موضوع درس:
شماره درس: 51
تاريخ درس: ۱۳۷۶/۵/۲۲
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما راجع به اين دستورالملى بود كه پروردگار عالم به پيغمبر اكرم داده بود براى اينكه بتواند بار سنگين نبوت را به منزل برساند و يكى از آن دستورالعملها تبتل بود (و اذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتيلاً) ياد خدا باش از نظر علم ياد خدا باش در عمل و خود را از نظر خدا بياب و منقطع باش از همه متصل باش به خدا «انقطاع عن غير اللّه و انقطاع الى اللّه» به اين مىگوييم تبتل و مىفرمايند اين بار سنگين را بار نبوت را به منزل برسان به واسطه اين حالت «انقطاع عن غير اللّه و انقطاع الى اللّه» اميد به احدى نداشته باش جز خدا در كارها مؤثر از احدى نبين كه اين حال تبتل واقعيت «لااله الا اللّه» است «لا مؤثر فى الوجود الا اللّه» راجع به انقطاع الناس هفته گذشته صحبت شد و راستى اگر كسى اين حالت را پيدا كند خيلى چيزها پيدا كرده است راحت هم مىشود تمام اين گرفتارىهاى ما در اين دنيا در آخرت هم همين است كه دل ما بسته به اين دنياى به معناى عام است و اگر انسان بتواند دلكندگى پيدا بكند از از اين دنيا به معناى عام معلوم است كه راحت مىشود بهترين زندگى را در اين دنيا دارد بهترين مقامها را در آخرت دارد يك روايتى از امام صادق (ع) است و اين روايت خيلى بالاست كه بعضى از بندههاى خدا واقعا اين طور هستند و امام حسين (ع) مىفرمايند «الدنيا و ما فيها عند احد من اولياء اللّه ليس الا كفى الظل» دنيا و آنچه در دنيا است پيش اولياء خدا نيست مگر سايه، سايه مثل خود سايه هم نه سايه پوچ است هيچ است سايه چقدر ارزش دارد حالا سايه سايه اصلاً نيست او ديگر پوچ است امام حسين (ع) براى اينكه بفهماند اين دنيا و آنچه در اين دنيا است براى اولياء اللّه هيچ ارزش ندارد مىفرمايد «كفى الظل» اين دو معنا دارد 1ـ فىء به معناى برگشت است و معنايش اين اينكه اين دنيا و هرچه در آن است براى مؤمن مثل برگشت سايه است كه ديوار سايه ندارد ناگهان سايه پيدا مىكند و مىگوييم سايه برگشت بعدازظهر به آن طرف و عرب به اين مىگويد كفىء الظل گاهى خود فىء به معناى سايه است و و كفىء الظل مىشود، مىشود سايه سايه و اين شاعره يك شعرى مىگويد (هيچ اگر سايه پذيرد منم آن سايه هيچ ـ كه نه از هيچ نشانى و نه از سايه هيچ) بعضىها اين طور هستند انصافا خود را نمىبينند و عجب برايش پيدا بشود خود نمىبيند تا اينكه علم ببيند و برايش عجب پيدا بشود خود نمىبيند تا اينكه عقل ببيند و تكبر برايش پيدا بشود تا ايتكه مالش، جمالش و وابستههاى خود را ببيند و منيت براى او پيدا بشود منيت نيست و توانسنه منيت را نابود كند وقتى منيت نيست شاعره هم خوب گفته امام حسين (ع) هم همين را گفته اگر اين دنيا و هرچه در آن است پيش اولياء دين مثل سايه سايه امّا به سايه خودتان چقدر دلبستگى داريد اويلاء اللّه به اين دنيا و آنچه در آن هست وابستگى دارند اين مذمت دنيا هم نيست نمىخواهيم بگوييم دنيا بد است اگر دنيا به معنى عام در راه حق و حقيقت، در راه خدا مصرف بشود خيلى خوب است امّا اگر دلبستگى آمد مىشود بت مىشود «انقطاع الى اللّه غير اللّه» و اين است كه پدر همه را در آورده است همه گرفتاريها همه آتشها، همه مشكلها، همه جهنمها از همين پيدا شده است اين به جاى «انقطاع الى اللّه» مىشود «انقطاع الى اللّه» دلبستگى به اين دنيا هر چقدر هم كوچك باشد بت مىشود بعضى اوقات انگشتر انسان بت است براى بعضى هم دنيا اصلاً و ابدا دلبستگى نيست لذا بت نيست يك وسيله است و در نهج البلاغه هم نظير اين روايت امام حسين (ع) آمده است «دنياكم عندى كعطفة عنس» دنياى شما در نهج البلاغه نمىگويد دنياكم يعنى دنيايى كه شما به او دلبستگى داريد كه من ندارم دنيا را دارم همان موقع كه اميرالمؤمنين (ع) بود لذا مىفرمودند دنياكم يعنى اين دنيايى كه شما دلبستگى به آن داريد و من ندارم ين دنياى شما اگر بنا است دلبستگى بيايد )كه كعطفة عنس) خود بزغاله چقدر ارزش دارد چه برسد به اين حيوان موقع عطسه يك موقع مال انسان است يك ارزشى پيدا مىكند امّا از آن هم از يك بز اميرالمؤمنين (ع) مىفرمايند دنياكم اين قدر ارزش دارد نه بالاتر دنياكم مثل يك استخوان خوك در دست يك انسان جزامى چقدر ارزش دارد تا برسد به استخوانش چقدر حال تنفر دارد چه رسد اين استخوان دست يك آدم جزامى باشد چقدر ارزش دارد اميرالمؤمنين مىخواهند بفرمايند اگر دنيا بخواهد براى من دلبستگى بياورد اين قدر به او تنفر دارم يعنى رسيدن به آنجا كه انقطاع عن الناس به طور كامل و انقطاع الى اللّه براى من هست و اين را مىخواهيم و اگر بخواهيم بار سنگين را به منزل برسانيم با عقال شتر را دست و پايش را بشته باشد و بخواهد بار را به منزل برساند معلوم است نمىشود يك حيوانى را افسار كرده باشند افسارش را بشته باشند حالا هى كتك بزنند كه بخواهد به جايى برسد خوب معلوم است نمىشود بايد عقال را برداشت بايد راه را باز كرد و الا در سور ياسين هم آمده است فرض بفرمائيد اتومبيل بسيار عالى بسيار مجهز همه چيز تمام اگر جلويش باز نباشد، عقبش باز نباشد اين اتومبيل چه مىتواند بكند و اين «انقطاع الى غير اللّه» يعنى دلبستگى به اين دنيا سوره ياسين مىگويد همين است «و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لايبصرون» اين يعنى منيتها يعنى دلبستگىها اين كورىها وقتى انسان دلبستگى به اين دنيا به معناى عام داشت معلوم است كه كور است و كور است از آخرت و راستى چه جور است ما ماوراى اين ديوار را نمىبينيم چرا ما نور قرآن را نمىبينيم چرا ما سر و كار با ملائكه نداريم اينها براى ما طلبهها است كه يعنى ما طلبهها بايد ديوار نداشته باشيم ما طلبهها بايد نور قرآن را ببينيم و در تاريكى قرآن بخوانيم ما طلبهها بايد «الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه» ما بايد با ملائكه سر و كار داشته باشيم چى حجاب است تو خود حجاب خودى آقا از ميان برخيز اگر منيت اگر دلبستگىها از بيم رفت ديگر حجاب نيست و وقتى حجاب نباشد ملكوت است ديگر ملائكه خودشان مىآيند ديگر تماس با ملائكه خيلى آسان است، ديگر نور قرآن ديدن خيلى آسان است، ديگر الهام از قرآن گرفتن خيلى آسان است اينها زياد هم هست اين بچه چهار، پنج ساله كه هفته گذشته قرآن مىخواند مىديديد كه چه جور الهام دارد، اين الهامها از كجا براى بچه آمده است اينها همه يك عبرت است پروردگار عالم هميشه اين طور است مىنماياند معجزات خود را اين معجزات به واسطه انبياء گاهى به واسطه اوصياء، گاهى به واسطه اولياء اللّه، گاهى هم توسط يك امر معمولى «سنريهم اياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق» اين امروز و ديروز ندارد هميشه هست راستى اين بچه چهار، پنج ساله كه هفته گذشته پيش شما بود چى به شما مىگفت نمىگفت كه اگر منيتها نباشد، اگر حجابها نباشد تسلط بر قرآن هست حالا اين بچه به همين اندازه مىتوانست كه شما يك سوال بكنيد يك جواب از قرآن بدهد يك وقت هم انسان مىرسد به آنجا كه علم ما كان و ما يكون و ما هو كائن كه در اين قرآن است يك سيطره بر روى علم ما كان و ما يكون و ما هو كائن دارد ديديم هست بوده الهامات هست، من هيچ فراموش نمىكنم كه يكى از اسراء كه يازده سال هم گرفتار بود اين وقتى هم آمد ديد نمىشود در ميان مردم زندگى بكند چند ماه هم بيشتر نبود و از دنيا رفت و بى سواد هم بود كه رفته بود جبهه سواد ماها را هم نداشت امّا هرچه در مورد قرآن سوال مىكرديم جواب مىداد از معنى، از عدم تحريف، از اينكه چند قسم اينجا هست جواب مىداد يادم نمىرود در سوره والشمس مىگفتم يازده تا قسم است امّا ديگران مىگفتند هشت قسم است و ايشان مىگفتند يازده تا قسم است و مىشمرد قسمها را و اين خيلى عادى است و بالاتر از اينها وجود دارد و همه اينها از اين سرچشمه مىگيرد حجاب باشد ديگر اتومبيل انسانيت نمىتواند كار كند و جلو برود و متوقف است «و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا» ديگر انسانيت چشم ندارد كه جلو برود «فاغشيناهم فهم لايبصرون» اگر اين منيت، اين خوديت، اين دنياى به معناى عام، اين پردهها، اين حجابها برداشته شود انسان فطرت يعنى آنكه حكومت خدا روى اين فطرت ديگر خواه نا خواه معلوم است آن كسى كه خداوند حكومت بر دل او داشته باشد كسى كه دل او جاى خدا، خانه خدا و عرش خدا باشد اين همه چيز دارد ديگر علم لدنى دارد، حضرت زينب، حضرت ابوالفضل، حضرت على اكبر، اينها كه امام نبودند امّا «انت علامه غير معلمه فهمة غير مهفمه» اين جمله امام سجاد چه مىخواهد به زينب بگويد، وقتى منيت نباشد، زينب مظلومه پشت پا بزند به دنياى به معناى عام و «انقطاع الى اللّه» پيدا كند مىشود زينب، مىشود آنكه درس نخوانده امّا مسلط به جهان و بالاخره آنچه براى ما دردسر است و زندگى را براى ما تاريك كرده اين منيتها است، اين حجابها، اين «انطقاع الى الدنيا» است و كار مشكلى است كه انسان بتواند «انقطاع الى الناس انقطاع الى الدنيا» را تبديل بكند به «انقطاع الى اللّه» البته آنكه خيلى مشكل است اين است كه دنيا وما فيها را از اين بريده بشود ديگر خواه نا خواه فطرتش، انسانيتش او را وصل مىكند شما اگر آن چيزى كه در شعر هم آمده، در روايات هم آمده ما بتوانيم اين افسارها را، اين بندها را پاره بكنيم اين ديگر خيلى مشكل نيست آنكه مشكل است چيست؟ آنكه انسان را از نظر قرآن بدتر از سگ هار مىكند چيست؟ «ولكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه فمثله الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث» همه از اينجاست و عالم باشد به قول قرآن بدتر است يعنى عالم اگر آن عملش براى دنيا باشد بيشتر بندها محكم مىشود و مىكوبدش و چه كوبيدنى روى زمين و اين ميخها را بخواهد بكند خيلى كار مشكلى است راستى آسانتر است و ما زياد ديديم كه آن زودترها مىتوانند اين ميخها را در بياورند اين حجابها را پاره بكنند امّا اگر خداى نكرده علم ما منهاى تقوا باشد از اوّل اين علمها ميخ است «العلم حجاب اكبر» معنايش همين است يعنى علم منهاى تقوا، علم منهاى خودسازى همان دفعه اوّل مىگويد من خدا هستم نمىدانم اين روايت چقدر درست باشد «العلم ثلاثه اشبار من دخل فى شبر الثانى» تواضع مىرسد به آنجا يكى از علما بزرگ شايد بوعلى سينا در آخر كار گفت كه فهميدم هيچ نمىدانم يك بزرگى كه آنجا بود گفت عجب ادعاى بزرگى كرد گمان نمىكنم كه اين ادعا درست باشد يعنى انسان برسد به آنجا كه بفهمد در مقابل خدا قطره از درياست انسان بتواند برسد به آنجا كه عاصف ابن برخيا كه مىتواند تخت را از يمن بياورد به شام به يك چسم به هم زدن هم اين علمه علم من الكتاب بوده است يك قطره از درياى علم ولايت، يم قطره از درياى علم قرآن اين توانست اين كار را بكند لذا انسان اين درك را بكند هرچه برود بالا از نظر علم و عمل يك قطره از عصمت اميرالمؤمنين اينها را درك بكند نه اينكه من بگويم شما بشنوى هم شما گوش داريد هم من زبان شما قبول داريد هم من نه بيابيم، بيابيم هرچه هست قدرت ما قطره از از قدرت اميرالمؤمنين يد اللّه است علم من قطره از علم اميرالمؤمنين از درياى علم قرآن «و يقول الذين كفروا لست مرسلاً قل كفى باللّه شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب» شاهد من على آنكه همه علم قرآن نزد اوست انسان اين را بيابد هرچه هستم يك اتم از آب دريا اين اتم چيست؟ همان است كه انسان مىيابد كه هيچ است يعنى يك انقطاع عن غير اللّه انقطاع يعنى از خودش نبيند خودش را ديگر خواه نا خواه مىبيند خدا را، مىيابد خدا را، نظير آدم تشنه كه مىيابد تشنگى را، حكومت خدا بر دل مىشود، وقتى حكومت خدا بر دل شد مىيابد كه خدا بر دل اوست ديگر مىيابد خدا را وقتى كه دل خالى از هوا و هوس باسد ديگر منيت، خوديت، تكبر، عجب، دنيا دنياطلبى، رياستطلبى، اينها نباشد معلوم است كه خيلى مشكل است امّا مىخواهند جدى هم مىخواهند مخصوصا از ما طلبهها و اين آيه شريه مىگويد كه مىخواهيد اين بار سنگين را به منزلى برسانيد «و تبتل اليه تبتيلاً» تبتل مىخواهد، انقطاع الى اللّه مىخواهد توقع ما خيلى است معلوم هم هست با اين اوضاع و با اين گرفتاريها و با اين زندانها نمىتوانيم به جايى برسيم امّا بالاخره به هر مقدار كه مىشود. نمىشود كه آدم ساكت بنشيند و مأيوس بشود «و لا يتأسوا من روح اللّه انه ييأس من روح اللّه الا القوم الكافرين» نمىشود مأيوس شد بايد برويم جلو تا آنجا كه شد اقلاً اين حجابهاى گناه را بتوانيم پاره بكنيم ديگر گناه نداشته باشيم اگر هوى و هوس هست، هوى و هوس گناه نباشد اگر دنياطلبى است، حرام نباشد، اگر رياستطلبى است رياست حرام نباشد، تا اين اندازهها امّا اگر تا اين اندازهها نباشد ديگر مىشود شيطان، مىشود زير پرچم شيطان علمش در راه شيطان، قدرتش در راه كفر و در راه جهنم و خدا نكند اين جورها باشد و انسان بعد از هفتاد سال قال الصادق (ع)، قال الباقر (ع) رو به جهنم بوده است كى مىشود وقتى كه اين قال الصادق (ع) و قال الباقر (ع) براى خدا نباشد وقتى براى خدا نشد رو به جهنم است نمىشود كه هم رو به بهشت باشد هم جهنم پيغمبر اكرم يك راه كشيدند و گفتند اينها راه جهنم خط رسيدن به خدا، خط رسيدن به بهشت يك خط است «اهدنا الصراط المستقيم» مابقى ديگر هر راهى باشد راه انحرافى است و اگر ما علممان توأم با خودسازى، شعور، توجه، من بارها به شما گفتم از قول خودم هم نگفتم از قول بزرگان گفتم به شما مىگفتم شهيد اوّل كم نظير در شيعه است از نظر علم مخصوصا فقه كه به معناى عام نه فقه اصطلاحى ما همان فقهى كه ايشان داشت مقدمات فقه را نظير ادبيات، فصاحت و بلاغت، تفسير و حتى نظير علم رياضى به معناى عام همه را داشت خيلى عالى داشت و اين فقه كم نظير و اين معلم اخلاق كم نظير به همه مىگويد مخصوصا به ما طلبهها كه در شبانه روز ده مرتبه به ياد مرگ آقا مىميريم امروز يا فردا كجا معلوم است كه امشب شب اوّل قبر ما نباشد اوّل راستى امشب شب اوّل قبر ما باشد براى خدا چه كردهايم كه به خدا بگوييم اين را براى تو هديه آوردهايم اگر راستى علممان در راه دنيا به معناى عام باشد اگر نتوانسته باشيم من و تو آن را حل كرده باشيم منيت و نفسيت هنوز حجاب ما باشد شب اوّل قبر چه مىكنيم؟ قرآن شريف مىفرمايد وقتى اينجا حجاب است آنجا حجاب است «و انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون» اين حجاب چيست كه فاصله مىاندازد بين ما و خدا؟ منيت ما در اين دنيا، همين مىآيد قيامت فاصله بين ما و خدا مؤمنين اين منيت را ندارد «وجوه يومئذ ناضرة الى ربها ناظرة» ما داريم «انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون» همه، همه مخصوصا فضلاء بزرگ ملا بشويم و امّا انقطاع عن الناس هم پيدا بكنيم انقطاع عن غير اللّه و الا اگر خداى نكرده اين انقطاع عن غير اللّه انقطاع عن الناس را نتوانيم فكرى برايش بكنيم ديگر علم ما مىشود منيت علم ما مىشود در راه شرك ما در راه بت ما و هر كه منيت دارد مشرك است بالاترين بتها، منيت ما، نفسيت ما، دنياى به معنى عام ما است اينها هم در قرآن آمده هم در روايات اهل بيت.