موضوع درس:
شماره درس: 52
تاريخ درس: ۱۳۷۶/۶/۱۲
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث گذشته ما درباره دستورالعملى بود كه پروردگار عالم به پيغمبر اكرم داده بود و فرموده بود كه بار سنگينى به دوش شما آمده است و اگر بخواهى اين بار سنگين را به منزل برسانى به اين دستورالعمل بايد عمل كنيد و اين دستورالعمل بلافاصله همان وقتى كه رسول اكرم مبعوث به رسالت شد و تشريف آوردند خانه و دراز كشيده بودند باز جبرئيل آمد و اين آيات اوّل سوره مزمل را آورد «يا ايها المزمل قم الليل الا قليلاً انا سنقلى عليك قولاً ثقيلاً» اى كسيكه عباى نبوت به دوش تو بار سنگينى به دوش تو آمده است كه اين دستورالعمل براى همه خوب است براى اينكه انسان توفيق پيدا كند در كارهايش، براى اينكه بتواند دينش را ببرد، براى حفظ دين، براى حفظ آبرو اين دستورالعمل به تجربه اثبات شده است امّا معلوم است براى ما طلبهها خوبتر است براى اينكه بار سنگين روحانيت را بخواهيم به منزل برسانيم به اين دستورالعمل بايد عمل كنيم اين دستورالعمل را يك مقدارى در موردش صحبت كردهام و رسيد به آيه شريفه «رب المشرق و المغرب لااله الا هو حق فاتخذة وكيلاً» پروردگار عالم، پروردگار جهان است پروردگار همه جا كه اين از باب مثال است يعنى پروردگار همه و همه مؤثرى هم در جهان نيست جزا و وقتى چنين باشد بايد وكيل تو و او باشد يعنى مقام توكل براى اينكه اين آيه يك مقدار واضح بشود اين «لا اله الا هو» يعنى «لا اله الا اللّه» يعنى چه؟ مشهور است در ميان متكلمين، در ميان بزرگان كه اين «لا اله الا اللّه» مىخواهد توحيد عبادى را بگويد يعنى لا معبود الا اللّه كه د مقابل بت آنهايى كه مىپرستند آيه آمد آيه اسلام «لا اله الا اللّه» لا معبود الا اللّه يك مقدارى هم از قرآن استفاده كنيم، از روايات استفاده كنيم بگوييم كه اين لا معبود الا اللّه يعنى نه فقط عبادت مطابعت لذا اگر كسى مطابعت هوى و هوس بكند اين توحيد عبادى ندارد اگر كسى مطابعت از نفس اماره، مطابعت از شيطان بكند اين توحيد عبادى ندارد براى اينكه قرآن مىگويد توحيد عبادى ندارد «افرأيت من اتخذ الهه هوه واضله اللّه على علم» يعنى پيغمبر نمىبينى بعضىها هوى مىپرستند نه خدا هوى پرست كه نداريم همين قدر كه مطابعت از هوى بشود اين آيه مىگويد توحيد عبادى ندارد وقتى مىتواند بگويد معبود من فقط خدا، وقتى كه هوى و هوس را مطابعت نكند يا در سوره ياسين مىفرمايد «الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لاتعبد الشيطان انه لكم عدو مبين» ما در ازل، در عالم با هم معامله كرديم تو شيطان پرست نباشى چرا شيطان پرست شدى؟ مراد اين است كه هر دو مطابعت از شيطان بكند توحيد عبادى ندارد خواه نا خواه از اين دو آيه استفاده مىكنيم كه هر دو مطابعت از غير خدا بكند اين توحيد عبادى ندارد آنكه از هوى و هوس، از نفس اماره، صفات رذيله از دشمنهاى خدا مطابعت بكند اين توحيد عبادى ندارد لذا «لا اله الا اللّه» را مشهور است در ميان بزرگان كه اين توحيد عبادى است و نه چيز ديگرى و مىگويند براى اينكه وقتى پيغمبر اكرم آمدند و محيط اطرافشان بت پرستان بود پيغمبر اكرم براى اينكه بت پرستى، خدا پرستى شود مىفرمودند «قولو لا اله الا اللّه تفلحوا» پس «لا اله الا اللّه» يعنى توحيد عبادى شما فضلاء يك مقدار اضافه كنيد و بگوييد توحيد عبادى نه، كزنش، متبعت از غير خدا «لا اله الا اللّه» مىخواهد بگويد مطابعت از غير خدا نكن حالا آن هوى و هوس باشد متابعت نكن، شيطان باشد متابعت نكن، صفات رذيله باشد مطابعت نكن، غرور باشد، نفس اماره باشد، دشمنان خدا باشد مطابعت نكن اين جور معنى كردن اين آيه كه الان خوانديم جور نمىآيد با اين آيهاى كه در سوره طه است و زياد هم هست با اين آيات جور مىآيد «اننى انا اللّه لا اله الا اللّه فاعبدنى» «لا اله الا اللّه» آنجا توحيد عبادى «اننى انا اللّه لا اله الا انا فاعبدنى و اقم الصلوة لذكرى» آنجا را اگر معنى كنيم توحيد عبادى خوب است امّا اينجا توحيد عبادى در كار نيست «رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وكيلاً» لذا اينجاها را بايد توحيد افعالى معنى كنيم يعنى «لا اله الا اللّه» يعنى توحيد افعالى و مراد از توحيد افعالى اين است كه انسان مؤثرى ربى در اين جهان غير از خدا بداند چنانچه مثلاً هستند كسانى كه قائلند به اينكه تربيت اين زمين را بعضى از ستارگان مىكنند كه از نظر علمى هم گفتار دارند، حرفها دارند، از نظر فلسفه هم ردها دارند يعنى ربى غير از خدا در اين جهان قائل باشند اين كم است در آن توحيد عبادى كه بت پرست باشد زياد بود امّا ربى غير از خدا باشد كم بود امّا الان به عكس است يعنى بت پرست هست روى كرده زمين ژاپن، هندوستان و امّا عدم توحيد افعالى زياد است از نظر علمى مؤثر غير خدا خيلى چيزها را مىداند علم امروز را بگوييم كه لا اله الا هم يعنى ربى در اين جهان نيست غير خدا مؤثر در اين جهان نيست جز خدا اين از نظر علم كلامى يك مقدار هم اضافه كنيد از نظر علم اخلاق كه معنى كنيم لا اله الا هو آن كسى است كه عقل خودش را شعور خودش را علم خودش را مؤثر در زندگىاش بداند اين هم مشرك است يعنى توحيد افعالى ندارد آن كسى كه ديگران را مؤثر در زندگى بداند اين توحيد افعالى ندارد و در روايات هم داريم اگر كسى اين جورى باشد پروردگار عالم به خودش وا مىگذارد همين روايت كه مرحوم شيخ انصارى رضوان اللّه تعالى عليه در آخر مكاسب نقل مىكند يك كسى قرض داشت از اين شهر رفت به شهر ديگرى براى اينكه قرض او ادا بشود در وسط راه برخورد كرد به رفيقش هر دو شاگردهاى امام صادق (ع) بودند گفت كه كجا مىروى؟ گفت قرض دارم، بدبخت هستم گفت اميد به چه كسى دارى؟ گفت من اميد به رفيقم دارم فلانى قرضم را ادا بكند گفت حتما به تو بگويم اميدت نااميد مىشود براى اينكه امام صادق (ع) فرمودند هر كسى كه اميد داشته باشد به غير از خدا از همان راه اميدش ناامييد مىشود خدا هم قسم خورده است به عزت و جلالم اميدش را نااميد مىكنم اگر كسى ديگران را مؤثر در زندگى بداند نه خودش را، علمش را، كسبش را نمىدانم، شعورش را، زندگىاش را، مؤثر در زندگى بداند اين توحيد افعالى ندارد توحيد افعالى كسى دارد كه به هيچ چيزى، به هيچ كسى دلبستگى نداشته باشد، اميد نداشته باشد جز خدا به اين مىگوييم توحيد افعالى توحيد عبادى را از نظر اخلاقى به دست آوردن كار مشكلى است انصافا از نظر كلامى بله آدم باشعور ولو خيلى كم ديگر گاو نمىپرستند، بت نمىپرستند آدم خيلى بى شعورى مىخواهد كه گاو بپرستد يا بت پرستند امّا از آن طرف توحيد عبادى به آن معنى كه انسان هوى و هوس، شيطان بپرستد او زياد است حالا ميان من و شما نيست امّا زياد است لذا توحيد عبادى به دست آوردند يعنى عادل يك كسى عادل باشد توحيد عبادى دارد امّا مشكلتر از اين توحيد عبادى به دست آوردن توحيد افعالى است مرد مىخواهد كه بگويد كه من از نظر توحيد افعالى موحد هستم خيال نمىكنم در جلسه ما در حالى كه شما نخبهها هستيد بتوانيد يك كدامتان بگوييد من توحيد افعالى دارم يعنى دل ما وابستگى به هيچ چيزى هيچ كسى ندارد جز خدا، عقلم، شعورم، زرنگيم و علم خودم وابستگى ندارم من اميدى به احدى به چيزى ندارم جز خدا اينكه ما در روايات داريم اگر موحد دعا بكند مستجاب الدعوه است همين معنى را دارد اگر موحد دو ركعت نمازش قبول بشود ديگر مسلم است آتش جهنم برايش حرام است بهشت برايش واجب است همين معنى است توحيد افعالى به دست آوردن كار است بسيار مشكل، امّا كارى است بسيار لازم ما اگر بخواهيم اين بار سنگين طلبگى را به منزل برسانيم «رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فأتخذه وكيلاً» بايد توجه داشته باشيم، بايد كمكم مبارزه كنيم به اندازهاى كه ممكن است از خدا بخواهيم توسل به اهل بيت مخصوصا به آقامان حضرت ولى عصر داشته باشيم تا برسيم به آنجايى كه مؤثرى در جهان نبينيم جز خدا لا اله الا اللّه، لا اله الا هو، بعضى هم گفتهاند اين لا اله الا اللّه توحيد ذاتى را مىخواهد بگويد يعنى مىخواهد بگويد كه خداى در اين جهان نيست جز اللّه كه همان خدا يك است و دو نيست لا اله الا اللّه هم اين را مىخواهد بگويد اين هم در آيات زيادى آمده است مخصوصا آيات آخر سوره حج آيات اوّل سوره حديد اينها همه توحيد ذاتى مىگويند يعنى اين آياتى كه زياد سفارش شده كه ما بخوانيم سوره اخلاص اين قدر روى او سفارش شده توحيد ذاتى مىگويد اوّل سوره حديد توحيد افعالى مىگويد آخر سوره حديد كه لا اله الا هو كه مكرر تكرار مىشود توحيد ذاتى مىگويد و انسان قائل بشود كه اين به جهان مؤثر نيست جز خدا يعنى خدا يعنى ذات واجب الوجوبى نيست جز خدا به دست آوردن اين خيلى مشكل نيست آنكه بايد نتيجه مىگيريم الان يك: اينكه لا اله الا اللّه مىخواهد فقط توحيد عبادى بگويد غلط است نه لا اله الا اللّه يك معنى عامى دارد ان اله يك معنى عامى دارد هم توحيد ذاتى را مىگيرد هم توحيد افعالى ار مىگيرد هم توحيد عبادى دليلش هم اين است كه قرآن گاهى لا اله الا اللّه گفته توحيد ذاتى اراده شده گاهى لا اله الا اللّه گفته توحيد افعالى اراده شده گاهى لا اله الا اللّه گفته توحيد افعالى اراده شده گاهى لا اله الا اللّه گفته توحيد عبادى اراده شده پس معلوم است كه اين لا اله الا اللّه يك معناى عام است كه در قرآن شريف منطبق شده بر توحيد ذاتى گاهى منطبق شده بر توحيد افعالى گاهى منطبق شده بر توحيد عبادى پس اينكه بعضى گفتهاند لا اله الا اللّه يعنى توحيد افعالى اين غلط است اين هم بعضى گفتند لا اله الا اللّه توحيد ذاتى اين هم درست نيست بلكه لا اله الا اللّه هر سه تقسيم توحيد ذاتى از آن طرف هم پايه اسلام است وقتى پايه اسلام شد معنى ندارد فقط توحيد عبادى را بگويد براى بت پرستها فقط توحيد افعالى را بگويد براى منجمها فقط توحيد ذاتى را بگويد صرف نظر از توحيد عبادى اينكه معلوم نيست كه اصلاً كسى را از زمان حضرت آدم تا به الان داشته باشيم كه هر دو خدا را در عالم قائل باشد معلوم نيست كسى لذا لا اله الا اللّه فقط توحيد عبادى در حالى كه پايه اسلام است نمىشود فقط توحيد افعالى نمىشود فقط توحيد ذاتى نمىشود امّا آنكه مىشود و عالى به لا اله الا اللّه مىخورد اينكه لا اله الا اللّه هم توحيد ذاتى هم توحيد عبادى و هم توحيد افعالى حالا الان مورد بحث ما است توحيد افعالى است يعنى آقا اگر مىخواهد پروردگرا عالم دست عنايتش روى سر شما باشد موفق در كارهاشان بشويد موفق در دينتان، در علمتان و در دنياتان اين را هضم كن يعنى بياب نه بدان همه مىدانيم بياب «رب المشرق و المغرب لا اله الا هو» وقتى اى را يابيدى مترتب مىشود بر او «فأتخذوه وكيلاً» ديگر توكل كه بهترين حالات است براى بنده كه اگر انسان بتواند در زندگى خدا را وكيل قرار بدهد يك دفعه مىگويد معلوم است اين گفتنى است اين وكالتى است يك دفعه مىداند آن هم عقيده است وكالتى نيست شما اگر كسى را بخواهيد وكيل خودتان بكنيد بايد علمتان كه مىدانيد اين وكيل نمىشود با گفتن آن هم وكيل نمىشود پس چه جور وكيل مىشود؟ با اينكه جدا از نظر دل بگوئى تو وكيل من اينجا هم اين است اگر انسان بيابد «رب المشرق و المغرب» بيابد لا اله الا هو يعنى لا مؤثر فى الوجود الا هو بيابد ديگر خواه نا خواه خدا مىشود وكيل او و وقتى خدا شد وكيل او ديگر دست عنايت آن خدا روى سر تو در همه كارها فريادرس تو كارها اصلاح مىشود صد در صد «و من يتق اللّه يجعل له مخرجا و يرزفه من حيث لايحتسب و من يتوكل على اللّه فهو حسبه» و اين آيه فهو حسبه ديگر در قرآن زياد است انساند بتواند خدا را وكيل خود قرار بدهد فهو حسبه ديگر احتياج به چيزى و كسى نيست در باب توكل مىدانيد علماى علم اخلاق خيلى حرف زدند اينكه شما بايد عقل مقدماتش را فراهم كنيد شما باشد فعاليت خودتان را بكنيد شما بايد عقل خودتان را به كار بيندازيد آن وقت توكل كنيد به خدا اينها يك حرفهاى علمى است يك حرفهاى طلبگى خوب است امّا اگر برويد در سير و سلوك يك كسى بيابان گرد بود آمده بود نزد بعضى از علما آن عالم از او سوال كرد تو هميشه در بيابانها گرگ و شير و مار و... مىبينى گفت خيلى گفت چه مىكنى؟ گفت من تا مىرسم به اين مىگويم «ان ضررتنى فحسبك على ابن ابى طالب» فرار مىكند و اين جور چيزها زياد است وقتى خدا وكيل بشود خواه نا خواه اين حرفهاى طلبگى ديگر كنار مىرود ديگر پايه استدلالى چوبى مىشود و با «ان صررتنى فحسبك على ابن ابى طالب» ديگر كار درست مىشود ديگر مطابعت از او مىكند اگر شما شنيديد كه بعضىها رتبه خار پشت شير سوار بر او مارى و بر دستشان بود اين همهاش درويشى نيست اينها يك واقعيتهاست براى اينكه دانستنها غير از يابيدنها است اگر انشان با دل رسوخ داشته باشد همان طورى كه امام صادق (ع) روى منبر گفت گوشت من، پوست من مىگويد لا اله الا اللّه سر امام حسين (ع) جورى نقش بست نمىدانم براى اينكه نبود تاريخ نويسى امّا اگر رسوخ كند در دل يعنى عاطفى بشود ايمان قلبى اين ايمان قلبى مىشود فأتخذه وكيلاً خدا مىشود وكيل اين كارها «يرزقه من حيث لايحتسب همينها است كه مار و شير از او فرار مىكنند نه مار و نه شير اطاعت از او مىكند يعنى عالم وجود مطابعت از او بكند و روايات فراوانى داريم كه اگر كسى بترسد از خدا همه جنبندهها از او مىترسند و اگر نترسد از خدا از همه چيز از همه كس مىترسد و اگر توحيد افعالى رسوخ در دل بكند يك ترتب قهرى هم هست ترتب علت و معلولى هم هست يعنى اگر راستى رسوخ بكند لا اله الا اللّه در دل ما به خيلى جاها مىرسيم پدر ما مىگفتند كه با يك قافله مىرويم براى كربلا خانهاى منزل كرديم نهار آمده شد ديديم يك كسى آن دور نشسته بود گفتيم كه اين تنها است برويم و به او بگوييم بيايد نهار بخورد رفتيم و به او گفتيم آقا نهار خوردهايد گفت نه گفتيم نهار آماده است تشريف بياوريد گفت نهار چلو و مرغ هم داريد اين هم پلو و مرغ آن آقا در آمد و گفت اين آقا ديوانه است براى اينكه مىگويد پلو مرغ داريد آن هم پلو و مرغ در بيابان گفت ما نهار مىخوريم ركن الملك رسيد با اين خدمه هايش همان ركن الملك كه خدمات زيادى هم در اصفهان كرده است گفت سفره پهن كردند به ما تعارف كردند ما به ركن الملك گفتيم كه ما نهار خورديم امّا اين آقا آنجا ما رفتيم به او مىگوييم بيا نهار بخور مىگويد كه پلو مرغ هم داريد برود به اين آقا بگوييد كه پلو مرغ هم بخورد يك رفت پيش آقا تشريف بياوريد پلو مرغ بخوريد گفت پلو مرغ هم داريد گفت بله آقا آمد نشست و يك پلو مرغ سير خورد بعد ركن الملك براى اينكه شوخى بكند با اين بخندند گفت آقا آخه توى اين بيابان پلو مرغ گرسنهاى بيا نهار بخور اين يعنى چه؟ گفت منم قضيه دارم و قضيه اين بود كه در نجف اشرف سر قبر يك هندى آنجا قرآن خوندم و شب به شب اولياء ميت براى من يك قدرى پلو مرغ مىآوردند در ماه هم به من صد ليره هم مىدادند وضعم خيلى خوب بود اينها رفتند و بالاخره اين ميت بى صاحب ماند ما ديديم نه پول مرغ هست و نه آن پول رفتيم خدمت اميرالمؤمنين (ع) و گفتيم كه با حضرت ما اين قرآنى را كه براى هندىها مىخوانديم براى تو مىخوانيم اون صد ليره هم نمىخواهم امّا اين پلو مرغ را عادت كردم و ما شديم قارى خوان اميرالمؤمنين و مرتب پلو مرغ رسيده اون آقا نتونه توى اين بيابان مىدانم پلو مرغ مىرسد اين را مىگويند وكالت اميرالمؤمنين در كارها اگر ديگر وكالت خدا بشود حالا فرقى نمىكند بين اميرالمؤمنين و خدا وكالت خدا چه بسيار ديدم بن بستها استاد بزرگوارمان حضرت امام نقل مىكردند از شفاى بوعلى و بعد مىديدم در شفاى بوعلى يك دوره شفا پيش استاد بزرگوار علامه طباطبايى ديدم اتفاقا رسيديم به همين جا كه مرحوم شيخ الرئيس مىگويند كه من در هر علمى دو سه روزى شاگردى كردم بعد شاگرد شد استاد و استاد شد شاگرد امّا در علوم الهى بعضى اوقات چهل مرتبه مطالعه مىكرد مسأله حل نمىشد دو ركعت نماز مىخواند متوسل به عالم ملكوت مىشدم و مسأله برايم حل مىشد يعنى خدا مىتواند مسأله فلسفى حل كند بله امّا آن عقيده شيخ الرئيس آن وكالت شيخ الرئيسى مسلم مىشود بسيار تجربه شده كه آدم گير است توى يك مسأله با يك راز و نياز با يك توسل بغرنج فقهى اصولى حل مىشود شايد خود شما در آن بن بستها كه ديگر هيچ دست رسى ندارد جز خدا «فاذا ركبوا فى الفلك دعوا اللّه مخلصين له الدين» براتون پيدا شده است امّا متأسفانه چون رسوخ در دلمان نكرده «فاذا نجاهم البر اذا هم يشركون» اين همان توحيد افعالى براى ما طلبهها خيلى لازم است چشممان به پول كسى، چشممان به كمك كسى، به يارى كسى به قدرت بالاخره چشممان به غير خدا به هيچ چيز و و هيچ كسى نباشد اگر چنين شد خدا دنيامان را اصلاح مىكند عالى آخرتمان را اصلاح مىكند عالى بالاخره وقتى خدا وكيل ما شد ديگر او رب المشرق و المغرب براى او حل كردن مشكلات مسائل اون گره كورى براى او باز كردن كارى ندارد.