهد. مو به مو جلو رفتن، این راه یعنی منزل چهارم شکست دارد از شکست ها شکست نخورد مأیوس نشود و در آن شکست و پیروزی ها در آن ناکامی ها کم کم کامی پیدا کند کم کم پیروز شود اما خیلی وقت می خواهد بله، اصل بودن در راه جبهه است. از جبهه هم بالاتر همین مقدار که دارد مبارزه می کند با هوا و هوس مبارزه می کند با نفس عماره مبارزه

می کند با صفات رذیله، این خودش جبهه است و پیغمبر اکرم هم فرموده جهاد اکبر است که وقتی بسیجی ها از جبهه بر می گشتند پیغمبر اکرم می فرمودند بارک الله پیروز برگشتید اما این جهاد اصغر است از جهاد کوچک برگشتید.(علیکم بالجهاد الاکبر) بعد هم تفسیر می کردند می فرمودند جهاد اکبر یعنی خودسازی، تهذیب نفس. لذا این منزل چهارم می شود که باید از او بگذریم و الاّ بیچاره ایم. مشکل ترین منزل هاست، منازل قبلی مشکل بود منازل بعدی اگر برسیم صحبت بکنیم مشکل است اما آن چه در سرحدّ محال است این منزل چهارم است که انسان از این خاکریز از این سدّ محکم بتوا ند بگذرد. خیلی مشکل است اما دیروز فهمیدیم که از اوجب واجبات است فهمیدیم قرآن می فرماید: اگر از این سد نگذریم بدبختیم آن صفات رذیله ما را بدبخت می کند و قرآن به ما فرمود اگر فلاح رستگاری می خواهید اگر می خواهیم به سر حد مقصود برسیم اگر می خواهیم یک آدم متقّی در دفتر خدا باشیم باید از این راه گذشت از این منزل گذشت بنا بود که از این سفر چهارم هم بگذریم از نظر بحثمان اما چون که این بحث تمام نمی شود لذا تصمیم گرفتم که امروز و فردا را هم در این منزل چهارم صحبت بکنم و ان شاءالله شبهای جمعه مدتی هم طول می کشد راجع به تتمۀ بحثمان یعنی انسان در قرآن صحبت بکنم می خوا ستم امروز و فردا این بحث را تمام بکنم دیدم که ناقص می ماند و خیلی ناقص می ماند لذا صلاح دیدم اینکه در همین منزل چهارم امروز و فردا صحبت بشود تا بعداً شبهای جمعه در منزلهای دیگر در فصل پنجم بحثمان به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت ولی عصر(عج) صحبت بکنم. قرآن شریف گاهی یک آیاتی دارد این آیات خیلی کوچک است اما خیلی پر معنا است کوچک است به خاطر اینکه در ذهن ما بماند یک سرمشق باشد شما می دانید که معلم سرمشق می دهد به بچه سرمشق کوچک است او باید تمرین کند تا اینکه از آن سرمشق چیزی بردارد قرآن شریف گاهی یک سرمشق می دهد و آن سرمشق کوچک است اما خیلی پر معنا، بعد جاهایی که قرآن یک سرمشق داده به همۀ ما این آیۀ شریفه است که می خواهم بخوانم. کوچک است اما خیلی پر معنا است

می فرماید ):قُل کُلٌ یَعمَلُ علی شاکِلَتِه) پیغمبر به مردم بگو هر کس گفتارش کردارش از دلش بلند می شود از سرشته اش بلند می شود یک کوزه در آن کوزه شراب باش خُب تراوش آن کوزه چه است شراب، آیا می شود یک کوزه ای کهدر آن شراب باشد اما آب گوارا تراوش کند ممکن نیست چنانچه اگر در یک کوزه ای آب گوارا باشد تراوش آن آب گوارا است. معنا ندارد که دیگر آب شور از آن تراوش بکند یا شراب از این تراوش بکند نه ممکن نیست از کوزه برون تراود آنچه در اوست. قرآن راجع به این سرمشق این را می گوید می فرماید اگر دل پاک باشد صفت رذیله نداشته باشد دل یک آدم باشد فکر او طیب است. پاک، گفتار او طیب است، پاک، کردار او طیب است و پاک، و اما اگر دل آلوده باشد اگر دل آلوده باشد گفتار ناپاک است کردار ناپاک است افکار هم ناپاک است یعنی وقتی که فکر می کند فکر او هم ناپاک است فکری که مضر برای سعادت اوست فکری که مضّر برای اجتماع اوست و نمی شود یک دل ناپاک فکر او پاک باشد نمی شود یک دل ناپاک گفتار او رفتار او ناپاک باشد معقول نیست یعنی یک آدمی که تکبر دل او را گرفته است منیّت دارد نفسیّت دارد وقتی که توی مجلس بنشیند آن کسی که انسان شناس است برود توی حرفهای این، می بیند سرتاپای حرف تکبرآمیز است ریا، تظاهر، منیّت، نفسیّت، از سر تا پای گفتار این (ساتح) است فکر هم که می کند این است که چه جوری من آن ریاکاریم را آن تظاهرم را آن نفسیّتم را جامۀ عمل بپوشانم کردارم چنین است. کردارش هم ریاکاری کردارش هم متکبرانه حتی می رسد به آن جا راه رفتنش تکبرآمیز است. حتی می رسد به آنجا این که راه رفتنش جوری راه می رود که مردم را جلب به خود بکند دیدید بعضی این زن های بی ادب را که به عنوان اینکه من دختر دانشگاهی هستم، ننگ برای دانشگاه، من با سواد هستم، حالا قطع نظر از فُکُلش یک کتابی زیر دستش است طرز راه رفتن، طرز برخورد جوری است که می نمایاند من دارم می نازم به این کتابم، دارم می نازم به این چهار تا اصطلاحم که به هیچ درد هم نمی خورد وقتی که انسان به قول عوام فیس و افاده داشته باشد نه نشستن در میان مردمش پر از فیس و افاده است، نه در راه رفتنش، در نشستنش، در برخاستنش، نه فقط با بیگانه ها، با خویشانش معمولاً زن راجع به شوهر، شوهر راجع به زن خیلی باید با هم رفاقت داشته باشند. دیگر بین زن و شوهر تکبر و منیّت و نفسیّت نباید حکمفرما باشد اما اگر یک مردی تکبر داشته باشد می خواهد این تکبر خود را ارضا بکند حتی در خانه، در مقابل زنش در مقابل بچه ها ، اگر یک زنی زن متکبری باشد فیس و افاده و نفسیّت داشته بشد حتی در حرف زدن هایش در مقابل شوهر مَن مَن می کند گاهی به پدرش می نازد گاهی به مادرش می نازد گاهی به علمش می نازد گاهی به خانۀ پدرش می نازد و همین طور تا آخر، اگر آدم نفسیّت داشته باشد چنین می شود و خطرناک است کم کم قرآن شریف یک آیه ای دارد من این آیه را بعضی اوقات گفتم و از جوان ها مخصوصاً تقاضا دارم این جور آیه ها را همیشه در مدّ نظرشان باشد کار می رسد به این جا اینکه نه با مردم نفسیّت و تکبر دارد با پیغمبر خدا، با اولیاء دین با قرآن تکبر دارد. پیغمبر نیست تا تکبر کند مثل ابی جهل، ائمۀ طاهرین نیست که تکبر کند مثل منصور دوانقی هارون الرشید قرآن هست می خواهد فکرش را تحمیل کند در قرآن این از کجا سرچشمه می گیرد. این که در صحبت ها می خواهد فکر تحمیل بر قرآن شود به جای اینکه از قرآن استفاده کند از نور قرآن استفاده کند تواضع در مقابل قرآن، می خواهد قرآن را یک جوری معنا بکند که با فکرش بسازد تحمیل فکر بر قرآن یک قدری برویم بالاتر قرآن می فرماید در روز قیامت با خدا هم تکبر می کنند. آن هم جدی قرآن می فرماید این آدم متکبر این کسی که نفسیّت دارد منیّت دارد می آورند صف محشر حساب و کتابش را میکنند معلوم است بدبخت است جهنمی، به خدا می گوید خدایا من این حساب و کتاب را قبول ندارم قسم می خورد می گوید خدایا به حق خودت من آدم خوبی هستم، تو اشتباه می کنی که می خواهی مرا جهنم ببری، آیه

می فرماید ببین چقدر دروغگو است، چقدر بدبخت است که به جای اینکه آنجا اقلاً التماس بکند خدایا بد کردم خدایا بیامرزم، خدایا یک کاری بکن من مورد شفاعت اهل بیت واقع بشوم آن وقت این جور می شود یوْمَ یَبْعَثُهُم اللهُ جمیعاً فَیَحْلِفونَ لَهْ کما یَحْلِفونَ لَکُم و یَحْسِبونَ اَنَّهُم علی شَیْءِ علی اِنَّهُم هُمُ الکاذبون. در روزی که خدا همه را مبعوث می کند همه باید ذلیل در مقابل خدا باشند. آن کسانی که در دنیا نفسیّت داشتند منیّت داشتند تکبر داشتند. اینها در مقابل خدا زبان درازی می کنند اینها حتی می رسد به آنجا به خدا می گویند خدایا به حق خودت اشتباه می کنی من بهشتی هستم. من آدم خوبی هستم تو اشتباه می کنی که می گویی تو بدی تو جهنمی هستی ملائکه ات اشتباه می کنند. قرآن می فرماید ببین چقدر دروغگو چقدر بدبخت چه قدر نکبت زده. اما معلوم است وقتی ملکۀ نفسیّت بر انسان حکمفرما باشد دیگر همین ها می شود اما این را هم به شما بگویم که از قرآن ا ز روایات اهل بیت فهمیده می شود این به صورت آدم هم نمی تواند وارد محشر شود به صورت پلنگی. برای اینکه پلنگ نمی تواند زیر دست خودش را ببیند. برای اینکه پلنگ می درد برای اینکه بگوید منباید بالای همه دستها باشم در حالی که مردم می شناسند او را اما به صورت پلنگ وارد محشر می شود این نفسیّت این منیّت، انسان را به این جا می رساند حالا چه کسی می تواند بگوید من تکبر ندارم نفسیّت ندارم قلم اینجا رسید وصف شکست خیلی باید مواظب باشید اگر قرآن یازده تا قسم می خورد بعد از یازده تا قسم

می فرماید قَد اَفلَحَ من زکاها و قد خاب من دسّاها تعجب نکنید را ستی که این است راستی باید خدا هفده تا تأکید بیاورد و بعد از هفده تا تأکید بگوید انسان اگر صفت رزیده ای بر تو حکمفرما شد بدبختی، بی بهره ای، باید مبارزه کنی دشمن آمده باشد پشت اصفهان خوب معلوم است همه باید (تَنَبُه) بدهند دشمن آمده دشمنی بالاتر از صفات رزیده نداریم در درون انسان، آن جنگ، جنگ برون است که دشمن آمده باید برویم در مقابل دشمن دفاع کنیم تا آن را نابود کنیم اما این جنگ درون مگر به این زودی ها تمام می شود مگر کسی به این زودی ها می تواند منیّت و نفسیّت را ریشه کن بکند یک روایت از پیغمبر اکرم است که این روایت تکان دهنده ای است

می فرماید: آخرُ ما یَخرجُ عّنْ قلوبِ الصدیق حبُّ الجاء آخر چیزی که از کلّه صدیق بیرون می رود ریاست طلبی است می دانی معنایش چیست؟ یعنی ممکن است انسان مؤمن باشد اما متکبر باشد ممکن است متقّی باشد اما باز هم فیس و افاده داشته باشد ممکن است که وَرَع داشته باشد اما باز هم متکبر باشد ممکن است صدیق باشد صدیق خیلی مقام بالایی است، مقامی است که می رسد با حضرت زهرا (س) مشهور

می شود این مقام صدیق است پیغمبر اکرم می فرماید آخر چیزی که از کله ی صدیق بیرون می رود جاه طلبی است یعنی ریشه ها خیلی محکم است روح فرعونیت در همه هست خیال نکنید آن یارو که توانست مردم مصر را گول بزند گفت انا ربکُم لْاَعْلی نه این روح فرعونیت در همه هست زمینه نیست. آقای متکبر بگوید من خدا هستم اگر زمینه پیدا شود همان متکبر که تکبر می کند بر دیگران همان متکبر که منیّت دارد با خانمش منیّت دارد با شوهرش منیّت دارد با بچه ها در خانه همین ادعای خدایی می کند زیاد هم دیده شده زیاد، که زمینه که پیدا شد ادعا می کنند اول تحمیل می کند فکرش را بر قرآن بعد، اگر مرید پیدا کرد کم کم ادعا می کنم ادعای تو را نیت ادعای الهام کم کم ادعای اینکه من بهتر از قرآن می فهمم بعد کم کم ادعای نبوت کسروی چنین شد کسروی یک منبری بود منبری خوب هم بود به قول حضرت امام (ره) در کشف الاسرار می فرماید عمر این دو قسمت بود یک قسمت عمرش بسیار عالی بود حتی کتاب مشروطیت نوشته است عالی هم نوشته است از کسانی کتاب در مشروطیت نوشت عالی این کسروی بود. منبری نمره اول بود در تبریز توی منبرها، مَن مَن داشت این مَن مَن را رفع نکرد هِی آبش داد، و آبش داد کم کم زمینه پیدا شد وقتی زمینه پیدا شد اول ادعا کرد که من این را ا ز قرآن می فهمم من این را از روایات می فهمم اما خلاف مشهور، از خود در آوری جوانهای ناپخته، بعضی از جوانهای نا پخته اطراف او را گرفتند. این غرور را پیدا کرد دید که می شود گفت آن روح فرعونیّت بنا کرد کار کند. کم کم رسید به آنجا که قرآن مال 1400سال قبل است فکر نوین می خواهیم و من فکر نوین دارم و کم کم در آخر کار ادعای پیغمبری کرد و گفت خود بهتر از پیغمبر اکرم حرفهایم هم بهتر از قرآن آقا آخوند بود، منبری بود دادِ امام زمان می زد، روضه ابا عبدالله الحسین می خواند اما آن روح فرعونیّت را باید بکشد نکشت وقتی نکشت زمینه پیدا شد، زمینه پیدا شد، ادعای پیغمبری کرد از همه تان مخصوصاً از جوان ها تقاضا دارم تاریخ مطالعه کنند البته نه تاریخ همین جوری، لِمّ تاریخ، تاریخ مطالعه کنید. علت تاریخ را دریابید و ببینید که چرا چنین شد. 124هزار پیامبر آمدند با معجزه آمدند من آخوند معجزه ندارم اما حضرت لوط، حضرت زکریّا، حضرت هارون صالح پیغمبر شتر را با بچه از کوه بیرون آورد. این که چشم بندی نبود همه می دیدند اگر یک کسی هم می گفت سحر است جادو است سحر و جادو یک ساعت است دو ساعت است نه اینکه شتر برود در بیابان بچرد و بچه اش را شیر بدهد به قول قرآن شریف آب گاه داشته باشد و چشمه داشتته باشد آبگاهش چراگاهش مردم ببینند این شتر را، اما یک نفر ایمان نیاورد از کجا سرچشمه می گیرد قرآن

می گوید منیّت، طغیان کَذَّبَت ثَمودُ باالتقواها، طغیان، یعنی منیّت، یعنی نفسیّت یعنی تکبر به عبارت دیگر خود را برتر دیدن، این خود برتر دیدن خیلی خطرناک است چه کسی ندارد مرد می خواهد بگوید من ندارم اگر هم بگوید من ندارم این جهل مرکب است مگر می شود آخِرُ ما یَخْرُجُ عَنْ قلوب الصّدیق حُبُ الجاء حالا الاخر این جلسۀ ما با این (تُمتراقی) که قرآن دارد چه کسی است که در 24ساعت یک ساعت خودسازی کند، آقا 124هزار پیغمبر آمدند با معجزه آمدند اما به قول قرآن متأسفانه زیر بار پیامبر نرفتند (یا حَسْرَتاً علی الْعِبادْ ما یأتیهِمْ مِن رسول اِلّا کانوا بِهِ مُستَهزؤن) می فرماید ای وای بر این مردم یک پیامبری نیامد که مردم این پیامبر را مسخره اش نکنند. او معجزه می آورد آنها مسخره می کردند قرآن می فرماید آنهایی که پابرهنه ها مستضعف ها بسیجی ها این ها معمولاً اطراف پیغمبر را می گرفتند اطراف همۀ پیامبرها را از همین جهت هم این کلّه گُنده ها این کلّه پر بادها این حرف هاشون به پیغمبرها هم به حضرت نوح هم به حضرت موسی، به حضرت ابراهیم من جمله به پیامبر اکرم یک حرفهاشون این بود اینها بروند تا ما بیاییم جلو،ما بیاییم توی جلسۀ اینها نمی شود که نمی شود. این سورۀ عبس سورۀ تکان دهنده ای است عَبَسَ و تَوَلی. پیغمبر اکرم نشسته بودند یکی از همین کلّه گُنده ها کلّه باددارها آنهایی که نفسیّت دارند آنهایی که منیّت دارند آنهایی که زیر بار نمی روند مغرور یا به علمشان یا به پولشان، یا به وجاهتشان مغرور به یک چیزی هستند اینها که قرآن اسمش را

می گذارند مُترفین، این پیش پیغمبر اکرم نشسته بود و نمی دانم برای چه آمده بود یک کوری وارد شد و این کور عصازنان آمد و پهلوی پیغمبر و پهلوی این آقا نشست این بوش آمد این کودتا نشست پهلوی این مترف متکبر این خودش را جمع کرد رفت یک مقدار آن طرف،پیغمبر عصبانی شدند فرمودند چرا چنین کردی ترسیدی که از پول تو از مال تو به او بمالد گفت که نه یا رسول الله فرمود که ترسیدی از فقر تو به او بمالد گفت نه یا رسول الله فرمودند چرا چنین کردی چرا خودت را گرفتی،این پشیمان شد گفت یا رسول الله برای این توهینی که من به او کردم نصف مالم را می دهم تا شما مرا عفوم کنید حضرت فرمودند مربوط به من نیست از خودش باید بپرسی از کور پرسیدند که می خواهی نصف مال را یک فکری کرد گفت نه می ترسیدم من هم مثل این انسان متکبری بشوم نه من نخواهم سورۀ عبس آمدعَبَس وتولی عَنْ جاءَهُ الاَعمی ببین کار به کجا رسیده است که کور وقتی وارد می شود خودش را جمع می کند. اگر تکبر آمد در مقابل پیغمبر اکرم، با خود پیغمبر اکرم، شما خیال می کنید اینها که در خود زمان پیغمبر اکرم بودند نمی دانستند این قرآن حق است. اینها قانون وضع کردند همه شان همۀ تاریخ نویسان می نویسند قانون وضع کردند که کسی به قرآن پیغمبر گوش نکند برای اینکه می دیدند هر کس به قرآن گوش بکند جاذبۀ قرآن او را

می گیردش حتی در تاریخ می گویند قانون پنبه ای، در مکۀ مکرمه دم دروازه ها کسی زا گذاشته بودند هر کس که وارد می شد دو تا پنبه در گوش او می گذاشتند برای خاطر اینکه در مکه گوش نکند به قرآن پیغمبر، اما پیغمبر اکرم رسمشان این بود نصف شب به آن طرف قرآن می خواندند سورۀ مزمل که نازل شد. یا ایها المزمل قُمِ الیل الّا قلیلا نِصْفَهُ اَوِنقُص مِنْهُ قلیلا اوْ زِد علیه وَ رَتِلِ القرآن ترتیلا پیغمبر با یک صدای نازنین پرجاذبه ای قرآن می خواند.همین ها در حالی که قانون وضع کرده بودند که به قرآن پیغمبر گوش نکنند خود اینها پشت پا به رختخواب می زدند آن می آمد آن طرف و آن طرف می نشستند بی خوابی تحمل می کردند سرما و گرما تحمل می کردند گوش می دادند به جاذبه و قرآن پیغمبر، در تاریخ می خوانیم که یک دفعه صبح می شد آن رسوا می شد او به او می گفت برای چه آمدی و او به او می گفت برای چه آمدی او می گفت چَشم دیگر نمی آیم فردا زودتر می آمدند اما همین ها می گفتند اشهدُاَن لا اله الا الله نه، چرا؟ گفتند اگر بگوییم اشهدُاَن لا اله الا الله پولمان در مخاطره است اشهدُاَن لا اله الا الله جانمان در مخاطره است ما بیاییم زیر بار یک بچه یتیم برویم مگر می شود او باید زیر بار ما برود من پیرم من مُینّم من رفیق قافله هستم، من رئیس مردم هستم حالا زیر بار این بچه یتیم بروم نمی شود نمی شود پس بنابراین باید من حتی برسد به آنجا بکشم پیغمبر را اما زیر بار نروم و همیشه بوده از حضرت آدم تا الان تا روز قیامت این بشر زیر بار نرو است. وقتی بشر زیر بار نرفت می شود آن کسانی که در مکه آن همه اذیت را به پیغمبر کردند پیغمبر اکرم نمی توانستند بکشند برای اینکه می دیدند اگر پیغمبر را بکشند ملوک الطوایفی می شود به هم می ریزند امنیت از بین می رود لذا می نشستند قانون وضع می کردند که بچه ها اکرم را سنگ بزنند عموی پیغمبر است می داند که این قرآن حق است می داند این پسر برادرش پیغمبر است میداند، اما همین قانون وضع می کند بچه ها پیغمبر را سنگ بزنند پیغمبر اکرم از خانه می آمد بیرون او را سنگباران می کردند دستور داده شد سنگها را به ساق پا بزنند پیغمبر را نکشند معلوم است سنگ بیاید به ساق پا خیلی درد می آید پیغمبر اکرم گاهی فرار می کردند به منزل، گاهی فرار می کردند به مسجد، گاهی فرار می کردند به کوه درُ دشت زیر یک سنگی زیر یک خاری که حضرت خدیجه با امیرالمؤمنین یک جوان 13،14ساله می رفتند دنبال پیغمبر زیر یک سنگی، خاری پیامبر را پیدا می کردند، حالا ببین آدم پاکدل، می دیدند پیغمبر دارد زمزمه می کند زمزمه چیست. اللهُمَّ اَهْدِ قومی فَاِنَّهُمْ لایعملون. خدا اینها نمی فهمند مرا سنگ می زنند به آنها نگویی خدایا می خواهی دل من خوش بشود کاری بکن اینها هدایت بشوند کاری بکن اینها مسلمان بشوند. این زمزمۀ پیغمبر است آنها سنگ می زنند او پاداش می دهد اللهُمَّ اَهْدِ قومی فَاِنَّهُمْ لایعملون یعنی اگر دل پاک شد دلش می تپد حتی برای ابی سفیان ها،ابی جهل هاگریه می کند برای (عُتبه) ها برای (بثیوه ها) التماس می کند به ولدین مغیره ها، پیغمبر اکرم جداً التماس می کرد اما آنها به جای این همه (تَلَطُف) سنگش می زدند با این همه تلطف چه زجرهایی این سورۀ الم نَشْرَح در مدینه نازل شده و این سورۀ الم نشرح منت به سر پیغمبر اکرم است می گوید بسم الله الرحمن الرحیم اَلَمْ نَشْرَح لَکَ صَدْرَک وَ وَضعنا عَنْکَ وِزْرَک الذی اَنْقَض ظَهْرَک وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکْ پیغمبر آیا شرح صدر به تو ندادیم؟ آیا اسمت را بلند نکردیم؟ آیا دین اسلام را بلند نکردیم؟ و آیا مصیبتهای کمرشکن مکه را از گُرده ات بر نداشتیم؟ در حالی که در آن ده سال در مدینه پیغمبر اکرم 84 بار جنگ این نامردها برایش جلو آوردند 84 جنگ، جنگهایی که آنها بودند ده هزار و اینها بودند هزار تا، آنها بودند سه هزار، اینها بودند سیصد نفر، جنگهایی که امکانات داشتند فراوان یهودی ها امکاناتشان را می داند اینها حتی کارشان رسیده بود به اینجا که به قول جرجی زیدان می رفت جنگ نه شتر داشت سوار شود، اسب نداشت سوار شود، کفش نداشت بپوشد پا برهنه جنگ می رفت با چماق و با سنگ اسلحه نداشت جرجی زیدان می گوید در جنگ دو تا نظامی یک عدد خرما آن آبش را می خورد آن یکی سفتش را می خورد. جرجی زیدان نصرانی هم هست این تاریخ تمدن را نوشته انصافاً خوب تاریخی است می گوید که این وضع بود و البته پیروزی همیشه مال اینها بود.84 جنگ این مدینه جلو آمد اما مصیبت های کمر شکن در مکه بود ببینید چه مصیبت هایی برای پیغمبر جلو آمد چه مصیبت هایی چه کسی آورد خویشان، کلّه گنده ها، قریش، بنی هاشم اینه رؤسا بودند چرا؟ پیغمبر را دروغگو می دانستند که پیغمبر اکرم آیات فراوان در قرآن است تَحَدی می کند خیلی این آیه فراوان است. پیغمبر اکرم می فرمود که شما یک سوره مثل این قرآن بیاورید من

می روم کنار بعد می فرمود ده تا آیه بیاورید، ده تا سوره بیاورید مثل این قرآن بیاورید می روم کنار بعد هم تحریکشان می کرد می فرمود: قُلْ لَاِنِجتَمعةِ الْاِنسُ و الْجِن عَلی اَنْ یَأتوا بِمِثْل هذا القرآن لایأتون بِمِثلِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظهیرا می گفت پشت به پشت یکدیگر بکنید. جن وانس همه و همه مثل این قرآن را نمی توانید بیاورید اگر آوردید من می روم کنار پیغمبری نه پیغمبری خُب این معجزه نیست نمی تواننستند بیاورند 13 سال در مکه 10 سال در مدینه. الان این استکبار جهانی که دشمن سرسخت این اسلام است ما الان هم همین را می گوییم آی استکبار جهانی یک سوره مثل قرآن ما می رویم کنار. ما می گوئیم اسلام نه اسلام ولی نمی شود این معجزه با هر است تا روز قیامت خُب چرا آن 13 سال این همه اذیت زیربار پیغمبر نرفتند. مرگ بر تکبر مرگ بر منیّت مرگ بر صفت رذیله وقتی صفت رذیله باشد معلوم است می گوید (اَلَعار وَ لَنّا) می گویند دم مرگ به یکی همین ها پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین آمد گفت نه من این عار را به خود نمی پسندم جهنم می روم اما اینکه بگویم من اشتباه کردم نه خیلی ها این جوری هستند. خیلی ها اگر تکبر بر دل اینها حکمفرما باشد من زیاد دیدم خانم کارش به طلاق وطلاق کاری کشید. اگر به شوهر بگوید آقا مرا ببخش تمام می شود اما زیربار نمی رود می گوید طلاق اما من بیایم در مقابل بگویم اشتباه کردم نمی کنم یعنی من بد بختم من جهنمی هستم من ابی جهل هستم من زیربار عذرخواهی نمی روم زیاد است بیایید با این صفات رذیله مبارزه کنیم. بیایید با این پول پرستی ها، ریاست طلبی ها، منیّت ها، حسادت ها مبارزه کنیم اگر مبارزه نکنیم بیچاره می شویم بدبخت می شویم.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group